خاطراتی از شاگردان علامه طباطبایی به مناسبت بزرگداشت وی

1392/8/25 ۱۰:۰۵

خاطراتی از شاگردان علامه طباطبایی به مناسبت بزرگداشت وی

مهمترين شاخصه اين مرد الهي علوم قرآني و عترت از يك سو و عمل به رهاورد و زاد راه عترت، از سوي ديگر بود، لذا او هم عالم به علم قرآن و عترت و هم متخلق به خلق قرآن و عترت دانسته شده است.

آيت‌الله جوادي آملي، عالم فقيد و از مراجع تقليد شيعه، كه خود سال‌ها از محضر علامه كسب فيض كرده‌است، به مناسبت سالگرد درگذشت علامه طباطبایی پيرامون مقام علمي استادش در تفسير قرآن، در نشريه «معرفت» چنين مي‌نگارد: «تبيين سيرت و سنت اين استاد بزرگوار در سايه شرح كوتاهي پيرامون قرآن، تفسير قرآن و علوم قرآن از يكسو و اخلاق از سوي ديگر ميسور است، زيرا مهمترين شاخصه اين مرد الهي علوم قرآني و عترت از يك سو و عمل به رهاورد و زاد راه عترت، از سوي ديگر بود، لذا او هم عالم به علم قرآن و عترت و هم متخلق به خلق قرآن و عترت دانسته شده‌است».
نمي‌شود متخلق به اخلاق الهي نباشي و بتواني تفسيري كم نظير را بر كلام حق بنگاري. در واقع علاوه بر جامعيت علم علامه آنچه تفسير او را از ساير تفاسير متمايز مي‌سازد، انعكاس و بازتاب آيات حق در وجود و ذات اين استاد گرانقدر است.»

حكيمي ذوابعاد
دكتر سيد حسين نصر اسلام‌شناس ايراني مقيم امريكا از ديگر شاگردان علامه طباطبايي در گفت‌و‌گو با شبكه راديويي فرهنگ از استاد خود چنين مي‌گويد: «سعادت داشتم قريب بيست سال از 1337 تا 1357 در خدمت مرحوم علامه تلمذ كنم و روزهاي بسياري را با ايشان در تهران، قم و دماوند بگذرانم. اين سعادت در تمام عمر من فراموش نخواهد شد. بنده نه‎تنها مجنون و شيفته تعاليم علمي، ذهني و مفاهيم فلسفي ايشان بودم؛ بلكه تعاليم شخصي و القائات معنوي كه در شخصيت ايشان بود، هميشه‎ در ذهن من باقي خواهد ماند».
دكتر نصر به سه طبقه شاگردان علامه اشاره مي‌كند كه طبقه‌ اول به شاگردان عمومي استاد اختصاص داشت و معمولاً در مدرسه فاطميه قم به آن‌ها درس مي‌داد، گروه ديگر شاگردان دروس عرفاني بودند و دسته سوم دانشجويان خاص او بود كه تدريس عرفان عملي به اين گروه اختصاص داشت. نصر معتقد است كه در هر كدام از اين طبقه‌ها، وجهي از گنجينه وجودي علامه انعكاس مي‌يافت. گروه اول، متون فلسفه اسلامي همراه با رويكرد اجتهادي نسبت به فلسفه سنتي، گروه دوم ريزه‎كاري‌هاي عرفاني و جنبه‌هاي عرفاني برآمده از مكتب متعالي ملاصدرا و گروه سوم التزام به عرفان عملي و نظري در كنار تسلط بر متون عرفاني جلوه مي‌كرد.
ايشان همواره بر اين امر تأكيد داشتند كه عرفان نظري بدون عرفان عملي به مشتي الفاظ تبديل مي‌شود بنابراين در پرورش شاگردان خاص خود همواره براين امر تأكيد بسيار داشتند.
استادي در مقام يك دوست
دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني، چهره ماندگار فلسفه و عضو انجمن حكمت و فلسفه از ديگر شاگردان علامه ضمن تأكيد بر رابطه عميق علامه با شاگردانش مي‌گويد: «علامه با شاگردانش جلسات شبانه‌روزي بسياري داشت كه هر جلسه در منزل يكي برگزار مي‌شد، در اين مجالس چاي و بحث به راه بود و هر كس هم كه مي‌خواست سيگار مي‌كشيد، علامه هم زياد سيگار مي‌كشيد. در اين جلسات بحث‌هايي مطرح مي‌شد كه نظير آن‌ها را نديده‌ام».
ديناني در صحبت‌هاي خود از علامه، همواره بر عاطفه بالاي استادش تأكيد مي‌نهد. چيزي كه همواره از صحبت‌هاي شاگرد‌انش شنيده مي‌شود رابطه عميقي است كه فراتر از يك رابطه ساده استاد و شاگرد برقرار است او نه تنها به شاگردانش تفكر مي‌آموخت بلكه عشق مي‌ورزيد.
ديناني در خاطره‌اي از استاد چنين مي‌گويد: «علامه به شاگردانش به لحاظ عاطفي توجه خاصي داشت. روزي فهميد كه من شعر مي‌گويم آمد و از من پرسيد كه تو شعر مي‌گويي و من جواب دادم بله. پاسخ داد خوب است كه شعر مي‌گويي اما الان نگو. دليلش را پرسيدم و ايشان گفت كه تو فلسفه مي‌خواني، خوف اين دارم كه ذهنت تخيلي تربيت شود».
علامه معلمي بود كه حتي براي كوچكترين ابعاد زندگي شاگردانش دغدغه داشت و همواره مسائل زندگي‌شان را پيگيري مي‌كرد.همچنين دكتر ديناني در رابطه با خصايص عرفاني علامه مي‌گويد: «علامه تنها فيلسوف نبود، به‌طور نظري و عملي يك عارف، فقيه و اصولي تمام عيار بود. در آن دوراني كه علامه درس گفتار مي‌گفت، بسيار با فلسفه مخالفت مي‌كردند، اما او دوام آورد، زيرا محتاط بود و همچنين تفسير الميزان بسيار به او كمك كرد كه جايگاهش را در حوزه حفظ كند».
علامه به عنوان عالمي روشن‌انديش گاه مورد ملامت‌هايي هم قرار مي‌گرفت اما آنچه او را علامه كرد سعه صدر و پشتكاري بود كه وي براي اعتلاي تفكر، همواره بر خود واجب مي‌ديد.
علي رغم مباحثي كه پيرامون مقام علمي علامه بيان شد، شايد خالي از لطف نباشد كه به نقل قولي از خودش اشاره كنيم كه وي چگونه از دوران تحصيلش در كودكي‌ ياد مي‌كند و سير تكامل علمي‌اش را چگونه شرح مي‌دهد: «در اوايل تحصيل كه به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زيادي به ادامه تحصيل نداشتم و از اين رو هر چه مي‌خواندم، نمي‌فهميدم و چهار سال به همين نحو گذراندم. پس از آن يك باره عنايت خدايي دامنگيرم شد و در خود يك نوع شيفتگي و بيتابي نسبت به تحصيل كمال، حس نمودم. به‌طوري كه از همان روز تا پايان ايام تحصيل كه تقريباً هفده سال طول كشيد، هرگز نسبت به تعليم و تفكر درك خستگي و دلسردي نكردم و زشت و زيباي جهان را فراموش نموده و تلخ و شيرين حوادث، برابر مي‌پنداشتم، بساط معاشرت غير اهل علم را به كلي برچيدم، در خورد و خواب و لوازم ديگر زندگي، به حداقل ضروري قناعت نموده باقي را به مطالعه مي‌پرداختم. بسيار مي‌شد بويژه در بهار و تابستان كه شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه مي‌گذرانيدم و هميشه درس فردا را شب پيش مطالعه مي‌كردم و اگر اشكالي پيش مي‌آمد با هر خودكشي بود حل مي‌نمودم و وقتي كه به درس حضور مي‌يافتم از آنچه استاد مي‌گفت قبلاً روشن بودم و هرگز اشكال و اشتباه درس را پيش استاد نبردم».

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: