تاريخ و تحول حجاب / دكتر احمد پاكتچي - بخش اول

1392/8/12 ۱۰:۲۹

تاريخ و تحول حجاب / دكتر احمد پاكتچي - بخش اول

حجاب، مفهومي برآمده از قرآن كريم و فقه اسلامي و ساخت يافته در فرهنگ ملل اسلامي كه ناظر به پوشش شرعي در مقابل نامحرم، به ويژه براي زنان است. از آنجا كه حجاب مفهومي است كه در قالب ارتباط اجتماعي تحقق مي‌يابد، ناظر به يك ارتباط متقابل است؛ ارتباط متقابلي كه گاه مسئلة حجاب را به احكام نظر پيوند زده و گاه آن را با ميثاقهاي اجتماعي و شرط موقعيتي فرد پيوسته است.

 

 

حجاب، مفهومي برآمده از قرآن كريم و فقه اسلامي و ساخت يافته در فرهنگ ملل اسلامي كه ناظر به پوشش شرعي در مقابل نامحرم، به ويژه براي زنان است. از آنجا كه حجاب مفهومي است كه در قالب ارتباط اجتماعي تحقق مي‌يابد، ناظر به يك ارتباط متقابل است؛ ارتباط متقابلي كه گاه مسئلة حجاب را به احكام نظر پيوند زده و گاه آن را با ميثاقهاي اجتماعي و شرط موقعيتي فرد پيوسته است.

حجاب به اشكال گوناگون در فرهنگهاي مختلف ديده مي‌شود و به همين سبب يكي از مسائل مطرح در حوزة انسان‌شناسي است؛ اما بديهي است كه مانند هر پديدة فرهنگي ديگر، ارزش معنايي آن در فرهنگهاي مختلف با تنوع روبه‌روست. در حوزة اديان نيز توجه به موضوع حجاب ديده مي‌شود، چنان كه گونه‌هايي از حجاب در ديگر اديان ابراهيمي، يعني يهوديت و مسيحيت ديده مي‌شود. ايرانيان باستان نيز نسبت به حجاب حساس بودند و در آداب دين زردشتي مضاميني در اين باره بازتاب يافته است.

در قرآن كريم آيات متعددي وجود دارد كه بر تشريع تدريجي حجاب در عصر نبوي دلالت دارد و بازتاب اين تشريع را به طور گسترده‌تري مي‌توان در احاديث منقول از پيامبر(ص) و ائمه(ع) و همچنين در سيرة پيامبر(ص) و معصومين بازجست. همان‌گونه كه انتظار مي‌رود، آداب مربوط به حجاب در كتاب و سنت، در حوزة فقه اسلامي به بحث نهاده شده و زمينه‌ساز شكل‌گيري طيفي از احكام شرعي در اين باره بوده است؛ چنان كه با وجود اختلافاتي در جزئيات، اين مبحث را مي‌توان در فقه مذاهب گوناگون اسلامي جست‌وجو كرد.

حجاب ماهيتاً امري فرهنگي است و به ارتباطات اجتماعي باز‌ مي‌گردد و از آنجا كه فقه مذاهب مختلف هرگز از عرف اجتماعي منقطع نبوده است، بخش مهمي از مباحث حجاب در قالب تعامل فقه و فرهنگ و همچنين تعامل اخلاق و فرهنگ در جوامع اسلامي قابل فهم است.

 

تعاملهاي يادشده كه در سده‌هاي متمادي جايگاه حجاب در جوامع اسلامي را تعريف كرده‌اند، پس از ورود جريان نوگرايي به جهان اسلام با تنشهايي روبه‌رو شده‌اند كه مسئلة حجاب را به چالشي دوسويه براي جوامع اسلامي مبدل ساخته است. رابطة حجاب با مفهوم زن در جوامع مدرن، مسئلة حقوق زن و جايگاه اجتماعي زنان و اخيراً مسئلة جهاني شدن از مواردي است كه مسئلة حجاب را به عنوان يكي از مسائل مهم در عرصة دين و جامعه مطرح ساخته است.

 

الف ـ پيشينة حجاب

 

الف ـ1. حجاب از منظر انسان‌شناسي: در يك تحليل دلالت‌شناختي دربارة معناي پوشش با توجه به مصاديق انسان‌شناختي آن، بايد دانست كه پوشش سه گونه كاركرد دلالتي دارد؛ گاه مقصود از پوشاندن موضوع، ناممكن كردن رؤيت آن است، بدون آنكه ابزار پوشاننده موضوعيت داشته باشد، و گاه مقصود از پوشاندن موضوع، ارزش دلالتي ابزاري است كه براي پوشش به كار مي‌رود و عدم رؤيت چيزي موضوعيت ندارد. گاه نيز دلالت در قالب تعاملي ميان ابزار پوشاننده و موضوع پوشيده تحقق مي‌يابد و يك دلالت چرخه‌اي است.

 

در نوع نخست از دلالت كه مي‌‌توان آن را دلالت پوشيده‌محور ناميد، موضوعيت پوشاندن مي‌تواند به دو صورت معنا يابد: گاه موضوع از آن حيث پوشيده مي‌شود كه بايد از چشمان مخاطبان پنهان بماند و به عنوان رازي محفوظ باشد (پوشش براي رازداري). و گاه از آن حيث پوشيده مي‌شود كه شخص از ديده شدن آن موضوع توسط ديگري شرم دارد، و حيا ـ كه يك انگيزة كاملاً فرهنگي است ـ‌ اقتضا دارد موضوع پوشانده شود، در حالي كه رازي در ميان نيست و ديگري دربارة آنچه پوشيده شده است، آگاهي دارد، يا براي او قابل حدس زدن است (پوشش براي حيا).

 

در نوع دوم از دلالت كه مي‌توان آن را دلالت پوشاننده‌محور ناميد، ابزار پوشاننده خود به مثابة يك دال عمل مي‌كند. اين عملكرد نيز مي‌تواند يا ناشي از يك قرارداد اجتماعي و متكي بر يك دلالت نمادين باشد، مانند اينكه پوشش خاصي بر سر كه در حال نماز نزد يهود رواج دارد، يا به عنوان يك نشان‌گذار، وسيله‌اي براي جداسازي يك موضوع نشاندار از موضوع بي‌نشان باشد، مانند پوشش خاصي كه زنان اشرافي يونان باستان را از زنان عادي جدا مي‌ساخت.

 

سرانجام دربارة‌ نوع سوم بايد گفت كه ديالوگ ميان پوشيده و پوشاننده به صورتهاي مختلفي مي‌تواند رخ دهد كه از موضوع اين مقاله فاصله مي‌گيرد؛ به عنوان نمونه، فرافكني عزا از چهرة زن عزادار به پوششي كه بر صورت مي‌افكند، نمونه‌اي از اين دست كاركرد است. آنچه در فرهنگ اسلامي به عنوان حجاب شناخته مي‌شود، متضمن دلالتي از نوع اول، نوع دوم يا تركيبي از آنهاست.

 

در تحليلي ژرف‌تر نسبت به موضوع پوشش از منظر انسان‌شناسي، بايد در نظر داشت كه در ميان جوامع مختلف باستاني و جديد، مصاديق گسترده‌اي از پوشش يافت مي‌شود كه كاركرد فرهنگي آن با آنچه در اسلام حجاب خوانده مي‌شود، متفاوت است و به عكس، اگر كاركرد فرهنگي اصل قرار گيرد، بازتاب عملي آن مي‌تواند متنوع باشد و الزاماً مشابه آنچه در جوامع اسلامي به عنوان حجاب شناخته مي‌شود،‌نباشد. گفتني است كه مقايسة دقيق حجاب اسلامي با نشانه‌هايي با كاركرد مشابه در ديگر فرهنگ ها مستلزم نگاهي تركيبي و چندجانبه به موضوع است، اما در اينجا تنها مي‌‌توان به برخي از شاخصه‌هاي مهم براي مقايسه بسنده كرد.

 

براي پي‌جويي مسئله در فضاي انسان‌شناسي، آنچه به عملي شدن كار كمك مي‌كند، نخست آن است كه موضوع حجاب به جنبة پوششي آن محدود گردد و ديگر به اين ويژگي توجه شود كه بحث بر مدار تفاوت در نوع پوشش قرار دارد. اينكه در جوامع انساني، تفاوتي در پوشش ميان دو يا چند گروه از مردم وجود داشته باشد، مي‌تواند با مبناهاي مختلفي مانند تفاوت در جنسيت، تفاوت در طبقات اجتماعي و جز آن متحقق باشد. اين تفاوتها مي‌تواند آنگاه معنادارتر شود كه مبناي تفاوت در نظرگرفته شود كه ممكن است ميزان پوشانندگي براي بدن، جنبه‌هاي مد و زيبايي‌شناسي يا جنبه‌هاي دلالتي باشد.

 

گامي فراتر مربوط به آنجاست كه توجه كنيم تفاوت در پوشش، گاه از مقولة تباين در گونة پوشش است و گاه از مقولة بودن يا نبودن جزئي از پوشش است. مورد اخير بدان معناست كه تفاوت ميان پوشش دو گروه در قالب وجود يا فقدان بخشي از پوشش است و اگر مبناي تفاوت ميزان پوشانندگي بدن باشد، بدان معناست كه بر گروه دوم لازم است بخشهاي بيشتري از بدن را در مقايسه با گروه اول بپوشانند. در طيف وسيعي از جوامع چنين تفاوتي ميان زن و مرد ديده مي‌شود، اما نبايد تصور كرد كه هر تفاوتي در پوشش الزاماً به جنسيت باز مي‌گردد.

 

يكي از مهم‌ترين شاخصه‌هاي آنچه در فرهنگ اسلامي به عنوان حجاب شناخته مي‌شود نيز تفاوتي از همين سنخ است؛ به بيان ساده‌تر آنچه يك گروه از مردم ـ مثلاً زنان ـ بايد در پوشش خود رعايت كنند، دربارة گروه ديگر مصداق ندارد.

 

از خلال تاريخ بر مي‌آيد كه براي بيشتر زنان در خاور نزديك باستان، بين‌النهرين و دنياي يوناني ـ رومي رسم بر آن بود كه سر خود را وقتي از خانه بيرون مي‌روند، بپوشانند. در يونان باستان نيز زناني از طبقات بالا بايست مو و صورت خود را مي‌پوشاندند و بازتاب اين رسم در بسياري از مجسمه‌هاي يوناني و به طور كلي هلني ديده مي‌شود. همچنين بايد به متني حقوقي از آشور باستان مربوط به سدة 13 ‌م اشاره كرد كه در آن، كاربرد حجاب به زنان شريف محدود شده بود و زنان بدكاره از استفادة آن منع شده بودند.

 

يكي ديگر از مواردي كه حجاب براي تمايزي ميان زنان به كار گرفته مي‌شود، آن بود كه زنان شوهردار لازم بود بخشهاي بيشتري از بدن خود را در مقايسه با زنان مجرد بپوشانند؛ رسمي كه نمونة آن نزد يهود ديده مي‌شد.

 

با آنكه موضوع پوشش مي‌تواند دربارة‌حواس ديگر جز بينايي، مانند شنوايي و لامسه نيز مصداق داشته باشد، ولي بيشترين نمود آن در حيطة حس بينايي است. از همين روست كه در مطالعات انسان‌شناسي عموماً پوشش در يك رابطة تقابلي با نگاه (نگاه خيره) تعريف شده است. سخن از آن است كه نگاه به عنوان يك فرايند ارتباط متقابل عمل مي‌كند. وقتي شخصي به شخص ديگر نگاه خيره مي‌افكند، در حقيقت نگاه او را مي‌جويد و دوخته شدن دو نگاه به يكديگر، زمينة ارتباط متقابل را فراهم مي‌آورد. در چنين روندي، پوشش مي‌تواند به عنوان عاملي براي كنترل اين ارتباط و مهار زدن به آن‌ استفاده شود.

 

نكتة ديگر در خصوص نگاه آن است كه نگاه كردن به يك موضوع مي‌تواند در قالب يك رابطة طالب و مطلوبي تحليل گردد. زماني كه كسي به موضوعي نگاه مي‌كند، در يك رويكرد تحليلي، در واقع به نوعي آن را طلب مي‌كند و عملاً با نگاه، مطلوبيت آن موضوع را براي خود رقم مي‌زند.

 

 

 

در نقدي كه صاحب‌نظران مدرن نسبت به عصر گذشته دارند، سنت را به كالاانگاري زن متهم مي‌كنند، و در نگاهي كه برخي هواداران سنت اسلامي به جهان متجدد غرب دارند، غربيان را در استفادة ابزاري از زن، به كالاانگاري زن متهم مي‌سازند. اما در هر حال وجه مشتركي كه در ميان است، رابطة قراردادي در نسبت ميان نگاه‌كننده و طرف مقابل است كه در قالب طالب و مطلوب، يا مرد و زن تعريف مي‌شود؛ اين يك ارزش‌گذاري فرهنگي است، فارغ از اين واقعيت كه هر دو جنس به يك اندازه مي‌‌تواند جنس ديگر را بجويد و بنگرد.

 

الف ـ 2. حجاب در ديانت يهود: در بخشهاي قديم‌تر كتب عهد عتيق به وضوح دربارة پوشش زنان عبراني كمتر سخن گفته مي‌شود؛ اما در مجموع برمي‌آيد كه اختلاط زنان با مردان در مشاغل، آيينهاي ديني و جز آن معمول بود و زنان كاملاً به چهره شناخته مي‌شدند (پيدايش، 12: 14، 24: 16، 29: 10؛ اول سموئيل، 1: 12). رسم ديگري نيز در ميان يهود وجود داشت و آن اين بود كه عروس به هنگام رفتن به خانة شوهر، روبند به صورت خود مي‌افكند؛ رسمي كه بازتاب آن در داستان رفقه (ربكا) و اسحاق آمده است (پيدايش، 24: 65).

 

براساس آنچه در داستان تامار و يهودا در سفر پيدايش (38: 14ـ15) ديده مي‌شود، پوشاندن تمامي بدن با يك بالاپوش سراسري به گونه‌اي كه حتي چهرة زن ديده نشود، قرينه‌اي بر ناپاك و بدكاره بودن زن بود، و ظاهراً اشاره به وجود چنين قاعده‌اي در ميان يهود داشت.

 

به هر روي چنين مي‌نمايد كه در دورة ديانت يهود، پوشش سر و مو در ميان زنان عبراني به گونه‌اي تثبيت شده بود كه نشانه‌اي از پاكدامني و نجابت محسوب مي‌شد. به روزگار اشعياي نبي، يكي از مصايبي كه اشعيا قوم يهود را بدان مبتلا مي‌بيند و بيم مجازات در آن باره دارد، بي‌رنگ شدن اين نشانه‌هاي پاكدامني است. اشعيا در عبارتي مي‌گويد: «خداوند زنان مغرور اورشليم را نيز محاكمه خواهد كرد. آنان با عشوه راه مي‌روند و النگوهاي خود را به صدا درمي‌آورند و با چشمان شهوت‌انگيز در ميان جماعت پرسه مي‌زنند. خداوند بر سر اين زنان بلاي گري خواهد فرستاد تا بي‌مو شوند. آنان را در نظر همه عريان و رسوا خواهد كرد» (اشعيا، 3: 16ـ17).

 

در چنين شرايطي است كه برداشتن پوشش از موي يك زن، بازپس‌گرفتن اين نجابت از وي بود و به‌عنوان تحقير يا مجازات آن زن تلقي مي‌شد؛ تفكري كه آشكارا در ادبيات بين‌العهديني ديده مي‌شود، نمونه‌هايي از اين موارد در متون آپوكريفاي عهد عتيق ديده مي‌شود.

 

مرحلة بعدي از شكل‌گيري فرهنگ پوشش براي زنان در ديانت يهود، مربوط به دورة تلمودي ـ مدراشي است. براساس تلمود، براي مردان اختياري بود كه سر خود را بپوشانند و تفاوت زنان با مردان آنجاست كه مردان مي‌توانند با موها و دستهاي باز در ملأ عام ظاهر شوند؛ اين فرهنگ به‌اندازه‌اي جا افتاده بود كه نزد يهود مردان «سرسياه» ناميده مي‌شدند، از آن‌رو كه تنها گاهي سر خود را مي‌پوشانند. اما زنان در اين باره ملزم بودند و هميشه در بيرون خانه بايد موهاي خود را مي‌پوشاندند. در سفر عروبين از تلمود، يكي از توابع زن بودن «آن است كه فرد همواره بايد خود را مانند عزادار» بپوشاند و بايد خود را در زنداني حبس كند. اين فضا در مقايسه با مضامين عهد عتيق ناظر به دوره‌اي متفاوت از فرهنگ يهود است كه از حضور اجتماعي زنان به‌شدت كاسته شده است.

 

در متون تلمودي و مدراشي، توجيهي هم براي اين تفاوت بيان شده بود و پوشاندن سر و مو براي زن، ناشي از شرم زن از بابت احساس گناهش نسبت به جرم حوا تفسير مي‌شد؛ توجيهي كه هم در براشيت ربا از مدراش و هم در سفر عروبين از تلمود ديده مي‌شود.

 

برخي عبارات تلمود حكايت از آن دارد كه در دوره‌هايي از تاريخ يهود، يا در برخي از جوامع يهودي، پوشاندن موي سر اختصاص به زنان شوهردار داشته است و دختران لازم نبود تا زماني كه مراسم عروسي برگزار شود، موي خود را بپوشانند («كتوبوت»، 1: 2)؛ اما دربارة زنان شوهردار سخت‌گيري به اندازه‌اي بود كه اگر كساني گواهي مي‌دادند كه زني سربرهنه خارج از خانه ديده شده است، شوهرش مي‌توانست بدون آنكه مهري بر عهدة او باشد، وي را طلاق دهد.

 

نزد برخي از ربائيان، نشان مو از سوي يك زن شوهردار همپاية نشان‌دادن اعضاي خصوصي اوست. در برخي از جوامع سفاردي معاصر، اين رسم پوشاندن مو حتي براي دختران ازدواج‌نكرده هم وجود دارد.

 

در متون تلمودي و مدراشي، تأكيد بر پوشش مو براي زن به‌اندازه‌اي است كه گفته مي‌شد زنان پارسا بر اين امر مواظبت دارند كه پوشش موي خود را حتي در خانه برندارند؛ مشخصاً در اين باره به قمحيت (Qimhit) مادر هفت روحاني برجسته، مثال زده مي‌شد. همچنين سر برهنه‌ بودن زن مانعي از انجام اعمال مذهبي در حضور او بود و براساس تلمود، خواندن هر نوع دعاي بركت در حضور يك زن سربرهنه ممنوع شمرده مي‌شد.

 

در مجموع بايد گفت رسمي عمومي نزد طوايف مختلف يهود وجود داشت كه زنان در ملأ عام و در حضور مردان بيگانه تنها با موي پوشيده ظاهر شوند و اين امر به‌تدريج به سنتي معمول و مقبول براي همة زنان يهودي در قرون وسطي و حتي سده‌هاي متأخر تبديل شد. از اواخر سدة 18‌م بود كه برخي از گروههاي زنان يهود به عنوان پوشش سر از نوعي كلاه‌گيس به نام شيتل (shaytl) استفاده كردند كه به عنوان يك بدعت از سوي برخي مقامات مذهبي، مانند موسي سوفر (Sofer)، با مخالفت روبه رو شد؛ اما به‌تدريج منجر به سست‌شدن رسم پوشش مو گشت، چنان‌كه در عصر حاضر، تنها مراجع سخت‌گير مذهبي بر پوشش مو توسط زنان در همة مواقع تأكيد دارند و پوشاندن موي زنان در كنيسه، البته هنوز تا حدي ديده مي‌شود.

 

به آنچه گفته شد بايد افزود كه يك رسم مربوط به فضاي تلمودي مستلزم آن بود كه سر افراد اعم از زن و مرد به هنگام اعمال مذهبي پوشانده شود. اين رسم كه در برخي از مواضع تلمود و تكمله‌هاي آن مانند قدوشيم و سوفريم بدان اشاره شده بود، بعدها توسط ربانيان در قرون وسطي در فرانسه و اسپانيا و جز آن دنبال شد و پوشاندن سر در اثناي نماز و قرائت تورات به‌عنوان يك قاعده درآمد. ربانيان اشكنازي در شرق اروپا هم اين پوشش سر به هنگام عبادت را نشانه‌اي بر خشيت خدا مي‌شمردند.

 

وجود اين رسوم در برخي از واژگان عبري نو مانند (طَليت) به معناي روسري نماز (تَخريخ) به معناي پوششي مانند مانتو كه روي لباس زنان استفاده مي‌شود، از اين دست است.

 

الف ـ 3. حجاب در ديانت مسيحي: در همة كتابهاي عهد جديد، تنها موضعي كه سخني دربارة پوشش سر و مو گفته شده، در باب 11 از رسالة اول پولس رسول به قرنتيان است. وي در مضموني بلند ـ كه آيات 1- 16 را دربرمي‌گيرد ـ به تفاوت ميان زن و مرد پرداخته است. مرد را به دعاخواندن سربرهنه و زن را به دعاخواندن سرپوشيده توصيه كرده است. در عبارتي صريح چنين آمده است: «زيرا اگر زن نمي‌پوشد، موي را نيز ببُرد و اگر زن را موي بريدن يا تراشيدن قبيح است، بايد بپوشد» (آية 6).

 

او در مقام بيان حكمت اين تفاوت مي‌گويد: «زيرا كه مرد نبايد سر خود را بپوشد، چون‌كه او صورت و جلال خداست، اما زن جلال مرد است؛ زيرا كه مرد از زن نيست، بلكه زن از مرد است؛ و مرد به جهت زن آفريده نشد، بلكه زن براي مرد» (آيه‌هاي 7ـ9) و اين كلام براساس آية 3 نهاده شده است كه مي‌گويد: «سر هر مرد مسيح است و سر زن مرد و سر مسيح خدا». او در مقام نتيجه‌گيري مي‌گويد: «از اين‌رو زن مي‌بايد عزتي بر سر داشته باشد، به‌سبب فرشتگان» (آية 10) و مي‌افزايد: «و اگر زن موي دراز دارد، او را فخر است، زيرا كه موي به سبب پرده بدو داده شد» (آية 15).

 

با آنكه مضمون اين عبارت پولس، در اصل براي تبيين كيفيت عبادت بود، اما در مجموع حكمي كلي نيز دربارة لزوم پوشش موي زن صادر مي‌كرد. برهمين اساس است كه در فضاي مسيحيت، در طي قرون متمادي تا قرون وسطي، اين رسم در مراودات جوامع مسيحي رعايت مي‌شد.

 

در ميان آباي كليسا نيز توجه به موضوع پوشش زنان ديده مي‌شود؛ در اين ميان به‌خصوص بايد از ترتوليان (ح160 ـ 220م)، بنيادگذار مسيحيت لاتيني ياد كرد كه در آثارش به موضوع پوشش زنان به‌عنوان ماية مباهات توجه داده و رساله‌اي مستقل با عنوان «دربارة پوشش دوشيزگان» نوشته است.

 

مسئلة اصلي او در اين رساله، ضرورت پوشاندن سر در هنگام نماز از سوي دوشيزگان است كه محل اختلاف بوده، اما اين ضرورت براي زنان شوهردار محل اتفاق‌نظر بوده است. البته بايد توجه داشت كه در فصول بعد، سخن ترتوليان به مسئلة پوشش زنان در خارج از خانه كشيده مي‌شود و همچنان بر ضرورت اين پوشش براي تمام زنان رشيد تأكيد دارد. او ضمن اشاره به حجاب در ميان اقوام بربر و عرب و تلقي آن به عنوان فضيلتي براي اين غيرمسيحيان، اشاره دارد كه نبايد مسيحيان از اين فضيلت عاري باشند. خاستگاه حبشي واژة جلباب، تأييدي بر آن است كه اين نوع پوشش در حبشة پيش از اسلام ـ كه ديانــت مسيحي بر آن غالب بوده ـ رواج داشته است.

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: