جهان تفسیر شده /نادر شهریوری

1392/8/6 ۰۸:۳۳

جهان تفسیر شده /نادر شهریوری

«تردید» مهم‌ترین ویژگی هملت است، او در همان حالی که نمی‌خواهد زنده باشد، نمی‌خواهد هم بمیرد. عبارت آشنای «بودن، یا نبودن»‌تاکنون بیشترین عبارتی است که در ادبیات جهان به‌کار رفته است، این عبارت در عین حال نشانه‌ای بارز از خلق‌وخوی هملتی است هملتی که مردد است و هر بازگشتش انتقام خون پدر را به تعویق می‌اندازد و به جای انتقام به تامل پیرامون قتل پدر، حواشی و احیانا بررسی پیامدهای عمل ناکرده خود می‌پردازد.

«هملت: من زمانی شما را دوست می‌داشتم
اوفلیا: به‌راستی از رفتارتان چنین باورم شده بود.
هملت: نباید باور می‌کردید... من شما را دوست نمی‌داشتم»
«تردید» مهم‌ترین ویژگی هملت است، او در همان حالی که نمی‌خواهد زنده باشد، نمی‌خواهد هم بمیرد. عبارت آشنای «بودن، یا نبودن»‌تاکنون بیشترین عبارتی است که در ادبیات جهان به‌کار رفته است، این عبارت در عین حال نشانه‌ای بارز از خلق‌وخوی هملتی است هملتی که مردد است و هر بازگشتش انتقام خون پدر را به تعویق می‌اندازد و به جای انتقام به تامل پیرامون قتل پدر، حواشی و احیانا بررسی پیامدهای عمل ناکرده خود می‌پردازد.
آیا تردید مانع کنش می‌شود و اگر اینگونه است چه چیز تردید را به وجود می‌آورد؟ تردیدی که مانع از انتقام می‌شود، این موضوع را می‌توان در ابعادی کلی‌تر بررسی کرد که چه رابطه‌ای میان آگاهی، تردیدوکنش- عمل- وجود دارد؟ آیا به تعبیر شاعر پارسی‌گوی «آدمی هرچقدر آگاه‌تر، مسوول‌تر است» و بنابراین بیشتر درصدد تاثیرگذاری و تغییر است و یا آنکه برعکس آگاهی مانع عمل است و آن کس که جسد برادر خود را دفن می‌کند (آنتیگون) و یا چشمان خود را کور می‌کند (ادیپ) بیشتر از آن رو دست به چنین کاری می‌زند که کمتر به تحلیل حول واقعه و پیامدهای آن می‌پردازد.  ضرب‌المثلی است مشهور که می‌گوید آن‌کس که زیاد سخن می‌گوید از آن رو است که عمل نمی‌کند و آن کس که عمل می‌کند خاموش می‌ماند و سخن‌سرایی نمی‌کند. این ضرب‌المثل بی‌ارتباط با هملت نیست هملت در ابتدا درباره قتل پدر به‌وسیله عمویش به صحت‌وسقم ماجرا می‌پردازد. انبوه فاکت‌ها و داده‌ها را جمع‌آوری و آنها را تحلیل می‌کند سپس به تکه‌پرانی، نکته‌پردازی و کنایه حول‌وحوش آن همراه با تک‌گویی‌های نغز می‌پردازد، اما در نهایت به‌رغم آگاهی از جنایت عمویش- کلادیوس -تنها ناظر سرنوشت خویش باقی می‌ماند.
در اینجا با نوع خاصی از «آگاهی» مواجه هستیم، این آگاهی مانند آگاهی یک کارآگاه از چگونگی یک پرونده قتل یا یک حادثه نیست بلکه هنگامی که از آگاهی هملتی سخن می‌گوییم با نوعی تامل عمیق مواجه می‌شویم که از چندوچون واقعه فراتر می‌رود و ابعادی هستی‌شناسانه می‌یابد. آگاهی او قبل از هرچیز تامل درباره جوهر و تمامیت وقوع اتفاقات و چیزهاست و رسیدن هملت به این آگاهی خفقان‌آور است که «در سرشت جاودانه چیزها نمی‌توان تغییری به‌وجود آورد»، اینکه جهان همانی است که هست او را به دل‌آشوبه و تهوع می‌کشاند. «... تفو! تف بر این جهان باد! باغی است پر گیاه هرز که دانه برآورده و چیزهای پست و ناهنجار آن را در تصرف گرفته ...»
نیچه در زایش تراژدی درباره هملت می‌گوید: «انسان دیونوزوسی همانند هملت است، هردو آنها آنگاه که به‌درستی به گوهر حقیقی اشیا می‌نگرند، معرفت کسب کرده و به دل‌آشوبه‌ای آنی دچار می‌شوند که مانع از کنش است، چراکه اعمالشان نمی‌تواند چیزی را در سرشت جاودانه اشیا تغییر دهد. دانش (آگاهی) کنش را می‌کشد، کنش نیازمند حجاب فریب و توهم است.»
کنش از نظر نیچه قبل از هرچیز نیازمند پرده وهم و پندار است، این پرده وهم‌آفرین بایستی قبل از هرچیز نویدبخش باشد تا بابت نویدبخشی‌اش انگیزه برای عمل فراهم شود، اما هنگامی که پرده وهم بر اثر آگاهی به کنه چیزها و مهم‌تر از همه به واسطه آگاهی از «سرشت تغییرناپذیر چیزها» کنار زده می‌شود آنگاه جهان و چیزها به چشم بیننده‌ای همچون هملت «.... فرساینده و نابه‌کار و بی‌مزه و سترون می‌نماید». هرگاه بخواهیم موقعیت هملت را بهتر دریابیم باید موقعیت‌های «ضدهملتی» را در نظر آوریم. به ضرب‌المثل گفته شده بازگردیم «آن کسی که عمل می‌کند خاموش می‌ماند و سخن‌سرایی نمی‌کند.» آنتیگون نمونه آن نفسی است که چون کنش می‌کند خاموش می‌ماند و خود را نیازمند توضیح عمل خود نمی‌بیند، به همین دلیل در آنتیگون ما مواجه با نغزگویی‌های هملت نمی‌شویم، او با خود به گفت‌وگو نمی‌نشیند و موضوع را برای خود توضیح نمی‌دهد. زیرا کنش او خود بهترین توضیح است. او بری از تردید همچون نفسی که دیگران او را آگاهی نایافته می‌یابند- زیرا به تبعات کار خود نمی‌اندیشد- آنتیگون خاموش با کنش خود یکی می‌شود و به‌رغم فرمان حاکم (کرئون) خود را موظف به دفن جسد برادر خود می‌کند او این کار را می‌کند تا در عین حال به کنش خود تعین بخشد. تفاوت مهم کنش با ذهنیت و زبان در آن است که کنش کمتر در معرض تفسیر قرار می‌گیرد. کلمه «یا» مرزی قاطع میان این «یا» آن می‌کشد. جسد برادر یا دفن می‌شود و یا نمی‌شود بنابراین راه سومی وجود ندارد و موضوع از ابهام و تردید و البته تفسیر بری می‌شود تمامی تفسیرها تنها بعدی از کنش است که به‌وجود می‌آیند تا عهده‌دار توجیه و رتق‌وفتق امور شوند.  اکنون به آگاهی بازگردیم، نیرویی فراسوی حاکمیت آگاهی و عقل وجود دارد که آنتیگون و ادیپ را به پیش می‌راند. آن نیرو باور درونی به خود و حقیقت درونی خویش است. آنتیگون به‌خوبی از آنچه که بر سر او خواهد آمد آگاه است و ادیپ نیز در دهلیزهای دل ‌دلیر خود همین را حس می‌کند اما هردو اسیر حقایقی قوی‌تر از این آگاهی به سوی بلای خانمانسوز خود گام بر می‌دارند.آنتیگون آن «حقایق» را در قالب وفاداری به سنت و دفاع از میراث خانوادگی که همانا دفن جسد برادر خویش است، می‌داند و به آن وفا می‌کند و ادیپ‌شاه نیز آن حقیقت را در کورکردن چشم خود بعد از آگاهی از قضیه کشتن پدر خود و ازدواج با مادرش درمی‌یابد. این در حالی است که هملت از هرگونه کنشی بری است. به نظر او جهان امر تفسیر شده است و بنابراین در سرشت جاودانه چیزها نمی‌توان تغییری به‌وجود آورد.
* از نظر کی‌یرکگور مسیحیت درواقع نوعی کنش است. او زمانی گفته بود مطبوعات و به تعبیری «انتزاعیات مجازی» مسیحیت را دشوار کرده است به نظر می‌رسد مقصود کی‌یرکگور از انتزاعیات شیوع و ترویج آگاهی- در قالب انواع و اقسام تفسیر- است که هرگونه کنشی را هملت‌وار به تعویق می‌اندازد، بدین‌سان جهان در قالب تفسیرهای پیاپی دائما تکرار می‌شود، بی‌آنکه درواقع اتفاقی رخ دهد.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: