1392/8/15 ۱۱:۳۶
صد و سی هشتمین شب از شبهای مجله بخارا به ادوارد یاکوب پولاک اختصاص داشت که با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت،دایره العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار ، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و انجمن فرهنگی اتریش برگزار شد.علی دهباشی در آغاز این مراسم چنین گفت: « از طرف برگزارکنندگان این مراسم خیرمقدم عرض میکنم حضور حضار محترم، سخنرانان ارجمند ، به ویژه استاد ارجمند جناب آقای کیکاووس جهانداری و خانواده گرامیشان و همچینن سرکار خانم افسانه جلیل زاده که امشب از جمله رونمایی کتاب نامههای و گزارشهای پزشکی پولاک هست که به همت ایشان گردآوری و ترجمه و تصحیح شده است ، هم به آلمانی و هم به فارسی و امشب رونمایی متن فارسی آن انجام میشود و ترجمه آلمانی آن نیز که ماه گذشته منتشر شده است.
ترانه مسکوب: صد و سی هشتمین شب از شبهای مجله بخارا به ادوارد یاکوب پولاک اختصاص داشت که با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت،دایره العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار ، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و انجمن فرهنگی اتریش برگزار شد.علی دهباشی در آغاز این مراسم چنین گفت: « از طرف برگزارکنندگان این مراسم خیرمقدم عرض میکنم حضور حضار محترم، سخنرانان ارجمند ، به ویژه استاد ارجمند جناب آقای کیکاووس جهانداری و خانواده گرامیشان و همچینن سرکار خانم افسانه جلیل زاده که امشب از جمله رونمایی کتاب نامههای و گزارشهای پزشکی پولاک هست که به همت ایشان گردآوری و ترجمه و تصحیح شده است ، هم به آلمانی و هم به فارسی و امشب رونمایی متن فارسی آن انجام میشود و ترجمه آلمانی آن نیز که ماه گذشته منتشر شده است.
استاد جهانداری در معرفی پولاک ، در ابتدای سفرنامه پولاک مینویسند که ادوارد پولاک در سال ۱۸۱۸ متولد شد و در هشتم اکتبر ۱۸۹۲ در وین درگذشت.دکتر پولاک از ۱۸۵۱ تا ۱۸۶۰ در ایران زندگی کرد و از سال ۱۸۵۵ به بعد طبیب مخصوص ناصرالدین شاه بودند و در سال ۱۸۸۲ هم به ایران سفر کرد و به خصوص به مطالعه و تحقیق در منطقۀ الوند پرداخت و بعدها نیز در وین به تدریس زبان فارسی مشغول شد. سخنرانان محترم به تدریج در طی سخنرانیهای خود با تصویرهای روشنتری از آنچه من گفتم با زندگی دکتر پولاک آشنا خواهند شد و من دیگر زیادهگویی نمیکنم.
اما آشنایی ما با پولاک مدیون همت استاد ارجمند آقای کیکاووس جهانداری هست که ایشان این کتاب سفرنامه پولاک را یا کتاب ایران و ایرانیان را از زبان آلمانی ترجمه کردند و در سال ۱۳۶۱ در سلسله انتشارات خوارزمی به مدیریت زنده یاد آقای علیرضا حیدری با عنوان سفرنامه پولاک منتشر شد که تا کنون چندین مرتبه تجدید چاپ شده و هم اکنون جزو کتابهای کمیاب و نایاب است و انتظار داریم که انتشارات خوارزمی این کتاب بسیار پرطرفدار و خوشخوان را دوباره تجدید چاپ کند.
علی دهباشی درباره کیکاووس جهانداری و ترجمه سفرنامه پولاک سخن گفت ـ عکس از جواد آتشباری
استاد جهانداری در چند زمینه آثار بسیار مهمی از نویسندگان درجه اول آلمانی زبان به فارسی زبانان معرفی کردهاند. در حوزه ادبیات همه ما حتماً یادمان هست که هرمان هسه را با رمان گرگ بیابان، یعنی مشکلترین کار هرمان هسه را استاد جهانداری به زبان فارسی ترجمه کردند. از هانریش بُل و بسیاری از نویسندگان مهم آلمانیزبان، در حوزه ایرانشناسی متجاوز از هشت کتاب مهمی که توسط ایرانشناسان برجسته آلمانی و یا آلمانی زبان نوشته شده بود توسط استاد ما به فارسی برگردانده شد که از منابع مهم تحقیقات در حوزه ساسانیان و صفویه هست که فهرست مفصلی است که دوستان حتماً با آن آشنایی دارند. و من به همین اشاره کوتاه بسنده میکنم.
شرح: کیکاووس جهانداری ـ عکس از جواد آتشباری
و سپس این نشست با سخنرانی خانم گابریله یوئن آغاز شد که دکتر سعید فیروزآبادی سخنان او را به فارسی ترجمه کرد.
«خانمها و آقایان محترم
به نمایندگی از سفارت اتریش و انجمن فرهنگی اتریش در تهران مایلم سپاس خودم را از بنیاد افشار و مجلۀ بخارا به خاطر فرصت شرکت در رونمایی بینظیر کتابی بیان کنم که در سطوح بسیاری نمادی از پلهای مستحکم روابط بین اتریش و ایران است. در اینجا باید تبریکات صمیمانۀ سفیر اتریش آقای دکتر فریدریش اشتیفت به مناسبت این کتاب را بیان کنم. ایشان امروز به دلیل حضور معاون وزیر خارجۀ اتریش در ایران و دیدار با مقامات دولت ایران فرصت حضور پیدا در این مراسم را پیدا نکردند.
موضوع اصلی کتاب حاضر ادوارد یاکوب پولاک پزشک و شخصیتی است که تجربه های چندین سالۀ او در این کشور تأثیر فراوانی بر رشد دانش بین اتریش در عصر امپراتوری هابسبورگ و ایران داشته است. از دیگر سو او به عنوان نماینده مدرسۀ پزشکی وین به بنیانگذاری پزشکی مدرن در ایران یاری رساند.
گابریله یوئن به همراه دکتر سعید فیروزآبادیـ عکس از سمیه لطفی
پولاک با دانش خود از ایران به همکارانش در وین نیز یاری رساند.
پولاک درمقام پزشک مخصوص ناصرالدین شاه قاجار از اعتیار و نفوذ زیادی برخورداربود. پس از بازگشت به اتریش شخصیت اصلی در انتقال علوم بین وین و تهران بود. فعالیتهای و نقش میانجیگرانۀ او جدا از علوم در حکومت، روابط سیاسی و اقتصاد نیز تأثیر ماندگاری بر روابط امپراتوری هابسبورگ با کشور ایران بود. کتاب او ایران، سرزمین و مردم آن اثری بسیار عالی برای همۀ کسانی است که به تاریخ مفصل و پراقتخار ایران و فرهنگ آن میپردازند.
خانم دکتر افسانه گشتر که جامعه شناس است، باعث شد که ما با موضوع انتقال علوم دکتر پولاک آشنا شویم. او تجسم روابط بین اتریش و ایران است و همچنین افزون بر این، در پژوهشهایش پلی بین دو کشور و تلاش برای بیشتر کردن همکاری آموزشی است.
در بخش سوم این پل ـ به یاد سی و سه پل اصفهان افتادم ـ این نکته را باید ذکر کنم که کتاب خانم دکتر گشتر را آقای تورج آرامش به فارسی ترجمه کرده است. آقای آرامش سالها است که به جوانان ایرانی در انجمن فرهنگی اتریش زبان آلمانی و ویژگیهای کشور اتریش را آموزش میدهد و درمقام معلم زبان بسیار به ما در انتقال فرهنگ و ادبیات یاری میرساند.
انجمن فرهنگی اتریش بیش از پنچاه سال است که پایۀ اصلی پل فرهنگی و علمی بین فعالان حوزۀ فرهنگ و دانشمندان است.
ما خود را زمینه ساز گفت و گویی میدانیم که برپایۀ احترام حمایت از درک فرهنگها، ارزشها و موفقیتهای اندیشمندان خلاق و نوآور است. ما اطمینان داریم که در آینده ای نزدیک زمینه های افزایش این گفت و گوها بیشتر خواهد شد.
گابریله یوئن ـ عکس از سمیه لطفی
یاکوب ادوارد پولاک زمینه های بالقوۀ این کشور و مردمش را می شناخت. او در گزارش خود که در مقدمه اش ایرانیان را «جالب توجه ترین اقوام در جهان» می داند، به این نتیجه می رسد که این ملت «ملتی است که افتخاراتش بیشتر زادۀ اعمال و اقداماتی است که در گذشته های دور انجام گرفته است، ولی هنوز گرفتار عوارض کهولت نشده، بلکه کاملا لیاقت آن را دارد که باز در تاریخ فرهنگ و تاریخ جهان سهم بسزایی را برعهده بگیرد.»
اتریش با ایران روابطی دارد که ۱۳۰ سال به صورت رسمی – حتی در شرایط دشوار سیاسی – وجود داشته و پیوسته راه گفت و گو را باز نگهداشته و تبادل مسائل فرهنگی و علمی را حفظ کرده است. ما بسیار علاقه داریم که این روابط را عمق ببخشیم و از زمینه های بالقوۀ خود برای رفاه مردم هر دو کشور به بهترین وجه بهره ببریم.امیدوارم که از امروز کتاب خانم دکتر گشتر که به دو زبان فارسی و آلمانی است، به این موضوع یاری رساند که انتقال علوم و فرهنگ آغاز شده با ادوارد یاکوب پولاک بین ایران و اتریش بیشتر شود.از توجه شما سپاسگزارم. »
انتقال «طب وین» به ایران
دکتر افسانه گشتر( جلیلزاده ) سخنران بعدی این مراسم بود که موضوع سخنرانی وی نامه ها و گزارش های پزشکی یاکوب ادوارد پولاک – دوره گذار از طبّ قدیم به طبّ جدید بود و چنین گفت:
یک نمونه قابل توجه از انتقال «طب وین» به ایران در نیمه دوم از قرن نوزدهم، مربوط به فعالیت های یاکوب ادوارد پولاک است. در یک دوره تاریخی که قدرتهای بزرگ اروپایی ـ روسیه، بریتانیای کبیر و فرانسه ـ در پی تسلط سیاسی و اقتصادی در ایران بودند، پولاک به عنوان شخصی غیر سیاسی از سوی دولت ایران مأمور تدریس طب ، آناتومی و جراحی در مدرسه دارالفنون شد. او تا سال ۱۸۶۰ م در ایران ماند و در نهادینه کردن آموزش طب به عنوان یک بخش اساسی از نظام مدرن آموزشی سهمی اداء نمود. بخش پزشکی دارالفنون در سال ۱۹۱۹ م به یک مدرسه مستقل طب درآمد. این مدرسه پیشتاز دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بود، که در ۱۹۳۴ م تأسیس شد.
دکتر افسانه جلیل زاده ـ عکس از ژاله ستار
پولاک را کارشناسان تاریخ ایران، بیش از هر چیز دیگر از طریق اثر معروف اش به نام: « ایران- سرزمین و ساکنانش. توصیفاتی مردمنگارانه» میشناسند. این کتاب توسط کیکاووس جهانداری به فارسی ترجمه شده وتحت عنوان: سفرنامه پولاک: ایران و ایرانیان انتشار یافت. ایران- مورخین آنگلوساکسون بیشتر به این ترجمه و کمتر به نسخه اصل آلمانی زباناش تکیه کردهاند. بدین ترتیب معروفیت نسبی پولاک در ادبیات موضوعی انگلیسی زبان معاصر را مدیون این ترجمه هستیم. چند سال پیش ایرج هاشمیزاده خطابهای چاپی از پولاک درباره «معلمین اتریشی در ایران» را ترجمه کرد ـ که در نشریه بخارا، سال ۱۳۸۶ش، شماره ۶۴، ص ۲۲۵- ۱۹۵ به چاپ رسید.
تقریباً ناشناخته در زمینه پژوهش، نامهها و گزارشات پزشکی پولاک باقی مانده بود ، همانهایی که وی طی مأموریت نُه سالهاش ایران به طور منظم برای پزشکان وین میفرستاد.
در پروژة که از ژانویه ۲۰۰۹م تا ژوئن ۲۰۱۲م توسط من در انستیتوی ایرانشناسی آکادمی علوم اتریش انجام گرفت، هدف این بود که بر اساس نوشتههای انتشار یافته و مطالب آرشیوی انتشار نیافته در اتریش، ایران، جمهوری چک و مجارستان، در نقش کلیدی پولاک به عنوان رابط در روند انتقال دانش و فرهنگ بین پادشاهی هابسبورگ و ایران در زمینههای پزشکی، طبیعت پژوهی، مردمنگاری، دیپلماسی، اقتصاد و فرهنگ، پژوهشی کلی انجام گیرد. از جمله نخستین بار موفقیتی در جمعآوری، آرشیوبندی و در سنجش و تحلیل نوشتههای پولاک در نشریات علمی مختلف به عمل آمد.
هفتهنامه پزشکی وین و نشریه جامعه امپراطوری ـ پادشاهی پزشکان در وین از ۱۸۵۲ تا ۱۸۵۹م در ستون اختصاصی به نام «نامههایی از ایران» مکاتبات خصوصی پولاک با همکاراناش را منتشر میکردند. علاوه بر این پولاک از ایران گزارشهای پزشکی به وین ارسال می کرد. در کتاب حاضر همه نامههای جمعآوری شده و یک مباحثه کتبی وی در مورد کتاب او به نام جراحی و یک رساله در کحّالی و دو گزارش: « اندر کاربرد جیوه در ایران» و«مدرسه طب و مریضخانههای تهران»، برای نخستین بار با ترجمه فارسی در اختیار جامعه علمی ایران گذاشته می شود.
نامهها و گزارشات پولاک از ایران در توالی زمانی خود همه مشاهدات و تجربیات ا و را در مقام پزشک عمومی و معلم طب در دارالفنون مستند میکنند. اینها را در بافت تاریخیشان که بنگریم، مؤلفههای زیر را نشان میدهند:
۱- پولاک در طول اقامتاش در ایران، با همکاراناش، از جمله با پزشکان صاحب نام «مکتب طب وین»، در مبادله نامهای بود. «دکترهای وین» به شناختهای وی از بیماریهای مزمن در ایران علاقمند بودند. او در کنار نامهنگاریهایش، مجلات پزشکی هم در تهران دریافت میکرد، از جمله به زبان انگلیسی و فرانسوی. بدین ترتیب پولاک در طول اقامتش در ایران از بحثهای جدید جهان پزشکی در اروپا اطلاع داشت.
۲- پولاک در ایران با «فضیلت» زبان فارسی آموخت وشروع به خواندن رسالههای پزشکی فارسی کرد. اوتوانست به کمک مترجمان و شاگرداناش اولین مجموعه متون تئوریک مدرن را درباره آناتومی و جراحی منتشرو مهمتر از آن واژگان پزشکی را بر لاتین، فرانسه، عربی و فارسی تعریف کند. پولاک برای تمرینات عملی شاگردانش یک پلیکلینیک سی تخته مستقیماً در دارالفنون تأسیس کرد. از این طریق کوشید تا مؤسسه درس بالینی را دایر کند که در وین از سال ۱۷۵۴ م بخشی از رشته آکادمیک پزشکی به شمار می رفت. علاوه بر این او برای فارغالتحصیلان مدرسة طب یک دوره کلینیکی در بیمارستان ارتش واقع در خارج از شهر مهیا کرد. اینجا نیز به سنت مدرسه طب وینی اقتدا نمود که پس از پایان تحصیل پزشکی، یک دورهیک ساله در بیمارستان منظور میداشت.
۳- پولاک شخصـاً روی کتاب اش تحت عنوان «جراحی و یک رساله در کحالّی» که در دارالفنون چاپ شد یک نقد نوشت و آن را به نشانی جامعه امپراتوری- پادشاهی پزشکان در وین ارسال داشت. این نقد نشان می دهد که او به هنگام فعالیتاش در ایران همواره خود را نماینده یا معرف «مکتب طب وین» تلقی میکرده است. شاید تبلیغات شخصیاش سبب شده باشد که بلاواسطه بعد از انتشار این کتاب در سال ۱۸۵۷ م به دلیل دستاوردهای پزشکیاش در ایران به عنوان عضو مُکاتب جامعه اطباء وین در خارج از اتریش انتخاب می شود. مطابق با اساسنامه جامعه (مواد ۱۵ و ۱۶) این سمت به اشخاصی تعلق می گرفت که «به تحکیم رشتههای علمی و ذهنی با سایر اجتماعات و انجمنها» میکوشند.
۴- از نامهها و گزارشات چنین برمیآید که پولاک در مطب خود در ایران متدهای مدرن معاینهیی را که ماهیتاً در آن زمان درون «مکتب طب وین» به تکامل رسیده بودند، بلافاصله به ایران آورد- یعنی پیش از آن که پزشکی مدرن از سال ۱۸۷۰ میلادی جهانی شود و در همه قارهها گسترش یابد. به عنوان مثال به هنگام معاینه بیماران متد «آسکولاسیون»، یعنی گوش سپردن به بدن و متد «پرکوسیون»، یعنی تلنگر زدن به سطح بدن را به کار میبرد. این پراتیکها هر دو در زمان دانشجوییاش و سپس در «مکتب طب وین» کامل تر و متداول شده بودند. بدین وسیله تغییری در فهم و تشخیص بیماریها پدید آمد. یعنی از تفهّم هستیشناسانه ـ متافیزیک به سوی نگرشی دایر بر روند تکاملی بیماریها. پولاک جراحیهای پرشماری در ایران انجام داد، از جمله ۱۵۸ بار عمل جراحی دفع سنگ کلیه. او این نظر را داشت که نخستین پزشکی بود که در ایران به «حیرت همگان، جراحی بدون درد با داروی بیهوشی انجام داد». کاربرد کلروفرم و اِتر در اروپا در دوره فعالیت وی در ایران، هنوز عملکرد جدیدی بود. مباحثات موافق و مخالف بین پزشکان اروپایی درباره مضار و مزایای داروی بیهوشی او را بر آن داشت تا نظریاتاش را پس از «نزدیک به دویست عمل جراحی» در ایران به طور کتبی به پزشکان وین ارائه کند. نخستین آزمایشها با اِتر در مدرسه طب وین چهار سال پیش از سفر پولاک به ایران توسط جراحان فرانس شوح ویوزف فون واتمن انجام گرفته بود که هر دو از استادان پولاک بودند.
۵- فعالیتهای پولاک در ایران فقط به انتقال طب مدرن غربی محدود نمیشد. او منتقلکننده دانش پزشکی در هر دو فرهنگ بود. در ایران خود را از جمله به طور فشرده به امراض واگیردار مثل وبا و حصبه، با بیماریهای ساری و امراض پوستی و جذام مشغول میداشت. او اشاعه بیماریهای گوناگون را از نظر جغرافیایی و توپوگرافی ثبت میکرد، مشاهدات هواشناسی انجام میداد و شناختها و نتایج به دست آمده را از طریق نامه ها و گزارشاتش به وین منتقل میکرد. این اخبار پزشکی پولاک از ایران هدفمند بودند و بر اساس مباحث درون جامعه اطبای وین تنظیم میشدند. زیرا در آن زمان علت و اسباب برخی بیماریها و اپیدمیها مثل وبا، تیفوس، سل، آبله در اروپا هنوز در تاریکی محض بود. شناختهای پولاک از بیماریها و گزارشات او موجب گسترش دانش پزشکی در امپراطوری هابسبورگ و در مفهوم وسیعتر در اروپا آن زمان میگشت. اهمیت این موضوع از آنجا مشخص میشود که بخشهایی از گزارشات او از ایران در ادبیات پزشکی وین ثبت شده است.
۶- نکته قابل توجه دیگر در نامهها و گزارشات پولاک موضع دوگانه یا چندگانه او در حیطه فعالیتاش در ایران است که تعارض شیفتگی و انکار را در تجارب و دریافتهای وی مستند میسازد. او به عنوان پزشکی با تعلیمات آکادمیک و نماینده طبابت مدرن متکی بر علوم طبیعی، از یک سو روشهای معالجاتی حکیمهای ایرانی را به عنوان «حافظان سنت» حقیر میشمرد و از سوی دیگر اگر نتایج مثبتی مشاهده میکرد، مسـتقیماً از آنهـا ویـن را آگـاه مینمـود و خـود نیـز از آن روشــهای معـالجــه اسـتفاده مـــی کرد. پولاک اهمیت طب ایرانی را که از غنای تاریخی برخوردار است، میشناخت. این، یکی از آن عللی بود که چرا طب به عنوان تنها درس توسط معلمان هر دو طریق در دارالفنون تدریس میشد. در کنار پولاک، حکیمان ایرانی هم کماکان بر دانش و درمان سنتی تکیه میکردند. همانطور که از متن یادداشتهای پولاک استنباط میشود روشهای عملی معالجات ایشان در همه زمینهها، از روشهای همکاران اروپاییشان عقبتر نبود. اما آنچه در آن زمان به پزشکی غربی برتری بخشیده بود، دانش جامع تئوریکی بود که طی قرن نوزدهم از طریق تخصصی شدن علوم در اروپا به وجود آمده بود – به ویژه در زمینه جراحی.
۷- مؤلفه دیگری هم به تحقیقات علوم طبیعی پولاک مرتبط میشود که خود را در شماری از نامههای وی نشان میدهد. او در ادامه سنت هومانیتی مدنیت علم به تکامل شاخههای جدید دانش علاقه نشان میداد، همـانگـونه که جغـرافیدانـان الکساندر فون هـومبولت و کارل ریتر محدوده کشورهای آلمانیزبان این پیشرفت را آغاز کرده بودند. پولاک پیش از عزیمتش به ایران در نامه ای رسمی به آکادمی علوم اتریش اعلام می کند که به عنوان معلم طب به تهران فرا خوانده شده است و در ادامه مینویسد: «و جزو افتخارات مخصوص خویش برمیشمرم [...] که هم اجازه ارسال گزارشاتی موعد به موعد و هم ارسال موادی چند در زمینه جانورشناسی، گیاهشناسی و غیره را داشته باشم، آخر فقط از این طریق میتواند (کار و وظیفه من در ایران) برای جهان علمی نافع واقع شوند». طبق این سند تاریخی، پولاک کلکسیونهایی گیاهی در ایران فراهم آورد و به گشت و گذار زمینشناسی و جانورشناسی پرداخت. وی در طی اقامتش در ایران تخم و ریشه گیاهان جمع آوری شده را به هدف کِشت و پرورش به اتریش می فرستاد. بنا به گفته پولاک تعدادی از آنها در باغ گیاه شناسی وین کاشته و نگهداری می شدند.
۸- با وجود آن که رشته تحصیلی پولاک پزشکی بود، سررشته تحقیقات علوم طبیعی و داعیة دانش جامع داشت و در تهیه مستندی کلی از ایران و مردمانش میکوشید. او نه تنها از طریق حرفه اش تماس مستمر با ساکنان و اقلیت های گوناگون ایران داشت بلکه آشناییاش با زبان فارسی گفتگوی مستقیم با مردم را هم میسر میساخت. پولاک سفرهای بسیاری در پیش گرفت و شروع به شناسایی روشمند کشور نمود و درصدد اخذ صلاحیتی برای خویش در عرصههای مردمنگاری و جغرافیا برآمد.
پولاک پنج سال بعد از بازگشتش از وین کتاب «ایران سرزمین و ساکنانش. توصیفاتی مردم نگارانه» را در دو جلد به چاپ رساند. این اثر با توجه به روشهای مطالعات مردم نگاریِ قرن ۱۹ میلادی در اروپا تدوین شده است.
نامهها و گزارشات پولاک به قراری که گذشت فصل جدیدی برای ما در تاریخ طب مدرن در امپراطوری هابسبورگ و در ایران نیمه دوم قرن نوزدهم میگشاید و ارتباط آنها را با هم نمایان میکند.
پولاک به مدت چهار سال در دارالفنون تدریس میکرد. سال ۱۸۵۵م نقطه عطف دیگری در زندگیاش پدید آورد که تعیین کننده نقش او به عنوان منتقلکننده دانش و فرهنگ بین امپراطوری هابسبورگ و ایران شد. او پس از مرگ پزشک فرانسوی کلوکه به عنوان پزشک مخصوص ناصرالدینشاه قاجار (حکیمالخاقان) فراخوانده شد. در این منصب وظیفه داشت همه روزه در بارگاه حضور داشته باشد و شاه را در سفرهای داخلیاش همراهی کند. بعد از انتصابش البته مدتی هنوز سرپرستی «بخش پزشکی» مدرسه دارالفنون را به عهده داشت، اما دیگر نمیتوانست آن طور که برنامه درسی مدرسه مشخص کرده بود، همه روزه تدریس کند. این بود که یک پزشک هلندی، بنام یوهان لویس شلیمر، جای او را در این مسند گرفت. ولی موقعیت وی به عنوان پزشک شخصی ملوکانه مانعی در پذیرش بیماران در مطب شهریاش یا نگارش کتابهای درسی برای شاگرداناش ایجاد نکرد. میتوانیم احتمال بدهیم که حضور منظماش در دربار و رابطه خوبِ پزشک و بیمار، نوعی اعتماد بین او و شاه به وجود آورد که پس از بازگشتاش از ایران برای منافع کشور اتریش در ایران مفید واقع شد. او مدعی است که به ناصرالدینشاه درس تاریخ، جغرافی و زبان فرانسه میداده. پولاک در مقام پزشک مخصوص شاه به یک نفوذ و وجهه بالای اجتماعی دست یافت. احتمالاً نیز به همین علت بود که پس از بازگشت اش به وین با اصراری خاص خود را به عنوان «پزشک پیشین شاه ایران» معرفی میکرد و این عنوان را حتی تا سنگ گورش با خود به همراه برد.
حمایل سرخ سرتیپی
سخنران بعدی این مراسم دکتر سعید فیروزآبادی بود که با موضوع ادوارد یاکوب پولاک و هنر و فرهنگ ایران در سفرنامه اش به سخنرانی پرداخت:
از دورۀ شاه اسماعیل اول که نخستین تبادل فرستادگان بین دو کشور ایران و اتریش اتفاق افتاد، تا کنون پانصد سال میگذرد. در این میان حضور اتریشی ها در ایران پیوسته وجود داشته است و اوج آن مربوط به دورۀ قاجار و تأسیس دارالفنون میشود. از کرشیش که نخستین نقشۀ دارالخلافۀ تهران را کشید تا پولاک، همگی سرمنشا خدمات فراوانی به ایران شدند. حتی در همین زمان گاستایگرخان اتریشی و اهل تیرول در نظم قشون ایران و کارهای راهسازی زحمات فراوانی کشید. این سابقه نشان از روابط عمیق دو کشور در برهه های تاریخی به رغم همۀ ممانعتهای کشورهای بزرگ در گذشته و حال دارد.
دکتر سعید فیروزآبادی ـ عکس از ژاله ستار
در بین سفرنامه های موجود به زبان آلمانی بی تردید مهمترین سفرنامه دورهی قاجار اثر ادوارد یاکوب پولاک با عنوان ایران: سرزمین و ساکنان آن، توصیفی مردم شناختی است. از مجموع ۲۴ سفرنامه و اثر مستقل که به زبان آلمانی دربارۀ ایران منتشر شده است، هیچ یک از دیدگاه نگاه دقیق و موشکافانه به عظمت کار پولاک نمیرسد. این پزشک اتریشی در اصل یهودی بود و ۱۸۱۸ در نزدیکی پراگ به دنیا آمد. در دانشگاههای پراگ و وین پزشکی تحصیل کرد و مدتی در بیمارستان عمومی وین شاغل بود. دو سال پزشک کارخانه ای شد. بعد به وین بازگشت. در انقلاب سال ۱۸۴۸ مردم اتریش شرکت کرد. درست در همین زمان فرانتس یوزف اول به امپراتوری اتریش رسید. این رخداد مصادف با به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه قاجار و صدارت میرزا تقی خان امیرکبیر بود. امیرکبیر از نخستین لحظه های صدارتش در فکر تأسیس دارالفنون بود و هدف از آن را «آشنا ساختن مردم ایران با صنایع و حرف و فنون جدیدۀ اروپا و انتشار آنها در ایران» بوده است . برای دستیابی به همین هدف امیرکبیر که از حضور مستشاران خارجی در ایران و نیز اعزام دانشجو به خارج از کشور چندان رضایتی نداشت و نیز با توجه به عدم دخالت اتریش و پروس در امور داخلی ایران، «امیر ژان داود خان را در ۱۲۶۶ برای استخدام معلم به اتریش (نمسه) و پروس فرستاد.» سفر داود خان به دلیل مشکلات و وظایف سنگینی که بر عهدهی او گذاشته شده بود، یک سال و نیم طول کشید ، ولی در نهایت همزمان با عزل امیر و به همراه شش آموزگار اتریشی و یک ایتالیایی به ایران بازگشت و «حمایل سرخ سرتیپی» را از ناصرالدین شاه دریافت کرد. استخدام و به کارگیری این معلمان با همکاری دولت اتریش انجام گرفت، ولی قراردادی بین این دولت و ایران در این زمینه بسته نشد، زیرا اتریش از این موضوع می ترسید که عقد هر گونه قراردادی سبب ایجاد حس بدبینی در دو قوای استعماری بزرگ آن روزگار در ایران، یعنی انگلیس و روسیه شود و بر روابطش تأثیر بگذارد . با این حال قرار شد که افسران اتریشی طی قراردادی خصوصی به ایران بیایند و در این مدت دیگر افسر ارتش اتریش نباشند و پس از بازگشت از ایران دوباره به ارتش اتریش بازگردند و همان درجه های پیشین را دریافت کنند.
در هر حال پولاک و هیأت اتریشی زمانی به ایران رسید که امیرکبیر معزول شده بود و ناصرالدین شاه هم از راه اندازی مدرسه تا حدودی می هراسید. به همین دلیل استقبال گرمی از این هیأت نشد. مدرسه کمی بعد افتتاح شد، ولی ۱۳ روز پیش از آن امیرکبیر را در حمام فین کاشان به دستور شاه قاجار به قتل رساندند . پولاک ابتدا در عمل پزشکی و جراحی درس میداد، ولی خودش به سمت داروساز استخدام شده بود. خیلی زود زبان فارسی را آموخت و کتابهایی نگاشت که در مطبعه دولتی تهران به چاپ رسیدند بیدرنگ «پس از مرگ دکتر کلوگه و پیش از استخدام دکتر طولوزان طبیب مخصوص ناصرالدین شاه بود.» در همین زمان چون شاه از سلامت کامل برخوردار بود، به او تاریخ، جغرافی و زبان فرانسوی درس میداد در هر حال پس از ده سال اقامت به اتریش بازگشت و در دانشگاه وین زبان فارسی تدریس میکرد. بعدها نیز «شخصیت اصلی در ارتباط با ایران در اتریش» بود و در سفرهای ناصرالدین شاه به اتریش او را همراهی کرد.
قلمرو پژوهشهای پولاک در ایران بسیار وسیع است و از گردآوری نمونه های گیاهی، دارویی و فسیلها تا پژوهشهای مردم شناسی و جغرافیایی میرسید. به همین دلیل سفرنامه اش از اهمیت بسیاری برخوردار است. در ادامه سعی خواهیم کرد که به بخشهایی از این سفرنامه توجه کنیم که موضوع اصلی آن هنر و ادبیات دوره قاجار است.
دکتر هاشم رجب زاده، ایرانشناس اتریشی و دکتر افسانه رجب زاده ـ عکس از ژاله ستار
از بخشهای جالب سفرنامه پولاک توجه به هنر خوشنویسی است: «ایرانیها در تحریر خط عربی را بکار میبرند که نوشتن آن وقت بسیار میخواهد. شایع است که برای هر حرف باید یک سال وقت صرف کرد تا بتوان آن را در حد کمال خوب نوشت؛ حتی یک کاتب مجرب نیز هر گاه چند روزی از مشق غافل شود نمیتواند روان بنویسد.» اشاره به علاقهی وافر ایرانیان به خوشنویسی را در این موضوع میبینیم که پولاک به موضوع جالبی اشاره میکند: «… در نتیجه بعضی از ایرانیها تا هفتاد سالگی عمر خود را صرف نوشتن میکنند و از هر فرصتی که پیش میآید برای نوشتن حرفی بر باریکهای از کاغذ استفاده میکنند… حتی امروز نیز محمد شاه مرحوم را به عنوان «خوشنویس» میستایند؛ شاه فعلی که به اندازۀ کافی و لازم از تعلیم و تربیت برخوردار نبوده و به این دلیل خط خوبی ندارد باز گاهی چند حرفی بر کاغذ مینویسد و آن را به درباریان نشان میدهد تا او را تحسین کنند و در ضمن این را هم میگوید که مهمات کار سلطنت دیگر وقت برای مشق باقی نمیگذارد.»
این آشنایی با خوشنویسی به هیچ رو سطحی نیست، زیرا کمی بعد نویسنده انواع خطوط فارسی را نام میبرد: «سه نوع خط وجود دارد: ۱٫ نسخ یا خط قرآنی که کتب عربی و تحقیقی و همچنین قرآن را بدان مینویسند؛ ۲٫ نستعلیق با دوایر ظریق و اتصال حروف و این زیباترین خطی است که با آن از آثار شعری و تاریخی نسخهبرداری میکنند؛ ۳٫ شکسته که یک نوع تندنویسی است …» در خاتمه نیز از استادان بزرگ خوشنویسان معاصر آن دوره نام میبرد: «در فهرست خوشنویسان از استادان فاروانی نام برده شده است، اما از همه مشهورتر دو تن هستند که قریب دو قرن پیش میزیستهاند: یکی میر در نستعلیق و دیگری درویش در شکسته.» بدیهی است که منظور از درویش خان به نظر درویش عبدالحمید طالقانی متوفی سال ۱۱۸۵ ، استاد بزرگ خط شکسته، و منظور از میر همان میرعماد حسنی، خوشنویس بزرگ عهد صفوی است.
در زمان حضور پولاک در ایران کتابهای بسیاری به زبان فارسی به چاپ رسیده بود، ولی «ایرانیان متشخص کتب چاپی را دوست نمیدارند و در تلاش تملک نسخ خطی مشهور هستند و همانطور که یک نفر هنرشناس از دیدن تابلو، نقاش و سبک آن را تشخیص میدهد، آنها نیز به محض دیدن خط به نام استادی که آن را نوشته است پی میبرند.» در این زمینه توجه به تذهیب متون خطی است که از هنرهای خاص ایرانیان و مسلمانان است: «نسخهای که مرد خبره و کارشناس تشخیص دهد که اثر هنری ماندنی است باید بر کاغذ چینی نوشته شده باشد و از ابتدا تا انتهای آن، حروف، همه به یک اندازه و قاعده و طبق اصول ریاضی، مساوی یکدیگر باشند. صفحۀ عنوان و سرفصلها را با خطوط ظریف اسلیمی از طلا، در زمینۀ آبی، به بهترین و دلپذیرترین نحوی تذهیب میکنند. جلد کتاب که از دو لته مقوای از پشت به هم چسبیده تشکیل میشود با نقاشیهای شیراز و اصفهان آراسته میشود.»
نقاشی نیز از دیگر هنرهایی است که پولاک در سفرنامهاش به آن میپردازد: «ایرانیان برای طراحی و نقاشی استعداد دارند؛ بسیاری از آنها اگر درست تعلیم میدیدند به کارهای مهمی توفیق مییافتند. از عهدۀ شبیهسازی بسهولت برمیآیند اما کلا از علم مناظر و مرایا بیخبر هستند…» (همان، ۲۰۰) این موضوع را پیشتر کوتسبو نیز پس از مشاهدهی پردههای نقاشی گفته بوده است . وجود «نقاش باشی» در دربار و برگزاری «یک گالری نقاشی مطابق آنچه در اروپا هست» از دیگر مسایلی است که پولاک به آن اشاره میکند
بخش کوتاهی نیز در سفرنامه پولاک به موسیقی ایرانی مربوط میشود. این پزشک اتریشی مینویسد: «از سازهایی که آواز را همراهی میکنند یک جور گیتار هست به نام تار و یک نوع سیتر موسوم به کنتار. بهترین نوازندۀ تار در تهران علی اکبر نام دارد.» به نظر میرسد منظور از این نوازنده استاد علی اکبر فراهانی است که از نوازندگان بی رقیب عصر قاجار بوده است.
البته در بخشهایی نیز از مراسم نمایشهای لوطیان همچون «عنتریها، خرس گردانها، شیرگردانها و رقاصان» نیز یاد میکند.ولی توضیحهای او بیشتر جنبه کلی و عمومی دارد.
پولاک در ابتدای سفرنامه اش و در بخشی به نام «خانه ها، شهرها، باغها، ییلاقها و اردوها» شرحی کامل از وضعیت معماری کهن و جدید ایران ارائه میدهد. او در مورد معماران ایرانی مینویسد: «با این همه کارگران ساختمانی اگر رأیشان باشد پیشه ورانی ممتاز هستند. مدارس و کاروانسراهای متعددی که با دقت بسیار بنا شده گواهی بر استادی و مهارت آنهاست؛ از نظر شکوه، سبک و تنوع صور طاقهای قوسدار ضربی آنها حتی بر طاقهای اروپایی برتری دارد. کافی است که به سقف تخم مرغی شکل مسجد سلطانیه، قبه وسطی بازار چهارسو در کاشان یا به طاقهای قوسدار مساجد اصفهان و بخصوص مسجد جمعه نظری بیندازیم.»
کمی بعد نیز نقشهای از خانه های ایرانی میکشد و از درب خانه تا ارسی و بخشهای بیرونی و اندرونی، گچبری و کاشیکاریها و زیرزمین و بادگیر را توصیف میکند. شیوه دفع فاضلاب شهری، ساخت حوضها و باغچه ها و آبانبارها نیز از بخشهایی است که تصویری کلی از معماری ابتدای عصر حکومت ناصرالدین شاه را در برابر خوانندگان قرار میدهد. این توصیفها در بخش «سیمای شهرهای ایران» به اوج خود می رسد و این توصیف با شرحی از منار جنبان اصفهان به پایان میرسد.
در بخش تربیت، علوم و فنون (فصل ۸ سفرنامه) پولاک ابتدا سخن از نفوذ زبان فارسی به میان میآورد و مینویسد: «در قسمتهای مختلف کشور ایران به زبان فارسی، ترکی، کردی، ارمنی، کلدانی و عربی صحبت میکنند، اما از این میان تنها زبان فارسی اعتلا یافته و زبان مکتوب و ادبیات شده است. پس از فارسی، ترکی بیش از سایر زبانها انتشار دارد و حتی میتوان گفت در برخی از مناطق خاص، مردم تنها به ترکی صحبت میکنند و فقط ترکی میفهمند. اما آنها که سواد نوشتن دارند و آن هم نه تنها در ایران بلکه تقریباً تمام فضلا و اهل علم در ترکستان، افغانستان، سیستان، بلوچستان و حتی هندوستان، زبان و اصطلاحات فارسی را در مکاتبات بکار میبرند.» این توصیف کاملاً درست است، زیرا این زمان مصادف است با نفوذ روزافزون استعمار انگلیس در هندوستان و رواج زبان انگلیسی به جای زبان فارسی که قرنها زبان درباری و ادبی این مناطق بوده است «نبود کتاب دستور زبان فارسی» بهرغم نگارش صدها کتاب دستور زبان عربی به قلم ایرانیان از دیگر نکتههای مورد نظر پولاک است . بعد از این موضوع چنین نتیجهگیری میکند: «از آنجا که ایرانیها معلومات زبانی خود را از طریق آموختن دستور کسب نمیکنند بلکه سوای محاورات، از طریق خواندن و شنیدن شعر خوب نیز بدان دست مییابند در صحبتهای آنها اغلب آثاری از شعر مشهود است: آنها بدون اختیار به قوانین خوشآهنگی و علمالشعر توجه دارند؛ میکوشند جمله را یکدست و هموار ادا کنند و هر کجا آهنگ کلام ایجاب کند کلمۀ مترادفی را هم وارد جمله نمایند. هر گاه به میرزای خود نامهای یا فصلی از علم تشریح را تقریر میکردم وی باز بعضی عبارات مخل معنی را بدان میافزود و موقعی که باز دستور میدادم آن زواید را حذف کند، جملۀ مرا با صدای بلند میخواند و در حالی که ناگهان از ادامۀ مطلب بازمیایستاد میگفت: صاحب، یک چیزی اینجا کم است.» این اشاره نشان میدهد که در آن زمان به نثر مسجع علاقهی فراوان وجود داشته است: «بدین ترتیب ملاحظه میکنیم که ایرانی اغلب معنی را فدای کلمات زیبا و آهنگ دلنشین میکند، یکی از علائم فضل آن است که صفات و اوصاف عربی بسیاری را روی هم انباشته کنند و مترادفاتی بکار ببرند که دارای سجع باشد و این نوع نوشته را عبارت فصیح میگویند و اگر در بکار بردن سبک و منشیگری غلو شده باشد چنان نوشته ای را عبارت مغلق میخوانند.»
پولاک به دلیل ارتباط با دربار و جماعت درباری از طبقه های مردم ایران و بهخصوص میرزاها به خوبی اطلاع داشته است و در کتابش به این موضوع بهدرستی اشاره میکند: «هر کس سواد نوشتن داشته باشد جلو نام خود میرزا میگذارد مثلاً میرزا یعقوب در حالی که میرزا به دنبال نام کسی معنی شاهزاده میدهد. میرزا مختصر شدۀ میرزاده یا امیرزاده است، و این خود مبین آن است که در زمانهای پیشین هنر نوشتن فقط مختص طبقات بالای اجتماع بوده است؛ اما دیگر اوضاع و احوال بسیار تغییر کرده زیرا تعداد باسوادان در شهر چندان کمتر از شمارۀ باسوادان شهرهای متمدن اروپا نیست.» در واقع پیدایش همین طبقه است که ادبیات را از قلمرو دربار خارج میکند و با تحولات بعدی جامعه و رویارویی با تمدن غرب نثر فارسی را دگرگون میسازند.
در ادامه پولاک شرحی دقیق از مکتب خانه ها و روش آموزش سنتی را ارائه میدهد. بدیهی است که به رغم تشکیل دارالفنون و وجود برخی مدارس خاص بیشتر مبلغان مسیحی آمریکایی و فرانسوی در ایران، تا پایان حکومت ناصرالدین شاه آموزش بیشتر از طریق مکتبخانه ها انجام میپذیرفت . در مکتبخانه ها فراگیری شعرهای کهن فارسی اهمیت فراوانی داشت و شعر «هستۀ اصلی تعلیم و تربیت» بود. به همین دلیل هم این پزشک اتریشی چنین نتیجه گیری میکند: «در بین هیچ قوم و ملت دیگر نمیتوان شاعرانی پیدا کرد که چنین تأثیر مستمری بر روحیات، اخلاق و طرز زندگی ملت خود داشته باشند و زبان خود را مانند سعدی، فردوسی و حافظ به سرحد کمال رسانده باشند.» . طبع و حس شعری ایرانیان نیز از دیدگاه پولاک بسیار عجیب است: «به هنگام خواندن شعر، ایرانی سخت متوجه آن است که وزن را رعایت کند و بخصوص بر قافیهها تأکید دارد و بیآنکه به قوانین عروض و بدیع آگاه باشد همواره سکته و وقفه را رعایت میکند. به سهولت از عیب و نقصی که در شعر هست نمیگذرد ولی هر گاه از او بخواهند آن نقص را توضیح دهد فقط در پاسخ میگوید این شعر نیست؛ روزی، بیاد نمیآورم به چه مناسبتی، چند بیت فارسی ساختم که به علت هزلی که در آن بود جلب توجه میکرد، اما با وجود آنکه قافیه های آن درست بود ناگزیر این کلمات موهن را شنیدم: این که شعر نیست.»
تعداد بسیار زیاد متشاعران و شاعران درباری و شعرهای فتحعلیشاه از دیگر نکته های مهمی است که پولاک به آنها اشاره میکند. همچنین به دلیل حضور در دربار از وضعیت «شمس الشعرا» و سایر شاعران نیز باخبر است
پولاک در فصل تربیت، علوم و فنون به دو نکته مهم دیگر نیز در باب شعر فارسی اشاره میکند؛ نخست آنکه «زمینه از اشعار بازاری که از جانب سرایندگان بینام و نشان سروده شده است و به آن هجو و تصنیفک میگویند، نیز خالی نیست. در این اشعار شخصیتهای منفور اغلب به سختی مورد استهزا قرار میگیرند و اتفاقات رسوا به اطلاع قاطبۀ مردم میرسد و تدابیر حکومت مورد انتقاد گزنده قرار میگیرد.» (همان) در واقع نیز همین تصنیفها بود که چند دهه پس از سفر پولاک به ایران هسته اصلی شعر مشروطه را تشکیل داد و شاعران این قالب ادبی همچون عارف قزوینی، چندان بینام و نشان نبودند .
موضوع دوم آنکه پولاک به خوبی درمی یابد که شعر فارسی نیازمند تحول است: «روی هم رفته دربارۀ کارهای خلاقۀ شعری این زمان میتوان گفت: هر چند گاه و بیگاه ابیات خوبی هم ساخته میشود که مورد تحسین معاصران واقع میشود و در ردیف بهترین آثار شاعران گذشته جای میگیرد و هرچند که هر شاهی دیوانی از شعرای جدید فراهم میآورد – مثلاً فتحعلیشاه دیوان آتشکده را امر به تألیف کرد و شاه فعلی دیوانی را به خرج دولت به چاپ رساند – باز میتوان گفت که این آثار به هیچ وجه به پای اشعار شعرای سلف نمیرسد، بلکه فقط عبارت است از کلماتی سطحی که دارای هیچ ارزش معنوی نیست.» این توصیف به خوبی شرایط دورهی مکتب بازگشت و رویگردانی از سبک هندی را نشان میدهد (
سفرنامه پولاک بیتردید از مهمترین سفرنامه های دوره قاجار است و بهرغم نگرش خاص این پزشک اتریشی به فرهنگ مشرق زمین و انتقادهای فراوانی که در اثرش مطرح میکند، او چنان مسحور فرهنگ ایرانی و زبان فارسی است که بر سنگ گورش ترجمه آلمانی شعری از سعدی حک شده است:
خدا گر ز حکمت ببندد دری به رحمت گشاید در دیگری
ادامه راه بنیان گذار تدریس پزشکی اروپایی به زبان فارسی
سپس نوبت به سخنران بعدی این مراسم میرسد، دکتر رضا عطاریان دندانپزشک، پژوهشگر ارشد گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، که بیشتر به وجه پزشکی پولاک در ایران میپردازد و مضمون سخنرانی وی نقش پولاک و شلیمر در شکلگیری واژهگزینی و اصطلاحشناسی نوین پزشکی در زبان فارسی بود:
ورود علوم جدید به ایران و تأسیس مدرسة دارالفنون در سال ۱۸۵۱ میلادی (۱۲۳۰ شمسی) بالطبع تألیف کتاب های درسی در هر یک از زمینه های مورد تدریس در آن مدرسه را در پی داشت. مؤلفان این کتاب ها یعنی معلمان و مترجمان مدرسة دارالفنون ناگزیر بودند که برای بیان مفاهیم علمی و تخصصی جدید و تفهیم و تفاهم آن ها از معادل های مناسب فارسی در برابر اصطلاحات فرانسه که زبان علمی آن روزگار بود، استفاده کنند. بدین ترتیب، اولین نشانه های شکل گیری یک زبان تخصصی برای بیان مفاهیم موجود در علوم و فنون جدید در زبان فارسی، پدیدار گشت.
در حوزۀ واژه گزینی و اصطلاح شناسی نوین پزشکی، دکتر یاکوب ادوارد پولاک اتریشی و دکتر یوهان لوییس شلیمر هلندی، نقشی بنیادین داشتند. شلیمر پولاک را بنیانگذار سنت تدریس پزشکی اروپایی به زبان فارسی و پیشگام در راه ایجاد زبان علمی بومی در ایران میداند و در مقدمة فرهنگش میگوید:
بخش تشریح این کتاب کاملاً مدیون تحقیقات ارزنده و تلاش خستگی ناپذیر استاد سابق دارالفنون دکتر یاکوب ادوارد پولاک اهل وین است. پولاک به جای مجبور کردن دانشجویان پزشکی در آموزش زبان فرانسه برای استفاده از کلاس های پزشکی به این زبان، خود به آموختن زبان فارسی پرداخت تا بتواند درس های خود را به زبان مادری دانشجویان ارائه دهد. جانشینان او نیز خواه نا خواه مجبور شدند راه بنیان گذار تدریس پزشکی اروپایی به زبان فارسی را ادامه دهند.
او در ادامه، در زمینة ضرورت اصطلاحشناسی در آموزش علوم و نقش یکسانسازی اصطلاحات در تبادلات علمی و اهمیت آنها بهعنوان وسیلة ترویج و توسعة علم، میافزاید:من یقین دارم پایة هر گونه اشاعة مناسب علوم در زمینههای نوین کاملا مبتنی بر وحدت اصطلاحات علمی است که باید یااز میان اصطلاحات موجود در زبان چنین کشوری پذیرفت یا ابداع کرد.
کیفیت دانش پزشکی در ایران دوره قاجار
فرید قاسملو آخرین سخنران این نشست بود که با موضوع پولاک، محلی برای نزاع بر سر پزشکی نوین در ایران. به سخنرانی پرداخت: ویلم فلور در گزارش بسیار جالبی که تحت عنوان سلامت مردم ایران درعصر قاجارتهیه کرده است به درستی به این موضوع پرداخته که فضای عمومی و سطح دانش پزشکی هر جامعه را باید ورای آثار پزشکی تالیف شده در آن عصر دید.روایت دیگری از این نوشته فلور می تواند ناظر به این واقعیت باشد که سطح دانش پزشکی هر عصری در یک جامعه خاص و از آن میان جامعه ایران نه درلابلای سطور آثار پزشکی آن عصر، بلکه در جاهایی دیگر از چمله گزارش های اقتصادی و اجتماعی و … به دست می آید.
به نظر می رسد این گزاره مطروحه به توسط فلور در تمامی دوران های تاریخ پزشکی ایران چه در دوران کهن و چه در دوران معاصر قابل انطباق است.در این میان، آنچه گزارش های مربوط به تاریخ پزشکی در ایران دوره قاجار را در بین دیگر دوران های تاریخ ایران اهمیتی بیش می بخشد، موضوع تقابل و واکنش جامعه ایران در خصوص پذیرش دانشهای نو (و از آن جمله، پزشکی) و به فراموشی سپردن دانش های بومی ایران در دوران قاجار است. رخداد ورود دانشهای نو و به فراموشی سپرده شدن دانش های بومی در این دوران از تاریخ کشورمان ( یعنی در دوران قاجار ) فقط اختصاص به دانش پزشکی ندارد، اگرچه دانش پزشکی یکی از بیشترین دامنه های حضور اجتماعی از این تغییر را به ما نشان می دهد و می تواندبه عنوان یکی از مستندترین انگاره ها و دلایل اجتماعی برای بررسی چرایی به فراموشی سپرده شدن علوم قدیمه در مقابل دانش های جدید اروپایی مورد استفاده پژوهشگران قرار گیرد.
فرید قاسملو ـ عکس از جواد آتشباری
سرنوشت دانش پزشک دوره اسلامی همان سرنوشتی است که بر سر ریاضیات دوره اسلامی، نجوم دوره اسلامی ، شیمی دوره اسلامی و یا طبیعیات دوره اسلامی آمد. سرشت همه این علوم همان فروپاشی در مقابل علوم جدید بود اما این بسیار ناسپاسی خواهد بود اگر مانند بسیاری دیگر، چشم بر حقایق احتماعی بسته و این تغییر رفتارهای علمی و اجتماعی را یکسره کار دارالفنون و البته توطئه برآمده از شرق یا غرب بدانیم.
در مقابل، بازهم ناسپاسی خواهد بود اگر ماجرای عقب نشینی علوم دوره اسلامی در ایران را درمقابل علوم نوین غرب یکسره از سرناتوانی و برآمده از روحیات افرادی ناتوان و به اضمحلال رسیده بدانیم که بدون هیچ انگیزه و واکنشی با دمیدن اندک نسیمی از دانش غرب داده های خود را فراموش کرده و چشم بسته مطیع دانش نوین غرب شدند. واقعیت این است که بررسی های عمیق که متاسفانه در کشورما در خصوص چگونگی ورود علوم نوین کمتر انجام شده در همین حد از تعداد و عمق نشان می دهد جامعه ایرانی به هنگام روبرو شدن با امواج جدید دانش از خرد خود برای مقایسه و انتخاب استفاده کرده و با خردمندی و تدبیر یکی را بر دیگری ترجیح داده است. و خوشبختانه تا کنون بیشترین نمونه ها از این انتخاب اصلح نیز در پرتوی پژوهشهای مربوط به تاریخ پزشکی دوران قاجار به دست آمده است و البته کنکاش در آثار پولاک نیز یکی دیگر از این دلایل را به ما می نمایاند.
آنچه در خصوص کیفیت دانش پزشکی در ایران دوره قاجار باید گفت بیش از آنکه نشان دهنده سیطره دانش پزشکی دوره اسلامی بر عمق پزشکی این بخش از تاریخ ایران باشد، نشان دهنده سیطره نوعی دانش ممزوج از پزشکی است که بار اصلی آن داده های مربوط به پزشکی عوام، و تحت تاثیر افکار کمتر تجربه گرایانه درمان گران دارویی است. این گروه از درمان گران با استفاده از دانسته های نظری بسیار نازل و تنها با استفاده از کمی دانش داروشناسی و بیش از آن شیادی، دسته دسته بیماران را به کام مرگ فرستاده و بر این اساس ایرانیان دوره قاجار فوج فوج در مقابل بیماری های سهل العلاج ترین بیماری ها به کام مرگ فرستاده می شدند.
در مقابل، به هنگام افتتاح بخش پزشکی دارالفنون براساس کوششهای پولاک، فوکتی، تلوزان و چندی دیگر از پزشکان اروپایی مقیم تهران این بخش از دانش پزشکی نیز برای مردم ایران معرفی گردید که می توانست انسانها را نه درمقابل بیماری های سهل العلاج بلکه در مقابل بیماریهای وخیم نیز بهبود بخشد.
وقتی که آوازه قدرت معزجه گون پزشکی غربی برای بهبودی بیماران در تهران پیچید، در یک کنش و واکنش اجتماعی کاملا قابل پیش بینی، آن بخش ازجامعه ایرانی که بلافاصله حیات خود را در خطر می دید صنف پزشک و جامعه پزشکان تهران عصر قاجار بود و البته نه درمانگران و ادویه فروشان غیر کلاسیک که هیچ جایی در این تعارض اجتماعی نداشتند.
برای نخستین بار محسن روستایی در گزارشی که درباره نهاد طبابت در ایران دوره قاجار تهیه کرده است از مکاتب چهارگانه طب تهران یعنی اتحاد چهار پزشک جالینوسی اهل تهران برای آموزش پزشکی جالینوسی به افراد مختلف در مقابل آموزش پزشکی نوین که در دارالفنون رواج داشت یاد می کند.قلت پژوهش درباره این مکاتب اربعه مانع آن است که بتوان این رویکرد اجتماعی را پیش یا پس از دوران فعالیت پولاک درتهران دانست، اما دستکم به قرینه حضور نام ناصرالدین شاه قاجار در اسناد باقی مانده از مکتب اربعه می توان دوران ناصری را محل این نزاع اجتماعی در خصوص پزشکی قدیم و جدید ایران دانست و البته دوران ناصری دوران حضور پولاک در ایران نیز می باشد.
اکنون می توان سند دیگری نیز درباره دفاع صنفی پزشکان جالینوسی تهران از پزشکی دوره اسلامی درمقابل پزشکی نوین غرب که این بار ادوارد یاکوب پولاک نماد آن است به دست داد. دستنویسی مربوط به دوران قاجار و به شماره ۵۰۴ که در کتابخانه مجلس شورای اسلامی درتهران نگهداری می شود بوسیله یکی از پزشکان جالینوسی تهران و به صورت ردیه ای بر یکی از آثار پولاک نوشته شده؛این سند جدید ما به حساب می اید.
کوشش اینجانب برای یافتن نسخه ای دیگر از این کتاب تا کنون بی نتیجه مانده است و از دیگر سو، چند نشانه ای که می تواند در این تنها دستنویس تا کنون شناسایی شده از این کتاب قرینه ای از نام مولف آن باشد در دستنویس تراشیده شده است.مولف این دستنویس در دیباچه گزارش کوتاهی از ماجرای روبرو شدن خود با پولاک به دست داده و پس از انکه پولاک را به خودستایی و خودپسندی متهم می نماید، تاکید اطرافیان رابرای نوشتن شرحی بر یکی از آثار پولاک در خصوص مداوای بیماری اسهال بیان می دارد.این قرینه از محتوای کتاب مفروض پولاک ما را به سرعت ما را به یاد مجموعه دستنویسی از آثار پولاک می اندازد که در مجموعه شخصی مرحوم طاهری شهاب در شهر ساری نگهداری می شود و یکی از کتابهای آن بدایع الحکمه مربوط به مبارزه با بیماری های چندی از جمله اسهال است. اگرچه، در دوران قاجار یک بدایع الحکمه دیگر، این بار نوشته حیکم تلوزان می شناسم که آن هم در موضوع پزشکی است اما بررسی محتوای کتاب تلوزان براساس نسخه موجود از آن در کتابخانه ملک تهران نشان می دهد با کتابی به جز کتاب تلوزان روبرو هستیم. اگرچه همچنان دست ما کوتاه است و خرما در مجموعه خصوص مرحوم شهاب در ساری که هنوز دست ما بدان نرسیده است.
کیکاووس جهانداری وهمسرش ـ عکس از ژاله ستار
در هر صورت، کتاب پزشکی موضوف و ناشناس ما بر علیه کتاب کتاب احتمالی بدایع الحکمه احتمالی پولاک نمونه خوبی از جمله شرح مزجی در نظام کتاب نویسی دردوره اسلامی است که مولف شارح ابتدا عین عبارتی از نسخه اصلی را آورده و سپس عبارات شرحی خود را به متن می افزاید.
به نظر می رسد این شارح ردیه نویس ما به خوبی پولاک را می شناخته است یا همکار او بوده است، چراکه بسیاری از دغدغه ها و جزئیات کارهای پزشکی پولاک را گزارش می دهد. از جمله فوت شدن یک کودک دو ساله از فرزندان اروپائیان مقیم تهران به علت اسهال را.
در هر صورت، پولاک نمونه خوبی از ماجرای چگونگی ورود علوم نوین به ایران است و از این منظر کار بر روی پولاک به معنی کاوش درباره چگونگی ورود بخشی از دانش پزشکی نوین به ایران و ماجرای کنش و واکنش اجتماعی بعد از آن است.باید امیدوار بود این پژوهشها درنهایت، روزی نه به نزدیکی فرداها ما را با سرشت تئوری اجتماعی کشورمان آشنا نموده و زمینه را برای تهیه تئوری اجتماعی ایران اماده نماید.
نمونه معرفی دستنویس ناشناس کتابخانه مجلس درباره پولاک دستکم از این منظر نیز قابل توجه است که به ما نشان می دهد هنوز گزارشی جامع از آثار پولاک به زبان فارسی وجود ندارد. باید امیدوار بود این گزارش کتابشناسی درباره پولاک نیز هرچه زودتر آماده شود.
یکی دیگر از بخش های این مراسم نمایش فیلمی مستند بود کار مجید عاشقی ودر پایان این مراسم جامی نقره کار صنعتگران اصفهان از سوی مؤسسه فرهنگی هنری ملت به کیکاووس جهانداری اهدا شد.
دکتر جلیل زاده جام اهدایی مؤسسه فرهنگی ملت را کیکاووس جهانداری تقدیم می کند ـ عکس از جواد آتشباری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید