1392/8/25 ۱۱:۱۰
چلکوفسکي (Chlkowski) از متخصصان فرهنگ مشرقزمين است که در گروه مطالعات اسلامي و خاورميانه دانشگاه نيويورک تدريس ميكند. بخش عمدهاي از تحقيقات و مطالعات وي مربوط به تشيع و بهطور خاص واقعه کربلاست. وي در دوره دکتري زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران شاگرد استاداني چون فروزانفر و معين بود. آنچه در پي ميآيد، تلخيصي از گفتگو با اوست به نقل از «شفقنا» (برگرفته از كتاب «ديدارها»، چاپ فکر روز). تعزيه موضوع مورد علاقه چلکوفسکي است و وي بر آن است كه تعزيه به عنوان يك هنر مقدس و اجتماعي از دل جامعه ايران ظهور كرده و توانسته چندين قرن بر ايران و ايرانى تأثير معنوى بگذارد.
شيوا کاوياني : چلکوفسکي (Chlkowski) از متخصصان فرهنگ مشرقزمين است که در گروه مطالعات اسلامي و خاورميانه دانشگاه نيويورک تدريس ميكند. بخش عمدهاي از تحقيقات و مطالعات وي مربوط به تشيع و بهطور خاص واقعه کربلاست. وي در دوره دکتري زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران شاگرد استاداني چون فروزانفر و معين بود. آنچه در پي ميآيد، تلخيصي از گفتگو با اوست به نقل از «شفقنا» (برگرفته از كتاب «ديدارها»، چاپ فکر روز). تعزيه موضوع مورد علاقه چلکوفسکي است و وي بر آن است كه تعزيه به عنوان يك هنر مقدس و اجتماعي از دل جامعه ايران ظهور كرده و توانسته چندين قرن بر ايران و ايرانى تأثير معنوى بگذارد.
***
شما فکر ميکنيد پيش از اسلام هم تعزيه وجود داشته، اما به شکل ديگري، مثلاً سوگ سياوش را چه ميدانيد؟
بله ميشود گفت ريشه تعزيه و دسته، قبل از اسلام است و در تاريخ مضبوط است. پس تعزيه ترکيبي است از سوگ سياوش پيش از اسلام در ايران و اسطورههاي منطقه بينالنهرين، يعني بابل و عراق امروزي. همانطور که سياوش را در ايران داشتيم، تموز و آدونيس را در آنجا داشتيم و ميدانيم که قبل از آلبويه، در عراق دسته راه ميافتاد؛ بنابراين تعزيه هم ريشه ايراني داشته و هم ريشه بينالنهريني.
پيوند ميان نقاشي مذهبي، تعزيه و زورخانه و نقالخانه را چه ميدانيد؟ و نيز نوحهخواني؟ آيا آن را ميتوان با سرودهاي مذهبي غرب مقايسه کرد؟
ميان سرودخواني و نمايش در تعزيه پيوندي عميق وجود دارد. در درجه اول شما بايد توجه داشته باشيد که آوازخواني اشعار يا سرودخواني، سنتي طولاني در ايران دارد. اين سرودخواني به شکل نوحهخواني در مراسم ديني هم به کار ميرفته. در مقايسه ميان نوحهخواني و سرودهاي مذهبي غرب کرد، بايد گفت نوحهخواني در واقع نوعي سرود مذهبي است که به عنوان «اورتور» در اپرا خوانده ميشود. در اپرا نخست يک بخش «اورتور» داريم و در تعزيه «پيشخواني» كه ميتوان آن را با اورتور مقايسه کرد.
پرسشي مشکل مثل تقدم مرغ و تخممرغ، در مورد نقاشي وجود دارد و مخصوصاً نقاشيهاي قهوهخانهاي يا پرده تعزيه، يا زورخانه. مقاله من درباره نقاشي روايي يا اجراي نقاشي در دوره قاجاريه به اين مسئله نيز ميپردازد. «نقاشي روايي» نوعي نقاشي به شيوه نمايش کارتوني است که داستان در آن تداوم و پيشرفت دارد و شخص ميتواند با دوربين از ابتداي پرده تا انتهاي پردة نقاشي، بر داستان نمايش متمرکز شود و تمام داستان را از وراي نقاشي ببيند. بحثهاي زيادي وجود داشته در اين مورد که آيا نخست نقاشي پديد آمد و سپس اين نقاشي بود که محصول تعزيه را آراسته و مزين ساخت يا برعکس، اين محصول و موضوع تعزيه بود که نقاشي پردهاي خاص خود را زيور کرد؟ من معتقدم که تعزيه به مثابه ترکيبي از روضهخواني و تسلسل داستاني بود که فرم تعزيه را برگزيد و نيز معتقدم که تعزيه محصول دراماتيک تئاتري بود که نقاشي پردهاي را آفريد. پس ميتوانم بگويم که نخست تعزيه پديد آمد و سپس نقاشي پردهاي به عنوان انعکاسي از آن شکل گرفت. در اين مورد با عدهاي از نقاشان پردهاي هم صحبت کردهام و آنها هم اذعان داشتهاند که تحت تأثير تعزيه و داستان آن نقاشي کردهاند.
فکر نميکنيد نقالي که قبل از اسلام هم بوده، با تعزيه ارتباط داشته؟
البته، يک پرسش اساسي وجود دارد که پاسخگويي به آن بسيار مشکل است و آن، اين است که چرا تئاتر به آن شکلي که در غرب وجود داشته و ميشناسيم، در ايران نبوده؟ وقتي مسئله را بررسي کنيم، ميبينيم که ما در ايران نقالي داشتهايم که به راحتي ميتوان آن را به پرده نمايش درآورد؛ به بياني ديگر، ميتوان هر داستان نقالي را با يک شخصيت يگانه يا تکشخصيتي به نمايش در آورد، يعني نمايش يک نفره با يک بازيکن.
حالا اگر در نظر داشته باشيم که شرايط اقليمي ايران که در آن چهار ماه زمستان است، و اين فصل بهترين زمان براي روايت داستانهاست، نقال ميآمد و داستان را ميگفت. ايرانيان به زعم من تخيلي قويتر از ديگر ملتها دارند. برخي اوقات تخيل قوي بسيار زيبا و کمکدهنده است و گاه تخيل زياده از حد، سودمند نيست. اما اين خصلت ويژه ايرانيان است، يعني تخيل قوي و غني. اگر شما يک داستان داشته باشيد، حال مربوط به شاهنامه باشد يا نظامي، و يک نقال هم باشد که داستان را بگويد، ميتواند آن را در قالب تکگويي نقالي کند. ديگر بخشهاي ادبيات روايي تئاتر غرب که جنبه تزئيني و صحنهآرايي و ميزانسن داشته است، در ايران به عهده فرد نقال و تماشاگران بوده است. تخيل ايراني بسيار قوي است و ميتواند اين فاصله را پر کند. تئاتر شامل پرده و صحنه و تزيين است که براي ايرانيان سير قهقرايي دارد؛ زيرا داستاني که به وسيله نقال روايت ميشود، محدوديت به وجود ميآورد؛ تخيل ايرانيها فراز جو است و نميتواند با محدوديت تئاتر پرواز کند.
شما فکر نميکنيد با آمدن اعراب، نقالي به عنوان يک هنر حماسي و سنتي از بين ميرود و به جاي آن تعزيه شکل ميگيرد؟
من نميتوانم به اين پرسش دقيقاً پاسخ دهم؛ چون ميدانيم که در ايران دوره ساساني، گروه «گوسان»ها وجود داشت که همانند «تروبادور»هاي اروپايي است، و هنر و داستان و ادبيات به طور شفاهي و سينه به سينه نقل ميشد و همان کاري را ميکردند که نقال ميکرد. من نميتوانم بگويم که آيا در زمانهاي پيشين و به هنگام غلبه اعراب بر ايران، چه بر سر داستانهاي شفاهي آمد؛ چرا که منابع بسيار اندکي در دست است که بتواند درباره چهار قرن اولية اسلامي اطلاعاتي به ما بدهد. اما اگر عطار و خيام را به عنوان نمونه بگيريد، آن وقت از وراي شعر آنها درمييابيد که آنها مردم را با صحنه تئاتر و با هنرمندان و هنرپيشگان تئاتر و با نقال مقايسه ميکنند. پس شکي نيست که در زمان آنها، برخي از انواع اجراي هنري سنتي، چه نقالي و چه روحوضي، وجود داشته است.
به نظر شما شاهنامه از ديد شعري، يا تاريخي يا اسطورهاي و ديني يا قهرماني بيشتر در تاريخ ايران اهميت دارد يا همگي؟ برخي افراد فردوسي را با هومر و شاهنامه را با ايلياد و اديسه مقايسه ميکنند.
شاهنامه از ديدگاههاي مختلف تاريخي، حماسي، قهرماني و ملي مهم است؛ اما در درجه اول از نظر حماسه ملي اهميت دارد و شايد بتوان گفت اين اثر اصيل حماسي به منظور تعالي بخشيدن به روح و جان انسان نوشته شده است که در لاتين اصطلاحاً به آن Sorsum Corodan ميگويند؛ يعني روح ارزشها را والايي بخشيدن. وقتي به شاهنامه مينگريد، متوجه ميشويد که فردوسي تاريخ را به خوبي ميدانسته و اگر چه از نظر تاريخي فقط دوره ساساني را مدنظر دارد، با اين همه، بصيرتي کامل از وضعيت تاريخي ايران به مثابه پديداري بسيار قديمي داشته است؛ زيرا ايران نقشي بس مهم در فرهنگ منطقه داشته و فردوسي معتقد بوده که ايران تباهشدني نيست و هيچ چيز نميتواند آن را نابود کند، نه تهاجم از غرب و نه تهاجم از شرق. شايد بهترين نمونه اين ناميرايي ايران، داستان فردوسي در مورد اسکندر باشد و حتي ميتوان گفت، از ديدگاه تاريخي، شاهنامه کاملترين روايت داستاني را در قالب نظم ارائه ميکند.
او توجهي به شاهان هخامنشي ندارد، و نامي از شاهان هخامنشي ـ کورش يا داريوش ـ به ميان نميآورد و اين معماست و ممکن است انسان را به پرسش وادارد که چرا؟ به هر روي، شايد درست در خاطرم نباشد، اما او حدود 4000 بيت را به داستان اسکندر تخصيص داده است. و اين مهمترين داستان روايي است، داستان روايي به آن معنا که قبلاً در ادبيات ايران از آن سخن رفت؛ يعني آنکه ايران و ايرانيان تئاتر بيگانگان را ميپذيرند؛ اما خود آن را متحول ميکنند و به گونه يا اسلوب خاص ايراني درميآورند. و اين نکته بسيار مهمي است براي پژوهندگاني که درباره ايران و هنر ايراني تحقيق ميکنند.
شما ميتوانيد به سفال نيشابور قرن دهم نظر اندازيد، به خوبي درمييابيد که سرچشمه آن در چين است، و نيز ميدانيد که اين تأثير فرهنگ و هنر چيني بر ايراني است؛ اما هنگامي که اين نمونه را مورد مطالعه قرار ميدهيد، متوجه ميشويد که اين هنر تقريباً صددرصد ايراني است. به عبارت ديگر، ايراني از هنر چيني تأثير گرفته و آن را به شکل و قالب ايراني در ميآورد، آنچنان که چيني به نظر نميآيد و اين مسئله خصلت ويژة ايرانيان در فرهنگ جهاني است. در اين مورد مثلاً ما با داستان اسکندر در شاهنامه روبرو هستيم. درست است که او ايران را فتح کرد، اما در واقع او مفتوح فرهنگ و تمدن و روحيه ايراني است و به همين ترتيب در مورد اعراب و ديگران.
فردوسي با روايت داستان اسکندر ميخواهد بگويد که هيچ کس نميتواند ايران را فتح کند. داستان اسکندر در شاهنامه نمايانگر آن نيست که اسکندر ايران را فتح کرده، بلکه فيليپ مقدوني که پدر اسکندر بود، چندين بار با ايران جنگيد و شکست خورد و ناچار از پرداخت تاوان و نيز پرداخت صدهزار قطعه طلا به شکل تخممرغ شد. علاوه بر اين، دختر خود را به عقد شاه ايران درآورد. دختر او به ايران سفر کرد و با شاه ايران ازدواج کرد و شاه متوجه شد که او دهاني بدبو دارد، پس در صبح آن شب به عروس ميگويد وسايل خود را جمع کن و به کشورت برگرد. دوباره در اينجا متوجه اخلاق ويژه ايراني ميشويم که خود را راستگوترين و پاکيزهترين ملت ميدانست. دختر فيليپ باردار مي شود و در راه، در دشت مرکزي ايران، با يک حکيم ايراني برخورد ميکند و به او ماجرا را ميگويد. او دلش ميسوزد و ميگويد ناراحت نباش، برگهاي اين درخت را بگير و آن را بجو و بوي بد ناپديد خواهد شد؛ چيزي شبيه دهانشوي به نام آلكساندريا بوده که دختر آن را ميجود و بوي بد از بين ميرود. سپس به يونان باز ميگردد و پس از تولد پسرش، او را اسکندر (Alexandria) مينامد که نام همان گياه است.
حالا اسکندر رشد کرده و مردي جوان شده و ميداند که پدرش شاه ايران بوده و با دختر ديگري ازدواج کرده و پسر او صاحب تاج و تخت است؛ اما طبق رسوم ايراني، تاج و تخت متعلق به پسر اول است. پس وقتي اسکندر به ايران ميآيد، براي فتح ايران نبود، بلکه براي پس گرفتن تاج و تخت خود به ايران حمله ميکند. در واقع، اين يک داستان روايي است که چکيدهاش آن است که ايران نابود نشدني است و از سوي ديگر، تأکيد دارد بر اينکه اگر عنصري يا عاملي هم به ايران برخورد کند، رنگ ايراني خواهد گرفت.
آيا اين نخستين اثر نوشتاري روايي در ايران است؟
البته پيش از فردوسي هم کساني آثاري پديد آوردند؛ اما اصولاً ادبيات و حماسه نوشته شده ايراني پس از ورود اعراب، با شاهنامة فردوسي آغاز ميشود. جالب اينکه ما تصوير کاملي از ايران قبل از اسلام نداريم؛ زيرا به طور طبيعي تابستان همواره پس از بهار ميآيد، اما در اين مورد، بهار نخستين مستور است و شاهنامه در اصل بهار کامل و شکوفان ادبيات ايراني است. شايد کساني تلاش کرده باشند که همتاي شاهنامه را به وجود آورند، اما هيچکس جز فردوسي موفق به خلق چنين اثر تابناکي نشده است.
چگونه شاهنامه را با ايلياد و اديسه اثر هومر، مقايسه ميکنيد؟
در درجه نخست شاهنامه يک اثر حماسي ملي همانند ايلياد و اديسه است و همان پيامي را که هومر براي يونان و فرهنگ يوناني دارد، شاهنامه و فردوسي در فرهنگ ايراني دارد؛ يعني تعالي بخشيدن به فرهنگ ملي. نکته ديگر آنکه، انديشه فردوسي نيز بر ادبيات متأخر ايران تأثير داشته، همانطور که اثر هومر بر ادبيات يوناني.
اولين نقاشيهاي سبک ايراني در چه دورهاي شکل گرفت؟ اصولاً نقاشي سنتي و قديم ايران در چه دورهاي به نقاشي جديد ميرسد؟
اين يک پرسش پيچيده است؛ چرا که وقتي سخن از نقاشي مينياتوري به ميان ميآوريم، ميدانيم که نخستين نقاشي مينياتوري خاص شاهنامه است و آن مينياتور دوره مغولي است. شاهنامه مينياتوري موردنظر که در غرب به شاهنامه موتو معروف است، به وسيلة شخصي به نام موتو که واسطه فروش آثار هنري و پاريسي بوده، با 54 يا 58 تصوير مينياتوري چاپ شده. البته ما نميدانيم پيدايش نقاشي مينياتوري به چه زماني باز ميگردد؛ زيرا پس از حمله مغول بسياري از آثار هنري از بين رفته و آنچه هم اکنون در دست داريم، همان مينياتورهاي شاهنامه چاپ موتو است. اين نقاشيها چنان زيبا و جالب است که انسان ميانديشد حتماً پيش از آنها، ميبايست نقاشيهايي اصيل پديد آمده باشد.
حالا اگر دوباره به پرسش مربوط به نقاشي بازگرديم، آن را در ارتباط با سفالگري و آثار عتيقه مييابيم. پيش از اسلام، نقاشيهايي بر سفال، نقوشي بر فلز، آثار حکاکي شده، آثار تختجمشيد و نقاشيهايي بر سنگ از دوره هخامنشي وجود داشته که حتي تا امروز قابل رؤيتاند و تأثير دلپذيري بر انسان ميگذارند و اهميتي بسيار در نقاشي ايران به طور کلي داشتهاند. اين آثار و نيز ظروف غذاخوري دربار ساساني که مهر پادشاهان بر آن است، همه و همه نشانه هنر غني ايراني پيش از اسلام است. اگر به مراکز عتيقهفروشي و موزههاي آثار عتيقه برويد، به تاريخ فرشهايي مربوط به دوره پازيريک برخورد ميکنيد که ناحيهاي در سيبري جنوبي است و باستانشناسان روسي گور يک پيشوا را در آنجا پيدا کردند. اين گور مدت 24 قرن يخزده بود؛ زيرا در جنوب سيبري که همواره يخبندان است، قرار داشت و 2400 سال بعد که باستانشناسان در پازيريک آن را کشف کردند، فرشي هم که قديميترين فرش است در آن ناحيه يافتند و آن را پازيريک خواندند. فرش عجيبي است؛ زيرا به شکل مربع است و تصاوير مردان و اسباني روي آن به چشم ميخورد که عيناً شبيه تصاوير نقوش پيشکشدهندة تختجمشيد است. به عبارتي ديگر، ميتوانيد ارتباط نزديکي ميان تختجمشيد و آن فرش بسيار زيبا بيابيد، فرشي از پازيريک که احتمالاً مربوط به دوره پيش از تاريخ است و اين خود دليل و سندي ديگر بر خلاقيت هنري ايرانيان است.
وقتي به پلاکي از قصر داريوش، در شوش نگاه ميکنيد شبيه فونداسيون يک بناست که باستانشناسان آن را بيانگر داستان ساخته شدن قصر داريوش ميدانند. اين پلاک گوياي آن است که قصر به وسيله تمام کساني ساخته شده که جزء اتحاديه کشورهاي زير نظارت قوانين دولت ايران بودند: افرادي از بابل قديم، از آشور، از مصر، از هند و تمام افزارمندان اتحاديه وابسته به ايران که به طور دستهجمعي کار کرده بودند تا اين قصر پرشکوه را برپا دارند. درست است که اين آثار زير فرمانروايي ايران و اتحاديه ايراني ساخته شده، اما در اصل تمام مردم زمان قديم با هم کار ميکردند تا هنري را بيافرينند. پس اگر بخواهيم در عصر کهن درباره هنر ايران صحبت کنيم، ميتوانيم آن را به يک ارکستر فيلارمونيک تشبيه کنيم که در آن، نقش رهبري کننده را ايران به عهده داشت و نوازندگان مختلف از کشورهاي گوناگون به ايران ميآمدند و سازهاي متفاوت مينواختند.
در مورد نقاشيهاي ماني چه فکر ميکنيد؟
نميتوانم پاسخ دقيق بدهم؛ زيرا اطلاعات بسيار کمي در اين مورد به جا مانده و عمدتاً از طريق ادبيات کتاب مقدس مسيحي ميتوان درباره آن آگاهي کمي به دست آورد.
نقاشي قديم ايران در چه دورهاي به عصر نوين ميرسد، و آيا تحت تأثير نقاشي مدرن اروپا و غرب است يا ادامه نقاشي قديم؟
باز هم بايد به گذشته برگرديم، البته مشکل است که نقاشي دوره اسلامي را از دوره پيشين متمايز کنيم. دورهاي هست، يعني دورة صفويه در ايران، که سلسلهاي قدرتمند در شمال هند ظهور مييابد که مغول خوانده ميشود. شمال هند بسياري از افزارمندان و هنرمندان را جلب ميکرد؛ چرا که اين ناحيه بسيار غني و بافرهنگ است و افراد در پي آن هستند که موسيقيدانان، هنرمندان، خطاطان و معماران را جلب کنند و در گرد خود داشته باشند. پس مهاجرتي عظيم از ايرانيان به اين ناحيه هند صورت ميگيرد و سبک هندي را پديد ميآورند و اين سبک نه تنها در ادبيات ايراني در هند وجود دارد، بلکه در نقاشي و موسيقي و معماري نيز پديدار ميشود.
ما به خوبي به تأثيرات اروپاييان در هند که احتمالاً نخست به وسيله پرتقاليها صورت گرفته، به نفوذ نقاشيهاي مينياتوري قرن هفدهم ايرانياني که به هند ميروند و همزمان نقاشي و هنر غرب را هم در قالب پرسپکتيو ميپذيرند، واقفيم. همچنين ميتوانيد تأثير هنر و نقاشي اروپايي را در دوره قاجار در ايران ببينيد. از دوره فتحعليشاه به بعد، نقاشي پرتره و تصاوير ديگر را ميبينيم. در اين زمان، با يک مفهوم جديد در نقاشي روبرو هستيم که هنوز از يک سو ادامه نقاشي ايراني است و از سوي ديگر، تأثيرات نقاشي غرب است که از دوره قاجار ظاهر ميشود. ادامه هنر در دورههاي بعد بيشتر رنگ هنر غربي دار تا ايراني.
در ميان آثار گسترده شما، نظامي جايگاه خاصي دارد، آيا ميتوان او را با فردوسي مقايسه کرد؟ چه جنبهاي از شعر او بيشتر برجسته مينمايد؟ آيا همتايي براي او در شعر عاشقانه مييابي؟
ميتوانم بگويم نظامي بيش از فردوسي، تأثيراتي شگرف بر نقاشي مينياتوري، شاعران و خطاطان سراسر کشورهاي اسلامي داشته است. فردوسي بيشتر يک شاعر ايراني است و بيشتر بر شاعران ايراني تأثير گذاشته؛ اما نظامي جنبه بينالمللي دارد و حتي بر شاعران هند، آسياي مرکزي، ترکيه و کشورهاي عرب نيز تأثيرگذار بوده است. پس ميتوان گفت شاعر ديگري در تاريخ ايران نمييابيم که مانند نظامي چنين تأثير عميقي بر شاعران و هنرمندان داشته باشد. در اين هشتصد سال پس از مرگ نظامي، چالشي در جهان به وجود آمد و افراد بسياري تلاش کردند که آثاري شبيه آثار نظامي پديد آورند که به زيبايي آثار او نيز باشد، اما هنوز هيچکس موفق به اين کار نشده است.
اخيراً حتي تأثير هنر او بر آثار سينمايي و آهنگسازي آسياي مرکزي و باله و آثار ادبي هم هويدا شده است. اين تأثير محدود به آسياي مرکزي و قفقاز و روسيه نيست، بلکه به لهستان هم رسيده است. بنابراين، نظامي يک شاعر جهاني است، در حالي که فردوسي خطابش بيشتر به ايرانيان است. مسئله مهم در مورد شعر نظامي آن است که شعر او بسيار مشکل است و شما بايد استاد زبان فارسي باشيد و دانش خوبي هم از زبان عربي داشته باشيد تا بتوانيد نظامي را مطالعه کنيد و به عمق اشعارش پي بريد؛ زيرا او فقط شاعر نيست، بلکه يک شاعر برجسته غيرعادي است. متأسفانه از نظامي فقط به عنوان شاعر نام ميبرند؛ اما به زعم من او يک متفکر بزرگ است و در بررسي آثار ادبياش ميتوان او را استاد ادبيات دراماتيک نام برد. موضوع اصلي داستانهاي او جنبه دراماتيک دارد، يک فرم داستاني دراماتيک کامل است که شما تمام اشکال پيچيدة هنري، تمام فرمهاي دراماتيک و ادبيات جهاني را در آن مييابيد.
اگر نظامي مدتي بيشتر زنده ميماند و در غرب زندگي ميکرد، احتمالاً به عنوان يکي از نمايندگان آثار دراماتيک به شمار ميآمد؛ اگر در غرب قرن شانزدهم ميزيست، شکسپير دوم بود. اضافه بر اين، شخصيت، نگرش و روش برخورد او با مسايل است که چشمگير مينمايد. او از شخصيتي آزاديخواه، مردمدوست و عاشق انسان و هنر و هنرمندان و افزارمندان برخوردار بود. اين ويژگيها در تمام آثار داستاني و اشعارش هويداست و در شخصيتهاي داستاني او نيز با نامهاي فرهاد، نکيسا، باريد و ديگران ظهور ميکند. اين افراد تأثيري شگرف بر حکمرانان دارند و نزديکترين افراد به فرمانروايان و پادشاهان هستند و به سخني ديگر، مشاوران و راهنمايان ايشان به شمار ميروند. علت اينکه در خمسه نظامي آثار مينياتوري بيشتر از داستانهاي ديگر است، آن است که افزارمندان و هنرمندان خود را شخصيتهاي اصلي اشعارش مييابند و به عنوان راهنمايان و مشاوران فرمانروايان، آنان را هدايت ميکنند تا بهتر فرمانروايي کنند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید