همه‌چیز آرام است/ نادر شهریوری

1392/8/20 ۱۰:۲۵

همه‌چیز آرام است/ نادر شهریوری

«... از مغازه بیرون آمدم. دلم نمی‌خواست برگردم خانه، دلم می‌خواست راه بروم و فکر نکنم، راه رفتم و فکر کردم مدام در خانه‌ماندن و معاشرت با آدم‌های محدود و کلنجاررفتن با مسایل تکراری کلافه‌ام کرده باید کاری بکنم برای دل خودم.»

 

 

1- «... از مغازه بیرون آمدم. دلم نمی‌خواست برگردم خانه، دلم می‌خواست راه بروم و فکر نکنم، راه رفتم و فکر کردم مدام در خانه‌ماندن و معاشرت با آدم‌های محدود و کلنجاررفتن با مسایل تکراری کلافه‌ام کرده باید کاری بکنم برای دل خودم.»1

اینها حرف‌های کلاریس با خودش است. او که شخصیت اصلی رمان «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» نوشته زویا پیرزاد است، امور خانواده پنج‌نفره خود – شوهرش آرتوش و سه فرزندش – را با هوش و سلیقه تمام رتق‌وفتق می‌کند و حتی به جزیی‌ترین چیزها نیز توجه کرده و هیچ‌چیز از نگاه تیزبین او در امان نمی‌ماند. او اگرچه از سبک زندگی خود خسته است و می‌خواهد کاری برای دل خود بکند اما با وجود کلافه‌شدنش از کار در خانه و معاشرت با آدم‌های محدود درواقع کاری برای دل خود انجام نمی‌دهد.

2- فضای زندگی روزمره در عالم سینما دستمایه ساخت فیلم‌های نئورئالیستی است. ویسکونتی، از بزرگان نئورئالیسم در فیلم «زمین می‌لرزد» که آن را شروع نئورئالیسم در سینما می‌دانند به بازنمایی زندگی یک کارگر می‌پردازد. سوژه فیلم، فقر کارگر تنها و تک‌افتاده را بررسی می‌کند و همین‌طور تجزیه و تحلیلی است از موقعیت کارگر در اجتماعی که به آن خدمت می‌کند اما اجتماع در خدمت او نیست. چزاره زاواتینی، تئوری‌پرداز نئورئالیسم درباره نئورئالیسم می‌گوید: «وظیفه نئورئالیسم بازنمایی بدون دخل و تصرف است حتی اگر این زندگی کند و سرشار از تکرار باشد و حتی اگر وقایع آن از دید تماشاگران و خوانندگان بی‌اهمیت به نظر آید... نئورئالیسم باید آنچه را امروزی است بدون چون‌وچرا بپذیرد.» زاواتینی پا را فراتر گذاشته و می‌گوید: «حتی اگر در یک برهه کوتاه از زندگی یک انسان اتفاقی بیفتد تنها همان ارزشمند است که آن را بدون اتفاق به تصویر کشد» به همین دلیل زاواتینی از باب تعریف درباره فیلم زمین می‌لرزد می‌گوید: «فیلم نئورئالیستی فیلمی است که 90دقیقه پیاپی از زندگی یک کارگر را نشان دهد.»

هرگاه داستان‌های پیرزاد را همان‌طور که خود او می‌گوید «داستان آدم‌های عادی در زندگی روزمره در نظر گیریم»2 و فضای آن را زندگی امروزی در شهرهای صنعتی و کم‌وبیش مدرن (مثل آبادان)، آپارتمان‌های کوچک و تنهایی‌های نسبتا عمیق درنظر آوریم، آن‌گاه کتاب «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» کتابی کم‌وبیش نئورئالیستی است که برشی از زندگی روزمره زنی امروزی و البته عادی را با وصف دقیق جزییات درست همان‌گونه که زاواتینی می‌خواهد بی‌هیچ اتفاق مهم، بی‌هیچ ایده‌ای در زندگی یا حتی رومانیسمی بیان می‌کند.

3- «در این 17سال چندبار ظرف‌های صبحانه تا عصر نشسته مانده بود؟ شاید فقط یکی دوبار در ماه‌های آخری که دوقلوها را حامله بودم، چشمم افتاد به سیاه‌قلم سایات‌نوا، دوتا از پونزها کنده شده بود و نیمرخ شاعر روی دیوار لق می‌زد، چقدر زشت بود. چرا تا حالا فکر می‌کردم قشنگ است؟»3 در زندگی روزمره، آدمی بخشی از محیط می‌شود و بنابراین توجه به هر چیز نو و تازه یا به عبارت دیگر کنش و واکنش متقابل انسان و محیط از پیش جبری می‌شود، به بیانی ساده‌تر آدمی بر اثر جبر تکرار، دیگر توجهی هم از باب تامل به چیزهای اطراف خود ندارد و وجود اشیا و روابط را به همان صورتی که بوده‌اند امری طبیعی قلمداد کرده و حتی گاه اشیا اهمیتی جبری می‌یابند.

شروع داستان «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» با ورود سرزده امیلی به‌همراه دوقلوهای کلاریس، آرمینه و آرسینه به خانه آنها شروع می‌شود. خانواده امیلی بسیار ثروتمندند و به تناوب در شهرها و کشورهای مختلف زندگی کرده‌اند. بخش اصلی کتاب تحت‌الشعاع ورود آنان و اتفاقاتی که پیرامون ورودشان می‌افتد شکل می‌گیرد. خانواده سیمونیان در این داستان درواقع شوکه‌اند که هرجا ولو به‌طور موقت هم حضور یابند محیط اطراف را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهند. خانم سیمونیان – مادربزرگ امیلی – زنی مصمم اما خودرای است. او با دخالت‌های نابجای خود چهره‌ای تلخ و متفرعن از خود بروز می‌دهد اما با این حال حضور خانواده سیمونیان به‌خاطر سطح اجتماعی بالا و موقعیت اقتصادی خوب به حدی است که دیگران را تحت‌تاثیر خود قرار می‌دهد. خانواده کلاریس هرکدام به طریقی متاثر از حضور خانواده سیمونیان می‌شوند. امیلی همبازی دایمی دوقلوها می‌شود، آرمن پسر کلاریس عاشق امیلی می‌شود و امیلی سیمونیان تنها فرزند خانم سیمونیان نقشی چندگانه بازی می‌کند، امیلی از طرفی همبازی همیشه‌برنده شطرنج با آرتوش می‌شود و از طرفی دیگر اگرچه علاقه‌ای دوستانه به کلاریس پیدا می‌کند اما تصمیم می‌گیرد با ویولت که موقتا از تهران به آبادان آمده ازدواج کند «ولی باید بگویم تو تنها دوست منی، تو حتما می‌فهمی تصمیم گرفته‌ام با ویولت ازدواج کنم.»4 اما سرانجام با رفتن به‌یکباره خانواده سیمونیان از آن شهر و تنهاگذاشتن ویولت داستان دوباره به شکل گذشته – قبل از آمدن خانواده سیمونیان – بازمی‌گردد. تنها حادثه مهم بعد از غیب‌شدن خانواده سیمونیان ازدواج آلیس خواهر کلاریس با مردی هلندی به نام پوپ است. به این‌سان شروع رمان با ورود خانواده سیمونیان آغاز می‌شود و سپس اوج می‌گیرد، اوج داستان اظهار دوستی و نه عشق امیلی به کلاریس می‌شود. و آنگاه با رفتن ناگهانی خانواده سیمونیان رمان درواقع به فرود خود می‌رسد.

4- نئورئالیسم در سینما پس از فیلم‌های «زمین‌می‌لرزد» و «وسوسه» از ویسکونتی به مهم‌ترین کارگردان این سبک یعنی روسیلینی منتهی می‌شود. در روسیلینی نئورئالیسم دارای محتوایی تاریخی می‌شود که مضامین آن متفاوت از دیدگاه‌های زاواتینی است به همین دلیل به این سبک از سینما اصطلاحا نئورئالیسم تاریخی گفته می‌شود. همیشه منتقد کایه‌دوسینما درباره این سبک از سینما «آن را به‌عنوان بررسی عصر و دوره‌ای نامعلوم و در پی رستاخیزی ناممکن گذشته بشری تعریف می‌کند.»5 اینکه روسیلینی به‌دنبال رستاخیزی ناممکن می‌رود به یک تعبیر به‌معنای آن است که برخلاف زاواتینی قصد آن دارد گاه تخیل و احیانا اراده را در زندگی روزمره وارد کند.

ورود تخیل و اراده در چیزها و تاریخی‌کردن آنها در وهله اول متضمن آن است که برای زندگی روزمره با تمامی جزییات آن ابعادی جبری و ثابت در نظر نگرفت و به پویایی و خلاقیت‌های درونی آن نیز توجه داشت، تنها در این صورت است که امکانات عبور از روزمره‌گی فراهم می‌شود. به این‌سان برای عبور از زندگی روزمره پروبلماتیزه‌کردن آن اهمیت می‌یابد تا توان‌های بالقوه نهفته در آن بازنمایی شود و برای این کار لازم آن است که زندگی روزمره از فضای محدود، کوچک و سربسته خارج شده و در پیوند با کلیتی بیرون از جزییات خود مواجه با حادثه و شوک شود.

اهمیت حادثه‌ای خارج از محدوده زندگی روزمره – مانند ورود خانواده سیمونیان تنها یک طرف ماجراست – زیرا حادثه به‌هرحالی وجه اجتناب‌ناپذیر زندگی است – اما مواجهه با حادثه و به پیشواز آن رفتن دقیقا به مفهوم نیچه‌ای آن، طرف دیگر ماجراست که می‌تواند توان‌های بالقوه زندگی روزمره را نمایان کرده و امکانات عبور از آن را فراهم آورد. عبور از زندگی روزمره چه تحت عنوان تاریخی‌کردن آن و چه به‌عنوان قهرمانی – وجه نیچه‌ای آن – لاجرم با ریسک و ماجراجویی همراه است در حالی که کلاریس در هر حال از ریسک‌کردن پرهیز می‌کند.

کلاریس با وجود پستی‌وبلندی‌های زندگی‌اش و اتفاقات گاه ناخوشایندی که برایش پیش می‌آید مثل رابطه مشکوک سیاسی‌ای که شوهرش آرتوش با شاهنده دارد و کلاریس آن را لطمه‌ای به آرامش و امنیت خانواده خود می‌پندارد و همین‌طور وجود نامطبوع خانم سیمونیان، وراجی‌های تمام‌نشدنی خواهرش آلیس و مهم‌تر از همه کار سخت و طاقت‌فرسایی که برای یک زندگی شیک لازم است و البته همه آن هم بر دوش او قرار دارد، در مجموع از زندگی خود رضایت دارد و آن را با بردباری و فداکاری زیاد و همین‌طور توقف در جزییات با زیبایی‌شناسی‌کردن آن حفظ کرده و از هرآنچه که به آن لطمه بزند پرهیز می‌کند.

5- اگر زندگی روزمره را حول امور پیش‌پاافتاده در نظر بگیریم، آلترناتیوهای آن همچنان که گفته شد، تاریخی‌کردن و یا زندگی قهرمانی است. در تاریخی‌کردن زندگی روزمره، امر جزیی زندگی روزمره در پیوند با کلیتی به نام تاریخ قرار می‌گیرد. در اینجا تحول و شوک تاریخی در گره‌گاه‌ها و نقاط حساس تاریخی این امکان را به وجود می‌آورد که زندگی در تمامیت خود از روزمره‌گی ارتقا یافته متعالی شود و این روند با نفی مدام هر نوع زندگی تثبیت‌شده‌ای که روزمره‌شده است راه خود را تا غایت ادامه می‌دهد.

آلترناتیو دیگر روزمره‌گی زندگی قهرمانی است «اگر زندگی روزمره حول محور امور پیش‌پاافتاده و بدیهی انگاشته شده و معمولی دور می‌زند، پس نشان زندگی قهرمانی امتناع از این قاعده برای رسیدن به زندگی خارق‌العاده‌ای است که تهدیدی است نه‌فقط برای امکان بازگشت به اعمال یکنواخت روزمره بلکه مستلزم به‌خطرانداختن آگاهانه و عمدی خود زندگی است.»6

در زندگی قهرمانی، قهرمان به‌دنبال نام‌آوری است، زندگی هنرمندان نیز نوعی زندگی قهرمانی و ماجراجویانه است که نام و افتخار در آن نقشی اساسی ایفا می‌کند. آنان دن‌کیشوت‌وار به‌دنبال ایده‌های خود می‌روند، بنابراین به‌ناگزیر خود را خارج از سیکل روزمره‌گی تنها می‌بینند، تنهایی بخشی از تراژدی زندگی قهرمانی است، این حداقل بهایی است که قهرمان بابت قهرمانی می‌پردازد، با این‌همه قهرمان که مصمم خود را از روزمره‌گی می‌رهاند در کوران قهرمانی‌اش نیازمند تشویق و تحسین همان آدم‌های روزمره است و روزمره‌گی همواره بخش جدانشدنی زندگی است. این تاثیر متقابل دیالکتیک قهرمانی است که از آن گریزی نیست، به این‌سان زندگی قهرمانی اگرچه پرهیاهو و پرفرازونشیب است اما درنهایت این قهرمان است که قربانی می‌شود در حالی که در زندگی روزمره همه‌چیز آرام و بدون لکه‌ای ابر است «باد ملایمی آمد که برای آن وقت سال در آبادان عجیب بود. پا زدم و تاب تکان خورد. داشتم فکر می‌کردم برای سفر به تهران چه لباس‌هایی بردارم و سوغاتی چه بخرم که پروانه‌ای از جلو صورتم گذشت سفید بود با خال‌های قهوه‌ای، تا فکر کنم «چه پروانه قشنگی» یکی دیگر دیدم و بعد یکی دیگر و... هر هفت هشت تا رفتند نشستند روی بوته گل‌سرخ... به آسمان نگاه کردم آبی بود، بی‌حتی یک لکه ابر.»7

پی‌نوشت‌ها:

1، 3، 4، 7- چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم، زویا پیرزاد

2- زویا پیرزاد، بهار 10 مرداد، 1392

5- سینما و سینماگران، مجموعه مقالات ص 171.

6- ارغنون زندگی روزمره، هاله لاجوردی.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: