1392/8/9 ۱۰:۳۲
قصد از نگاشتن اين يادداشت خواندن مرثيه بر پيكر فروريخته موسيقي است و بس... هر چند كه با تكرار اين نوع رجزخوانيها ارزش و كاركرد آنها نيز از بين رفته است...
خبر ويراني خانه بنان، شكايت از ضعف حافظه تاريخي مديران و سياستگذاران كلان فرهنگي كشور، تاسف خوردن بر نابود شدن آرشيوهاي شخصي در پستوهاي خانهها، سخن راندن از بيسرانجامي و دربدري ميراثداران فرهنگي (به ويژه هنرمندان موسيقي) همه و همه قصه تراژيك نسل سوخته دوستداران موسيقي است و ديگر هيچ...
سال 1374 براي نخستينبار با لطف زندهياد احمد قائمي (از شاگردان رضا ورزنده و از دوستان نزديك پرويز ياحقي) به خانه استاد ياحقي راه پيدا كردم... عدهيي از دوستان من همان موقع از ايران رفتند ولي من ماندم... ميخواستم بمانم و كار كنم... به كمك يكي از دوستانم تجهيزات ضبط موسيقي را از كشور آلمان وارد كردم و در خانه خود مشغول به ادامه كار شدم... علي تجويدي، جليل شهناز، حسن كسايي، احمد عبادي، ايرج، اديب خوانساري و... كه حالا ديگر افسرده و خانهنشين بودند را تشويق كردم تا به خانه من بيايند و مثل سابق به كار موسيقي ادامه بدهيم... خيلي هم كار راحتي نبود مخصوصا در آن روزهاي جنگ و بمباران كه حمل و نگهداري آلات موسيقي جرم بزرگي به حساب ميآمد... اين چند صد ساعتنواري كه ميبيني يادگار همان روزها است»... اينها حرفهاي اسطوره و نابغه ويولن ايران است... همان پرويز ياحقي كه به دلايل معلوم و نامعلوم نه چندان منطقي در اوج قدرت نوازندگي از ادامه كار موسيقي به صورت رسمي منع شد. پرويز ياحقي در آستانه 70 سالگي از دنيا رفت و آن آرشيو كه نشان از يك دوره مهم تاريخي موسيقي داشت نيز به سرنوشتي نامعلوم دچار شد، البته بگذريم كه وارثان او مدعي هستند آن را از خود او هم بهتر نگه خواهند داشت...
استاد حبيبالله بديعي ديگر هنرمندي است كه آرشيو بسيار منظم و دقيقي را طي سالهاي كار هنري جمعآوري كرده بود. بعد از مرگ او آرشيو به قيمت بسيار ناچيزي به يك كلكسيونر فروخته شد و تا امروز آن آثار فاخر در پستوي خانه آقاي كلكسيونر خاك ميخورد... شادروان احمد مهران شخصيت برجسته فرهنگي كه دوستي و همراهي او را در جريان ضبط برنامه «گلها» كساني چون عبدالوهاب شهيدي خوب به خاطر دارند نيز يكي ديگر از كساني است كه با تلاش و كوششي عاشقانه ساعتها نوازندگي كساني چون مرتضي و رضا محجوبي و... را ضبط و ثبت كرد كه اگر بود امروز مرجع ارزشمندي براي محققان موسيقي به شمار ميآمد... با مرگ او اين مجموعه نفيس به غارت رفت... خانه حسن خان ياحقي كه در كوچه ياحقي نرسيده به چهارراه قصر زماني محل آمد و شد صبا، محجوبيها، كسايي، تجويدي، داريوش رفيعي، بنان، قوامي و... بود نيز از كلنگ بساز بفروشها در امان نماند. سال 1376 همسر استاد صبا خواستار كمك مديران فرهنگي براي صيانت از 100 ساعت نوار منتشر شده برجاي مانده از ابوالحسن صبا شد. گفت: «من پير شدهام و ديگر نميتوانم از اين آثار نگهداري كنم. بعد از صبا شاگردانش آمدند و اين نوارها را پالايش كردند. محمد بهارلو و فرامرز پايور ساعتها روي آنها كار كردند. اين نوارها بيش از 40 سال است كه نزد من محفوظ است. تا زندهام بياييد و آنها را به سرانجام برسانيد...» من نوارها را در قفسه خانه ديده بودم... سال 1379 صبا در تصادف با اتومبيل جلوي در خانهاش جان خود را از دست داد. به اتفاق استاد همايون خرم براي سرسلامتي به خانه همسر استاد صبا رفتم... قفسه نوارها خالي بود... با استاد پايور تماس گرفتم و خبر نابودي ميراث صبا را دادم... فقط يك جمله گفت: خدا كند دست اهل هنر بيفتد... پايور بعد از گفتن اين جمله به گريه افتاد و من صداي چكيدن و چكه چكه شدن استاد را شنيدم... خانه استاد كسايي به بهانه تعريض خيابان آذر تا چند وقت ديگر خراب ميشود. اين تصميم را شهرداري اصفهان در زمان حيات استاد گرفته بود كه با پيگيري خود استاد قرار شد اين اتفاق به پس از مرگ او موكول شود. خانه يك طبقه و با صفاي استاد تجويدي نيز رفت كه به برجي چند طبقه در خيابان ملاصدرا تبديل شود. البته از شما چه پنهان تابلوي كلاس استاد به همراه بخشي از اسباب شخصي او توسط همسرش به من سپرده شد...
سال 1353 استاد بنان ساكن خانهيي شد كه امروز خبر تخريبش دل همه دوستداران صاحبان آن در همه جاي دنيا را به درد آورده است. «پريدخت بنان» همسر همراه استاد همه اين سالها يك تنه و بدون تكيه بر كس و كساني از هيچ تلاشي براي حفظ و نگهداري خانه و كاشانه بنان دريغ نكرد... همه كساني كه او را از نزديك ميشناسند بر اين باورند كه از جمله تنها بازماندگان استادان بزرگ موسيقي است كه هنوز و درپي اين همه سال خاموشي استاد، چراغ خانهاش را روشن گذاشته است. هرسال در آستانه خاموشي يا تولد استاد پذيراي دوستان و دوستداران او از همه جاي دنياست. براي زنده نگه داشتن ياد او دشواري سفر به شهرهاي دور و نزديك را ميپذيرد... در همه مراسم ترحيم و آيين نكوداشت دوستان و همكاران استاد شركت ميكند... در خانه خود موزه كوچكي از آثار برجاي مانده استاد درست كرده و به صورت شبانهروزي نگهبان و نگهدار آن ميراث گرانبهاست...
تا همين چند سال پيش ساكن محله جمال آباد بود تا اينكه از فشارهاي سازمان اوقاف (ملك خانه متعلق به سازمان اوقاف است) خسته شد... خانه هم كه دوران سالخوردگي و فرسودگي را طي ميكرد و ماندن در آن هزينه مخارج زيادي را بر دوش زن تنها گذاشته بود. همه اينها دست به دست هم داد تا بانوي بنان مجبور به ترك اجبارياش شود. حالا پري خانم در خانه تنها فرزندش زندگي ميكند و با همه آنچه برسرش رفته همچنان مصمم پيگير مطالبات خويش است...
پري بنان دلگير است... دلگير از سازمانها و نهادهايي كه ادعاهاي قشنگ و حرفهاي شيرين ميزنند... دلگير است از مديراني كه هرگاه او را در محفلي و مجلسي ميبينند به احترام بنان كلاه از سر برميدارند و تا كمر تعظيم ميكنند ولي در همه سالهاي پس از بنان يكبار هم به او مراجعه نكردند تا ببينند اين زن تنها بدون حمايت و پشتوانه چگونه زندگي استاد را نگه داشته است... پري بنان هنوز دلگير است از متوليان گورستاني كه استاد را به آنجا سپرده است... آنها بدون اجازه و حتي اطلاع او سنگ مزارش را تخريب كردند تا به قول خودشان سطح گور استاد با ديگر متوفيان يكسان باشد... اتفاقي كه در هيچ كجايي دنيا نيفتاده است... پري بنان ديشب به من گفت: با بنان چه كردند كه بعد از او چه كنند؟... موارد ديگري هم هست ولي فعلا همينها را نوشتم تا شايد مديران سازمان ميراث فرهنگي، وزارت فرهنگ و ارشاد، سازمان صدا و سيما يا هر نهاد مرتبط ديگر بداند كه در سالهاي خواب و غفلت آنها چه برسر ميراث موسيقيايي ما آمده است...
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید