نام ایران و پیشینه فارسی دری / فریدون مجلسی - بخش دوم

1392/8/14 ۰۹:۴۱

نام ایران و پیشینه فارسی دری / فریدون مجلسی - بخش دوم

می‌بینیم که با چه ظرایف منشیانه‌ای شرح قتل و غارت و فجایع را به زبان زیبا و شیوای فارسی آغشته به تصنعات دبیرانه به رخ کشیده است. دیده می‌شود که چگونه جهانشاه در پاسخ، سلطان محمد را پادشاه روم می‌نامد: پس از تعارفات و حمد و ثنا گوید: «… از دست و زبان که برآید ر کز عهده شکرش به درآید… ناگاه بریدِ خجسته قدوم منازل فرخ، خطة روم را طی‌کنان به این مرز و بوم دررسید و… مستوجب شکر بی‌اندازه گردانید…» و سپس به تفصیل مدح او و فتحش را می‌گوید و «…مقدار دو قطار بار شتری اسباب شاهی از خیمه و خرگاه و قالی و قالیچه ساده و زربفت و ابریشمی و تکه نمدهای منقش و اقمشه متنوعه رنگین و یک قبضه شمشیر و یک منطقه کمر خنجر و یک سرج زرین طلای مرصع باز و زین پوش زردوزی و… گسیل می‌دارد…»

 

می‌بینیم که با چه ظرایف منشیانه‌ای شرح قتل و غارت و فجایع را به زبان زیبا و شیوای فارسی آغشته به تصنعات دبیرانه به رخ کشیده است. دیده می‌شود که چگونه جهانشاه در پاسخ، سلطان محمد را پادشاه روم می‌نامد: پس از تعارفات و حمد و ثنا گوید: «… از دست و زبان که برآید ر کز عهده شکرش به درآید… ناگاه بریدِ خجسته قدوم منازل فرخ، خطة روم را طی‌کنان به این مرز و بوم دررسید و… مستوجب شکر بی‌اندازه گردانید…» و سپس به تفصیل مدح او و فتحش را می‌گوید و «…مقدار دو قطار بار شتری اسباب شاهی از خیمه و خرگاه و قالی و قالیچه ساده و زربفت و ابریشمی و تکه نمدهای منقش و اقمشه متنوعه رنگین و یک قبضه شمشیر و یک منطقه کمر خنجر و یک سرج زرین طلای مرصع باز و زین پوش زردوزی و… گسیل می‌دارد…»

 

فتحنامة بغداد

باز فتح‌نامه‌ای نامه دیگر از جهانشاه قره قیونلو درباره ضبط بغداد خطاب به سلطان محمد خان ثانی: «…طلایع لوالع اقبال که از مطلع برج جلال طالع شد…، حامی حوزه‌الملک و المله بالاستحقاق… و طهر بدولته الباهره عن لوث وجودهم ، مقر الأکاسره…» بدین ترتیب گشودن مقر اکاسره یعنی بغداد و مدائن را به آگاهی او می‌رساند و نوید می‌دهد که «باش تا صبح دولتش بدمد…»

و جالب، پاسخ سلطان محمد فاتح به این نامه جهانشاه است که خود مقدمه فتحنامه‌ای حاکی از گشودن «قلاع طربزون، که قرین مملکت حسن‌بک ‌آق قیونلوست و با وی قرابت نموده، عازم گشتیم…» البته می‌دانیم که حسن‌بیک آق‌قیونلو (اوزون حسن)، رقیب و دولت موازی جهانشاه ـ داماد آخرین امپراتور مسیحی ترابوزان ـ است، و دختر امپراتور می‌شود مادر بزرگ شاه اسماعیل صفوی؛ زیرا سلطان حیدر ـ پدر شاه اسماعیل ـ داماد اوزون حسن است.

باری سلطان محمد در این نامه می‌افزاید: «… غرض که اگر به واسطه این اشغال خیر مآل، تأخیری در مراسلات و تراخیی در مکاتبات واقع شود، حمل بر چیزی دیگر نفرموده، ابواب رسل و رسائل مفتوح دارند تا موجب سرور و اطمینان خاطر گردد و آنچه از فتوحات عراقین اشعار نموده بودند، از این جانب نیز شادی… مع هذا اعدای دین محمدی از طوایف مختلف در این حدود فزونتر از خصمای ایران زمین است؛ چه، معاندان آن طرف به عددی چندند و بعد از دفع فتنه ایلخانی [مغول] منع آن ذمّة قلیله به عنایت الله تعالی سهل فرمایند…»

چنان که دیده می‌شود، سلطان محمد شمار دشمنان خود را از دشمنان ایران زمین (کشور جهانشاه) بیشتر می‌دانسته است.

 

فتح هرات

پس از این مکاتبه، جهانشاه به فتح هرات همت می‌گمارد و در غیاب او پسرش ـ پیر بداق ـ که به نوبه خود قلعه بغداد را گشوده است، مغرور می‌شود و جایگاه پدر را غصب می‌کند و آغازگر افول قراقیونلو می‌شود و سال بعد، جهانشاهِ ضعیف شده در جنگ با اوزون‌حسن جان می‌بازد و طومار آن همه مکاتبات و شکوه و جلال بسته می‌شود.

جهانشاه و پسرش پیر بداق هر دو طبع شعر داشتند و واپسین نامه‌های آنان به یکدیگر، به نظم فارسی است که برای نمونه، بخشهایی از آن آورده می‌شود:

ای پسر؛ ار چه به شهی درخوری            با پدر خویش مکن سروری

تیغ مکش تا نشوی شـرمسار                 شرم منت نیست، ز خود شرم دار

با چو منی تیغ‌فشانی مکن                    دولت من بین و جوانی مکن

گرچه جوانی تو فرزانگی است             این چه جوانی است؟ که دیوانگی‌ست

 

و پیر بداق که سرِ کوتاه آمدن ندارد، پاسخ می‌دهد:

ای دل و دولت به لقای تـو شاد              باد تو را شوکت و بخت و مراد

تیغ مکش بر رخ فرزند خویش             رخنه مکن گوهر دلبند خویش

شرط ادب نیست مرا طفل خواند           بخت چو بر جای بزرگم نشاند

شاخ کهن علت بستان بود                   نخل جوان زیب گلستان بود

پخته‌ای آخر دم خامی مزن                من ز تو زادم نه تو زادی ز من

قلعه بغداد به من شد تمام                  کی دهم از دست به سودای خام

چون تو طلب می‌کنی از من سریر      من ندهم، گر تو توانی، بگیر!

 

چنان که گفته شد، جهانشاه پس از سی و سه سال فرمانروایی، به جنگ اوزون حسن آق قیونلو حاکم دیار بکر (که هنوز سرزمینی ایرانی بود) رفت و به دست او کشته شد. پیکرش را به تبریز ‌آوردند و در مسجد کبود که بنای آن یادگار اوست، به خاک سپردند. مسجد کبود شباهتی به مسجد گوهرشاد مشهد دارد که آن نیز به همت گوهرشاد آغا ـ عمه جهانشاه قراقیونلو و همسر شاهرخ تیموری ـ ساخته شده است.

پس از جهانشاه پسرش حسنعلی یک سال سلطنت کرد و سپس بساط حکومت شصت و سه ساله قره‌قیونلو به دست اوزون حسن برچیده شد و در واقع، اوزون حسن آق قیونلو به عنوان جانشین جهانشاه، در تبریز بر تخت پادشاهی ایران نشست.

 

فتحنامة اوزون حسن

در این زمینه، به دو فتح‌نامه از اوزون حسن اشاره می‌شود، یکی به سلطان مصر، تنها برای نشان دادن روحیه و تکبر اوزون حسن و نیز اینکه چگونه میان پادشاه ایران و سلطان چرکس مصر که هر دو ترک تبار بوده‌اند، نامه‌ها به فارسی است:

مکتوب حسن پادشاه بایندُر (اوزون حسن) به سلطان مصر (سیف‌الدین قایت اشرف که از ۸۷۳ تا ۹۰۱ هجری قمری از سلاطین ممالیک چرکس مصر بود) در باب غلبه بر سلطان ابوسعید:

«…[پس از حمد و ثنای خداوند که در آن کل منظومه شمسی به خدمت گرفته می‌شود: گردون بسطت فلک رتبت خورشید حشمت، مشتری طلعت، ناهید بهجت، عطارد فطنت، بهرام صولت، قمر خلافت...] … خلاصة دعوانی چون انفاس یوسف عزیز و شافی و نقاوة خدماتی مانند اشک زلیخا زلال و صافی… [که لابد چون خطاب به سلطان مصر بوده، با آوردن نام حضرت یوسف که عزیز مصر شد و زلیخا، می‌خواهد بگوید تا چه اندازه با تاریخ آنجا آشناست، و پس از ذکر آیات قرآنی در باب فتح و نصرت]… که موافق تاریخ فتح همایون و مطابق روزنامچة عهد دولت روزافزون… اکنون به میامین مواهب توفیقات فضل‌الهی… قواعد ارکان دولت در غایت استحکام و معاقد بنیان سلطنت در نهایت انتظام…

منظور از تشبیب این مقدمات اینکه بعد از دفع و قلع و قمع جهانشاه میرزا و استیلا بر ممالک آذربایجان و فتوحات حصون و قلاع آنجا… سلطان ابوسعید میرزا با مجموع فرزندان و امرای جغتای و اعیان سمرقند و خراسان، لشکر از حدود ترکستان و اقصای هندوستان و کاشغر و بدخشان… جمع کرده، متوجه این مملکت شده… [و می‌گوید که برخلاف میل و تلاش برای به راه آوردنش، قبول نکرد و سر جنگ داشت و می‌افزاید:]

چو تیره شود مرد را روزگار همه آن کند کش نیاید به کار

… [سپس به شرح جنگ می‌پردازد و لاف می‌زند تا آنجا که] رقم ناامیدی بر صفحه روزگارش کشید و جمعی که ثریاصفت دست انتظام به هم داده بودند، چون بنات‌النعش متفرق شدند و روی هزیمت در راه نهادند و فرزند اعز ارجمند سعادت عزالدین سلطان خلیل و… از پی راندند و سلطان ابوسعید [مغول] را با اولاد شاهرخ میرزا [تیموری] گرفته آوردند و سرها که از غایت نخوت، کلاه جباری از سر گردون ربودندی، در خاک مغاک آشفته و تن‌ها که از تکبر، پای بر زمین ننهادی، در دست و پای ستور آغشته شد… [و به رسم زمان بر ایلغار خود می‌بالد که:]

 

غنیمت شد از گوهر و لعل و دُر شتر تا شتر خانه‌ها گشت پُر

[سپس شرح می‌دهد که چگونه فرمانروایانی بر ماوراءالنهر و خراسان و سیستان و بدخشان و آمل و ساری و مازندران و استرآباد و طبرستان مأمور کرده و] «به عون عنایت سبحانی و یُمن عاطفت رحمت رحمانی، جملگی ممالک آذربایجان و عراق و فارس و کرمان و … در قبضه اقتدار و حوزه اختیار نواب کامکار درآمد… الحمد…»

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: