گفتگو با پروفسور پيتر چلکووسکي / شيوا کاوياني ـ بخش اول

1392/8/20 ۱۰:۴۳

گفتگو با پروفسور پيتر چلکووسکي / شيوا کاوياني ـ بخش اول

چلکوفسکي (Chlkowski) از متخصصان فرهنگ مشرق‏زمين است که در گروه مطالعات اسلامي و خاورميانه دانشگاه نيويورک تدريس مي‌كند. بخش عمده‌اي از تحقيقات و مطالعات وي مربوط به تشيع و به‌ طور خاص واقعه کربلاست. وي در دوره دکتري زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران شاگرد استاداني چون فروزانفر و معين بود. آنچه در پي مي‌آيد، تلخيصي از گفتگو با اوست به نقل از «شفقنا» (برگرفته از كتاب «ديدارها»، چاپ فکر روز). تعزيه موضوع مورد علاقه چلکوفسکي است و وي بر آن است كه تعزيه به عنوان يك هنر مقدس و اجتماعي از دل جامعه ايران ظهور كرده و توانسته چندين قرن بر ايران و ايرانى تأثير معنوى بگذارد.

 

 

اشاره: چلکوفسکي (Chlkowski) از متخصصان فرهنگ مشرق‏زمين است که در گروه مطالعات اسلامي و خاورميانه دانشگاه نيويورک تدريس مي‌كند. بخش عمده‌اي از تحقيقات و مطالعات وي مربوط به تشيع و به‌ طور خاص واقعه کربلاست. وي در دوره دکتري زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران شاگرد استاداني چون فروزانفر و معين بود. آنچه در پي مي‌آيد، تلخيصي از گفتگو با اوست به نقل از «شفقنا» (برگرفته از كتاب «ديدارها»، چاپ فکر روز). تعزيه موضوع مورد علاقه چلکوفسکي است و وي بر آن است كه تعزيه به عنوان يك هنر مقدس و اجتماعي از دل جامعه ايران ظهور كرده و توانسته چندين قرن بر ايران و ايرانى تأثير معنوى بگذارد.

از علت گرايشتان به ايران‌شناسي و پيوند دو سوية شرق و غرب بگوييد.

در دوران کودکي که در لهستان زندگي مي‌کردم، روي فرشهاي ايراني گام برمي‌داشتم. در لهستان چون آب‌وهوا به ويژه در زمستان بسيار سرد است، فرش را نه تنها روي زمين مي‌گسترند، بلکه روي ديوار هم آويزان مي‌کنند تا خانه گرم شود. شايد سه سال داشتم، فرشي در کنار تختم روي ديوار آويزان بود و من هر لحظه، شب و روز، با آن فرش سلام عليک مي‌کردم و از همان موقع عشقي شديد به چيزهاي ايراني و شرقي پيدا کردم. روابط فرهنگي و سياسي ايران و لهستان از دوره‌ صفويه برقرار بوده و اواخر قرن هفدهم، گروهي از ايرانيان را دعوت کردند تا براي افراد برجسته لهستان لباسهاي ايراني و شالهايي به عنوان کمربند بدوزند. کارگاههايي مخصوص اين شالها به نام پرسيانيا در لهستان وجود داشت. پس از چند سال، نيازي نبود که ايرانيان جديدي بيايند؛ چرا که نسل پيشين ايراني و خود لهستانيها اين هنر را ياد گرفته بودند؛ در هنرهاي زيباي لهستان بيشتر از هر چيز نفوذ هنر ايراني ديده مي‌شود. ادبيات فارسي نيز اواخر قرن هيجدهم به زبان لهستاني ترجمه مي‌شد. بنابراين نفوذ فرهنگ ايراني در همه جا هويدا بود، وقتي به سن دانشگاهي رسيدم، رشته‌ زبانهاي شرقي را انتخاب نمودم.

ايران همواره در شرق و غرب از لحاظ مقام و تاريخ فرهنگي نيز مطرح بوده است؛ از سوي ديگر، لهستان هم مانند ايران بسيار مورد هجوم بيگانگان واقع شده است. ايرانيان بسيار باهوش بودند و هنگامي که متوجه مي‌شدند دشمن بر آنها غلبه کرده و نمي‌توان نابودش کرد، اجازه مي‌دادند که در ايران مستقر شود؛ اما پس از يک نسل چنان از نظر فرهنگي بر دشمن تأثير مي‌گذاشتند و او را متحول مي‌کردند که از ايراني هم ايراني‌تر مي‌شدند. در واقع مي‌توان گفت ايرانيان با هوشمندي، فرهنگ بيگانه را از درون متلاشي مي‌کردند و با تغيير و استحاله‌ آن در فرهنگ ايراني به تمدن ايراني مي‌افزودند. اگر به نقشه‌ خاورميانه نگاه کنيد، مي‌بينيد در کشورهايي که مورد حمله اعراب قرار گرفته، زبانهايي گوناگون وجود داشت كه به طور کلي از بين رفت و به جايش، زبان عربي، زبان رسمي آنها شد؛ اما در ايران زبان فارسي مانند يک قطب‌نما و محور است که تمدن ايراني به دور آن مي‌گردد. زبان فارسي نه تنها در گذشته نقش مهمي ايفا کرده، بلکه هنوز هم عاملي بس مهم در فرهنگ و ادب ايراني به شمار مي‌رود. تمدن ايراني مانند ديگر تمدنهاي باستاني از بين نرفت و با اينکه دين ايراني تغيير کرد، اما گوهر ايراني در فرهنگ حاکم تنيده شده و جان دارد.

در اين مورد خاص ايراني برخلاف لهستاني، باهوش بوده و تلاش مي‌کرده تا هر نسل مهاجمي را با خود تطبيق دهد. حتي اسکندر پس از گذشت چند سال، بيشتر علاقه داشت ايراني باشد تا يوناني. مغولها نيز با آنکه ويرانيهاي بسيار به بار آوردند، پس از چند سال ترجيح مي‌دادند از غذا، لباس، آداب و رسوم و فرهنگ ايراني استفاده کنند. اين نشانه‌ها دليل آن است که ايران در طول تاريخ طولاني خود نفوذ بسياري بر تمدنهاي ديگر به ويژه کشورها و اقوام مهاجم داشته است. در لهستان برعکس، هر کسي که به لهستان حمله مي‌کرد، اگر خيلي قوي بود مي‌جنگيديم و از بين مي‌رفتيم.

خاستگاه هنر را چه مي‌دانيد؟ آيا فلسفه هنر در دوران جديد پديدار شد يا بخشي از فلسفه در يونان باستان است؟

باستان‌شناسي كه به موزه‌ باستان‌شناسي ايران برود و آثار عتيقه‌ پيش از ‌هخامنشي را که بيش از شش، هفت هزار سال عمر دارد مشاهده کند، درمي‌يابد که زيبايي اين آثار حتي پس از اين مدت طولاني از دست نرفته است. پس مي‌بينيد که در ايران سرچشمه‌ هنر قبل از تاريخ است.

در ايران بسيار زياد گشته‌ام، شايد شهري نباشد که نديده باشم، پيش از انقلاب به 140 شهر و روستاي ايران رفتم، حتي در عقب مانده‌ترين نقاط، چيزي يافتم که مي‌توانستم به دليل زيبايي و استحکام، آن را به بهترين موزه‌هاي جهان عرضه کنم. زيبايي بايد در خود شما باشد و زيبايي را ببينيد؛ اما اگر به هر دانشکده‌اي برويد و گوهر زيبايي را نداشته باشيد، نمي‌توانيد ياد بگيريد. ايرانيها چون اين گوهر را دارند، مي‌توانند همه چيز را ببيند، بسنجند و لذت ببرند، حال فرش باشد يا نقاشي يا نقشه، يا معماري و...

واژه‌ هنر را از نظر ريشه‌شناسي يوناني مي‌دانيد؟ نظرتان در مورد ديدگاه فلاسفه‌ يونان مانند افلاطون و ارسطو که هنر را تقليد مي‌دانند چيست؟

ريشه‌ هنر مغرب زمين، هنر يوناني است. در قرن چهارم و پنجم پيش از ميلاد و دوره‌ رنسانس هنر يوناني نفوذ زيادتري پيدا کرد. هنگامي که اسکندر به ايران رفت نه تنها زير نفوذ سياسي و مردمي بود، بلکه تحت تأثير فلسفه و هنر و دين، به ويژه هنر قرار گرفت. اسکندر در پي آن بود که هنر ايران را حفظ کند و از اين رو، لباسهاي ايراني و نقش لباسها، برايش بسيار جالب بود. و اما در مورد تقليد: اگر امروز به هنر مغرب زمين توجه کنيد، مثلاً نقاشيهاي پيکاسو، درمي‌يابيد که او يا از طبيعت يا از تمدنهاي غيراروپايي تقليد مي‌کند. پيکاسو به ويژه تحت نفوذ هنر آفريقايي بوده و اين نوعي تقليد است. هنري که امروز پديدار شده، تقليدي از زندگي ماشيني است. هنر را بايد جستجو کرد، يعني بايد به طبيعت رفت و طبيعت را به شهر آورد.

از آنجا که در طيف گسترده‌ فعاليتهاي شما، همواره تعزيه از جايگاه ويژه‌اي برخوردار بوده، آن را با نمايش يا تئاتر غربي مقايسه مي‌کنيد يا هنري خاص ايران مي‌دانيد؟

هنر ديداري، نقاشي و يا هنر شنيداري، هنري جهاني و انساني است و آن را ناچاريم تقسيم‌بندي کنيم؛ مثلاً در رشته‌ نمايش، تعزيه يک رشته‌ نمايش، تعزيه يک رشته‌ ويژه هنري است، يک نمايش مذهبي است؛ تئاتر اروپايي نيز ريشه‌اش در دين است و بعدها از کليسا جدا شد.

پس تئاتر قبل از کليسا در اروپا نبود؟

چرا، تئاتر يوناني وجود داشت؛ اما تئاتر اروپايي بيشتر ريشه‌اش در کليساي جامع غرب است، نه در تئاتر يوناني و وقتي از کليسا جدا شد، از درامهاي يوناني استفاده کردند. اما به طور کلي سرچشمه‌ تئاتر اروپا در کليساست و حتي شايد بتوان گفت ريشه‌ تئاتر يوناني هم اگر نه در کليسا، اما در گورستان است. شايد هم تئاتر يوناني ادامة‌ مرثيه‌سرايي باشد که در گورستانهاي يونان سروده مي‌شد، اما نمي‌توان اين فرضيه را ثابت کرد.

فقط مي‌توان مقايسه‌اي ميان تعزيه‌ ايراني و تئاتر يوناني مرثيه‌سرايي ارائه داد. بعضي افراد دوست ندارند که بگوييم تعزيه تئاتر است، مي‌گويند تئاتر هنري است که فقط مي‌توان آن را در يک محل خاص که تئاتر است، ديد و بيشتر نمايشي است براي تفريح و خنديدن؛ اما تعزيه اين‌طور نيست؛ درست است که تعزيه متفاوت است، اما تعزيه هم نوعي نمايش است و آن هم نمايش مذهبي؛ اما من بسياري نمونه‌هاي تعزيه دارم که مذهبي نيستند و ارتباط بسيار کمي با مذهب و دين اسلام و به ويژه تشيع دارند.

آيا فکر مي‌کنيد تعزيه خاص ايران است يا تئاتر کليسايي هم شبيه تعزيه است؟

اگر بگوييم تئاتر اروپاي غربي ريشه‌اش در کليساست، نمي‌شود گفت ريشه‌ تعزيه هم در مسجد است؛ اما مي‌شود گفت ريشه‌ تعزيه در مذهب شيعه است. در دين نه در مسجد، در مغرب زمين مي‌شود گفت ريشه‌ تئاتر در کليساست، چرا که از ابتدا تئاتر در کليسا اجرا مي‌شد و جلوي کليسا؛ اما تعزيه جلوي مسجد اجرا نمي‌شد. پس نمي‌شود گفت که اين نمايش مسجدي است. پيدايش تعزيه ريشه در ماه محرم دارد؛ مي‌دانيم که از زمان آل‌بويه يعني قرن چهارم هجري (قرن دهم ميلادي) در بغداد روز تاسوعا و عاشورا به خيابان مي‌آمدند و دور بازار، دسته دسته مي‌رفتند، سينه‌زني و زنجيرزني مي‌کردند و براي مصيبت امام حسين(ع) گريه مي‌کردند. ابن اثير هم موضوع مرثيه‌خواني را در کتاب خود آورده است. قبل از صفويه هم در بعضي نقاط ايران مرثيه‌خواني مرسوم بود.

اوايل قرن دهم هجري (قرن 16م) واعظ کاشفي کتابي به نام «روضه‌الشهدا» نوشت که به ده باب تقسيم مي‌شود و هر بابي براي يک روز محرم از روز اول تا عاشوراست. مي‌دانيم که از زمان شاه‌عباس، در ايران مخصوصاً اصفهان از اين کتاب استفاده مي‌شد، و به جاي اينکه هر کسي مستقلاً در خانه‌اش آن را بخواند، رسمي پديد آمد که يک «روضه»‌خوان اين کار را انجام دهد و به جاي اينکه از روي کتاب بخوانند، از حفظ مي‌خواندند و از طرف ديگر، دسته‌ها نيز مجلل‌تر وگسترده‌تر مي‌شوند. بدين‌سان يک درام کامل پديد آمد، يک نمايش کامل، و اين اتفاق در اواخر هجدهم افتاد. من اثري از تعزيه‌اي که متحرک باشد و نمايش و متن داشته باشد، در دوره‌ صفويه پيدا نکرده‌ام.

ادامه دارد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: