1392/8/18 ۱۱:۴۷
«کامو» کودکی بود که در خانوادهای فقیر بهدنیا آمد. پدرش در جنگجهانی اول کشته شد. مادرش نیمهکرولال بود. زندگی او یک فلاکت مطلق بود. او خالهای داشت که شوهرش قصاب بود. خاله و شوهرخاله بچهدار نمیشدند و بههمین دلیل «کامو» را پناه دادند و بهاینترتیب «کامو» توانست فرصت تحصیل پیدا کند. یک روز در دوران دبستان مریض شده بود و نتوانسته بود به مدرسه برود.
«کامو» کودکی بود که در خانوادهای فقیر بهدنیا آمد. پدرش در جنگجهانی اول کشته شد. مادرش نیمهکرولال بود. زندگی او یک فلاکت مطلق بود. او خالهای داشت که شوهرش قصاب بود. خاله و شوهرخاله بچهدار نمیشدند و بههمین دلیل «کامو» را پناه دادند و بهاینترتیب «کامو» توانست فرصت تحصیل پیدا کند. یک روز در دوران دبستان مریض شده بود و نتوانسته بود به مدرسه برود. معلمش میخواست به عیادتش برود، برای همین از بچههای کلاس پرسید، کسی میداند خانه «کامو» کجاست؟ «کامو» آن شب خانه مادرش بود. معلم برای عیادت او به خانه مادریاش میرود و «کامو» جلوی معلمش بابت زندگی حقیرانهاش احساس شرم میکند. بعد از آن شب، او از اینکه در مقابل معلمش از فقر احساس شرم کرده بود، شرم میکند. شرم از شرم بعدها تبدیل میشود به بنمایه تکرارشونده زندگیاش که ما انعکاسش را در «بیگانه» میبینیم که یکی از دلایل محکومیت راوی «بیگانه» این است که از سر فقر، مادرش را به خانه سالمندان برده است. «کامو» کارش را با سه روایت از پوچی شروع کرد، «بیگانه»، «کالیگولا» و اسطوره «سیزیف». او بعدها به یک طغیان و شورش میرسد اما طغیانی نومیدانه و مایوس. در نتیجه «سوءتفاهم» را مینویسد که میشود آن را بهنوعی، اینطور خلاصه کرد که طغیانی است علیه وضعیت موجود، که تنها نتیجه این طغیان همین است که خواهر و مادر، برادر و پسر را میکشند. زندگی «کامو» عین آثارش بود. یعنی تردیدی را که در تمام آثارش با خود کشاند، در واقعیت واقعی زندگیاش نیز بر سر خودش آمد. الجزایر را که وطنش بود، مجبور شد ترک کند. در جنگ استقلال الجزایر حاضر نشد موضع بگیرد. چون الجزایر وطنش بود. هم الجزایر عربی وطن او بود و هم الجزایر فرانسوی. او این موضوع را بههنگام دریافت جایزه نوبل ادبیاش نیز، ابراز کرد. تصور من این است که یکی از بزرگترین شانسهای «کامو» این بود که در یک تصادف رانندگی کشته شود، چون پیش از آن که جایزه نوبل را بگیرد، و پس از آن، منفور جامعه روشنفکری و نویسندگان فرانسوی بود، اتفاقا بهدلیل گرفتن جایزه نوبل. «کامو» نویسندهای بود که حسد را، رشک را، پیروزی روزمرگی بر هر ایدهآل را در تمام عمق زندگیاش حس کرد و با این رنج، زیست. یکی از زیباترین قصههای «کامو»، «اوت» نام دارد که در فرانسوی دو معنا دارد، مهمان و مهماندار. «کامو» هم مهمان و هم مهماندار زندگی بود. مهمانداری بود که مهمانش قرار بود او را بکشد، مهمانی بود که قرار نبود از خانه مهماندار زنده بیرون بیاید. خلاصه زندگی «کامو» بیحاصلی توامان تسلیم و شورش است. شاید برای بعضیها جالب باشد که بدانند، «ماریا» خواهر قهرمان «سوءتفاهم»، خود «کامو»ست. وقتی در حصار کوههایی که آفتاب را از او میگیرند فقطوفقطوفقط یاد الجزایر میکند و آفتاب را. همان آفتابی که «مرسو» در آن عاشق «ماریا» شده بود... «ماریا»یی که اتفاقا نام خانوادگیاش «کاردونا» یعنی نام خانوادگی مادربزرگ مادری «کامو» بود.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید