1392/8/8 ۱۰:۵۲
دبا : قطبالدین شیرازی یکی از علمای ایرانی قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است که نقش مهمی در گسترش حکمت و فلسفه، علوم طبیعی، پزشکی و هنر خود داشت.وی علاوه بر پزشکی، بر علوم دیگری چون ریاضی، فلسفه، علوم ادبی، دین شناسی، موسیقی، فنون شعبده به چیرگی شگفتانگیزی دست یافت. او مدتی در شهرهای سیواس و ملَطَیه به قضاوت اشتغال یافت و در زمانی دیگر از طرف تکودار، ایلخان مغول به سمت سفارت، همراه اتابک پهلوان به مصر نزد ملک قلاوون الفی اعزام شد.
دبا : قطبالدین شیرازی یکی از علمای ایرانی قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است که نقش مهمی در گسترش حکمت و فلسفه، علوم طبیعی، پزشکی و هنر خود داشت.وی علاوه بر پزشکی، بر علوم دیگری چون ریاضی، فلسفه، علوم ادبی، دین شناسی، موسیقی، فنون شعبده به چیرگی شگفتانگیزی دست یافت. او مدتی در شهرهای سیواس و ملَطَیه به قضاوت اشتغال یافت و در زمانی دیگر از طرف تکودار، ایلخان مغول به سمت سفارت، همراه اتابک پهلوان به مصر نزد ملک قلاوون الفی اعزام شد. آرامگاه وی در مقبرهالوزرای چرنداب تبریز است. در سال ۱۳۹۰ سالگرد تولد قطبالدین از طرف ایران و سازمان یونسکو جشن گرفته شد. نوشتار زیر از استاد دانشمند آقای دکتر محقق در همین باره است.
و شرح حال خودنگاشت او
قطبالدین ابوالثّناء محمود بن مسعود بن مصلح کازرونی شیرازی، حکیم و فیلسوف و عارف توانا، پزشک و منجّم و نورشناس برجسته، قاضیالقضاه عالم به فقه و حاکم به عدل از نوادر روزگار است که در سال ۶۳۰ در شهر شیراز به دنیا آمد و در سال ۷۱۰ در شهر تبریز رخت از این جهان بربست و در گورستان چرنداب مدفون گردید. ابن الفوطی او را با اوصاف: «صاحب الأخلاق النّبویّه و العلوم الالهیّه و النّفس الشّریفه و الهمّه المنیفه و السّخاء و الکرم» میستاید و ابن حجر عسقلانی او را با عبارات زیر توصیف میکند: «وکان إذا صنّف کتاباً صام و لازم السّهر و مسودته مبیّضه، و کان یخضع للفقراء و یُلازم الصّلاه فی الجماعه» و ابوالفداء درباره او میگوید: «وکان اماماً مبرّزاً فی عده علوم مثل الرّیاضی و المنطق و فنون الحکمه و الطّبّ و الاصولین».
دانشمندان از او به عنوان «علاّمه» یا «شارح علامه» یاد میکنند که به حق سزاوار چنان لقب و مرتبتی است:
علاّمه العلماء و اللّج الّذی
لاینتهی و لکلّ لجّ ساحلٌ
او با استعداد قوی و ذهن وقّاد خود از دوران کودکی به کسب علم و دانش پرداخت. نخست از محضر درس پدر و عمّ خود و سپس از محضر علما و دانشمندان فارس برخوردار شد و آنگاه برای استفاده از بزرگان همزمان مسافرتهای فراوان به اقطار عالم کرد. شاهان و امرا و حکام از خراسان تا آذربایجان و از فارس تا آسیای صغیر و از عراق عجم تا عراق عرب مقدم او را گرامی میداشتند و در تحریر و تدوین آثار ارزنده، او را یاری و مساعدت مینمودند که مقدمههای آثارش این حقیقت را تأیید میکند.
در محضر خواجه نصیر
او در مراغه به حضور خواجه طوسی رسید و از محضر او استفاده فراوان برد و خواجه چنان مفتون استعداد و قریحه او شد که او را «قطب فلک وجود» نامید و موجب معرفی او به هلاکو شد. در جوین در مدرسهای که شمسالدین جوینی بنا کرده بود، با نجمالدین کاتبی قزوینی آشنا شد؛ گذشته از حضور در درس او، درسها را برای شاگردان اعاده و تکرار مینمود. در قزوین نزد شیخ علاءالدین طاووسی درس فقه خواند. مدتی در قونیه ـ از بلاد آسیای صغیر ـ اقامت کرد. در زمانی که بزرگانی همچون صدرالدین قونوی و جلالالدین محمد بلخی (رومی) در آنجا ساکن بودند، قطبالدین نزد قونوی کتاب جامعالاصول در علم حدیث را خواند.
پس از وفات صدرالدین در سال ۶۷۳، قطبالدین از طرف شمسالدین جوینی متقلّد شغل قضاوت در سیواس و ملطیه گردید و در همین زمان به تدریس فقه اشتغال ورزید. با خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی مناقضات و منافسات داشت و طعنهها و کنایهها درباره یهودی بودن اجداد او میزد؛ از جمله آنکه وقتی رشیدالدین تفسیری بر قرآن مینوشت، قطبالدین گفت: «بنابراین من هم باید بر تورات شرح بنویسم» و در هنگام افتتاح مسجدی در ربع رشیدی، قطبالدین گفت: «عیب این مسجد آنکه قبلهاش انحراف به سوی مغرب دارد» و مقصودش این بود که به سوی بیتالمقدس است!
و در همین سفرها به حضور دو تن از مشایخ صوفیّه رسید: یکی نجیبالدین علی بُزغش شیرازی ـ از مریدان شهابالدین سهروردی عارف ـ و دیگری محییالدین احمد بن علی، از مریدان نجمالدین کبری که با دست همین محییالدین خرقه در بر کرد و تا آخر عمر آن را به همراه میداشت.
آثار علمی
قطبالدین آثار فراوان و برجستهای از خود به یادگار گذاشت که از مهمترین آنها میتوان کتابهای زیر را نام برد: نهایه الإدراک فی درایه الأفلاک (در هیئت و نجوم)، شرح کلّیات قانون از ابنسینا (در علم پزشکی)، درّه التّاج لغرّه الدباج (به زبان فارسی در فلسفه)، شرح حکمهالاشراق سهروردی.
برای آگاهی بیشتر از شرح احوال و آثار و سفرها و حوادث زندگی او میتوان به منابع زیر مراجعه کرد: مقدمه مرحوم سیّد محمد مشکوه بیرجندی بر کتاب درّه التّاج، تهران ۱۳۲۰، و نیز مقاله ملاّ قطب شیرازی، مرحوم مجتبی مینوی در یادنامه ایرانی مینورسکی باهتمام ایرج افشار از انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۴۸، و همچنین مقاله ریاضیدان و منجّم زبردست ایرانی از دکتر ابوالقاسم قربانی در مجلّه راهنمای کتاب جلد یازدهم، و بالاخره فصلی که دکتر جان والبریج تحت عنوان زندگی و زمان قطبالدین در کتاب حکمه الاشراق: و سنّت اشراقی فلسفه اسلامی نوشته که در سال ۱۹۹۲ در دانشگاه هاروارد آمریکا چاپ شده است. در این منابع میتوان منابع مهم دیگر که میتواند برای شرح حال تفصیلی و بررسی آثار او مفید باشد بدست آورد.
شرح حال خودنوشت
آنچه بیش از همه مهم مینماید، شرح حالی است که خود قطبالدین از خود در آغاز شرح کلّیات قانون ابنسینا یاد کرده است که خلاصه آن چنین است:
«من از خاندانی بودم که به صناعت پزشکی مشهور بودند و آنان با دم عیسایی و دست موسایی خود به علاج مردم و اصلاح مزاج آنان میپرداختند. در آغاز جوانی، به تحصیل این فن و فراگیری مجمل و مفصّل آن شایق شدم، شب بیداری را بر خود واجب و راحتی و خواب را بر خود حرام ساختم تا آنکه کتابهای مختصر در پزشکی را فرا گرفتم و درمانهای متداول را مشاهده کردم و در همه مطالبی که به پزشکی وابسته است ممارست نمودم و همه این کوششها تحت ارشاد و راهنمایی پدرم، امام همام ضیاءالدین مسعود بن مصلح کازرونی بود که در این فن به اجماع اقران، بقراط زمان و جالینوس اوان خود بود.
وقتی من در پزشکی به حدس صائب و نظر ثاقب در درمان بیماران مشهور شدم، پس از وفات پدرم (خدایش رحمت کناد) در مقام پزشک و چشمپزشک، در بیمارستان مظفری شیراز به خدمت پذیرفتهشدم، در حالی که بیش از چهارده سال از عمر من نمیگذشت و مدت ده سال به همان سمت باقی ماندم و همچون سایر پزشکان جز در موارد درمان به مطالعه و علم نمیپرداختم.
و برای آنکه به غایت قصوی و درجه علیا در این فن برسم، به خواندن کتاب کلیّات قانون ابنسینا نزد عم خود، سلطان حکیمان و پیشوای فاضلان، کمالالدین ابوالخیر بن مصلح کازرونی، پرداختم و سپس، آن را نزد شمسالدین محمدبن احمد حکیم کیشی و شیخ شرفالدین زکی بوشکانی که هر دو مشهور به مهارت در تدریس این کتاب بودند، ادامه دادم.
از آنجا که این کتاب از دشوارترین کتابهایی است که در این فن نگاشته شده است و مشتمل بر لطایف حکمی و دقایق علمی و نکتههای غریب و اسرار عجیب است، هیچ یک از مدرسان آنگونه که باید از عهده تدریس و تفهیم کتاب بر نمیآمدند و شرحهایی هم که بر کتاب نوشته شده بود، وافی و کافی برای رسیدن به مقصود نبود؛ زیرا شرح امام علامه فخرالدین محمدبن عمررازی فقط جرح بعض بود، نه شرح کل و کسانی هم که از او پیروی کرده و برکتاب شرح نوشته بودند، همچون امام قطبالدین ابراهیم مصری و افضلالدین محمد بن نامور خونجی و رفیعالدین عبدالعزیز بن عبدالواحد جیلی و نجمالدین ابوبکر بن محمد نخجوانی، برآنچه فخرالدین گفته بود چیزی نیفزوده بودند.
کعبه حکمت
تا اینکه به جانب شهر دانش و کعبه حکمت و حضرت علیّه بهیه قدسیّه و درگاه سنیّة زکیّة فیلسوفیّه استادیه نصیریّه (= خواجه نصیرالدین طوسی) روی آوردم که برخی از دشواریها را گشود و برخی دیگر، باز برجای ماند؛ زیرا احاطه به قواعد حکمت در شناخت این کتاب کافی نیست، بلکه شخص باید ممارست در قانون علاج در تعدیل مزاج داشته باشد.
سپس برای هدف خود، به خراسان و از آنجا به عراق عجم و عراق عرب و سپس به بلاد روم مسافرت کردم و با حکیمان این شهرها و پزشکان این بلاد بحثها و گفتگوها درباره دشواریهای کتاب داشتم و آنچه را آنان میدانستند فرا گرفتم؛ هر چند که در بلاد روم نادانستههای کتاب بیش از دانستهها بود.
ناچار دست کمک به سلطان مصر، ملک منصور قلاوون دراز کردم و در سال ۶۸۱، نامهای به او نوشتم که در این باره مرا مدد رساند. در نتیجه، به سه شرح کامل از کلیات قانون دست یافتم که نخستین، از فیلسوف محقق علاءالدین ابوالحسن علیبن ابی الحزم قرشی معروف به این نفیس، و دومین، از طبیب کامل یعقوب بن اسحاق سامری متطبّب، و سومین، از طبیب حاذق ابوالفرج یعقوب بناسحاق منطبّب مسیحی معروف به ابنقف بود و نیز، به کتابهایی دیگر مربوط به قانون دست یافتم؛ از جمله، پاسخهای سامری به ایرادهای طبیبفاضل نجمالدین بن المفتاح بر برخی از مواضع کتاب و نیز، تنقیح القانون هبتالله ابن جمیع یهودی مصری که رد بر شیخ است، و برخی از حواشی عراقیّه که امینالدوله ابن تلمیذ بر حواشی کتاب قانون نوشته است و نیز، کتاب امام عبداللّطیف بنیوسف بغدادی که گفتار این جمیع را در تنقیح القانون رد کرده است.
شروع شرح
هنگامی که این شروح را بررسی و مطالعه کردم، حلّ بقیه کتاب بر من آسان شد، چنان که موضع اشکال و محل قیل و قال باقی نماند و اطمینان یافتم که منابعی را که گرد آوردهام، نزد کسی دیگر در عالم یافت نمیشود. لذا تصمیم گرفتم که شرحی بر کتاب بنویسم که دشواریهای کتاب را حل کند و نقاب از چهره معانی آن بگشاید و اعتراضات شارحان را پاسخ گوید و در این شرح، متن را با شرح ممزوج ساختم تا آنکه اصل کتاب از زواید و اضافات ممتاز باشد.
و گذشته از خلاصه شروحی که یاد شد، از «اختیارات حاوی» رازی که ابن تلمیذ گردآورده است و بستان الاطبّاء ابن مطران و فصول طبیّه که از مجلس شیخ استفاده شده است و شمار المسائل الطبیّه ابوالفرج عبدالله بن طیّب و اجوبه المسائل که ابن بطلان در دعوه الاطّباء آورده است و همچنین، از قراضه طبیعیّات و نوادر المسائل و کتب جالینوس در تشریح و شرح ابن ابیصادق نیشابوری بر منافع الاعضاء جالینوس و خلقالانسان ابوسهل مسیحی استفاده کردم و در سال ۶۸۲ شرح را آغاز کردم و آن را به سعدالدوله والدین علی ساوی تقدیم داشتم و به همین مناسبت این کتاب را نزههالحکماء و روضهالاطبّاء، نامیدم که موسوم به التّحفه السّعدیّه است تا با این اسم،تیمّن و با این رسم تفأل جسته باشم.»
* مهدی محقق مدیر مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران ـ دانشگاه مکگیل و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.
نقل از مقدمه شرح حکمهالاشراق سهروردی از علامه محمودبنمسعود کازرونی معروف به به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق؛ انتشارات موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران ـ دانشگاه مک گیل، تهران۱۳۸۰
ترجمه شرح حال از روی نسخه خطی التحفه السّعدیه( شرح کتاب القانون ابنسینا) موجود در کتابخانه بادلیان آکسفورد، شماره۲۶۳HANT صورت گرفته است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید