1392/8/20 ۱۱:۲۵
از دید شعر فارسی، دو بیتیهای بهار، پیش درآمد نامناسبی برای تنوع و تجدد ادبی نیست؛ ولی تحلیل خودشناسی شاعر بر مبنای علم ژنتیک، ابتدائی به نظر میرسد. نگارنده در نوشتارهای فرهنگی خود، مکرر از شعر ناب، یعنی ازشعر پرمحتوای زمانناپذیر یاد کرده است.
از دید شعر فارسی، دو بیتیهای بهار، پیش درآمد نامناسبی برای تنوع و تجدد ادبی نیست؛ ولی تحلیل خودشناسی شاعر بر مبنای علم ژنتیک، ابتدائی به نظر میرسد. نگارنده در نوشتارهای فرهنگی خود، مکرر از شعر ناب، یعنی ازشعر پرمحتوای زمانناپذیر یاد کرده است. خوانندگان را باز یادآور میشوم که آن دو عامل اصلی برای ماندگاری شعر ناب، یکی مفهوم بلند و تا اندازهای نو، و دیگری پیوند شعر با جهان ماندگار یعنی طبیعت است. با این گونه معیارها، میتوان شعرهای زمانپذیر گذرا را شناسایی کرد و از سخنان ماندگار باز شناخت.
دوبیتیهای «کبوتران من» از بهار را میتوان در ردههای نزدیک به شعر خوب ماندگار جای داد. بهار به طبیعت نظر دارد. پرش تند و ناگهانی کبوترها را ملاحظه میکند و آنگاه فرود آمدن آهستة برف مانند آنها را. همچنین خودنمایی کبوتران هنگام بامدادان از پشت پنجره صاحبخانه:
بیاییـد ای کبوترهای دلخواه بدن کافورگون پاها چو شنگرف
بپرّیـد از فـراز بـام و نـاگاه به گرد من فرود آیید چون برف
سحرگاهان که این مرغ طلائی فشاند پر ز روی برج خاور
ببینمْتان به قصـد خودنمائی کشیده سر ز پشت شیشه در
فرو خوانده سـرود بیگناهی کشیـده عاشقانه بر زمین دم
به گوشم با نسیم صبحگاهی نویـد عشـق آیـد زان ترنـم
شود گویی در از خُلد برین باز چو من بر رویتان بگشایم آن در
کنید افرشتهوش یکباره پرواز به گردون دوخته پر یک به دیگر
نیایـد از شما در هیـچ حالی و گر مانند بس بیآب و دانه
نه فریادی، نه قیلی و نه قالی به جز دلکش سـرود عاشقانه
بیائیـد ای رفیقـان وفـادار من اینجا بهرتان افشانم ارزن
که دیـدار شـما بهر من زار به است از دیدن مردان برزن
(۱۳۰۲ شمسی)
قصیدة دماوند
نخستین قصیدة بلند و نو و کوبندة بهار که در مجامع ادبی ایران و لولهافکند، قصیدة دماوند او بود. قصیده ۳۶ بیت دارد و بهار آن را در سال ۱۳۰۱ در ۳۷ سالگی سروده است. گزیدهای از ابیات آن را از نظر میگذرانیم:
ای دیو سپیـد پای در بنـد ای گنبد گیتی، ای دماونـد
از سیم به سر، یکی کُلهخود ز آهن به میان، یکی کمربند
تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته بـه ابـر، چهـر دلبند
تـا وارهـی از دم ستـوران وین مردم نحس دیـومانند
با شیـر سپهر بسته پیمان با اختـر سعـد کرده پیونـد
چون گشت زمین ز جور گردون سرد و سیه و خموش و آوند
بنواخت ز خشم بر فلک مشت آن مشت تویی، تو ای دماوند
تو مشت درشت روزگاری از گردش قرنها پسافکـند
ای مشت زمین بر آسمان شو بـر ری بنـواز ضربتی چند
نینی، تو نه مشت روزگاری ای کوه نیام ز گفته خرسند
تـو قلـب فسـردة زمینـی از درد ورم نموده یک چند
شو منفجر ای دل زمـانه و آن آتش خود نهفته مپسند
خامش منشین، سخن همی گوی افسرده مباش، خوش همی خند
پنهان مکن آتـش درون را زین سوختهجان شنو یکی پند
گـر آتـش دل نهفته داری سوزد جانت به جانْت سوگند
بر ژرف دهانت سختبندی بربسـته سپهـر زال پرفنـد
من بند دهانت برگشـایم ور بگشایند بندم از بنـد
از آتش دل بـرون فرستـم برقی که بسوزد آن دهانبند
من این کنم و بوَد که آیـد نزدیک تو این عمل خوشایند
آزاد شـوی و برخروشـی ماننـدة دیو جسـته از بنـد
هـرّای تـو افکنـد زلازل از نیشـابـور تا نهـاونـد
وز بـرق تنـورهات بتـابد ز البرز اشعه تا به الونـد
ای مادر سر سپید، بشنو این پنـد سیاهبخت فرزنـد
برکش ز سر این سپید معجر بنشین به یکی کبـود اورند
بگرای چو اژدهـای گـرزه بخروش چو شرزه شیر ارغند
ترکیبـی سـاز بـی مماثل معجونی سـاز بـیهمـانند
از نار و سعیر و گاز و گوگرد از دود و حمیم و صخره و گند
از آتـش آه خلـق مظلـوم وز شعلة کیفـر خداونـد
ابری بفرست بـر سـر ری بارانْش ز هول و بیم و آفند
بشکن در دوزخ و برون ریز بادافره کفـر کافری چنـد
ز آن گونه که بر مدینة عاد صرصـر شرر عدم پراکنـد
چونان که به شارسان «پُمپی» ولکان اجل معلـق افکنـد
بفکن ز پی این اساس تزویر بگسل ز هم این نژاد و پیوند
برکن ز بن این بنا، که باید از ریشـه بنای ظلم برکنـد
زین بی خردان سفله بستان داد دل مـردم خردمنـد
بد نیست یادآور شوم که بهار این شعر را (لااقل از نظر وزن عروضی و قافیه) به پیروی از ناصرخسرو سروده، ولی سخنش ر از نوآوری است. شعر ناصرخسرو چنین آغاز میشود:
ای خوانده کتاب زند و پازند این خواندن زند تا کی و چند
از فعل منافقـی و بیبـاک در قول حکیمی و خردمنـد
پندم چه دهی؟ نخست خود را محکم کمـری ز پنـد بربند
پند از حکما پذیـر زیراک حکمت پدر است و پند فرزند
نگاهی به وطنیهها
بهار از عنفوان جوانی به کار روزنامهنگاری و سیاست پرداخت. از این روی در بسیاری از شعرهای او نام ایران و وطن زیاد دیده میشود. به گمان من اگر روزی آمار واژههای مشهور او را در دیوان او تهیه کنند، دو واژة «ایران» و «وطن» از واژههای ممتاز مکرر باشند. چند قصیدة بهار به عنوان شعر وطنی مشهور شدهاند، مانند «وطن من» و «یا مرگ، یا تجدد». «وطن من» شعر معروفی است در ۱۱ بیت که به سال ۱۲۸۶ سروده شده و در روزنامة نوبهار انتشار یافته است:
ای خطة ایران مهین، ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من
ای عاصمة دینی آباد که شد باز
آشفته کنارت چو دل پر حزن من
دور از تو گل و لاله و سرو سمنم نیست
ای باغ گل و لاله و سرو و سمن من
تا هست کنار تو پر از لشکر دشمن
رگز نشود خالی از دل، محن من
دردا و دریغا که چنان گشتی بی برگ
کز بافتة خویش نداری کفن من
بسیار سخن گفتم در تعزیت تو
آوخ که نگریاند کسی را سخن من
آنگاه نیوشند سخنهای مرا خلق
کز خون من آغشته شود پیرهن من
امروز همی گویم با محنت بسیار:
دردا و دریغا وطن من، وطن من
یا مرگ یا تجدد
قصیدة وطنی محکمی است که بهار در پایان دههی سوم از زندگی خود به سال ۱۳۹۳ به اقتفای مسعود سعد سلمان سروده است به مطلع:
هر کو در اضطراب وطن نیست آشفته و نژند چون من نیست
بخشی از این قصیده در مقالة «یادی از ملکالشعرای بهار» آورده شده است. قصیدة مسعود در مدح عمید حسن چنین آغاز میشود:
امروز هیچ خلق چو من نیست
جز رنج ازین نحیف بدن نیست
لرزانتر و ضعیفتر از من
در باغ، شاخ و برگ و سمن نیست
از نظم و نثر عاجز گشتم
گویی مرا زبان و دهن نیست
از تاب درد سوزش دل هست
وز بار ضعف قوتتن نیست
ین هست و آرزوی دل من
جز مجلس عمید حسن نیست
مداح بس فراوان دارد
لیکن از آن یکیش چو من نیست
ادامه دارد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید