نخستين نشست انجمن ايراني مطالعات فرهنگي و ارتباطات؛مساله متفكران كليدي معاصر

1392/8/14 ۱۱:۱۱

نخستين نشست انجمن ايراني مطالعات فرهنگي و ارتباطات؛مساله متفكران كليدي معاصر

كليدي ترين مساله آلتوسر بيرون كشيدن ماركسيسم از قرائت هاي اومانيستي آلتوسر بر محور اين مساله است كه ماركس و خصوصا اثر برجسته او يعني سرمايه را چگونه بايد قرائت كرد تا درگير نگاه هاي اومانيستي نشد، تلاش كرد تا خوانشي ساختارگرايانه از كتاب سرمايه ارائه كرد

 

 

 

    كليدي ترين مساله آلتوسر بيرون كشيدن ماركسيسم از قرائت هاي اومانيستي آلتوسر بر محور اين مساله است كه ماركس و خصوصا اثر برجسته او يعني سرمايه را چگونه بايد قرائت كرد تا درگير نگاه هاي اومانيستي نشد، تلاش كرد تا خوانشي ساختارگرايانه از كتاب سرمايه ارائه كرد

    شايد بتوان به ديگر مساله آلتوسر يعني چگونگي به كارگيري فهم روانكاوانه در جامعه شناسي اشاره كرد. آلتوسر با چنين فهمي تلاش مي كند تا سوژه را مركززدايي كند و اين كار را با تكيه بر فهمي كه از قرائت لاكاني از روانكاوي در اختيار دارد، به انجام مي رساند. در اين حالت سوژه ذيل استيضاح ايدئولوژي به شكلي خيالي خود را مولف كنش هايش مي بيند

    نخستين نشست از سري نشست هاي مساله متفكران كليدي معاصر با سخنراني آرش حيدري، دانشجوي مقطع دكتراي جامعه شناسي دانشگاه علامه طباطبايي و با عنوان «مساله لويي آلتوسر» برگزار شد. اين نشست ها قرار است هر هفته سه شنبه ها ساعت 17 الي 19 به همت انجمن ايراني مطالعات فرهنگي و ارتباطات و با همكاري انجمن جامعه شناسي ايران در سالن كنفرانس انجمن هاي علوم اجتماعي ايران در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران برگزار شود.

    در ابتداي اين نشست آرش حيدري كليدي ترين مساله آلتوسر را بيرون كشيدن ماركسيسم از قرائت هاي اومانيستي عنوان كرد وگفت: آلتوسر بر محور اين مساله كه ماركس و خصوصا اثر برجسته او يعني سرمايه را چگونه بايد قرائت كرد تا درگير نگاه هاي اومانيستي نشد، تلاش كرد تا خوانشي ساختارگرايانه از كتاب سرمايه ارائه كرد.

    او افزود: براي اين خوانش آلتوسر با مساله يي ديگر مواجه بود و آن مركززدايي از سوژه و حمله به قرائت هاي آگاهي محور و مبتني بر سوژه خودآگاه دكارتي است. براي اين كار آلتوسر روانكاوي را جذاب يافت و در مقاله يي تحت عنوان «فرويد و لاكان» نشان داد كه تا چه حد وامدار روانكاوي و خاصه خوانش ضد اومانيستي ژاك لاكان از فرويد است.

    حيدري با تاكيد بر اهميت چندوجهي روانكاوي براي آلتوسر گفت: شايد اينجا بتوان به ديگر مساله آلتوسر يعني چگونگي به كارگيري فهم روانكاوانه در جامعه شناسي اشاره كرد. آلتوسر با چنين فهمي تلاش مي كند تا سوژه را مركززدايي كند و اين كار را با تكيه بر فهمي كه از قرائت لاكاني از روانكاوي در اختيار دارد، به انجام مي رساند. در اين حالت سوژه ذيل استيضاح ايدئولوژي به شكلي خيالي خود را مولف كنش هايش مي بيند.

    وي ادامه داد: مساله ديگر آلتوسر مفهوم پروبلماتيك و گسست معرفت شناختي است كه خوانش سرمايه و آثار ماركس را بر اين محور صورت مي دهد. از نظر او يكي از بسترهاي شكل گيري گسست و انقلاب در نظريه ها پيش كشيدن موضوعات جديد است. موضوع جديد بايد با موضوع پيشين كه ذيل ايدئولوژي قرار گرفته در ارتباط باشد، يعني عناصر موضوع جديد به موضوع پيشين تعلق داشته باشند اما معناي اين عناصر با طرح يك ساختار جديد اساسا تغيير كرده و قرائتي ديگرگون را طلب مي كنند.

    اين دانشجوي مقطع دكترا با ذكر اين نكته كه انقلاب علمي، علم جديد را از ايدئولوژي جدا مي كند، عنوان كرد: چنين دگرديسي اي در موضوع مي تواند موضوع بررسي هاي معرفت شناسانه شود. دگرگوني در موضوع خواه ناخواه پروبلماتيك حاكم بر آن موضوع را تغيير مي دهد.

    حيدري افزود: آلتوسر يكي از بهترين مثال ها در اين زمينه را در آراي فرويد مي بيند. موضوع مطالعه فرويد، ناخودآگاه بود. فرويد اين موضوع را از پيشينيان خود به عاريت گرفت، اما آن را ديگرگون قرائت كرد و معنايي به آن بخشيد كه با پيشينيان خود كاملامتفاوت بود.

    او يادآور شد: از نظر آلتوسر ماركس نيز دقيقا در چنين نقطه يي قرار دارد و موضوعي را پيش مي كشد كه اگرچه در آراي پيشينيانش وجود دارد، اما در معنايي كه به آن مي بخشد و تحليلي كه از آن ارائه مي دهد با پيشينيان خود تفاوتي بنيادين دارد، به طوري كه از گسست بين آراي ماركس و پيشينيانش مي توان سخن گفت.

    حيدري عملكرد آلتوسر در مقايسه ميان ماركس و فرويد را اين گونه تشريح كرد: او به عنوان يك نمونه تشابه بين آراي فرويد و ماركس، تحليل نيروهاي توليدي در انديشه ماركس را با تحليل فرويد از رانه ها و غرايز مقايسه ميكند كه به لحاظ روشي در يك راستا هستند. هر دو تحليل از تبيين هاي ايدئولوژيك پيشين فاصله‏يي‏ جدي دارند و علمي جديد را پايه ريزي مي كنند.

    اين دانشجوي دكتراي جامعه شناسي افزود: از اين حيث انديشه هاي فرويد و ماركس در آراي آلتوسر چه به لحاظ روشي و چه به لحاظ مضمون به خدمت گرفته مي شوند تا ايدئولوژي، به عنوان اصلي ترين دغدغه آلتوسر، با تلفيق انديشه هاي روانكاوانه و ماركسيستي تحليل شود.

    وي ادامه داد: مساله ديگر آلتوسر فهمي از ساختار تناقضات جامعه سرمايه داري است كه بر محور مفهوم over determination و در مقاله يي به همين نام در كتاب براي ماركس تلاش دارد صورت بندي جديدي در باب عليت و منطق تناقضات جامعه سرمايه داري ارائه كند و بيشترين هجمه را به هگل مي برد. آلتوسر در سرتاسر مقاله تناقض و تعين چندجانبه از كتاب براي ماركس (1969) به نگاه ديالكتيكي هگل در باب تناقض حمله مي كند و آن را فلسفه يي نظرورزانه و ايدئولوژيك مي داند كه با محور قرار دادن آگاهي، برداشتي ساده گرايانه از تناقض را ارائه كرده است. او براي جبهه گيري نظري در برابر تناقض هگلي، به جمله معروف ماركس در كتاب سرمايه استناد مي كند كه ديالكتيك هگل روي سرش ايستاده است، بايد آن را وارونه كرد تا بتوان به هسته عقلاني پوشيده در پوسته رازآلود و گمراه كننده آن دست يافت.

    حيدري كل مقاله تناقض و تعين چندبعدي را شرح و بسط اين عبارت ماركس دانست و اضافه كرد: در يك نگاه كلي شايد بتوان مساله عام آلتوسر را مركززدايي از سوژه، آگاهي و عقل روشنگري دانست. با اين كار آلتوسر راه را بر انديشه هاي پسا ساختارگرا باز كرد.

    او در پايان بحث خود ذكر نقل قول آلتوسر در مقاله فرويد و لاكان از سلسله مقالات كتاب «براي ماركس» را بهترين جمع بندي و خلاصه دانست.

    «بيخود نبود كه فرويد گاهي دريافت انتقادي كشف خود را با خيزش انقلاب كوپرنيك مقايسه مي كرد. از زمان كوپرنيك به اين سو مي دانيم كه زمين «مركز» عالم نيست. از زمان ماركس به اين سو نيز مي دانيم كه سوژه انساني، ايگوي اقتصادي، سياسي يا فلسفي، «مركز» تاريخ نيست و حتي در تقابل با فلاسفه روشنگري و هگل، مي دانيم كه تاريخ هيچ «مركزي» ندارد، بلكه ساختاري است كه جز در دژشناخت ايدئولوژيك، «مركز» ضروري ندارد. به همين منوال، فرويد نيز كشف كرد كه سوژه واقعي، يا همان فرد در ذات يگانه اش، شكل يك «ايگو» را ندارد، بر «ايگو»، «خودآگاه» يا بر «ذات» مركزيت نيافته است- خواه مربوط به ذاتي درخود باشد، خواه ذات بدني واقعي، يا ذات «رفتار»- بلكه سوژه انساني مركز زدوده است و نيز ساختاري كه آن را تاسيس كرده، هيچ «مركزيتي» ندارد الادر دژشناخت خيالي ايگو، يعني در صورت بندي هاي ايدئولوژيكي كه ايگو خود را بازمي شناسد.»لازم به ذكر است اين نشست ها با هدف توسعه و واكاوي هر چه بيشتر مطالعات جامعه شناسانه و با محوريت موضوعات و مطالبات رشته هاي مطالعات فرهنگ و جامعه شناسي ادامه دارد.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: