بی نظمی در عراق / نصرالله پورجوادی

1392/8/13 ۱۱:۵۸

بی نظمی در عراق / نصرالله پورجوادی

مسافری که برای سفری کوتاه به کشوری چون عراق می رود چه بسا تجربۀ خود را با تجربۀ سفر به کشورهای اروپائی و آمریکا مقایسه کند و بی نظمی اولین چیزی باشد که در این کشور نظر او را به خود جلب خواهد کرد. کسی که در کشور ایران یا کشورهای خاورمیانه زندگی می کند مسلما با بی نظمی هایی روبرو می شود اما چون به زندگی هرروزینه عادت کرده است این بی نظمی ها نظر او را زیاد به خود جلب نمی کند. عراق هنوز کشوری جنگ زده است و هر روز اتفاقات ناگواری در آن رخ می دهد، اما این دلیل نمی شود که مدیران کشور دائم دست و پای خود را گم کنند. وقتی وارد هتل شدم به ما یکی از آن کلید های کارتی راکه در آن رمزی نهفته است دادند. ولی در باز نشد.

 

مسافری که برای سفری کوتاه به کشوری چون عراق می رود چه بسا تجربۀ خود را با تجربۀ سفر به کشورهای اروپائی و آمریکا مقایسه کند و بی نظمی اولین چیزی باشد که در این کشور نظر او را به خود جلب خواهد کرد. کسی که در کشور ایران یا کشورهای خاورمیانه زندگی می کند مسلما با بی نظمی هایی روبرو می شود اما چون به زندگی هرروزینه عادت کرده است این بی نظمی ها نظر او را زیاد به خود جلب نمی کند. عراق هنوز کشوری جنگ زده است و هر روز اتفاقات ناگواری در آن رخ می دهد، اما این دلیل نمی شود که مدیران کشور دائم دست و پای خود را گم کنند. وقتی وارد هتل شدم به ما یکی از آن کلید های کارتی راکه در آن رمزی نهفته است دادند. ولی در باز نشد.

مستخدمی که مامور راهنمائی ما بود آمد و کلید را گرفت و برد که اصلاح کند ولی دیگر او را ندیدیم که ندیدیم. ناچار خودمان رفتیم. دو بار رمز جدید به ما دادند ولی باز هم در باز نشد. برای هر کاری که قرار بود صورت بگیرد چندین نفر می دویدند و پی گیری می کردند و آخر سر آن کار با تأخیر بسیار صورت می گرفت. به ما گفته بودند که ده هزار نفر مأمور آشکار و مخفی همه جا مراقب اند و ما احتمال دادیم که این رقم مبالغه آمیز باشد. ولی بعد دیدیم که نه، ممکن است راست باشد.

بی نظمی باعث می شد که یک کار را به چند نفر بسپارند ولی خود این کار باعث کندی و لوث شدن مسئولیت می شد. ما حدود سی چهل نفر بودیم و برای هر پنج شش نفر ماشینی را تعیین کرده بودند ولی هیچ وقت کسی سوار ماشین تعیین شده نشد. می گفتند بفرمائید این ماشین جا هست. ماشینها هر وقت به دنبال ما می آمدند راه بندان می شد و ده نفر سعی می کردند راه را باز کنند. راه بندان را ماشینهایی ایجاد می کردند که به دنبال ما آمده بودند. یکی سر وته پارک می کرد، یکی دوبله ، یکی دیگر در عرض خیابان می ایستاد.

مراسم جشن الغدیر که مراسم اصلی بود و در صحن حرم حضرت علی برگزار می شد قرار بود ساعت 5 تا 5 و نیم شروع شود و اکثر میهمانان هم به موقع آمده بودند ولی مراسم تا ساعت 7 و نیم آغاز نشد. یکی از آقایانی که عضو کمیتۀ برگزار کننده بود در سمت چپ من نشسته بود. خود او به طعنه گفت: دو ساعت است که می خواهند تعیین کنند کی کجا بنشیند. سمت راست من یکی از علماء قم نشسته بود. عصا زنان و با زحمت خودش را ساعت 5 به آنجا رسانده بود. مدام از من می پرسید : پس کی شروع می شود. به من گفت: از آن آقا کنار دستت بپرس مدیر این همایش کیست.

 

مجتهدی، دکتر شفیعی کدکنی، حجت الاسلام محمد رضا انصاری، نصرالله پورجوادی ، ظهر جمعه دهم آبان در ناهار خوری در نجف اشرف

 

من از سمت چپم پرسیدم. گفت: مدیر یک نفر خاص نیست. همۀ هیأت مدیره مدیر اند. وقتی این مطلب را به سمت راستی گفتم، لبخندی زد و گفت: به همین دلیل هم نظمی در کار نیست. بی نظمی همه جا مشهود بود. وقتی ما را به کربلا بردند، با وجود این که قبلا به مقامات امنیتی اطلاع داده بودند، ولی گوئی کسی از قبل خبر نداشت. در هر پست بازرسی که می رسیدیم ما را معطل می کردند. روز آخر ما را در نجف به رستوران بردند. رستوران خوبی بود، ولی شلوغ بود و آشفته. هر میزی چهار صندلی داشت، ولی سر هر یک عملا پنج-شش نفر می نشستند. از بشقاب وسرویس خبری نبود. ناگهان چند ظرف پیش غذا جلویمان گذاشتند و گفتند همه در اینجا باید همکاسه شوند.

من تقاضای بشقاب جداگانه کردم. از کی؟ از چند نفر از گارسونها و شاگرد گارسنهایی که با هم مسابقۀ دو گذاشته بودند. محشری بود و کسی به کسی نبود. از دو سه تا از مدیران یا "مه نی جر" هایی که سر هر دو میز ایستاده بودند نیز تقاضای بشقاب خالی کردم. لبخندی زدند و به عربی گفتند : خیلی خوب. ولی زمانی برای من بشقاب آوردند که پیش غذاها تمام شده بود. آنها بشقاب را فقط با غذا می آوردند. برای همه غذا آوردند غیر از یکی از دوستان.

برای او زمانی غذا آوردند که دیگران غذای خود را تمام کرده بودند. این رستوران برای من نمونه ای بود از کل عراق، در همان حد که من در مدت کوتاه اقامتم دیده بودم. آمریکا خدمتی به مردم عراق کرده و آنها را از شر دیکتاتوری خلاص کرده و آنها را سر میزی نشانده و آنها هم از پول نفت خودشان غذا می خورند، ولی هنوز درست یاد نگرفته اند که خودشان خودشان را سرو کنند.

(مواردی که در این نوشته ذکر کردم هیچ یک دالّ بر این نیست که من از این سفر راضی نبودم. رویهمرفته همه چیز خوب بود و جای شما خالی خوش گذشت و از یک یک میزبانان هم متشکرم، به خصوص از دکتر انصاری که نه تنها دندانپزشک ماهری است بلکه در مدیریت این جور سفر ها هم کم نظیر است.)

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: