1392/8/20 ۱۲:۲۲
حمید ملازاده، نوجوانی بود که یک دکه روزنامهفروشی را در سر خیابان تربیت ـ محل سکونت ما در تبریز ـ اداره میکرد. دو تابلو بزرگ و دراز هم در پیادهرو بود که بعضی از روزنامهها را در آنها نصب میکرد و کسانی که مانند بنده قدرت خرید جرائد نوعاً سه ریالی را نداشتند، از آن محل استفاده میکردند و من هم مشتری ثابت آنجا بودم.
حمید ملازاده، نوجوانی بود که یک دکه روزنامهفروشی را در سر خیابان تربیت ـ محل سکونت ما در تبریز ـ اداره میکرد. دو تابلو بزرگ و دراز هم در پیادهرو بود که بعضی از روزنامهها را در آنها نصب میکرد و کسانی که مانند بنده قدرت خرید جرائد نوعاً سه ریالی را نداشتند، از آن محل استفاده میکردند و من هم مشتری ثابت آنجا بودم. روزی که برای سرکشی به جرائد چپ و راست مانند: به سوی آینده، چلنگر، سومکا، نیروی سوم، شاهد و … رفته بودم، حمید که مرا میشناخت صدا کرد و گفت: «آقامیر(ترکها سید را پیشتر «میر» مینامیدند و شیخ را میرزا ) یک مجله این هفته از تهران رسیده که حتماً به درد تو میخورد.» داخل دکه شدم و یک مجله ۲۰ صفحهای مستضعفینی نشان داد که نام «حیات مسلمین» (ناشر افکار کلیه افراد مسلمان جهان) را داشت و قیمتش هم دو ریال و نیم بود. بیش از دو ریال در جیب نداشتم، آن را دادم و مجله را گرفتم و نیم ریال هم بدهکار شدم که فردا بدهم. آن روز با وجود شوری که با دیدن «حیات مسلمین» حاصل شده بود، از خیر و شر اخبار جرائد چپ و راست گذشتم و به منزل برگشتم.
شماره نخست۲۰ صفحهای حیات مسلمین ده مقاله و چند ترجمه کوتاه داشت که در بالای همه آنها نوشته شده بود: به قلم «مدیر مسئول»، و مدیرمسئول جناب شیخ مصطفی رهنما بود. در آن شماره دو مقاله برایم جالب بود: یکی مقالهای درباره «جمعیت مسلم آزاد» ـ که البته هنوز اعلام موجودیت نکرده بود ـ و دیگری بحثی مفصل و سه صفحهای تحت عنوان «اولین سنگ عداوت سنی و شیعه به وسیله که و کی بنا نهاده شده؟» و این بحث نشاندهنده «وحدتطلبی» نویسندهاش ـ شیخ مصطفی رهنما ـ بود که تا آخرین روزهای زندگی به دنبال آن بود.
سن من در آن ایام، حدود دوازده یا سیزده سال بود؛ ولی علاقه خاصی علاوه بر دروس «مکتب خانه» به کتابهای جدید و مطبوعات داشتم و روی همین انگیزه، پس از مطالعه نخستین شماره «حیات مسلمین»، برای آنکه بار دیگر پول توجیبی هفتگی خود را که فقط پنج ریال بود، خرج مجله نکنم، بلافاصله نامهای به نشانی مجله که خیابان ری، کوچه آبشار بود، خطاب به مدیرمسئول فرستادم و در آن خواستم که مجله را «به طور رایگان» به دست آورم که بلافاصله با پاسخ مثبت و عملی روبرو شد و نشریه «حیات مسلمین» به نشانی این جانب در تبریز، واصل گردید!
رضاخان!
بدین ترتیب آشنایی «غیابی» من با جناب شیخ مصطفی رهنما، آغاز شد و مجله به طور مرتب به دستم میرسید که صبغه کاملاً ضدسلطنتی داشت و در همان شماره اول و دوم، خطاب به شاه چنین نوشته بود: «معطوف توجه پادشاه ایران. اصل یکم از متمم قانون اساسی ایران میگوید: «مذهب رسمی ایران اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنی عشریه است و پادشاه باید دارا و مروج این مذهب باشد» و اگر شرط دوم عملی نشود، آن وقت سلطنت شما سلطنت قانونی نخواهد بود»!
مدیرمسئول، یعنی جناب رهنما، از شماره چهارم مجله، بخشهایی از کتاب تألیفی خود را تحت عنوان «سرگذشت رضاخان سوادکوهی» منتشر ساخت که در قسمت اول و دومش آمده بود: «… پدر رضاخان موسوم به داداش بیک اهل سوادکوه بود و مادرش اهل شیروان. او در قریه الشت به دنیا آمد و به علت مرگ پدر، همراه مادرش به تهران آمد؛ ولی برخی از ارحام و بازماندگان داداش بیک رضا را نامشروع میدانستند و از انتساب او به خود ننگ داشتند و لذا پس از مرگ داداش بیک، او و مادرش را طرد نموده و به تهران فرستادند.» (حیات مسلمین، شماره۴، ص۵، مورخ ۲۶ر۱۱ر۲۹ و شماره۵، ص۱۶، مورخه ۱۳ر۱۲ر۲۹)
پس از نشر شماره۵، مجله حیات مسلمین توفیق شد؛ ولی او نشریه خود را، و این بار فقط در چهار صفحه با استفاده از امتیاز روزنامه «طوفان شرق» منتشر ساخت که در صفحه اول شماره ده آن این شعر چاپ شده بود:
بود شهریور مه پراضطراب
شد عدو روآور کشور خراب
گرچه آمد کافر اشغالگر
رفت لیکن پهلوی، آن ددمآب!
و در صفحه دوم همین نشریه چهار صفحهای، یک «ختم مجرب» هم نقل کرده بود: «یکی از علماء ختم زیر را تجربه کرده است: هزار بار بگوئید اللهم اللعن رضاشاه، حاجات مهم برآورده میشود»!
پس از نقل آن شعر و این ختم مجرب(!) شیخ مصطفی دستگیر شد و طوفان شرق نیز توقیف گردید؛ اما با وثیقه به طور موقت آزاد شد و این بار نشریه «حیات مسلمین» را با امتیاز روزنامه «قدرت جوان» انتشار داد. و این روش به ظاهر تا آخرین شماره مجله مورخ تیرماه ۳۴ (شماره۲۵) ادامه یافت و «حیات مسلمین» با استفاده از امتیاز هفتهنامههای: اسلام امروز، مدنیت و نشریه مسلم آزاده به نشر خود ادامه داد.
«حیات مسلمین» در آغاز از نهضت ملی، آیتالله کاشانی، فدائیان اسلام، طرفداری میکرد و مقالات تندی علیه حکومت وقت منتشر میساخت و در شماره ۱۴ مورخ ۱۷ر۱۱ر۳۰، در زیر عکس شهید نواب صفوی که در صفحه اول چاپ شده بود، نوشت: «تمثال جناب نواب صفوی که در ضمن فجایع اخیر دولت مجروح شدهاند و مسلمانان انتظار خلاصی ایشان را دارند» و سپس در صفحات داخل همان شماره به شرح «فعالیتهای حسنه فدائیان اسلام» پرداخت و در شماره۱۵ به مصاحبه آیتالله کاشانی با یک روزنامه فرانسوی که خواستار همکاری مسلمانان با مسیحیان شده بود، تاخت و در شماره ۱۷ سخت به دکتر مصدق حمله کرد و همزمان هدف اصلی «جمعیت مسلم آزاد» را مبارزه با «امپریالیسم و کمونیسم» و «نصاری و یهود» نامید.
جمعیت مسلم آزاد
شیخ مصطفی رهنما، در اغلب شمارههای مجله «حیات مسلمین» آن را ناشر افکار جمعیت مسلم آزاد، معرفی میکرد؛ اما اعلام تأسیس رسمی این جمعیت و انتشار مستقل مرامنامه آن، در اوائل سال ۱۳۳۰ انجام گرفت و خود رهنما در آغاز «مرامنامه» تشکیل آن را اول رجب ۱۳۷۰ق میداند.برای آگاهی از اهداف «جمعیت مسلم آزاد» و ثبت در تاریخ مبارزات سیاسی ـ فرهنگی گرایشهای اسلامگرا پس از شهریور ۲۰، نقل مرامنامه جمعیت که در سال ۱۳۷۲ در چهار صفحه چاپ شده بود و یک نسخه «غلطگیری شده» از آن را خود به این جانب داد، بیمناسبت نخواهد بود:
«… به خواست و یاری خداوند متعال جمعیت (مسلم آزاد) در اول رجبالمرجب ۱۳۷۰ هجری قمری تشکیل یافت، منظور واقعی و نهائی این جمعیت، آزادی از قیود و نفوذ کفار و خارجیان و تحقق و تشکیل مملکت جهانی اسلام و قرآن میباشد. پس از تجربههای طولانی مسلمانان مخصوصاً جوانان فعال و دخول آنان در احزاب مختلفه سیاسی، اینک وقت آن رسیده که در این جمعیتی که ضامن اجرای آن اساس متین آن میباشد و خداوند متعال وعده نصرت آن را داده است، شرکت نمایند و از ورود در احزاب مختلفهای که اکثر آنها از طرف خارجیها تشکیل میشوند و خود را ملبس به لباس بیطرفی مینمایند، خودداری کنند.
متأسفانه اگر احزابی از طرف وطندوستان واقعی و اشخاص فعال و دلسوز برای ترمیم خرابیها و اصلاح امور یک کشور اسلامی تشکیل میشوند، در اثر نفوذ و قدرت خارجیان موفق نمیشوند، و اگر هم به طور معجزهآسائی کاری انجام دهند و یا فرضاً کشور را صددرصد از دست عمال خارجی و نفوذ آنان برهانند، در اثر تنهائی و دور بودن این کشور اسلامی از سایر برادران خود به وسیله سرحدات و غیره، و در اثر اینکه دول بزرگ فعلی به قول و قرارداد خود پایبند نبوده و مجمع ملل متحد آلت دست آنهاست، نه فقط نتیجهای نخواهند گرفت، بلکه با طرز شدیدتری در قیود استعمار و موارد استثمار قرار خواهند گرفت؛ ولی همان طوری که در صفحات بعد خواهیم خواند، هنگامی که مرامنامه جمعیت مسلم آزاد به نتیجه برسد و ۴۸۷ میلیون مسلمان، متفق و مشترکالمساعی شوند، در اثر خالی شدن دست دشمن از منابع غصبی، خود به خود ناتوان و مضمحل خواهند شد.
یکی از عواملی که به ما وعده نصرت و غلبه میدهد، همین اختلافاتی است که در بین دول سهگانه مؤثر جهان، حکمفرما است، و حقا اگر تاکنون امور مسلمین به وسیله رجال خادم و دلسوز اداره میشد، حداکثر استفاده را از این اختلاف برده بودیم. شما به طور قطع بدانید که به مصداق «الکفرمله واحده»، تمامی دول غیر مسلمان جهان اصولا دسته واحدی میباشند. و مسلمانان موظفند که به دستور پیغمبر معظم خود که فرمود: «المسلمون ید واحده علی من سواهم»، به طور دسته جمعی علیه جمیع کفار جهان اقدام نمایند. [ترجمه: مسلمانان همچون یکدست هستند که بایست علیه غیرمسلمانان به کار روند.] بنابراین میبایست برای رفع غربیها و دفع شرقیها اقدام نمائیم اینک مرامنانه در ذیل به نظر جناب عالی میرسد:
اصل اول ـ افرادی که در جهان قائل به «کلمه توحید» هستند، دارای «توحید کلمه» شوند.
توضیح۱ـ مسیحیان و یهودیان جزء قائلین به (کلمه توحید) نیستند.
توضیح۲ـ هر کس به توحید و نبوت و معاد و لوازم آن معتقد باشد مسلمان میباشد.
اصل دوم ـ تمام مسلمین، همه بلاد اسلامی را وطن خود دانسته و وطن را به چهاردیواریهای مبتذل و فرمایشی فعلی محدود ندانسته و فقط برای این وطن بزرگ جانفشانی کنند.
اصل سوم ـ حکومت بر مسلمانان به افراد صلاحیتدار واگذار شود که طبق دستور اسلام حکومت کند.
اصل چهارم ـ قوای نظامی مسلمین برای دفاع از خود و طرفداری از مظلومین مرتب و تکمیل شود و روحیه آنان تقویت شده و به موقعیت و مزیت خود متوجه گشته و یأس را فراموش کنند.
اصل پنجم ـ منابع بلاد اسلام از تصرف عدوانی دشمنان بشر و اسلام خارج شده و در دسترس و مورد استفاده صاحبان اصلی آن قرار گیرد و در نتیجه بنیه مالی مسلمین قوی، و ضعف دشمنان آنان ظاهر گردد.
اصل ششم ـ همان طوری که اسلام دستور داده و همان طریقی که در قرون وسطای هجری معمول بوده، مسلمانان دارای سواد کافی شده و صنایع در بلاد اسلامی به اوج ترقی برسد، و ثروت مسلمانان برخلاف امروز فیمابین آنان به طور مشروع تقسیم شود.
اصل هفتم ـ احکام و شعایر و حدود مقرره اسلام در کلیه بلاد اسلام اجرا شود و آثار کفر و مقررات مخالف اسلام، محو و ملغی گردد.
اصل هشتم ـ مسلمانان به مبادی دینی و مذهبی خود به طور کامل آشنا شده و دین اسلام را آن طوری که هست بشناسند، مخصوصاً پیروان مذاهب مختلفه اسلامی، به معتقدات یکدیگر واقف شوند تا بدگمانی بیمورد به هم نداشته باشند.
توضیح ۱ـ جوانان مسلمان به وحشیگریها و جنایات اروپائیان و تاریخ ننگین آنان آشنا شده و حساب آنها را با عدة انگشتشمار مخترعین آنجا جدا باشد.
توضیح ۲ـ حقایق و دلائل و حکم اسلام به طور رایگان در دسترس افراد غیرمسلمان جهان قرار گیرد.
شرایط همکاری و عضویت
ماده ۱ـ هر کس عقیده او مطابق اصل اول است، یعنی معتقد به توحید و نبوت و معاد میباشد، میتواند وارد این جمعیت شود اگر چه در سایر احزاب هم اسمنویسی کرده باشد.
ماده ۲ـ هر کس همکاری خود را با این جمعیت اعلام نموده و مشخصات و نشانی خود را ارسال دارد، جزو همکاران درخواهد آمد.
ماده ۳ـ فرستادن حق عضویت و همکاری منوط به توانائی و تمایل همکاران بوده و اجباری نیست و سایر مسلمین نیز میتوانند به این جمعیت مساعدت نمایند.
ماده ۴ـ این جمعیت تمام احزاب و جمعیتهائی را که مسلمین تشکیل داده و یا میدهند، محترم شمرده و با آنان تعاون و تعاضد خواهد نمود.
این مرامنامه به زبانهای ترکی و عربی و اردو و فرانسوی نیز ترجمه شده است و مجانی میباشد.
بانی جمعیت مسلم آزاد و مدیر مجله
حیات مسلمین، شیخ مصطفی رهنما
البته در چاپ چهارم مرامنامه، تغییرات کلّی داده شده و در واقع تکمیل گردید. رهنما علاوه بر نشر مستقل «مرامنامه» به شرح مواد آن در شمارههای متعدد مجله «حیات مسلمین» میپرداخت؛ ولی این شرح و بّسط به طور مستقل چاپ نشد. پس از مدتی و در شمارههای آخر مجله، به نشر مثبت اخبار مسلمانان شوروی و کنفرانسهای آنان اقدام کرد و همزمان و ناگهان، ایجاد تشکل دیگری تحت عنوان «جمعیت سوسیالیستی اسلامی» را اعلام نمود و در شماره ۲۳ مجله در نخستین بیانیه هدف این جمعیت سوسیالیستی اسلامی را کمک به فقرا و بینوایان نامید و مبارزه با «دشمن غربی» را خواستار شد.
این گرایش تقریباً چپگرایانه و حضور وی در انجمن فرهنگی شوروی در تهران باعث شد که مورد هجمه دوستان و دشمنان قرار گیرد و حتی روزنامه «نیروی سوم» ـ ارگان خلیل ملکی ـ در تاریخ ۱ر۸ر۳۱ تحت عنوان «حزب توده لباس دین پوشیده» و جمعیت سوسیالیستی اسلامی تشکیل نشده را شاخهای از حزب توده و مجله «حیات مسلمین» را ارگان آن نامید و این اتهام همچنان باقی ماند تا اینکه پس از کودتای ۲۸ مرداد، شیخ مصطفی رهنما را هم دستگیر و همراه «تودهایها» به جزیره خارک تبعید نمودند.
البته شیخ مصطفی همواره اتهام همکاری با حزب توده را تکذیب و نفی میکرد و آن را ساخته و پرداخته ایادی رژیم شاه مینامید؛ ولی وقتی بنای طرف مهاجم بر بیتقوائی استوار باشد، نمیشود کاری کرد و عجیب آنکه یکی از برادران «فدائی اسلام» سابق ما درباره شیخ رهنما میگوید: «… این رهنما خودش کمونیست بود! وقتی من در حجره بودم و هنوز معمم نشده بودم، آمدو عکسهای چاپی لنین را بین طلاب پخش میکرد…» (اسناد مربوط به مرحوم شیخ حسین لنکرانی، چاپ تهران، ص۲۳۲)
و البته باید در تکذیب ادعای فوق نوشت: در آن ایامی که آن جناب هنوز معمم نشده بود، شیخ رهنما در نجف بود و بعد هم که به ایران برگشت، در تهران به سر میبرد و ما هم که در همان ایام در قم بودیم و همه چیز را «رصد» میکردیم، همچو خبری را از هیچ کس نشنیدیم. شیخ مصطفی این اکاذیب را در اسنادی که در ساواک بوده، به شدت رد و تکذیب میکند که اخیراً منتشر شدهاند.
تألیفات و آثار
شیخ مصطفی رهنما علاوه بر مقالات مجله حیات مسلمین که ۲۵ شماره از آن منتشر شد، و صدها بیانیه و مقاله به عربی و فارسی در مطبوعات ایران و عراق و هند، در زمینههای مختلف سیاسی ـ اجتماعی منتشر ساخت که جمعآوری و بازچاپ آنها، میتواند نشاندهندة چگونگی گوشهای از حقایق تاریخ معاصر ایران باشد. کتابها و رسالههای متعددی نیز، اعم از ترجمه و تألیف از خود به یادگار گذاشت که از آن جمله است: ۱ـ راه رشد، ۲ـ مسلمین جهان، ۳ـ جنگ رمضان، ۴ـ صلاحالدین (مردی که بر غرب پیروز شد)، ۵ـ الجزائر قهرمان، ۶ـ شعلهای از انقلاب فلسطین و لبنان، ۷ـ تاریخچه اقدامات مذاهب اسلامی، ۸ـ چرا مسلمین فقه یکدیگر را بخوانند؟ ۹ـ کتاب سرگذشت رضاخان، ۱۰ـ کتاب مشروطه مشئومه که بخشهایی از این دو کتاب در «حیات مسلمین» به چاپ میرسید؛ ولی به شکل کتابی مستقل انتشار نیافت.
راه رشد
کتاب کوچکی است در ۶۰ صفحه در بیان احکام و تبین اصول اسلامی که در واقع ترجمه و شرح کتاب «منهجالرشاد» آیتالله شیخ جعفر شوشتری است با حواشی و فتاوی مراجع عظامی چون آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، آیتالله حاج آقاحسین قمی، آیتالله سیدحسین بروجردی و آیتالله شیخ عبدالنبی عراقی… رهنما در مقدمه کتاب مینویسد که برای آشنایی جوانان و مردم مسلمان از اصول و احکام اسلامی، به ترجمه و تحشیه آن پرداخته تا همگان آگاهی لازم از مفاهیم و مبانی و اصول اسلامی داشته باشند.
در آغاز کتاب، تقریظی از مرحوم آیتالله شیخ عبدالنبی عراقی نقل شده است که مطالعه آن میتواند ارزش کتاب و ثمره کوشش شیخ مصطفی رهنما را روشن نماید: «…همیشه مخصوصاً امروزه مسلمانان همه دنیا، قبل از هر چیزی محتاج به شناختن احکام اساسی اسلام و ایمان و اصول عقاید مذهب و دین میباشند و کتابی که برای نوع برادران اسلامی تا حدودی که این مقصد عالی را تأمین کند، در دسترس مردم دیده نمیشود و کتاب منهجالرشاد مرحوم آیتالله العظمی شیخ جعفر تستری طابثراه میتواند این نقیصه را برطرف کند و جناب مستطاب قدوهالفضلاء عمادالمروجین خادمالمسلمین آقای شیخ مصطفی رهنما کرمانشاهی دام بقائه هم اموراتی بر آن افزودند راجع به عده مطالبی مهمه در بیان وی و بسیار مجاهدت نمودند در تدوین آن، البته مورد تقدیر است و باعث مأجوریت است و در خاتمه عمل به حواشی حقیر بر آن انشاءالله مجزی است و مأجور. به تاریخ شهر ذیالحجه سنه ۱۳۷۴ منالجانی نجفی عراقی»
نخستین دیدار
وقتی به قم آمدم، رفت و آمدم به تهران آغاز شد. با کنجکاوی جوانانه، به دنبال همه انجمنها، سازمانها، گروهها و اشخاص اسلامی و سیاسی بودم: مرکز اسلامگرایان از «اتحادیه مسلمین» مرحوم حاج سراج انصاری تا گروه شیعیان مرحوم خمسی و مکتب اهلالبیت فرهنگ نخعی (ریمن) و بعد کانون شیعیان و جمعیت مسلم آزاد و جریده هفتگی «ندای حق» و مجله «اخگر» و… منطقه گلوبندک و خیابان خیام و اطراف آن . به همه جا سر میزدم البته نه نیازی به اتومبیل بود و نه به درشکه. نه خیابان پر از آدم و نه ترافیک سرسامآور و نه هوای آلوده منهای اکسیژن! با مسئولان همه آن سازمانها و گروهها یکایک دیدار داشتم؛ از جمله جناب شیخ مصطفی رهنما.
مردی بود بلندقامت، استوار، با صوتی دلنشین و آرام و لحنی ملایم در صحبت و زلال در ظاهر و باطن. از مجله «حیات مسلمین» پرسیدم که در شرف تعطیل بود و کمال استضعاف در آخرین شمارههای آن، از لحاظ چاپ و کاغذ هویدا بود؛ اما گلهای نداشت و میگفت در همه جراید مقاله خواهد نوشت و از فعالیت باز نخواهد ایستاد. آن ایام بیشتر متوجه جهاد برادران الجزایری بود و بعد فلسطین و در حد توان خود، با زبان و قلم به کمک آنها میرفت و حتی مبالغ اندکی که به مناسبتهای مختلف در مسجد هدایت و یا از افراد به دست میآورد، از طرق مختلف برای رزمندگان و مجاهدان میفرستاد و این را حداقل کاری میدانست که میتوانست انجام دهد.
یکی از اهداف اصلی او، وحدت مسلمین و تقریب بین مذاهب اهل سنت و شیعه بود و مقالات و اخبار بیشماری هم در این زمینه در حیات مسلمین و سپس روزنامه ندای حق و غیره منتشر میساخت. شادروان علی حجتی کرمانی، همراهم بود و به شوخی گفت: «ظاهراً بانی و دبیر اول و آخر جمعیت مسلم آزاد فقط خودتان هستید!» خم به ابرو نیاورد و خنده ملیحی که همیشه داشت، پاسخ آقای حجتی بود و سپس افزود: «شما حرفهای دشمنان را باور نکنید و البته اگر هم چنین باشد، من به عنوان «واحد کالف» [یکی همچو هزاران] در میدان خواهم بود.»
دیدارها به علت شرایط خاص سیاسی، کمتر شد، مگر در مسجد هدایت یا انجمنی که جمعی حضور مییافتند؛ ولی او همچنان پرنشاط بود و همیشه یک بغل روزنامه و مجله عربی همراه داشت که برای کسب اطلاع از اوضاع بلاد عربی و اسلامی و مسائل الجزائر و فلسطین و غیره، آنها را از سفارتخانهای عربی میگرفت و توزیع میکرد و همین، یکی از اتهامات او در اوراق ساواک و شهربانی ثبت شده که او با سفارتهای بیگانه ارتباط دارد. و در پروندهاش در گزارشها موجود است که در محاکمه او، توسط رژیم، به درد دشمن میخورد!
چند سند
اسناد پرونده شیخ مصطفی رهنما در آرشیو ساواک نشان میدهد که او در همهجا، با استفاده از هر فرصتی، برضد رژیم پهلوی سخنرانی و افشاگری نموده است. شاید نخستین سند رسمی در این زمینه، گزارش محرمانه «سرتیپ بختیار» فرماندار نظامی وقت تهران باشد که آن را به وزارت کشور فرستاده و در آن آمده است: «درباره شیخ مصطفی مدیر مجله حیات مسلمین… نامبرده در تاریخ ۲۵ مرداد ماه ۳۲ در جلو دبیرستان فردوسی گلپایگان با حضور عدهای از مریدان خود میتینگی تشکیل داده و به نام کودتای نظامی و در پناه مأمورین پلیس وقت، نسبت به مقدسات ملی و خاندان جلیل سلطنت با کمال بیشرمی هتاکی و عملیات او تا روز ۲۸ مرداد ادامه داشته است و پس از قیام ملی ۲۸ مرداد، از گلپایگان متواری شده و به تهران میآید در تهران نیز مشغول تحریک مردم برعلیه دولت بوده و مرامنامهای به نام (جمعیت مسلم آزاد) منتشر مینموده که در تاریخ ۱۱ر۱۲ر۳۲ دستگیر و برابر ماده ۵ فرمانداری نظامی بازداشت میشود. ضمناً مشارالیه در رکن ۲ ستاد ارتش و دوایر گلپایگان هم دارای پیشینه مضره میباشد.
علیهذا آنچه از پرونده امر و سوابق این شخص استنباط میشود، مشارالیه عنصری است ناراحت که همواره در صدد ایجاد تشنج و تبلیغات مضره بوده و در سخنرانیهای خود مردم را برعلیه امنیت کشور تحریک مینماید.
فرماندار نظامی شهرستان تهران ـ سرتیپ بختیار،۲۵ر۵ر۳۴»
شیخ همیشه و در همهجا و به هر نحوی که مقدورش بود، برضد رژیم پهلوی اقدام میکرد و حتی با قیام نکردن و برپا نخاستن بهنگام پخش سرود شاهنشاهی. چندین گزارش در اینباره، از چندین مأمور در پرونده او نقل شده است که ما فقط یکی از آنها را نقل میکنیم تا نوع روحیه و مبارزه مستمر او روشن گردد. در بخشی از این پروندة «خیلی محرمانة» ساواک به دادستانی در تاریخ ۲۲ر۱۲ر۴۳ میخوانیم: «نامبرده از سال ۳۲ شروع به فعالیت مضره نموده که در همان سال از طرف فرمانداری نظامی وقت به علت تحریک مردم علیه دولت و مقام شامخ سلطنت به جزیره خارک تبعید میگردد. در تاریخ ۷ر۶ر۳۴ آزاد میشود. مجدداً در تاریخ ۱۴ر۷ر۳۵ به علت پخش بیانیه جمعیت مسلم آزاد تحت پیگرد قرار گرفته و به ۱۵ ماه حبس محکوم و پس از طی این مدت آزاد میگردد. و بار دیگر در تاریخ ۲۵ر۱۲ر۳۷ به اتهام فعالیت مضره دستگیر، لکن به علت فقد دلیل آزاد میشود و در تاریخ ۱۸ر۱۲ر۳۹ در مشهد به اتهام پخش اعلامیه جبهه ملی دستگیر و به مرکز اعزام …[میشود] و در ۳ر۱۱ر۴۱ به اتهام اقدام برضد امنیت داخلی کشور دستگیر و در تاریخ ۲۲ر۵ر۴۲ با قرار التزام به قید عدم خروج از حوزه قضائی تهران آزاد میشود و در تاریخ ۲۸ر۱۲ر۴۲ به اتهام به جانیاوردن احترام به هنگام نواخته شدن سرود شاهنشاهی در سینما سانترال توسط مأمورین شهربانی دستگیر و تحت تعقیب قانونی قرار گرفته و به سه ماه و پانزده روز حبس محکوم و قطعیت آن اعلام میگردد. اخیراً چهار فقره اعلامیه مضره منتشر نموده بود…»
نکته مهمی که از گزارش سپهبد نصیری میتوان به دست آورد، این است که شیخ مصطفی پس از بازگشت از تبعیدگاه خارک و آزادی از زندان قزل قلعه، یک روز هم ساکت ننشسته و هر بار به دلیل اقدامی علیه امنیت کشور(!) و عدم مراعات احترام شاه و اباطیلی از این قبیل، دستگیر و راهی زندان شده است.
شیخ رهنما، همواره فداکارانه به جمعآوری کمک برای مسلمانان دیگر بلاد اسلامی میپرداخت. از جمع پول برای سیلزدگان پاکستان تا مبارزان الجزائری و فلسطینی. در یکی دو مورد، بنده در مسجد هدایت، شاهد تلاش و کوشش او در جمعآوری حداکثر وجوه نقدی بودم که گزارشهای آن در اسناد ساواک آمده است. یکی از آنهادر تاریخ ۳ر۱۰ر۴۹ چنین است: «… برابر اطلاع واصله محمدمهدی جعفری و شخصی به نام بهشتیپور و نامبرده بالا جمعاً۱۶۰هزار ریال به عنوان کمک به جبهه آزادی بخش فلسطین به سفارت مصر تسلیم نمودهاند. خواهشمند است دستور فرمایید ضمن مراقبت دقیق و همهجانبه از رهنما نسبت به شناسائی دو نفر همراهان وی اقدام و نتیجه را با تعیین مشخصات کامل و خلاصهای از سوابق آنان به این اداره کل اعلام دارند…»
کاپیتولاسیون
در مورد تصویب لایحه کاپیتولاسیون در ایران توسط مجلس رژیم شاه و به دنبال افشاگری امام خمینی(ره) و تبعید ایشان، شیخ مصطفی به رغم خطرهایی که متوجهش بود، علاوه بر نامهای که به منصور (نخستوزیر وقت) نوشت، چهار اعلامیه نیز منتشر ساخت که یک نمونه آن چنین بود: «…اخیراً مردم ایران با سه حادثه تأسفآور مواجه شدهاند: اولاً: برخلاف نص قرآن کریم ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا که خداوند متعال تسلط کفار را بر مسلمین نخواسته و با اینکه نیم قرن از گسستن زنجیرهای استعماری کاپیتولاسیون در این کشور میگذرد، مجدداً عدهای که خود را نمایندگان مردم معرفی میکنند، با دادن ۷۳ رأی در انداختن این زنجیر به گردن ما تعاون در أثم و عدوان کرده به کفار خارجی مصونیت دادهاند و چون پیغمبر اسلام فرموده: الساکت عن الحق شیطان أخرس، سکوت در این امر جایز نیست.
ثانیاً: مردم ایران که با وجود داشتن، منابع سرشار نفت کمرش در زیر بار قرضهای خارجی خم بوده مواجه با تصویب لایحه دیگری یعنی قرضه دویست میلیون دلاری که با ربای پنج درصد میباشد که بقایای استقلال اقتصادی ما را متزلزل خواهد و برخلاف شئون و حیثیت ما است.
ثالثاً: برای تأمین اجرای این تعدیات اقدام به تبعید آیتالله خمینی و تحت نظر قرار دادن سایر مراجع تقلید مسلمین نموده و بدین وسیله بیاعتنایی خود را به مقدسات مردم نشان داده است. در این موقع لازم است که از زمامداران مملکت بخواهیم از اجرای مصوبات خلاف قانون و منافی با حیثیت اسلامی و اقتصادی و سیاسی خودداری کند و مراجع تقلید و سایر زندانیان سیاسی را آزاد کند و دست از این نوع روشها بردارد و با کشورهای اسلامی جهان همدست شود.
اجابت این درخواستها به نفع زمامداران این کشور مسلماننشین میباشد و به هرحال باید از آیه: «ولاتحسبن الله غافلاً عمایعمل الظالمون» غافل نباشند. امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه فرموده: من تقی حق من لایقضی حقه فقد غنزه… تهران ـ ایران؛ سید نورالدین علوی طالقانی، الاحقر خلیلالله علوی فقیه، شیخ مصطفی رهنما، العبددلفانی ابوالفضل الخراسانی، سیدحسین کمالی، العبد حسین وفائی، الاحقر محمدعلی سالاری».
ساواک تهران ضمن جمعآوری اعلامیهها، چهار نمونه از آنها را به ضمیمه گزارش خود به اداره کل سوم میفرستد و خواستار پیگیری موضوع و شیخ رهنما میشود. گزارش ساواک چنین بود: «…شیخ مصطفی رهنما در تاریخ ۱۸ر۶ر۴۳ اعلامیههایی درباره مصونیت مستشاران آمریکایی و دویست میلیون قرضه از آمریکا و نیز اعلامیهای درباره وضع اتهامی خود در دادگاه و نحوه محاکماتی وی در دادستانی ارتش و اعلامیه دیگری درباره تشکیل دولت اسرائیل و همچنین اعلامیهای با امضا چند نفر از روحانیون درباره مصونیت مستشاران آمریکایی و قرضه از آمریکا، به نام جمعیت مسلم آزاد چاپ و بین دوستان مورداعتماد خود توزیع نموده است… رئیس ساواک استان مرکز مولوی»
خوشبختانه در سال۱۳۹۰ مجموعه اسناد شیخ در «ساواک» به اضافه بخشی از خاطرات وی از سوی «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» منتشر گردید که گوشههایی از زوایای روشن نشده زندگی و مبارزه او را نشان میدهد. یکی از دوستان درباره این اسناد نوشته است: «… شاید بتوان کتاب «اسناد خاطرات» وی را دو مؤلفة اصلی پژوهشهای تاریخ معاصر تلقی کرد که با کنار هم گذاشتن آنها میتوان وقایع تاریخی را بازسازی و تجربه و تحلیل کرد… این کتاب … به سهم خود میتواند برخی خلأهای منابع تاریخی دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ را پر کند. موضوعات مطروحه در خاطرات و اسناد او حالتی منحصر به فرد به کتابش بخشیده است، به طوری که به ندرت میتوان سرنخی از مطالب آن در سایر منابع به دست آورد.» (اطلاعات، ۸رمهرر۹۲، ص۲)
روابط حسنه با دکتر مصدق
رهنما پس از وقوع کودتای ۲۸ مرداد و دستگیری و تبعید به خارک و سپس انتقال به زندان قزل قلعه، سرانجام آزاد شد و پس از آزادی، بلافاصله به دیدار کسانی که قبل از کودتا، همواره از آنها انتقاد میکرد، شتافت و از راه مروت و اخوت با آنها برخورد نمود؛ از جمله خدمت آیتالله کاشانی رسید و از ایشان عذرخواهی نمود و سپس کتاب خود (مسلمین جهان) را در احمدآباد به دکتر مصدق رساند و او پس از مطالعه، تقدیرنامهای بر کتاب نوشت که کپی آن به اول کتاب الصاق شد و پس از آن بود که کتاب او توقیف و از طرف ساواک نسخههای آن جمعآوری شد. در مورد دیگری او کتاب «سرگذشت فلسطین» را که تألیف شادروان «اکرم زعیتر» بود و آیتالله هاشمی رفسنجانی ترجمه و منتشر کرده بود، توانست به دکتر مصدق برساند و آنطور که در خاطرات آیتالله رفسنجانی آمده است، دکتر مصدق پس از مطالعه کتاب طی یادداشتی از آن تقدیر نموده و مبلغی نیز برای خرید و اهدای کتاب به دیگران در اختیار رهنما قرار میدهد.
این حسن روابط با دکتر مصدق و دیگر فعالان سیاسی ادامه مییابد و طبق اسناد منتشر شده ساواک، رهنما تقریباً همه ساله سعی میکرد که در مراسم ترحیم و یا بزرگداشت وی در احمدآباد شرکت کند که با بازداشت و یا ممانعت از حضور وی همراه بود.
فعالیت مجدد
در اوائل سال ۱۳۵۷ شیخ مصطفی باز به میدان آمد و فعالیت خود را از سر گرفت. خبر منتشر شده در مورخ ۱۱ر۶ر۵۷ با تیتر «ویژه» چنین بود: جمعیت سوسیالیست «مسلم آزاد» فعالیت خود را از سر گرفت: جمعیت مسلم آزاد سال ۱۳۳۰ شکل گرفت و به فعالیت آزادیخواهانه در داخل و خارج کشور پرداخت. در جریان استقلال کشورهای اسلامی و همچنین ملیشدن ترعه سوئز این جمعیت طی بیانیههایی به دفاع از آرمانهای اسلامی و خواستهای استقلالطلبانه مردم این کشورها پرداخت. هدف جمعیت مسلم آزاد ایجاد اتحاد مسلمین و مبارزه با استعمار، امپریالیسم و صهیونیسم است. شعار جمعیت «منابع کشورهای اسلامی برای مسلمین و مساعی مسلمین برای اسلام» است. جمعیت مسلم آزاد به سوسیالیسم اسلامی معتقد است و در تلاش یکپارچهکردن مسلمین جهان و جلوگیری از بازیچه قراردادن دین مبین اسلام بوسیله استعمار و امپریالیسم است.»
شیخ مصطفی رهنما طی اعلامیهای، ۱۷ درخواست از دولت جدید کرده بود که بعضی از آنها عبارت بود: احیای شعائر اسلامی، مجازات فوری و شدید عاملان حریق سینمای آبادان، سپردن کارهای علمی و فنی به ایرانیان، اخراج امریکاییها و اسرائیلیها. محاکمه متجاوزان به حقوق مردم. انحلال مجلسین و تجدید انتخابات آزاد. انحلال حزب رستاخیز٫ تقلیل تسلیحات. قطع رابطه با اسرائیل و تحکیم روابط با کشورهای عرب و سایر کشورهای اسلامی. خروج از پیمان سنتو الحاق به کشورهای غیرمتعهد…»
این بیانیه که فهرست بخشی از محتوای آن در سند ساواک آمده، نشاندهندة اهداف والای شیخ مصطفی رهنما، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است و رهنما در طول زندگی پرحادثه خود، همواره در راه آنها و آرمانهای ملل مظلوم و استعمارشده میکوشید و «آنچه فعالیتها و کوششهای وی را از دیگران ممتاز میساخت، توجه اصلی او به مسئله فلسطین بود چیزی که او در طول دوران مبارزاتش هرگز از آن غفلت نکرد، تا آنجا که اگر انگیزه مبارزه او علیه شاه را نیز همکاری رژیم پهلوی با اسرائیل قلمداد کنیم، بیراهه نرفتهایم» و در همین راستا، پس از پیروزی انقلاب اسلامی او به تشکیل «جمعیت ایرانی تعاون با فلسطین» همت گماشت و بعد یکی از اعضای فعال انتفاضه فلسطین در ایران بود و هیچ جلسه یا اجتماع و کنفرانسی درباره فلسطین یا مسائل جهان اسلام در ایران تشکیل نمیشد، که شیخ مصطفی در صف اول آن اجتماع، حضور نداشته باشد و البته «چفیه» فلسطینی بر دوش!
آخرین دیدار
اشاره شد که شیخ در اغلب سمینارها و کنفرانسهایی که به مناسبتهای مختلف در ایران تشکیل میشد، حضور مییافت و حتی اگر دعوت رسمی هم از او به عمل نمیآمد، به من میگفت: «خود را موظف میدانم که در این اجلاس شرکت کنم و اگر دوستان جدید فراموشکار شدهاند، ما هدف نیمقرنی خود را فراموش نمیکنیم.»
حضور او در نمایشگاه عکس و کاریکاتور «ناجیالعلی» کاریکاتوریست معروف فلسطینی که توسط موساد در لندن ترور شد و به شهادت رسید با همان «چفیه فلسطین» که اغلب بر دوش داشت، تا حضور در اجلاس بزرگداشت سیدجمالالدین حسینی و… نشاندهندة اهتمام و توجه او به این مسائل بود.
آخرین بار در کنفرانس وحدت اسلامی که مجمع تقریب بین مذاهب اسلامی در سالن اجلاس سران برگزار کرد، او را دیدم. خسته و ناتوان شده بود. در پایان اجلاس که من با ارابه قدیمی خود، عازم خروج از محوطه اجلاس بودم، شیخ را دیدم که در انتظار مرکبی است! جلوی او توقف کردم، خیلی خوشحال شد و گفت: «باز هم رفیقان قدیمی!» مقصدش خیابان وحدت اسلامی بود که با مقصد من فاصله زیادی داشت و در این شهر با ترافیک دیوانه مقدورم نبود که او را به مقصد برسانم. به ایستگاه تاکسیها رفتم و در مسیر مشکل خود را به ایشان گفتم. مثل همیشه خندید و گفت: «پس مرا در خیابان پائین پیاده کنید تا با ماشینهای عبوری بروم.» خواهش کردم که باتوجه به خستگی و دوری راه با تاکسیهای خطی برود. گفت: «اینها پول زیادی میگیرند!» خواهش کردم میهمان من باشد؛ گفت: «دوست ندارم مدیون کسی باشم.» گفتم: «من بابت اشتراک مجله حیات مسلمین که رایگان برایم میفرستادید، هنوز مدیون شما هستم» بلافاصله یادآور شد که: «من خودم مجموعه کامل مجله را ندارم و شما یک بار گفتید که آنها را در کتابخانه خود دارید؛ اگر ممکن است مدتی آنها را به من امانت بدهید.» این بار من خندیدم، گفتم: «جناب رهنما، هرگز!» پرسید چرا؟ گفتم: «اگر آنها را به دوستان امانت میدادم، به یقین اکنون آنها را نداشتم!» باز خندید و گفت: أحسنت! شیخ را سوار تاکسی سرویس کردم. باز تکرار کرد که: «مدیون نباشم؟» گفتم: «هرگز، بنده همچنان بدهکارم!» و این آخرین دیدار بود.
پایان
شیخ مصطفی رهنمائی، در اسفندماه ۱۳۰۴ در کرمانشاه در خاندانی وابسته به علم و روحانیت به دنیا آمد. پدربزرگش میرزاعبدالله آقا تبریزی از نخبگان تبریز به شمار میرفت که برای نزدیکبودن به عتبات عالیات و امکان سفر بیدردسر، در اواخر عمر در کرمانشاه اقامت گزید و بدین ترتیب پدر شیخ مصطفی، جناب میرزاعبدالحسین قاضیزاده، تبریزی محسوب میشود که به گفته شیخ مصطفی، در سال ۱۳۱۹ در مبارزه با رضاخان، به شهادت رسید. مادرش صدیقه بیگم واحدی بُدلا نیز از خاندانی روحانی بود و مادر او بانو فخرالشریعه فرزندانی چون شهید سیدعبدالحسین و شهید سیدمحمد واحدی را تربیت کرده بود و خاندان بُدلا هم رجالی چون مرحوم آیتالله سیدحسین بدلا داشت که از اصحاب آیتالله بروجردی و از علمای معروف حوزه علمیه قم بود.
شیخ مصطفی در سال ۱۳۱۹ برای ادامه تحصیل به قم آمد و در حوزه علمیه به تحصیل پرداخت و سال بعد عازم نجف اشرف گردید و در «مدرسه سید» نجف، هم بحث سیدمجتبی میرلوحی و شهید نوابصفوی بود و از محضر علما و مراجع بزرگ بهرهمند شد. شیخ مصطفی تابستانها به ایران میآمد و در سال ۱۳۲۷ که عازم مراجعت به نجف اشراف بود، در ایلام دستگیر و به عنوان «سرباز» به پادگان اعزام شد و پس از طی دوران سربازی، دیگر به نجف برنگشت و در ایران ماندگار شد و به کار فرهنگی ـ تبلیغی و مبارزه سیاسی مشغول شد و تا آخر عمر نیز در این راه پویا و کوشا، استوار ماند. و سرانجام، شیخ مصطفی رهنما، در ۸۸ سالگی در ۷ مهرماه ۱۳۹۲، در تهران درگذشت و به رحمت حق پیوست و در بهشتزهرا به خاک سپرده شد. عاش وحیداً و مات سعیداً.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید