1392/8/11 ۰۹:۳۹
محمود حسینیزاد در مراسم نکوداشتی که به مناسب دریافت مدال گوته برای او برگزار شد، با انتقاد از برخی برخوردها، به مزاح گفت که قبلا جایزه نوبل هم برای ما مساوی سفر به استکهلم بود.مراسم بزرگداشت محمود حسینیزاد نویسنده، مترجم و دریافت کننده مدال گوته سال 2013، در عمارت مسعودیه برگزار شد.
محمود حسینیزاد در مراسم نکوداشتی که به مناسب دریافت مدال گوته برای او برگزار شد، با انتقاد از برخی برخوردها، به مزاح گفت که قبلا جایزه نوبل هم برای ما مساوی سفر به استکهلم بود.مراسم بزرگداشت محمود حسینیزاد نویسنده، مترجم و دریافت کننده مدال گوته سال 2013، در عمارت مسعودیه برگزار شد.در این مراسم، محمد چرمشیر-نمایشنامهنویس و مدرس تئاتر- درباره آشنایی خود با محمود حسینیزاد گفت: من با محمود حسینی زاد، پیش از همه از راه نمایشنامهها و بعدتر ترجمهها و بعد از آن داستانهایش آشنا شدم. بدون این که او را دیده باشم، نمایشنامهای از آثارش را که پیش از انقلاب نوشته بود و برنده جایزه شده بود، خواندم و بعد از آن بود که دوست داشتم او را از نزدیک ببینم.
او افزود: امیدوارم این نمایشنامه در کنار آثار دیگر حسینیزاد به چاپ برسد تا مخاطبان به قدرت قلم و نویسندگی او پی ببرند. بعدها وقتی ترجمههایش از نمایشنامهها و همچنین اولین قصهاش را خواندم، دیدم همه آدمهایی که در آثار حسینیزاده دیده بودمشان، دارند به یک نفر تبدیل میشوند.
چرمشیر همچنین درباره وضعیت ترجمه از زبان آلمانی گفت: میخواهم در این برنامه از سرنوشت تلخ ترجمه آلمانی به فارسی صحبت کنم. در دهههای پیش از انقلاب، ما با بسیاری از نویسندگان آلمانی آشنا شدیم، اما متاسفانه بیشتر ترجمههایی که از آثار این نویسندگان میشد، از روی نسخههای انگلیسی و فرانسوی زبان انجام میشد و کمتر مترجمی بود که ترجمه آلمانی را از زبان مبدا انجام دهد. به ویژه در زمینه نمایشنامه که ما با نوع و زبان آثار آشنایی چندانی نداشتیم و تنها با داستان و شخصیتپردازیها آشنا میشدیم.
این نمایشنامهنویس ادامه داد: به هر حال مترجمانی که از آلمانی ترجمه میکردند، از راه رسیدند و کار خود را شروع کردند. لنکرانی در خدمت انتشارات خوارزمی، رضا کرمرضایی در کسوت ترجمه فرهنگ و آثار آلمانی و سوئیسی و بعدها هم محمودحسینیزاد به عنوان ثمره این جریان به میدان آمد. اما اتفاقی که افتاد، چندان خوش نبود چون تنها برخی نویسندگان مورد توجه این مترجمها قرار گرفتند؛ بنابراین از بدنه ترجمه غفلت شد. آن قدر که ما از برشت خواندیم، از دیگر نویسندگان آلمانی نخواندیم. البته این نقصان بعدها با انجام ترجمههایی از آثار دورنمات جبران شد و ما با بدنه این جریان، دیر آشنا شدیم.
او همچنین با اشاره به تاثیر این دیر آشنایی با بدنه ادبیات آلمانی بر ادبیاتنمایشی ما گفت: این دیر آشنا شدن، اثراتی روی ادبیات نمایشی و نمایشنامهنویسی ما گذاشت. به طوری که باعث شد بیشتر با سبک و سیاق نویسندگان انگلیسی زبان آشنا شویم و نتوانیم از تجربیات نویندگان آلمانی در ادبیات نمایشی خود استفاده کنیم. با رضا کرم رضایی، آرام آرام ضرورت دیدن آثار آلمانی را درک کردیم و به لطف حسینیزاد هم ما به مرور با کسانی آشنا شدیم و اگر این آشنایی حاصل نمیشد، شاید آشنایی با این آثار به سالهای دور بعدی موکول میشد. از این باب که حسینی زاد هنوز این کار را ادامه میدهد، خوشحال هستم.
چرمشیر همچنین درباره نویسندگی محمود حسینیزاد گفت: من دوستدار ادبیات هستم و مایلم درباره قصههای حسینیزاد صحبت کنم. خوشحالم که او نویسندگان جدید آلمانی را به ما معرفی کرده است و خودش هم از آنها تاثیر گرفته است. امروز که کارهای جدید او را میخوانم، میبینم که حسینیزاد در این شرایط که شاهد هجوم غریزههای شخصی به جریان ادبیات هستیم، شکلی از ادبیات را دنبال میکند که نشان میدهد خواندن و یاد گرفتن، چه قدر تاثیرگذار و مفید است. چون بسیاری از نویسندگان امروزی ما میگویند نمیخوانیم تا اورجینالیته خودمان را حفظ کنیم. اما حسینیزاد در شرایطی که همه از خواندن و آموختن تبری میجویند، میخواند و تاثیر میگیرد.
او همچنین اظهار کرد: حسینیزاد، به یک قصهگویی آرام دست پیدا کرده و آن را گسترش داده است و در این کار هر روز، تبحر لازم را بیشتر کسب میکند.
در اصطلاحات تئاتری، دو لفظ زیرپوستی و گل درشتبازی کردن را داریم. اگر بخواهم در این بحث از اصطلاحات تئاتری استفاده کنم، باید بگویم که حسینیزاد چه در قصه و چه در آدمهای قصههایش تملک و به خدمت گرفتن را به راحتی به کار میگیرد.
گل درشتی در میان نویسندگان ما هم وجود داشته و دارد. کمتر نویسندهای را مانند حسینی زاد، سراغ دارم که در این حوزه با این میزان وسواس پیش آمده باشد و همچنان مومنانه و با شجاعت کارش را انجام بدهد. در یک جمعبندی باید بگویم که حضور حسینیزاد برای من، نوید خواندن داستان است. یعنی حضورش نویدبخش این است که میتوانم داستان بخوانم.
در ادامه این مراسن آیدا مرادیآهنی بخشی از کتاب اگنس نوشتهی پیتر اشتام را با ترجمه محمود حسینیزاد را خواند.
در این مراسم همچنین پروین سلاجقه نویسنده و استاد دانشگاه با تحسین ترجمههای حسینیزاد گفت: روابط بینامتنی میان ترجمههای حسینیزاد و داستانهایش به وجود آمده و این او را به مترجمی بدل کرده که با استفاده از زیباییهای متن اصلی و به کمک ذهن خلاق خود این تأثیرها را در کار خودش به وجود آورده است.
او در ادامه به ویژگیهای اصلی در داستانهای حسینیزاد اشاره و بیان کرد: رسیدن به سلامت زبانی و ایجاز در داستاننویسی از ویژگیهای داستاننویسی اوست و این سبب شده حسینیزاد به یک نثر داستانی کم سابقه در ادبیات داستانی ما دست پیدا کرده باشد و حیف است که این قابلیت را صرفاً نثر شاعرانه بنامیم.
سلاجقه همچنین با اشاره به به آمیزش هنرمندانهی مرگ و زندگی در داستانهای حسینیزاد، عنوان کرد: داستانهای او تصویرگر اسطورهی انسان امروز با همهی ابعادش است و تصویرگر حضور انسان در جهان است نه مثل داستانهای کلاسیک بر اساس تقابلهای دوگانهی خیر و شر.
در ادامه این مراسم میثم کیانی داستان «مثلاً سنگی سفید و مرمر» را از مجموعهی «آسمان، کیپ ابر» که آخرین مجموعه داستان منتشر شدهی محمودحسینیزاد است، خواند.
امیرحسین خورشیدفر- نویسنده و روزنامهنگار- که ترجمههای محمود حسینیزاد در زمان مسؤولیت او در نشر افق منتشر شده بود، درباره ترجمههای حسینیزاد گفت: پروژهی شخصی حسینیزاد در گزینش و برگردان داستانهای آلمانی کاری دشوار بود که حسینیزاد به خوبی از عهدهاش برآمده است. کار حسینیزاد استمرار یک روش است و او هرگز سعی نکرده که نمایندهی نویسندههای بزرگ در ایران باشد و هرگز در دام چنین توهمی نیفتاده است.
او افزود: حسینیزاد در داستانهایش سراغ سوژههایی میرود که در جامعهی ما جزو رازهای مگو به شمار میروند و اشاراتی ظریف به چیزهایی دارد که پیش از این نمیشد به سراغشان رفت، مسائلی که اتفاقاً محوری هم هستند نه حاشیهای.
در ادامهی سارا افضلی بخشی از داستان «عشقِ آری اسکارسون» را از مجموعه داستان «آسمان خیس» نوشته یودیت هرمان و ترجمه محمود حسینیزاد خواند.
کاوه فولادینسب-نویسنده و روزنامهنگار- که همراه با حسینیزاد در مراسم اهدای مدال گوته حضور داشته از پوشش گسترده رسانهای این مراسم و بازتاب آن در رسانههای مختلف آلمانی سخن گفت.
در ادامه این مراسم محمود حسینیزاد نویسنده و مترجم که این مراسم به افتخار دریافت مدال گوته از سوی او برگزار میشد، با تشکر از نشر افق برای برگزاری این مراسم گفت: نشر افق با خرید کپی رایت آثاری که من ترجمه کردم، در دریافت این جایزه کمک کرد و در اطلاعیه گوته به این آثار اشاره شده است.
او سپس با تشکر از حاضران در این نشست تاکید کرد: من از مدیران دولتی انتظاری ندارم، حداقل از آنطرفیها، کنسول فرهنگی ایران به ویمار آمد، اما دوستان اصلاحطلب هم به عقد و ازدواج نوجوانها مشغولند و فرصت ندارند، اگرچه در زمان خود از صندلیهای ویمار استفادهشان را کردند.
وی افزود: شنیدهام دوستی به دوست دیگر من رسیده و او گفته «شنیدهای محمود گوته گرفته است»، دوست دیگر گفته «من هم ویمار بودهام، شهر قشنگی است». نوبل هم قبلا برای ما مساوی بود با سفر به استکهلم بود.
حسینیزاد در ادامه نطق تشکری را که در زمان دریافت مدال گوته در ویمار خوانده بود، ایراد کرد که در آن به چگونگی آشناییاش با زبان آلمانی و تلاش برای آموختن و ترسهایش در برخورد با این زبان و غلبه کردن بر این ترسها، پرداخته بود و اینکه شاید برای اینکه زبان آلمانی، فارسی را از او نگیرد به داستاننویسی روی آورده است.
گلی امامی- مترجم باسابقه- هم که در این مراسم حاضر بود، خطاب به حسینیزاد، گفت: ما مترجمهای ایرانی چون کارهایی را ترجمه میکنیم که مجوز نشر ندارند، امکان ندارد جایزه بگیریم. اگر ما هم عضو معاهده کپیرایت بودیم، شاید این افتخار نصیب سایرین هم میشد.
در این مراسم همچنین تندیسی که طراحی گرافیکی از اسم محمود حسینیزاد بود، به او تقدیم شد.
در این مراسم چهرههایی چون یونس تراکمه، گلی امامی، میترا الیاتی، لیلی گلستان، سارار سالار، سینا دادخواه، حسین سناپور، اسدالله امرایی و دیگران حضور داشتند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید