عليرضا بهشتي: بهشتي را متعلق به جريان نوانديشي ديني مي‌دانم

1392/8/11 ۰۸:۲۶

عليرضا بهشتي: بهشتي را متعلق به جريان نوانديشي ديني مي‌دانم

عليرضا بهشتي اين روزها همچنان در تعليق تدريس علم سياست و به دور از محيط دانشگاه، مشغول اداره امور بنياد نشر آثار و انديشه‌هاي پدر است و به كار تحقيق و پژوهش در حوزه تخصصي‌اش مي‌پردازد. او بر تفكيك حوزه سياست از جامعه مدني تاكيد مي‌گذارد و معتقد است كه كار تشكيل نهادهاي مدني مستقل از دخالت دولت يكي از مهم‌ترين آموزه‌هايي است كه از پدرش مي‌توان آموخت.

عليرضا بهشتي اين روزها همچنان در تعليق تدريس علم سياست و به دور از محيط دانشگاه، مشغول اداره امور بنياد نشر آثار و انديشه‌هاي پدر است و به كار تحقيق و پژوهش در حوزه تخصصي‌اش مي‌پردازد. او بر تفكيك حوزه سياست از جامعه مدني تاكيد مي‌گذارد و معتقد است كه كار تشكيل نهادهاي مدني مستقل از دخالت دولت يكي از مهم‌ترين آموزه‌هايي است كه از پدرش مي‌توان آموخت. وقتي بحث به سياست روز و مذاكره با ساير كشورها مي‌كشد، به نگاه ديپلماتيك شهيد بهشتي اشاره مي‌كند و معتقد است كه انتخاب گزينشي برخي گفتارهاي بزرگان انقلاب بدون توجه به اقتضائات تاريخي ما را گمراه مي‌كند. چندي پيش و اين‌بار برخلاف هميشه، در سالروز تولد دكتر سيدمحمد حسيني بهشتي (دوم آبان) نزد دومين پسرش در موزه خانه شهيد بهشتي رفتم و گفت‌وگو را با پرسش از ويژگي‌هاي شخصيتي پدر شروع كردم. در ادامه سخن به تقسيم‌بندي جريان‌هاي سياسي اسلامي در سده اخير در ايران كشيده شد و در نهايت به ضرورت‌هاي بازخواني امروزين از آثار شهيد بهشتي ختم شد. حاصل گفت‌وگوي مفصل ما با اين فارغ‌التحصيل دكتراي فلسفه سياسي از دانشگاه هال انگلستان از نظر مي‌گذرد:

دكتر بهشتي ويژگي‌هاي شخصيتي متفاوتي داشت كه مجموع آنها از ايشان شخصيتي فرهمند يا كاريزماتيك مي‌ساخت. نخست اينكه ايشان به لحاظ ظاهري و رفتار فردي انساني مبادي آداب، مرتب و منظم، سختكوش، جدي و پيگير است كه گفتاري محكم و استوار دارد. دوم اينكه ايشان از نظر علمي هم در حوزه و هم دردانشگاه حضور داشت و در كنار تحصيلات فقهي و حوزوي، فلسفه غرب را تا سطح دكترا در دانشگاه خوانده بود. ويژگي سوم شهيد بهشتي توجهش به كارهاي تشكيلاتي و نهادسازي است، همواره در زندگي ايشان شاهديم كه تشكل‌‌هايي پايدار و باثبات ايجاد و اداره مي‌كند. ويژگي چهارم تحول‌خواهي ايشان به ويژه در ساختار حوزه‌هاي علميه است. شهيد بهشتي در كنار گروهي ديگر از حوزويان بعد از شهريور 1320 بر ضرورت تغييرات بنيادين در ساختار حوزه تاكيد داشت و در اين باره اقداماتي انجام داده بود. نقش ايشان در انقلاب اسلامي 57 نيز مشهود است. با توجه به موارد مذكور شما كدام يك از وجوه شخصيتي ايشان را برجسته‌تر مي‌دانيد؟

به نظر من براي شناخت شخصيت او بايد خودمان را در شرايطي كه ايشان در آن زندگي كرده، قرار دهيم. سال‌هاي تولدش مصادف با نيمه اول دهه نخست از حكومت پهلوي اول است. ايران در اين سال‌ها با يك تجدد و توسعه پرشتاب و در عين حال آمرانه و از بالا به پايين مواجه است. مظاهري از تجدد وارد مي‌شود كه بهره‌مندي‌هايي را نصيب همه جامعه مي‌كند و بسياري از نابساماني‌ها را از بين مي‌برد، اما بسترسازي فرهنگي براي اينكه تجدد ريشه بدواند و توسعه‌يي پايدار قوام يابد، صورت نمي‌گيرد. به ويژه هرچه به پايان دوره پهلوي اول نزديك مي‌شويم، استبداد راي و تصميم‌گيري‌هاي متكي به شخص اول حكومت افزايش مي‌يابد و طبعا اين امر در جامعه بازخورد داشته است. بهشتي كه در سال 1307 به دنيا آمده، در شهريور 1320 يك نوجوان 13 ساله است. او در خانواده‌يي پرورش يافته كه هم از طرف پدر و هم از طرف مادر روحاني هستند. با اين همه، در وهله نخست سراغ طلبگي نمي‌رود و به مدرسه مي‌رود. مي‌دانيم كه تعليم و تربيتش به دليل استعداد شخصي، از چهارسالگي شروع مي‌شود. البته اينها ويژگي‌هاي شخصي است. اما آنچه مهم است، اين است كه از نخستين خاطراتي كه از او نقل مي‌شود، تا آخر يعني تا پايان عمر 53 ساله‌اش، دغدغه‌محوري و اصلي بهشتي آن است كه اين وضع بسامان نيست و بايد اوضاع را اصلاح كرد. بنابراين من شهيد بهشتي را يك مصلح مي‌دانم. انديشه‌ورزي و عمل مصلحانه، همه جا براي او حرف اول را مي‌زد. بهشتي مي‌فهميد كه براي اصلاح بايد همزمان در دو حوزه عمل و نظر كار كرد. هر دو اين حوزه‌ها بر يكديگر رابطه تاثير و تاثري دارد. بهشتي‌ اسلام را به عنوان آيين و الگوي زندگي به عنوان مسلمان مي‌نگرد. اما براي چنين الگوسازي بايد ابزارهاي لازم را فراهم آورد. در حوزه انديشه شهيد بهشتي متوجه مي‌شود كه خوانشي كه از اسلام در آن زمان رايج است، پاسخگوي زيست يك مسلمان در جهان متجدد نيست. البته بهشتي تنها كسي نيست كه متوجه چنين نقيصه‌يي مي‌شود، بلكه بايد او را در كنار گروهي ديگر از نوانديشان و متفكران ديني كه همين دغدغه‌ها را داشتند قرار داد. در هر صورت، او متوجه مي‌شود كه براي اينكه انديشه اسلامي بتواند تاثيرگذار باشد، بايد به ابزارهاي لازم مجهز شود. بهشتي معتقد است براي اين كار، هيچ تبليغي بالاتر از اين نيست، كه ما يك جامعه كوچك نمونه، يك الگوي عملي، درست كنيم. جامعه‌يي كه در عمل و در نظر بازخواني در معرفت اسلامي را مد نظر قرار دهد و الگويي بسازد كه هم براي زندگي فردي و هم زندگي جمعي پاسخ داشته باشد. تلاش در اين زمينه را در فعاليت اجتماعي 30 ساله دكتر بهشتي، چه در زندگي فردي و چه در زندگي اجتماعي، شاهديم. در حوزه نظر، تحقيق و تدبر عمدتا با روش‌هاي جديد صورت مي‌گيرد. به ويژه كه شهيد بهشتي در اوايل دهه 1330 و بعد از شكست نهضت ملي نفت و كودتاي 28 مرداد 1332 گروهي را در قم ايجاد مي‌كند تا درباره حكومت اسلامي بينديشند. در آن زمان فيش‌برداري و خلاصه كردن و گزارش از كتاب‌ها به صورت جمعي، امري بديع بود. در همين دوره به دقت به مباحث دنياي جديد توجه و آن را منصفانه ارزيابي و بررسي مي‌كند، يعني برخوردش با تجدد، كلامي و تدافعي صرف نيست، بلكه نگاهي فلسفي به مسائل دارد، يعني به دنبال كشف حقايق بودن. منش دكتر بهشتي در مباحث نظري، فيلسوفانه است.

يعني در حوزه نظر بيش از هر چيز ايشان را يك فيلسوف مي‌دانيد؟

خير، من در حوزه نظر شهيد بهشتي را بيشتر قرآن‌پژوهي مي‌دانم كه معتقد است بايد قرآن را بايد بازخواني كرد و حقايق آن را استخراج كرد، تا به عنوان راهنماي عمل مطرح شود. اما در اين راه، به ذهني تحليلگر و نقاد مجهز است كه به ابزارهاي تجزيه و تحليل فلسفي متكي است. در حوزه عمل نيز شهيد بهشتي به دنبال تربيت نيرو است. دكتر بهشتي در سال1333 دبيرستان دين و دانش را به همين منظور تاسيس مي‌كند. بعدا مدرسه حقاني نيز با همين هدف تاسيس مي‌شود. وقتي به مدرسه آيت‌الله گلپايگاني براي سر و سامان دادن امور مي‌رود، باز هم با همين هدف است.

البته در آنجا گويا به مشكل برمي‌خورند.

بله، عملا در آنجا او و دوستانش متوجه مي‌شوند كه برنامه‌يي كه دارند، به دليل برخي محدوديت‌ها و قيوداتي كه نظام مرجعيت در جامعه ما دارد، قابل اجرا نيست. البته اين نظام گاه خود مرجع را نيز تحت تاثير قرار مي‌دهد و محدود مي‌كند. چنان كه بسياري معتقدند كه شمار زيادي از ايده‌هاي تحول‌خواهانه آيت‌الله العظمي بروجردي تحت تاثير دستگاه مرجعيتي كه اطرافش شكل گرفته بود، عملي نشد. اما در شهيد بهشتي شاهديم كه بعدا كه به اروپا سفر مي‌كند، به شكل‌گيري اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان ايراني كمك مي‌كند. در بازگشت به شكل‌گيري مدرسه رفاه كمك مي‌كند. همزمان با اين فعاليت‌ها كار فكري مي‌كند و مركز تحقيقات اسلامي را با همكاري آيت‌الله موسوي‌اردبيلي و جمعي ديگر تاسيس مي‌كند كه كار عظيمي بود و متاسفانه به علت وقوع انقلاب ناتمام ماند. اگر آن كار صورت مي‌گرفت، ما الان با خوانش ديگري از معارف اسلامي مواجه بوديم كه دامنه‌اش به اجتهاد در اصول هم كشيده مي‌شد. شهيد بهشتي همچنين به دامنه تاثير كارهايش توجه دارد، به همين دليل به جاي دانشگاه، به آموزش و پرورش مي‌آيد و در تاليف كتاب‌هاي تعليمات ديني كه ميليون‌ها دانش‌آموز آنها را مي‌خوانند، نقشي محوري ايفا مي‌كند. واقعا هم نسل جواني كه با انقلاب همراه شد، تا حد زيادي با ارائه گونه‌يي از اسلام كه در اين كتاب‌ها بود، يعني اسلام به عنوان گفتماني كه در حوزه‌هاي فردي و اجتماعي و نظر و عمل در دنياي كنوني حرفي براي گفتن دارد، آشنا شده بودند. اين شيوه را دكتر بهشتي بعد از انقلاب با تاسيس حزب جمهوري اسلامي پي مي‌گيرد. قبل از آن البته با گروهي از همفكرانش، روحانيت مبارز تهران را تشكيل داده بودند. اين وجوه مختلف شخصيت او با يكديگر ارتباطي تنگاتنگ دارند. هر جا در حوزه عمل مشكلي مي‌بيند، به حوزه نظر مراجعه مي‌كند و هر جا كه راه‌حل نظري مي‌يابد، به دنبال اين است كه ببيند اين راه‌حل عملي هست يا خير. از اين جهت است كه شهيد بهشتي را مي‌توان داراي شخصيتي متمايز خواند. او از معدود افرادي است كه مطابق برنامه‌يي كه در جواني براي خودش ترسيم كرده، تا آخر حياتش حركت كرده است.

دوره پهلوي مصادف است با دوراني كه بعد از ناكامي پروژه مشروطه در آشتي ميان سنت و تجدد پيش آمد. در اين دوران در ميان نخبگان گرايش‌هاي متعددي ظهور مي‌كند. گروهي به سراغ تجدد فارغ از سنت مي‌روند و از تعطيل سنت سخن مي‌گويند. گروهي نيز به دنبال اصلاح در سنت روي مي‌آورند. در اين دسته عده‌يي به اصلاح در خود دين روي مي‌آورند، اما در اين ميان گروهي ميانه نيز هستند كه برخي بر سياست‌ورزي تاكيد دارند، مثل آيت‌الله كاشاني و برخي نيز بر پرهيز از دخالت مستقيم در سياست اشاره دارند، مثل آيت‌الله بروجردي. در اين دوران شهيد بهشتي در دهه سوم و جواني زندگي خود است. او در ميان اين رويكردها به كدام يك گرايش دارد؟

من شهيد بهشتي را شخصي مي‌دانم كه نسبت به شرايط پيرامونش نه‌تنها بي‌تفاوت نيست بلكه مي‌كوشد در آن مطالعه دقيق داشته باشد و با تحليل مناسب، برنامه خودش را با آن تنظيم كند. طي اين سال‌ها، يك ناظر دقيق است. قبل از پرداختن به پرسش شما مايلم يك جريان‌شناسي دقيق‌تر از گرايش‌هاي به وجود آمده در فضاي انديشه ديني در سال‌هاي بعد از شهريور 1320 ارائه دهم. سه جريان را مي‌توانيم تشخيص دهيم. نخست جريان ديني سنتي است كه نماينده روحانيت محافظه‌كار است، يعني به حفظ و تثبيت وضعيت خود بيشتر متمايل است. اگر در مباحث مربوط به روحانيت سه حوزه فهم دين، فهماندن يا تبليغ از دين و سازمان روحانيت را از يكديگر تميز دهيم، درمي‌يابيم كه جريان سنتي در اين سه حوزه مي‌كوشد وضعيت موجود را تثبيت كند، يعني حتي اگر ابزارهاي جديد را در امر تبليغ به كار ببرد، باز در چارچوب سنتي باقي مي‌ماند. اين جريان فكري در حوزه نقد و بازسازي سازمان روحانيت گامي برنمي‌دارد. در حوزه فهم دين معتقد است كه ما به لحاظ معرفتي همين حالا هم براي زندگي در دنياي جديد، همه‌چيز داريم. نسبت به تجدد بدبين است و معمولا مدافع تفكر سنتي در مقابل امواج سياسي تجددخواهي است. البته در امر تبليغ گام‌هايي را هم بر مي‌دارد، مثلا تحول گفتاري به نوشتاري را در امر تبليغي شاهديم. در اين جريان كارهاي خوبي هم صورت مي‌گيرد و بيان من به معناي تخطئه اين جريان نيست. اقدامات آيت‌الله بروجردي به عنوان نماينده اصلي اين جريان در جاهاي مختلف ستايش‌برانگيز است. تاسيس دارالتقريب در مصر و تثبيت شيعه به عنوان مذهب پنجم در جهان اسلام كار بزرگي است. ديگر اقدامات ايشان در سامان دادن به حوزه علميه قابل توجه است. مدارس متعددي كه در زمان ايشان در سراسر كشور ايجاد مي‌شود، از ديگر اقدامات همزمان ايشان است. همچنين است تاسيس مركز اسلامي هامبورگ كه بعدها اين سنت گسترش مي‌يابد. حتي در زمينه معرفتي نيز آيت‌الله بروجردي به لحاظ توجه به ماهيت فقه و اصول فقه كارهاي قابل توجهي صورت دادند.

جريان دوم در سه حوزه معرفت ديني، تبليغ و سازمان روحانيت چگونه مي‌انديشد و چه نمايندگاني دارد؟

جريان دوم در زمينه معرفت ديني نيازي به تغيير نمي‌بيند، بلكه صرفا مي‌كوشد پاسخ‌هايي براي تجدد از دل دين استخراج كند. در حوزه سازمان روحانيت حرف زيادي براي گفتن ندارد. در مساله تبليغ مي‌كوشد كارهايي را انجام دهد، ولي به اسلام سياسي باور دارد‌، منتها فهمش از ساختار سياسي محدود است. اگر برنامه فداييان اسلام كه به قلم شهيد نواب صفوي را مطالعه كنيد، مي‌بينيد كه حد مطالبات نشانگر آن است كه نويسندگان تصور روشني از چگونگي عملكرد ماشين سياست ندارند. مثلا سطح پيشنهادات اين است كه نماز جماعت در تمام ادارات اقامه شود، صندوق‌هاي قرض‌الحسنه همه جا داير باشد، دواير امر به معروف و نهي از منكر تاسيس شود و... به اعتقاد من اين مطالبات كاملا از روي دلسوزي و با دغدغه اصلاح جامعه طرح مي‌شده، اما چندان عميق نيست. البته نسبت به مسائل جهاني و توطئه‌هايي كه نسبت به اسلام صورت مي‌گيرد، آگاهند و نوعي جهان وطني اسلامي در انديشه‌هايشان دارند.

وجه تمايز جريان سوم از دو جريان پيش در چيست؟

جريان سوم به لحاظ تعداد افراد كم است، اما توان گفتمان‌سازي و در نتيجه تاثير اجتماعي و برقراري ارتباط با مخاطبان جوان را بيشتر از دو جريان قبلي دارد. من اين جريان را نوانديشي ديني مي‌خوانم. اين جريان حاصل تعامل مستمر ميان روشنفكران ديني و عالمان نوانديش است. در اين جريان از ميان روحانيت مي‌توان به آيت‌الله طالقاني، شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد باهنر، دكتر گلزاده غفوري، علامه جعفري و شهيد مفتح اشاره كرد و از ميان روشنفكران مي‌توان مرحوم بازرگان، دكتر سحابي، دكتر شريعتي و... را نام برد. اين افراد موسسات و جريان‌سازي‌هاي خاص خود را دارند كه خيلي هم تاثيرگذارند. مثلا تاثير جريان انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان و مهندسان و پزشكان را نمي‌توان ناديده گرفت. كانون نشر حقايق اسلام در مشهد و در تهران حسينيه ارشاد، مسجد جاويد، كانون توحيد و مسجد جاويد تنها نمونه‌هاي اندكي از نتايج تلاش‌هاي اين جريان هستند. اينها يك جريان فكري هستند كه معتقدند اولا در حوزه معرفتي بايد تا حد اجتهاد در اصول فقه نيز پيش برويم و نيازمند يك بازنگري در فهم دين هستيم، به ويژه از اين جهت كه اساسا موضوع‌هايي كه فقيه يا اسلام‌شناس در دنياي جديد با آنها سر و كار دارد، بايد عميقا شناخته شود. به همين خاطر است كه نياز به شناخت دقيق تجدد هست. براي مثال، شهيد بهشتي براي پرداختن به موضوع بيمه، اول چند ماه درباره آن از نزديك تحقيق مي‌كند و با طرز كار شركت‌هاي بيمه از نزديك آشنا مي‌شود. همچنين است در بانكداري. باز در موضوع توقيت اوقات شرعي. آقاي بهشتي بارها به رصدخانه هامبورگ سر مي‌زند و با دانشمندان آنجا درباره تعيين زمان و محاسبه طلوع و غروب خورشيد بحث و گفت‌وگو مي‌كند. بنابراين اين جريان به بازخواني و بازنگري اسلام بر اساس مقتضيات زمان كاملا اعتقاد دارد. در حوزه تبليغ نيز به ‌شدت نوگراست. به همين خاطر است كه روحانيت اين گروه غالبا اهل منبر نيست و بيشتر اهل كلاس‌هاي درس و ارائه درسگفتار است. مثلا مي‌دانيد كه در سال‌هاي 1337 تا 1341 سلسله بحث‌هايي با عنوان گفتار ماه در تهران شكل گرفته بود. در اين جلسات روحاني و غيرروحاني نگاه خود را نسبت به مسائل ديني مطرح مي‌كردند كه بعدا به صورت نشريه‌هايي منتشر مي‌شد. درباره سازمان روحانيت نيز اين جريان به اصلاح اساسي اعتقاد دارد. هنوز به جرات مي‌توان گفت كه هيچ مجموعه مقاله‌يي به لحاظ عمق و به لحاظ احساس ضرورت تجديد سازمان روحانيت و مرجعيت بهتر از مجموعه «مرجعيت و روحانيت» كه در سال 1341 يعني در سالگرد درگذشت آيت‌الله العظمي بروجردي منتشر شد، سراغ نداريم. در اين مجموعه علامه طباطبايي، آيت‌الله طالقاني، شهيد مطهري، شهيد بهشتي، مرحوم جزايري و... مقاله دارند و مباحثي جدي مطرح مي‌شود. مسائلي چون عدم سازگاري اسلام با داشتن صنفي به نام روحانيت، ساماندهي مسائل مالي حوزه‌ها، مزيت‌ها و آفات مرجعيت و... در اين كتاب به صراحت و منصفانه بحث مي‌شود. بنابراين اين جريان درباره سازمان روحانيت حرف‌هاي جدي دارد.

با توجه به اين جريان‌شناسي به نظر مي‌رسد كه شما شهيد بهشتي را متعلق به جريان سوم مي‌دانيد.

بله، من شهيد بهشتي را متعلق به جريان نوانديشي ديني مي‌دانم. واقعيت اين است كه گفتمان انقلاب اسلامي بيش از هر چيز متاثر از جريان نوانديشي ديني بود، هر چند در مراحل پيشرفته نهضت، جريان دوم هم به آن مي‌پيوندد، يعني اسلام سنتي‌اي كه به اسلام سياسي اعتقاد دارد. اما آنچه حركت اوليه را شكل مي‌دهد و تا سال‌ها محور حركت است، جريان نوانديشي ديني است. به تدريج بعد از انقلاب اين جريان نوانديشي ديني به انزوا مي‌رود كه علل متفاوتي دارد و موضوع بحث ما نيست.

درباره جريان سوم به تجديد سازمان روحانيت اشاره كرديد. برخي معتقدند اين تجديد سازمان كه آن را بوروكراتيزه كردن سازمان روحانيت نيز خوانده‌اند، از تجربه‌هاي تحزب جديد در ايران مثل سازمان حزب توده الگو گرفته است. البته بعد از شهريور 1320 حزب‌سازي اهميت مي‌يابد و عموم سياستمداران و نخبگان ايران به اهميت اين موضوع پي مي‌برند. نمونه آشكار حزب دموكرات قوام‌السلطنه است. در ميان روحانيون نيز اين نياز احساس مي‌شود. شهيد بهشتي براي مثال كتابي درباره نحوه عملكرد حزب دارد. نگاه شهيد بهشتي در سازماندهي و تحزب متاثر از چه الگوهايي است؟

من ابتدا ميان سازمان روحانيت و بحث تحزب تمايز مي‌گذارم. مشكلات سازمان روحانيت در ارتباط با تحولاتي است كه در زمانه رخ داده است. وقتي شهيد بهشتي از آلمان بازمي‌گردد، در امر تبليغ برنامه مفصل 14 ساله تدوين مي‌كند و گروه اندكي را نيز گزينش مي‌كند كه از اين عده سه نفر انتخاب مي‌شوند كه در نهايت دو نفر تا پايان راه يعني تا وقوع انقلاب برنامه را ادامه مي‌دهند. تجديدنظر در سازمان روحانيت از اين جنس است. يا مثلا هدف مدرسه حقاني مثل حوزه‌هاي سنتي پرورش مرجع نيست، بلكه مي‌خواهد قشري از اسلام‌شناسان كه با مسائل روز آشنا هستند را تربيت كند. اينكه اين پروژه‌ها تا چه اندازه موفق بوده يا اساسا پروژه‌هايي ناتمام باقي مي‌مانند نياز به بررسي و تجزيه و تحليل دارد.

الگوي تحزبي كه شهيد بهشتي مد نظر داشت از كجا نشات مي‌گيرد؟

قطعا تجربيات تاريخي از مشروطه به بعد مد نظر همه كساني كه مي‌خواستند حزب ايجاد كنند، از جمله شهيد بهشتي، بوده است. يعني شكل‌گيري احزاب دوره مشروطه، حزب توده، سازمان مجاهدين خلق، سازمان چريك‌هاي فدايي خلق، جمعيت فداييان اسلام، حزب ملل و... جزو تجربياتي بوده كه فهم عمومي نخبگان از تحزب را شكل مي‌داده است. اما بايد توجه كرد كه در تقسيم‌بندي كلاسيك درباره احزاب يك تفكيك مهم داريم: احزاب موسمي و احزاب مستمر. احزاب موسمي احزابي هستند كه تنها در زمان انتخابات معنا پيدا مي‌كنند. البته اين احزاب گاهي در بين انتخابات‌ها نيز سعي مي‌كنند كه كابينه سايه تشكيل دهند. اما احزاب مستمر، احزاب ايدئولوژيك هستند. بايد توجه داشت كه ايدئولوژي مفاهيم متفاوتي دارد. امروزه در ادبيات ژورناليستي، ايدئولوژي بار معنايي منفي دارد. در حالي كه اين فقط يكي از معاني ايدئولوژي است. بر اين اساس شايد بهتر باشد كه به جاي ناميدن آنها به احزاب ايدئولوژيك، بگوييم احزابي كه بر اساس گفتماني خاصي شكل مي‌گيرد. به تعبير فلاسفه سياسي و به معناي دقيق جان رالز، اين احزاب بر اساس يك مكتب و آموزه فراگير و جامع شكل مي‌گيرند. طبيعي است كه اگر كسي اعتقاد داشته باشد كه اسلام نه‌تنها براي حوزه فردي كه براي حوزه جمعي و نظامات اجتماعي هم حرفي براي گفتن دارد، اگر حزبي هم تشكيل دهد، به اسلام به عنوان آموزه‌يي فراگير باور دارد. بنابراين شكل‌گيري احزاب در ميان متدينين بر اساس همين الگوها است، ضمن آنكه تجربيات تاريخي در شكل دهي به ذهنيت ايشان درباره تحزب تاثيرگذار است. اما وقتي مي‌گويند كه حزب توده الگوي ساير احزاب بوده بايد در نظر گرفت كه چه چيز از آن مورد الگو‌برداري است. اگر منظور سازماندهي آن باشد، كه آن شكل كار حزبي در تمام احزاب دنيا رايج است. اگر منظور تدوين ايدئولوژي حزب باشد، اين هم در تمام احزاب دنيا مرسوم هست. طي كردن سلسله مراتب براي بالا رفتن از جايگاه‌هاي حزبي نيز در همه جا هست. وقتي احزاب به تدريج و از پايين به بالا شكل بگيرند، ‌اساسا طي كردن اين مراتب طبيعي است. البته ما در جامعه‌مان هميشه اين روند را طي نكرديم. بايد به تقسيم‌بندي احزاب دولت‌ساز و احزاب دولت‌ساخته توجه داشت و احزاب دولت ساخته اين روند را طي نمي‌كنند. بنابراين نمي‌توان گفت كه تنها تجربه حزب توده يا حتي احزاب ايراني در شكل‌دهي به ذهنيت شهيد بهشتي در تجربه تحزب تاثير داشته است. بهشتي وقتي در اروپا حضور داشت، با دقت تمام جلسات حزبي و منازعات حزبي آلمان را دنبال مي‌كرد و با طرز كار احزاب جديد آشنا بود. نگاهي به كتاب ارزشمند «اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي در اروپا» كه در مجموعه آثار منتشر شده، ميزان آشنايي او با كار تشكيلاتي را به خوبي نشان مي‌دهد.

شهيد بهشتي در فعاليت‌هايش به تمايز ميان سياست و اجتماع آگاه است و سازمان‌ها و نهادهايي كه ايجاد مي‌كرد، به اين تمايز توجه جدي داشت و همواره تلاش مي‌كرد با ايجاد سازوكارهايي ضمن تداوم اين نهاد، مانع از وابستگي نهاد مزبور به دولت و سياسي شدن آن شود. در رابطه با اين تفكيك از نگاه ايشان ارزيابي شما چيست؟

من بهترين نمونه را اتحاديه انجمن اسلامي دانشجويان در اروپا مي‌دانم. برخي از اعضاي انجمن چهره‌هاي شاخصي بودند كه به علت فعاليت‌هاي سياسي‌شان امكان بازگشت به ايران را نداشتند و خواستار سياسي شدن فعاليت اتحاديه بودند. به خاطر دارم كه در سال‌هاي آخر و در نشست آخر در هامبورگ در تابستان سال 1357 ناظر بحثي بودم درباره اينكه آيا اتحاديه بايد به سمت سياسي شدن پيش برود يا خير؟ شهيد بهشتي تاكيد و اصرار داشت كه اجازه بدهيد اتحاديه انجمن اسلامي دانشجويان به همين شكل غيرسياسي بماند تا هر ايراني كه به خارج از كشور مي‌آيد، احساس كند پناهگاهي براي دريافت كمك‌هاي فكري، روحي، صنفي يا درسي دارد. در انجمن‌ها تاكيد مي‌شد كه اگر اعضاي اتحاديه در درس شان موفق نباشند، نتوانند در عضويت آنها تجديد نظر شود. بهشتي مي‌گفت اگر قرار است سازمان سياسي تشكيل شود، مي‌تواند از اعضاي اين اتحاديه يارگيري كند، اما بايد يك سازمان جداگانه باشد. توجه داشت كه دانشجوها قرار است به ايران بازگردند و ايران به حضور اين افراد نياز دارد. براي آينده نيز به حضور اين افراد نياز است. پس بايد اين مرزبندي را رعايت كرد. به لحاظ تامين منابع مالي هم تاكيد داشت كه حتي نبايد جايي مثل مركز اسلامي هامبورگ به اتحاديه كمك كند و اتحاديه از نظر مالي نيز مستقل باشد. اين مسائل در همان كتاب «اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان در اروپا» منعكس شده است. اين كتاب به لحاظ طرح ظرايف كار تشكيلاتي بسيار برجسته و فوق‌العاده است. در آنجا مطرح مي‌شود كه امورات اتحاديه بايد با دريافت حق عضويت‌ها بگذرد. هميشه خودش را يك مشاور از طرف مركز اسلامي هامبورگ مي‌خواند. به خاطر دارم در همان نشست آخر كه سه روز هم به طول انجاميد، شهيد بهشتي در آخرين ساعات روز آخر صحبت كرد و ديدگاه‌هاي خودش را بيان كرد. اين شيوه باعث شده بود كه اتحاديه براي خودش هويت و استقلال داشته باشد. حتي وقتي كه صحبت شد كه براي كمك به فلسطين كاري صورت بگيرد، بهشتي پيشنهاد كرد صندوق‌هاي كمك به فلسطين را خود دانشجويان با كمك‌هاي ماهانه خودشان تامين كنند. مهم اين بود كه اين اتحاديه روي پاي خودش بايستد. اين نوع كار تشكيلاتي موجب مي‌شود كه اعضا خيلي چيزها ياد بگيرند و بتوانند بدون داشتن وابستگي مالي و سياسي به خارج از تشكيلات خود، استقلال و آزادي عمل داشته باشند. معمولا هر تشكيلاتي كه آزادي عمل ندارد، از نظر مالي به جايي ديگر وابسته است. بنابراين براي من اتحاديه، بارزترين نمونه از اين دست است. بعدها هم كه حزب جمهوري شكل مي‌گيرد، اجازه داشته كه از برخي كمك‌هاي متدينين براي شكل‌گيري استفاده كند. اما بلافاصله مي‌بينيم كه برنامه‌ريزي به‌گونه‌يي صورت مي‌گيرد كه اين وابستگي به حداقل برسد. يكي از دوستان مشاركت‌هاي شهيد بهشتي در حوزه مدني را شمرده بود و تا حدود 30 مورد را ثبت كرده بود، از كارگاه‌هاي كوچك و صندوق‌هاي قرض‌الحسنه تا مدارس و تشكل‌هاي مدني و سياسي. البته شهيد بهشتي تنها كسي نيست كه در اين زمينه فعال بوده است. جا دارد كه از چهره‌هايي مانند مهندس بازرگان نيز ياد شود كه در نهادسازي و فعاليت‌هاي مدني و اجتماعي بسياري فعال بودند.

32 سال از زمان شهادت دكتر بهشتي مي‌گذرد. در اين سال‌ها نگاه‌ها تغيير كرده و گفتمان رايج نيز دچار تحولات جدي شده است. امروز كدام وجه از وجوه شخصيت شهيد بهشتي بيشتر مي‌تواند و بايد مورد توجه قرار بگيرد؟

توجه داشته باشيم كه گفتمان‌ها وقتي شكل مي‌گيرند كه رابطه منطقي ميان عمل و نظر شكل مي‌گيرد. از اين جهت، يعني در زمينه ارتباط منطقي برقرار كردن ميان نظر و عمل و شيوه گفتمان‌سازي، امروز هم مي‌توانيم از شهيد بهشتي بهره ببريم. نوانديشان ديني از جمله شهيد بهشتي در بازنگري معارف اسلامي تا جاي خوبي پيش رفتند. ما مي‌توانيم دنباله آن كار را پي بگيريم و با توجه به پرسش‌هاي جديدي كه پيش آمده، معرفت ديني را گسترش بخشيم. اين امر نيازمند كار جدي است. در زمينه فعاليت‌هاي مدني هم مي‌توانيم از تجربيات ايشان استفاده كنيم. اگر مي‌خواهي م كه يك جامعه رشد يافته داشته باشيم، چاره‌يي جز اين نداريم كه اين تصور را كه همه كار را حكومت مي‌تواند يا بايد انجام دهد را كنار بگذاريم. حكومت‌ها نمي‌توانند و نبايد وارد همه حوزه‌ها شوند.

به همين خاطر است كه اگر مي‌خواهيم به شرايط داشتن اجتماعي متعادل، در حال رشد و باثبات برسيم، يكي از مهم‌ترين كارها آن است كه در گسترش جامعه مدني كوشش كنيم و گرنه با آمد و رفت دولت‌ها در زندگي فردي و اجتماعي‌مان دچار تلاطم مي‌شويم. حوزه مدني، به اشكال سنتي‌اش، پيش از اين در جامعه ما حضور داشته است و امروز به علل تاريخي و فرهنگي كم شده است. به طور سنتي معمولا همسايه‌ها و اهل محل به وضعيت همديگر رسيدگي مي‌كردند. كارآفريني قبلا يك فرهنگ بود. احساس تعلق به جامعه و احساس مسووليت نسبت به جامعه قبلا احساس مي‌شد. در حالي كه امروز بيشتر به سمت خانواده هسته‌يي و نوعي فردگرايي آميخته به خودخواهي پيش مي‌رويم. اين متفاوت است با آن فردگرايي كه حقوق افراد را محترم مي‌شمرد. محور اين فردگرايي كنوني، عمدتا خودپرستي است. اگر بخواهيم اين وضع اصلاح شود، چاره‌يي جز اصلاح جامعه مدني و گشايش و گسترش نهادهاي آن نيست. گسترش نهادهاي مدني الزامات خاص خودش را دارد. نمي‌توان بودجه سازمان‌هاي غيردولتي را از دولت گرفت. با بخشنامه هم نمي‌توان NGO ساخت. ضمن آنكه اين كار نه به نفع مردم و نه به نفع دولت است. شاهديم كه بسياري از مديران خوب نظام جمهوري اسلامي وقتي وارد كار در حوزه مدني مي‌شوند با شكست مواجه مي‌شوند، چون عادت كرده‌اند كه منابع مالي را از دولت دريافت كنند. اين در همه حوزه‌ها صادق است. روزنامه‌ها زماني مي‌توانند مستقل باشند و رشد پيدا كنند كه نيازمند كمك‌ها و يارانه‌هاي فرهنگي دولت نباشند، و گرنه، با انتشار صدها روزنامه و مجله كه براي خريد كاغذ و ساير موارد به دولت وابسته باشند، هيچ توسعه فرهنگي و سياسي اتفاق نمي‌افتد. حركت مستقل ممكن است بطئي باشد، اما ماندني است. ما بايد گاهي برگرديم و نهادهاي سنتي خودمان را بازسازي بكنيم. ضمن آنكه تنوع و تكثر در حوزه مدني بايد به رسميت شناخته شود. فضاي مدني گستره احترام به يكديگر است. همچنين كار در فضاي مدني بايد براي دستيابي به اهداف خود فضاي مدني باشد. نبايد از فضاي مدني براي اغراض سياسي سوءاستفاده شود.

اگر مايل باشيد سوال پاياني را با توجه به دغدغه روز به بحث نگاه ديپلماتيك دكتر بهشتي و نگاه‌شان به عرصه بين‌الملل اختصاص دهيم. برخي با استناد به گفته ايشان درباره امريكا كه «اي امريكا از دست ما عصباني باش و از اين عصبانيت بمير» سعي مي‌كنند به تفسير نگرش ايشان به مسائل بين‌المللي بپردازند. تا چه اندازه با توجه به اين گفته مي‌توان ديدگاه ديپلماتيك شهيد بهشتي را شناخت؟

بزرگ‌ترين خطايي كه در يك بازگويي يا تفسير مي‌تواند صورت بگيرد، اين است كه گفته يا عملي را جداي از بافتار تاريخي‌اش برجسته كرد. اين مثل آن مي‌ماند كه در تيتر اول يك روزنامه به نقل از امام خميني بنويسيم «من توي دهن اين دولت مي‌زنم»! طبيعتا بلافاصله همه اعتراض مي‌كنند كه اين جمله مربوط به يك شرايط تاريخي خاص بوده و نمي‌توان و درست نيست كه آن را در وضعيت ديگري بيان كرد. يا اگر كسي در شرايط پذيرش قطعنامه 598 به نقل از امام تيتر بزند كه «صلح بين اسلام و كفر معني ندارد»، كار صددرصد اشتباهي كرده است. اين امر درباره آيات قرآني و روايات ديني نيز صحت دارد. اين امور زمانمند هستند، نه به اين معنا كه تاريخ مصرف‌شان گذشته، بلكه تغيير موضوع حادث شده است. در فقه گفته مي‌شود كه بسياري از احكام تعطيل مي‌شود، به اين دليل كه موضوع تغيير كرده است. براي مثال ما درباره بردگي احكام زيادي داريم، اما وقتي موضوع از بين رفته احكامش هم تعطيل مي‌شود. درباره جمله معروف شهيد بهشتي هم بايد به ظرف زمان و شرايط بيان آن توجه كرد. اين حرف در مقابل خط و نشان كشيدن‌هاي دولت ريگان براي ايران گفته شد. در سال‌هاي 1358 مساله گروگان‌گيري و حمله نظامي امريكا به طبس پيش آمده است. مساله حمايت همه‌جانبه غرب از صدام در تجاوز به خاك ايران پيش آمده است. طبيعي است كه سياستمداران از اين دست موضع‌گيري‌ها بكنند. البته ممكن است تندروي‌هايي هم وجود داشته. مثلا شهيد بهشتي اعتقاد داشت كه مساله گروگانگيري بايد هرچه زودتر با مذاكره و از طريق روش‌هاي ديپلماتيك فيصله داده شود. بد نيست بدانيد كه در يكي از سفرهاي شهيد بهشتي به استان يزد كه در زماني صورت گرفت كه دولت موقت مورد هجمه بود، از دكتر بهشتي سوال مي‌شود كه نظر شما درباره مذاكره دولت موقت با امريكا چيست؟‌ آقاي بهشتي ابتدا مي‌گويد كه اين آقايان يعني آقاي بازرگان، آقاي سحابي و... مورد اعتماد ما هستند و ما در اينكه ايشان مسلماناني معتقد و با سابقه مبارزاتي درخشان هستند، ترديد نداريم. درباره اصل مذاكره هم مشكلي نيست، مشروط به آنكه عزتمندانه باشد و مردم در جريان آن باشند. تنها گله‌يي كه مي‌كند، اين است كه چون مجلس شوراي ملي تشكيل نشده و شوراي انقلاب كار قوه مقننه را انجام مي‌دهد، چرا گزارش آن به شورا ارائه نمي‌شود. بنابراين، شهيد بهشتي به اصل ضرورت مذاكره و روابط دپيلماتيك منطقي باور داشت و با استناد به يك جمله در يك فضاي تبليغاتي كه در جواب تهديدهاي امريكا گفته شده نمي‌توان نگاه او را به مسائل ديپلماتيك فهميد. ضمن آنكه سال‌ها فكر مي‌كردم كه اين جمله با ادبيات شهيد بهشتي تناسب ندارد. از ادبيات اين جمله تعجب مي‌كردم چون شهيد بهشتي در هيچ جا و نسبت به هيچ كس اهل دشنام دادن نبود. تا اينكه در يكي از ماه‌هاي رمضان در حين قرائت قرآن در سوره بقره به بيان قرآني «قل موتوا بغيظكم» برخوردم. اين آيه خطاب به مشركين و كفار است كه عليه مسلمانان اتحاد كرده بودند و خشم خودشان را عليه مسلمانان ابراز كردند.

قرآن به پيامبر(ص) مي‌گويد به آنها بگو عصباني باشيد و از اين عصبانيت بميريد. ضمن آنكه بايد ديد كه همين تعبير در عصر پيامبر(ص) چه معنايي داشته است. نكته جالب‌تر اينكه امروز اين جمله شهيد بهشتي برجسته مي‌شود، در حالي كه در همان زمان تا به امروز گروهي او را مورد انتقاد قرار مي‌دهند كه كه چرا در جريان انقلاب و بعد از انقلاب با مقامات امريكايي مذاكره كرده‌يي؟! در جواب مي‌گويد اصل ديدارها را انكار نمي‌كند، هر چند نسبت به هويت همه اعضاي گروه‌هاي مذاكره‌كننده اطلاع نداشته است. آنچه مهم است استفاده از اين فرصت‌ها براي فهماندن اصول و منافع ملي به طرف مقابل و تعيين دايره دادوستدهاست. از گزارش‌هاي آن زمان نشريات و روزنامه‌ها هم برمي‌آيد كه بهشتي زبان ديپلماسي را مي‌فهميد و گفته‌ها و رفتارهايش ديپلماتيك است، بر اصول و چارچوب‌هايي ايستادگي مي‌كند و در جاي خود هم فضا را براي تعامل باز مي‌كند. بهشتي برخلاف بسياري ديگر از رهبران انقلاب، تجربه زندگي در كشورهاي غربي را داشت. در همه سخنراني‌ها و طبيعتا در گفت‌وگوها به يكايك كلمه‌هايي كه مي‌گفت، مي‌انديشيد و آنها را انتخاب مي‌كرد. بنابراين با حفظ چارچوب‌ها و اصول بايد به شرايط نگريست و تصميم‌گيري گرفت. يكي از راه‌هاي آشنايي با نگاه ديپلماتيك و نحوه بحث شهيد بهشتي گفت‌وگوي او با چريك‌هاي فدايي خلق (اكثريت) است كه در سايت بنياد نشر آثار موجود است. در اين گفت‌وگوها به خوبي با بيان ايشان آشنا مي‌شويم. مهم، داشتن درك صحيح از شرايط است. البته در تاريخ صدر اسلام هم برمي‌خوريم به مقاطعي كه بسياري از صحابه پيامبر (ص) نمي‌توانستند در اين زمينه فهم درستي داشته باشند. به عنوان مثال، در جريان صلح حديبيه، برخي از ياران نزديك پيامبر (ص)، آن را يك عقب‌نشيني ذلت‌بار و شكست تلقي مي‌كردند، تا جايي كه از خود آنها نقل شده كه در پيامبري رسول خدا (ص) شك كردند. گذشت زمان نشان داد كه آن صلح، به تعبير قرآن، فتح‌المبين بود. البته در آن موارد مي‌شد به عصمت رهبري امت اسلام تكيه زد، كه حالا و در زمان غيبت معصوم (ع)، وجود ندارد و به جاي آن، بايد به سازوكارهاي عقلانيت جمعي متكي بود.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: