"برباد رفته"برزگترین رمان سیال ذهن در تاریخ ادبیات

1392/8/14 ۲۳:۱۳

مارسل پروست رمان خواندني «در جست‌و‌جوي زمان از دست رفته» را در هفت جلد، حدوداً چهار هزار صفحه، از سال 1909 تا 1922 يعني زمان مرگش نوشته است. در اتاقي دربسته و تاريك با پرده‌هاي كشيده كه فقط با نور شمع روشن مي‌شد ...

سارا برزكار: عادي شدن همه چيزهاي خوب و خوش، ترس از بيماري و مرگ، روابط اجتماعي، تأثير نحوه زندگي كودكي بر بزرگسالي، نيرومندي نيروهاي غريزي در بيشتر انسان‌ها كه موجب زير پا گذاشتن قوانين اخلاقي مي‌شود و مفاهيمي ديگر از جمله نتايجي است كه از خواندن يكي از رمان‌هاي پروست نصيب خواننده مي‌شود. مارسل پروست رمان خواندني «در جست‌و‌جوي زمان از دست رفته» را در هفت جلد، حدوداً چهار هزار صفحه، از سال 1909 تا 1922 يعني زمان مرگش نوشته است. در اتاقي دربسته و تاريك با پرده‌هاي كشيده كه فقط با نور شمع روشن مي‌شد، طي 13 سال با بيماري و مرگ دست و پنجه نرم مي‌كرد و شب‌ها هرگز نمي‌خوابيد. رماني كه به گفته منتقدان 100 سال از دوره خود جلوتر بوده ‌است و سبكي جديد در ساختار و محتواي رمان
قرن بيستم پديد آورد. پروست در اين رمان پوچي و بطالت زندگي اشرافي را زير سؤال مي‌برد و غيرمستقيم به جاي انتقاد از آنان، اعمال و رفتارشان را با ذكر جزئيات كامل به خواننده نشان مي‌دهد تا خواننده خود اين نوع زندگي را تجربه كند. نويسنده كه خود عاشق هنر و ادبيات است در اين محافل با نويسندگان، هنرمندان و فيلسوفان دوره خود آشنا مي‌شود، از آن‌ها بهره‌ها مي‌برد و سپس با ترك اين مجالس، عصاره آنچه را كه آموخته است با سنتز ذهني خودش به رشته تحرير در مي‌آورد.
پروست، همچون فردوسي كه از نظم كاخي بلند مي‌سازد، با كلمات اعجازآميزش به گفته خودش كليسايي برپا مي‌كند با ستون‌هاي محكمي از زمان و مكان که دور تا دور ديوارهاي آن را تابلوهاي نفيسي فراگرفته است كه هر كدام نمايانگر قصه‌اي و روايتي بي‌نظير هستند که از تماشاي آن هر بيننده‌اي غرق لذت و خوشي مي‌گردد. هر تابلو تصوير مكاني است خارق‌العاده كه شخصيت‌هاي داستاني با همه جزئيات ريز و درشت در آن، در پس زمينه‌اي مناسب گنجانده شده‌اند. «سن‌لو از سوي ساحل به سمت هتل مي‌آمد و دريا كه تا نيمي از شيشه‌هاي سرسراي هتل بالا آمده بود، پس زمينه‌اي بود كه او تمام قد بر آن خودنمايي مي‌كرد.» در شش جلد اول هنرمند آرام‌آرام همه اين تابلوها را اگرچه پراكنده، با ظرافت تمام نقش مي‌زند، سپس در جلد هفتم پاياني همه آن‌ها را در جايي همچون كليسا يا موزه‌اي گردهم مي‌آورد، همان‌طور كه همه اشخاص داستاني در مهماني گرمانت‌ها گردهم مي‌آيند منتها با چهره‌هايي متفاوت كه گَرد زمان بر چهره‌شان سنگيني مي‌كند. پروست كه از كودكي به بيماري وسواس و آسم دچار بود مجبور مي‌شد ساعت‌هاي بسياري در يك مكان ثابت چون دوربيني بنشيند و شاهد ماجراهاي اطرافش باشد، لحظه‌ها را ثبت كند، ريز ريز حركات و نشانه‌ها را ببيند، تجزيه و تحليل كند و سپس آن‌ها را همچون كارگرداني ماهر، آنگونه كه خود مي‌خواهد تدوين نمايد.

احساس مسئوليت، سبب خلاقيت هنري
«به اتاقم كه رسيدم، همه رخنه‌ها را كور كردم، پنجره‌ها را بستم، با به هم زدن پتوها گور خودم را كندم، كفن پيراهن خواب را به تن كردم.»
نويسنده به خاطر نوشتن چنين اثر بزرگي كه اقيانوسي از ادبيات و سرشار از مضامين هنر نقاشي، موسيقي، معماري، روانشناسي، جامعه‌شناسي و... است، خود خواسته به عزلت و انزوايي 12 ساله روي مي‌آورد تا بي‌وقفه بتواند بنويسد و اگر هم زمان‌هايي به بيرون يا محفلي مي‌رفته صرفاً به خاطر تغذيه انديشه‌اش بوده است. انزوايي كه به قول خدمتكارش سلست آلباره که سالهای آخر عمرپروست با او همنشین بود مثل «بيابان برهوتي بود.» هر چند بيماري آسم نيز به اين گوشه‌نشيني
كمك مي‌كند.
موضوع جالب اينجاست چطور پروست كه بيشتر عمرش را با بزرگان و طبقات اشراف گذرانده، هر شب با خدمتكارش ساعتي به گفت‌و‌گو مي‌نشست، درددل مي‌كرد و حتي درباره شخصيت‌هاي اثرش كه در عالم واقع هم بودند، صحبت مي‌کرد. در همان حال بسياري از مواقع افراد مهمي را كه براي ديدارش مي‌آمدند، رد مي‌كرد و بيمار بودنش را بهانه نپذيرفتن آن‌ها
بيان مي‌كرد.
پروست معتقد بود عنصر مهمي چون رنج و اندوه، سبب ايجاد اثر هنري مي‌گردد و البته پس از آن هنرمند به تسكين و آرامش زايدالوصفی دست پيدا مي‌كند. اندوهي كه همچون نردباني سبب ترقي خالق اثر مي‌گردد. رنج و اندوه، ما را به تنهايي و انزوا مي‌كشاند و موجب مي‌شود ما با درون خود فارغ از هر غوغايي خلوت كنيم، ذهنمان درگير مي‌شود و اينجاست كه ايده‌ها براي خلق اثر يكي يكي از راه مي‌رسند و جاي اندوه را پر مي‌كنند. «براي بدن فقط شادكامي خوب است؛ اما نيروهاي ذهن را اندوه پرورش مي‌دهد.»
و صد البته هر صاحب رنجي لزوماً هنرمند نمي‌شود، فقط شاخك‌هاي حساس زنبوري خاص مي‌تواند از شهد گل‌هاي مختلف، عسلي ناب و خالص تهيه كند. اما پروست كه فهرست بيماري‌هاي او همچون كتابش طولاني است كس ديگري مي‌شود.
رمان درجست‌و‌جوی زمان از دست رفته هر چند زندگي كودكي نويسنده تا ميانسالي او را در بر مي‌گيرد اما يك زندگينامه نيست، بلكه زندگي ديگر است كه نويسنده، آن را بازآفريني مي‌كند. نه تنها خود راوي بلكه تك‌تك شخصيت‌ها و حتي زمان‌ها و مكان‌ها هم به نوعي جديد خلق مي‌شوند. همانگونه كه راوي در جاي جاي اثر از نويسندگان و نقاشان رئاليسم انتقاد مي‌كند كه صرفاً به تصويرو بازآفرینی واقعيت‌هاي بيروني مي‌پردازند بدون اين‌كه خلاقيتي از خود داشته باشند، نويسنده به هستي نگاهي نو و دوباره مي‌اندازد تا به كشفي جديد از آن نايل آيد.
تأثير انديشه‌هاي فكري
پروست كه از نوجواني علاقه بسياري به تحقيقات روانشناسي داشت و به قول سلست آلباره «تمام سعي و تلاش‌اش كشف درون افراد و رابطه عميق بين آن‌ها بود.» در بسياري از قسمت‌هاي رمان تحت تأثير زيگموند فرويد است. هر چند در آثار تئوري و نامه‌هايش ذكري از او نمي‌آورد اما شواهد بسياري را در رمانش مي‌توان جست‌و‌جو كرد.
در رمان جست‌و‌جو نيز شواهدي از اين دست فراوان است. مثلاً راوي كه تصور عصرانه خوردن در منزل ژيلبرت برايش رؤيايي دست نيافتني مي‌نمود سرانجام آرزويش تحقق مي‌يابد. اين نشان از اين دارد كه ما از تكرار هر چند خوشايند دچار ملال مي‌گرديم و فقط متوجه چيزهاي جديد مي‌شويم. همان افسانه سيزيف است؛ كه درست هنگامي كه با آن همه تلاش به قله اوج مي‌رسيم، از همان جا سرازيري آغاز مي‌شود و دوباره در حالي كه در دامنه به سر مي‌بريم چشم ما را نقطه اوج ديگري مجذوب خويش مي‌كند.
يكي از مضمون‌هاي بنيادي رمان اين است كه ما هرگز به خوشبختي حقيقي دست نخواهيم يافت.
لويي مارتن شوفيه مي‌گويد: «راوي شاهد زوال همه چيزهاي عبث و ميرايي است كه به آن‌ها دل مي‌بندد: عشق، جهان، زمان.»
راوي نيز با رفتن به محافل اشرافي در جست‌و‌جوي خوشبختي است در حالي كه در پايان به حس پوچي مي‌رسد و آن همه را، هدر دادن وقت مي‌داند. كتاب قبلي پروست با عنوان «خوشي‌ها و روزها» هم در پي چنين مضموني است و او به بيان حكايت‌هايي از ديدار خانواده‌هاي اشرافي مي‌پردازد و در آنجا روزها را به اميد رسيدن به خوشي‌ها سپري مي‌كند و اين كتاب كوچك، دستمايه مضامين رمان بزرگش مي‌شود.
فرويد رابطه بين بدبختي و خوشبختي را اين‌گونه
بيان مي‌كند:«احساس بدبختي كردن كمتر دشوار است. رنج از سه جهت ما را تهديد مي‌كند. يكي از طرف جسم خودمان كه محكوم به مرگ و اضمحلال است و حتي از درد و ترس كه نشانه‌هاي خطرند، راه گريزي ندارد. ديگر از طرف جهان بيرون [نيروهاي طبيعت] كه با نيرويي چيره، بي‌رحم و ويرانگر ما را مورد حمله قرار مي‌دهد و سرانجام از طرف رابطه ما با ديگران. شايد رنجي كه از اين آخري ناشي مي‌شود دردناك‌تر از هر رنج ديگر باشد.»
در رمان پروست به نيروهاي قهار طبيعت مانند سيل و زلزله‌ و غيره اشاره خاصي شده، اما مضمون بيماري، مرگ و روابط اجتماعي، كل اثر را
در برگرفته است. راوي در قسمت‌هاي بسياري اشاره به بيماري‌هاي مختلفي مي‌كند كه او را سخت عذاب مي‌دهد و دغدغه و اضطراب فرا رسيدن مرگي را دارد كه ممكن است موجب شود نتواند اثرش را به نگارش در آورد.
بيشتر از همه پروست مي‌خواهد به كشف قوانين روابط انساني از طريق نشانه‌هاي رفتاري دست پيدا كند، از اين‌رو به دقت حركات و گفتار شخصيت‌هايش را زير نظر مي‌گيرد و سپس علت رفتار و گفتارشان را خود توجيه مي‌كند. البته تعصبي در قطعي بودن نظراتش ندارد و با استفاده از «اگر»ها و «شايد»ها عدم قطعيت خود را
بيان مي‌كند.
خاطرات دردآلود راوي نسبت به عشق به مادرش و اضطراب جدايي از او بارها و بارها در تمام جلدهاي رمان براي راوي تداعي مي‌شود و اين نشان مي‌دهد كه پروست نيز مانند فرويد به تأثير احساسات و دوران كودكي در رفتار فرد بالغ معتقد
بوده است.
باري كه راوي پس از تلاش بسيار موفق نمي‌شود به خاطر حضور مهمان، مادرش را در كنار تختخوابش داشته باشد، تمام رخنه‌هاي اتاق را كور مي‌كند و خودش را در پتو پنهان مي‌كند.
راوي با آن‌كه علاقه‌مند سفر است اما در نخستين روزهايي كه در مكاني جديد قرار مي‌گيرد بشدت برخي حيوانات احساس فلاكت مي‌كند و از دلتنگي براي
خانه رنج مي‌برد.
پروست نيز پس از مرگ مادر در اتاق دربسته و تاريك منزوي مي‌شود و تختخواب، جزئي از ضروريات زندگي‌اش مي‌گردد. تختخوابي كه او در آن در خودش فرو مي‌رفت و روي زانوهايش به حالت جنيني به نوشتن كتاب مي‌پرداخت.
عشق به مادر و اضطراب هميشگي از دست دادن او در عشق‌هاي بعدي مارسل تكرار مي‌شود. پدر و يا مهماناني كه از راه مي‌رسند، رقيب‌هاي او هستند و حس حسادت را در او برمي‌انگيزند. اضطراب بوسه شب بخير مادر در جلد اول، هفت بار در صفحات مختلف تكرار شده است و بر اساس جريان سيال ذهن در فكر راوي تكرار مي‌شود. دفعه اول در بيست و يك سطر و هفتمين بار در هفت صفحه طول كشيده است و جالب اين‌كه اين دغدغه ذهني در ميانسالي راوي هم در جلد هفتم صفحه 423 در فكر او مرور مي‌شود و ارتباط حلقوي بسيار زيبايي را
به وجود مي‌آورد.
شخصيت‌هاي رمان پروست نيز اغلب غريزي رفتار مي‌كنند تا اين‌كه بخواهند رفتارهايشان بر اساس موازين فرهنگي و قوانين اخلاقي باشد. آن‌ها بيشتر به دنبال كسب قدرت و موقعيت اجتماعي
هستند. آنها بي‌توجه به جنگ فرانسه و آلمان، مهماني‌ها و جشن‌هاي مجلل برگزار مي‌كنند و بــه خوشـــگذرانی
می پردازند.اين تفكر موجب مي‌شود كه راوي به راحتي بتواند ديگران را همانگونه كه هستند بپذيرد و با آن‌ها مدارا كند، هر چند مواقعي هم پيش آمده كه او از آن‌ها ناراحت شده است.
تسكين درد‌هاي زندگي با هنر
فرويد معتقد است همان‌طور كه بعضي از انسان‌ها براي فرار از رنج‌هاي بشري به عزلت خود خواسته روي مي‌آورند بعضي ديگر براي رهايي از درد پوچي زندگي به عنصر تخيل پناه مي‌برند كه مي‌تواند سبب ايجاد اثر هنري گردد.
راوي رمان نيز مي‌خواهد درد پوچي و ملال زندگي را با پناه بردن به هنر تسكين ببخشد. هر چند كه تمام زندگي‌اش را در كنار هنر و هنرمندان سپري كرده است. هنرمنداني چون برگوت نويسنده، الستيرِ نقاش و ونتوي آهنگساز، با اين همه در دهه سي‌ام زندگي مي‌خواهد خود دست به كار نوشتن شود و آرزوي پديد آوردن يك اثر هنري با ارزش را برآورده سازد.
«آه سلست، اي كاش مي‌توانستم كاري را كه پدرم براي بيماران انجام داد، با نوشتن كتاب‌هايم بكنم.» اين يعني مي‌خواهد با كتاب و هنرش، مرهمي بر درد مردم باشد.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: