نقد و بررسي انديشه و آثار شهيد بهشتي به مناسبت دوم آبان، زادروز شهيد مظلوم

1392/8/4 ۰۸:۴۴

نقد و بررسي انديشه و آثار شهيد بهشتي به مناسبت دوم آبان، زادروز شهيد مظلوم

دوم آبان ماه زادروز آيت‌الله شهيد بهشتي است و آنچه در پي مي‌آيد گفت‌وگوي جماران پيرامون بررسي اين شهيد مظلوم با دكتر سيد محمدرضا بهشتي است.

سيدعماد الدين محمودي: دوم آبان ماه زادروز آيت‌الله شهيد بهشتي است و آنچه در پي مي‌آيد گفت‌وگوي جماران پيرامون بررسي اين شهيد مظلوم با دكتر سيد محمدرضا بهشتي است. وي استاد دانشكده فلسفه دانشگاه تهران، فرزند مرحوم بهشتي و از فعالان سياسي است. متن گفت‌وگو با وي را در ادامه مي‌خوانيد.

يكي از مهم‌ترين نياز‌هاي امروز جامعه ما بازخواني انديشه‌ها و آراي بزرگاني همچون آيت‌الله بهشتي است. هنگامي كه درباره ايشان تامل مي‌كنيم درمي‌يابيم كه مرحوم بهشتي ساخته عشق‌ها و نفرت‌هاست. و اصولا جامعه ما با نوعي ابهام و پرگويي در برابر ايشان مواجه است، كه صرفا موجب ناشناخته ماندن شخصيت، آرا و نظرات ايشان شده است. به عنوان مطلع گفت‌وگو؛ به نظر شما علت ناشناخته ماندن متفكراني چون بهشتي چيست؟

يكي از دلايلي كه ممكن است تا موجب شود درباره چهره‌يي، داوري‌ها و قضاوت‌هاي گوناگوني در جامعه شكل بگيرد؛ اين است كه اين چهره، خود داراي ابعاد گوناگوني باشد و افراد در مواجهه با اين چهره و در مواجهه با بعدي از ابعاد فرد، براي خودشان تصويري از او بسازند و درباره وي داوري خاصي انجام دهند. كساني كه به لحاظ شخصيت، چند بعدي هستند همواره در معرض چنين پديده‌يي قرار مي‌گيرند. به ويژه اگر اين چهره‌ها به نحوي از انحا در عرصه‌هاي اجتماعي هم حضور داشته باشند؛ و هم توجه‌ها و علاقه‌ها را برانگيزانند و هم از جانب ديگر مورد پرسش‌ها، ابهام‌ها يا گاهي احساس‌هاي ناشي از نوعي ناخرسندي قرار بگيرند. اين پديده به ويژه در جوامعي كه گرايش به نوعي اسطوره‌سازي در باب چهره‌ها دارند، بيشتر مشاهده مي‌شود. در اسطوره‌سازي‌ها بيش از آنكه تكيه ما بر واقعيت‌هاي ملموس و قابل بازيابي از افراد باشد؛ تصويري كه از افراد ساخته مي‌شود، بر پايه نوعي از نسبت گرفتن ما با آنهاست، كه نوعي رابطه فكري، ذهني، عاطفي و احساسي ما هم در آن نقشي ايفا مي‌كند. در حقيقت ما تصويري از دريافت‌هاي خودمان را داريم كه اينها را به صورت يك تصوير واحد در مي‌آوريم و داوري‌هايمان را هم بر همان اساس صورت مي‌دهيم. درباره مرحوم شهيد آيت‌الله بهشتي؛ به ويژه با فراز و نشيب‌هايي كه در مقاطع محتلف زندگي پر دگرگوني ايشان سراغ داريم، اين جريان را به روشني درك مي‌كنيم. به تعبيري كه بنده در پاسخ به چنين سوالي به شعر مولانا استناد مي‌كنم كه «هركسي از ظن خود شد يار من/ وز درون من نجست اسرار من». در يك نگاه جامع، وقتي به يك چنين چهره‌يي مي‌نگريم؛ از داوري‌هاي معارضي كه در قبال او وجود دارد، به تعجب مي‌افتيم. بخشي از اين پديده به طور طبيعي اتفاق مي‌افتد. به اين معنا كه چون تماس افراد از زاويه معيني با يك چنين فردي بوده، او را صرفا از اين زاويه نگاه مي‌كردند. لذا زواياي ديگر شخصيتي وي مغفول مانده يا اصلا تماسي با زواياي ديگر ايشان نداشتند. به همين دليل وقتي شما سعي مي‌كنيد تصوير جامعي از ايشان ارائه كنيد؛ كساني كه فقط از يك زاويه خاص با شخصيت ايشان آشنا هستند، با مسائلي مواجه مي‌شوند كه ممكن است با آنها احساس غرابت كنند. حتي ممكن است در وهله نخست، برخي به گونه‌يي با چنين تصوير جامعي برخورد كنند كه به نظرشان جاي انكار چنين تصويري وجود دارد. اگر شما بتوانيد نشان دهيد كه كوشش شده است تا اين تصوير براساس واقعيت‌هاي ملموس و تثيبت شده‌يي شكل بگيرد، خيلي دچار شگفتي مي‌شوند كه چرا با ابعاد ديگر اين افراد اساسا تماس نداشته‌اند و با آن مواجه نشده‌اند. به گمان من اين نحوه شكل‌گيري تصويرها از چهره‌ها و اشخاص، ممكن است گاهي در برابر احساس‌ها و علايق - چه مثبت و چه منفي - سبب شود، تا دستيابي ما به اين چهره‌ها دشوار شود. به ويژه اگر به دلايل مختلفي، نحوه‌يي تلاش براي برانگيختن احساس نسبت به اين افراد هم صورت گرفته باشد. اين پرده‌هاي ابهام كه در اطراف اين چهره‌ها تنيده مي‌شوند؛ يك نقش مهم را از اين چهره‌ها باز مي‌ستاند؛ كه اين نقش، نحوه‌يي از الگو شدن براي حوزه‌هايي از زندگي براي نسل‌هاي بعدي است. يعني ممكن است چه بسا با نيت خيلي خوبي در بزرگداشت و تمجيد و تكريم اين شخصيت‌ها قدم برداشته شود؛ اما نحوه اين تكريم و بزرگداشت به گونه‌يي باشد كه به جاي اينكه روشنگر باشد و از زندگي آنها بهره‌يي را كه بنا هست نصيب كساني بكند كه مي‌خواهند با او آشنا شوند؛ اينها بيشتر دور از دسترس مي‌شوند و نه تنها در ترسيم اين‌گونه چهره‌ها نقش مثبتي ايفا نمي‌كنند، بلكه چه بسا امكان دستيابي به آنها را مشكل‌تر هم مي‌كنند. لذا ما همواره با چهره‌يي سر و كار داريم كه خودمان آن را ساخته‌ايم.

اين تصوير شايد نسبت به خيلي از بزرگان ديگر هم صادق باشد. به نظر مي‌رسد در ميان پيشگامان نهضت انقلاب تنها شايد دكتر شريعتي بي‌رحمانه‌تر نقد شده است، و اصولا سايرين مورد نقد اصولي واقع نشده‌اند.

در زمان حيات شهيد بهشتي نقد‌هاي بسيار تندي نسبت به ايشان انجام مي‌شد. نقدهايي كه بسيارهم با شخصيات ايشان فاصله داشت. به طور مثال آقاي بهشتي متهم به چيزهايي مي‌شد كه در رفتار و شخصيت ايشان وجود نداشت. مثلا كسي كه اهل كار جمعي است و خودش را مقيد به كار جمعي مي‌داند و اهل ايجاد ميدان انتخاب آزاد براي افراد است، و همواره به نظر جمع احترام مي‌گذارد؛ متهم به انحصارطلبي مي‌شود. اينها نشان مي‌دهد كه قضاوت درباره اين افراد توام با احساس ـ اعم از مثبت يا منفي ـ است. چهره‌هايي كه نوعي نقش اجتماعي ايفا مي‌كنند، معمولا در معرض چنين وضعيتي هستند.

شما اشاره كرديد اين داوري‌ها از افراد براساس همين داده‌ها صورت مي‌گيرد. چرا كه داوري ما نسبت به افراد بر اساس رابطه ما با آنها شكل مي‌گيرد. به نظر شما تلاشي نمي‌توان انجام داد تا ما به يك داوري بين الاذهاني‌تر برسيم؟

بله، هرگاه بنا باشد نوعي داوري درباره افراد و شخصيت‌ها شكل بگيرد، بالاخره برخي مسائل خارج از دايره قضاوت قرار مي‌گيرند. بنابراين نمي‌توان داوري و قضاوت نهايي درباره موضوعات و اشخاص انجام داد. گاهي وقت‌ها هنگامي كه با فاصله زماني به افراد يا چهره‌ها نگاه مي‌كنيم، به ويژگي‌هايي برخورد مي‌كنيم كه معلوم نيست معاصران آنها اين شاخصه‌ها را در اين افراد دريافته باشند. چرا كه در اثر گذر زمان پرسش‌هايي برانگيخته مي‌شوند، كه خود باعث رجوع و كاوش دوباره راجع به فرد خواهد شد. لذا داوري قطعي كاري بسيار دشوار، بلكه ناممكن است.

يكي از انتقادات وارده نسبت به آثار شهيد بهشتي، وجود نوعي عمل زدگي و رويكردي مبتني بر فهم عرفي و شناخت‌هاي بديهي است. همچنين به نظر مي‌رسد فضاي كلي آراي ايشان متاثراز اتمسفر ادبيات فلسفي ماركسيستي و شبه ماركسيستي باشد. شما اين دو نقد اساسي را تا چه حد وارد مي‌دانيد؟

با احترام نسبت به كساني كه ممكن است اين دو نقد را نسبت به شهيد بهشتي مطرح كنند، بايد عرض كنم كه من هيچ يك از اين دو نقد را وارد نمي‌دانم. چرا كه اولا به كار بردن زبان ساده در ميان مباحث پيچيده نظري، نه تنها يك كاستي در انديشه و قوت انديشه را نشان نمي‌دهد؛ بلكه اتفاقا بنده اين امر را نوعي توانمندي و هنر مي‌دانم. در آثار ايشان ممكن است شما يك عبارت يك جمله‌يي ساده را بيابيد. اما هنگامي كه شما پيشينه و مباني نظري اين جمله را سراغ داشته باشيد، مي‌يابيد كه همين يك جمله كوتاه، ماحصل مباحث طولاني نطري است. مرحوم بهشتي در گفتار و در مواجهه با اشخاص به هيچ‌وجه چنين خواستي نداشت كه دانسته‌هاي خود را در معرض ديد ديگران قرار دهد. معمولا غالب كلمات ايشان حساب شده، بيان شده است. اتفاقا مرحوم بهشتي از جمله كساني است كه در سخن گفتن بسيار محتاط است و سعي مي‌كند آنچه را كه مي‌گويد؛ دقيق بيان كند. لذا به گمان من از اين جهت ايشان گوينده نطاقي هم نبود. چرا كه خطيب اين توانايي را دارد كه از يك مطلب كوچك يك خطابه بلندبالا بسازد. در حالي كه ايشان معمولا عباراتش را حتي در گفتار‌هاي عمومي به زحمت و با دقت بيان مي‌كرد. لذا ممكن است آن روان بودني را كه در خطابه‌هاي افراد زبردست بيابيد، در گفتار ايشان نبينيد. اما سخن و كلام ايشان دقيق است. به نظر من در همين مباحث مربوط به شناخت ـ خصوصا با توجه به مخاطبان اين سخنراني‌ها و جلسات ـ قصد اين نيست كه يك بحث تئوريك محض براي اهل نظر صورت بگيرد، بلكه آنچه كه پشت اين مباحث وجود دارد، نشان مي‌دهد كه به هيچ‌وجه اين‌طور نيست كه ايشان با مباحث فلسفي آشنايي كافي و عميق نداشته باشد. ايشان علاوه بر آشنايي خوب با سنت فلسفي ما، به عنوان كسي كه در سنت فلسفي غرب، مي‌تواند كانت، هگل و برخي فيلسوفان ديگر را مستقيما بخواند و با آثار آنان تماس برقرار كند؛ نسبت به اين موضوعات اشراف دارد. و اتفاقا حاشيه‌هاي مهمي هم به اين كتاب‌ها نوشته است. همچنين آثار هگل، ماركس، سارتر، هايدگر، ابن سينا و ملاصدرا هم در كتابخانه ايشان موجود است و در پاره‌يي موارد يادداشت‌هايي در اين كتب وجود دارد كه حاكي از دقت نظر بالاست. سوالي كه براي مخاطب مطرح مي‌شود؛ اين است كه پس چرا ايشان به هنگام طرح مساله با يك بيان ساده و روان با مخاطبان رو به رو مي‌شود؟ من به عنوان يك معلم فلسفه به اين نكته باور دارم كه بيان ساده و روان يك مساله پيچيده نظري، كار بسيار سختي است و توانمندي بسيار بالاتري را مي‌طلبد. به اين معنا كه شما در چنبره اصطلاحات قرار نگيريد، تا اين تعابير باعث فاصله گرفتن اشخاص نشود و بتوان قدم به قدم با آنها همراه شد. درباره نكته دوم كه ناظر به پرسش چگونگي تاثير ادبيات فلسفي ماركسيسم بر آثار مرحوم بهشتي است؛ بايد عرض كنم كه اولا طبيعي است كه در محيط و زمانه‌يي كه ادبيات خاصي جريان دارد، اصطلاحاتي كه افراد از آنها استفاده مي‌كنند ملهم از آن جريان فكري باشد. اما آنچه كه در آراي ايشان مشاهده مي‌شود نوعي راي مستقل در قبال اين مكاتب است. به عنوان نمونه من در برخي از جلساتي كه جمعي با ايشان كتاب «كاپيتال ماركس» را مي‌خواندند، حضور داشتم. دوستاني كه در اين جلسات شركت داشتند، كساني بودند كه در رشته اقتصاد تحصيل مي‌كردند. در اين جلسات دو نفر كتاب را به زبان آلماني مي‌خواندند، دو نفر به زبان انگليسي مي‌خواندند و دو نفر هم به زبان عربي مي‌خواندند. نحوه ورود و خروج مرحوم شهيد بهشتي در اين مباحث ـ با توجه به اينكه رشته ايشان اقتصاد نبود-ـ يك تلاش معطوف به فهم عميق منصفانه از ماركس بود. اين ويژگي مرحوم بهشتي در مواجهه با آرا و اشخاص؛ يعني نقد منصفانه در قبال افرادي كه حتي اختلافات مبنايي هم با آنها دارد؛ در كمتر كسي قابل مشاهده است. همان‌طور كه مي‌دانيد مرحوم بهشتي درباره دكتر شريعتي در معرض سوال و پرسش قرار گرفته است، كه در كتاب «شريعتي؛ جست‌وجوگري در مسير شدن» جمع‌آوري شده است. علاوه بر اين، ايشان حاشيه‌هايي بر چند كتاب از مرحوم شريعتي نيز دارد. به طور مثال در كتاب اسلام‌شناسي، ايشان نقد‌هاي منصفانه‌يي درباره اين اثر دارد. شما در اين نوشته‌ها مشاهده مي‌كنيد كه ايشان نقاط مثبت را برجسته كرده و به نقاطي هم كه از قوت استدلالي كافي برخوردار نيست، فارغ از هرگونه حب و بغض اشاره كرده است. لذا اينكه ايشان تلاش مي‌كرد نقاط قوت و ضعف را با هم ببيند، در آرا و اقدامات ايشان متجلي بود. پس از انقلاب ايشان به دنبال شهادت مرحوم مطهري به جاي ايشان به عضويت جمعي برگزيده شدند كه مسوول نشر آثار دكتر شريعتي بودند. در آن جمع خانم شريعت رضوي، مرحوم بازرگان، مرحوم مطهري، آقاي محمدرضا حكيمي و چند نفر ديگر حضور داشتند. پيش از شهادت مرحوم مطهري، اين جمع به اين نتيجه رسيده بود كه آثار دكتر شريعتي مطالعه شود و يك ارزيابي از آنها صورت بگيرد. به اين ترتيب كه آن بخشي از آثار ايشان كه به نظر مي‌رسد به لحاظ متقن بود مباني فكري ديني در حد نصاب خوبي است، چاپ و منتشر شود چراكه پس از فوت مرحوم شريعتي، اعلاميه‌يي با امضاي مهندس بازرگان و مرحوم مطهري منتشر شد كه آقاي بهشتي با آن نامه موافق نبود، و سعي كرد كه از انتشار گسترده آن جلوگيري كند. چون معتقد بود اين كار در دوره مبارزه عليه دستگاه شاه به مبارزين ضربه مي‌زند و صرفا سبب سرگرفتن دعواهاي حيدري و نعمتي در ميان جريانات سياسي مي‌شود، بدون آنكه در جهت عمق بخشيدن و تصحيح ديدگاه‌ها مفيد واقع شود. پس از شهادت مرحوم مطهري بنا شد كه فردي به جاي آقاي مطهري جايگزين شود كه اين جمع آقاي بهشتي را انتخاب مي‌كند. ايشان در اين جلسه شركت مي‌كنند و پس از شنيدن صحبت ديگران با اين امر مخالفت مي‌كنند چرا كه ايشان اعتقاد داشت كه اين جمع مجاز به چنين كاري نيست. ايشان معتقد بود كه بايد آثار دكتر شريعتي چاپ شود؛ و حداكثر اگر نظراتي در باب برخي نظرات نويسنده وجود دارد، مي‌توان آن را در پاورقي منعكس كرد. آن هم با اين مبنا كه «چه مي‌دانيم؟ شايد بعدها كساني متن و پانوشت را خواندند و گفتند در متن به نكاتي توجه شده كه در پانوشت نشده است». لذا ايشان حتي اگر به لحاظ مبنايي خود را آشناتر به مسائل مي‌ديد، اما مجال باز بودن عرصه براي تفكر ديگران را ضايع نمي‌كرد. اين نشان‌دهنده نحوه مواجهه مرحوم بهشتي با دانسته‌ها و موضوعاتي است كه با آنها برخورد مي‌كند. همچنين ايشان در جلسه‌يي مساله مواجهه با قرآن را طرح مي‌كند، كه در كتاب روش برداشت از قرآن مكتوب شده است. در اين كتاب شما مي‌بينيد كه ايشان در قالب جملاتي كوتاه، مفاهيم عميقي را مطرح مي‌كند. وقتي ايشان بيان مي‌دارد كه «قرآن كتابي است قابل فهم براي همگان»؛ حرف ساده‌يي به نظر مي‌رسد. اما اگر شما بدانيد كه اين مباحث در سنت كلامي ما چه تاريخچه‌يي پشت سر دارد، آن وقت متوجه اهميت اين موضوع و اين جمله به ظاهر ساده خواهيد شد. در بحث شناخت كه ايشان آن را در سه نوبت ارائه كرد، افرادي از قشرهاي اجتماعي و سني مختلف، مخاطب ايشان بودند. اگر كسي مي‌دانست كه مرحوم بهشتي چه زمينه‌ها و پس‌زمينه‌هاي فكري و مطالعاتي عميقي در اين خصوص دارد، برايش لذت‌بخش و تعجب‌آور بود. آن هم در دوره‌يي كه شناخت براي افراد تبديل به يك مساله شده بود. در مغرب زمين شايد به گفت‌وگو و هم انديشي به اين شيوه بيشتر توجه مي‌شود و ما از اين نظر با آنها فاصله داريم. به نظر من مرحوم بهشتي از ابتدا تا پايان زندگي يك معلم باقي ماند. حتي هنگامي كه در سمت‌هاي مختلف حضور داشت. و منظورم از معلم كسي است كه مي‌خواهد افراد را براي درك و فهم مستقل همراهي كند. بنده با توجه به آنچه از نزديك مشاهده كردم و همچنين با توجه به احاطه نسبي نسبت به آثار منتشر شده و منتشر نشده از ايشان، به اين داوري درباره مرحوم بهشتي رسيده‌ام. درباره عمل‌زدگي هم كه شما مطرح كرديد؛ بايد اشاره كنم كه مرحوم بهشتي به نظري كه معطوف به عمل است معتقد بود. البته اين مساله به معناي اين نيست كه دانش تئوريك براي ايشان مطرح و مهم نباشد. در حقيقت ايشان معتقد بود دانشي كه در گوشه حجره و كتابخانه باشد، نهايتا براي همان حجره و كتابخانه مفيد است. دانشي كه با عمل پيوند بخورد، به عنوان نقش‌آفرين در زندگي تاثيرگذار خواهد بود. ايشان شخصيتي بود كه با راي و باور و عقيده‌اش زندگي مي‌كرد. اين‌طور نبود كه ايشان در مقام نظر يك فرد و در مقام عمل فرد ديگري باشد. حتي طرح پرسش‌هاي ايشان هم با تجربه زندگي گره خورده است. خاستگاه پرسش‌هاي شهيد بهشتي تجربه ملموس زندگي است و پاسخ‌هاي وي هم پس از چرخش در ميدان نظر باز هم معطوف به همين تجربه زيست است. من عقيده دارم كه اين نوع برخورد با آثار مرحوم بهشتي نوعي برخورد سطحي است. درباره نسبت نظر و عمل، سخنان بسيار و مهمي است كه از دايره اين پرسش و پاسخ بيرون است.

انديشه سياسي و تئوريك آيت‌الله بهشتي از موضع نقد رويكردهاي مادي و التقاطي و از پايگاه فلسفه اسلامي و بر اساس يك روش مبتني بر شناخت است. اولا علت تاكيد ايشان روي مفهوم شناخت چيست؟ ثانيا به لحاظ راهبردي و استراتژيك جايگاه شناخت؛ اعم از عرفاني، فلسفي، قرآني يا حتي طبيعي در منظومه معرفتي شهيد بهشتي كجاست؟ و ثالثا اين مفهوم چه تاثيري در تبيين رابطه انسان و مكتب دارد؟

من فكر مي‌كنم بسياري از مسائلي كه در سطوح متاخرتري مورد بحث قرار مي‌گيرد، و در بعضي از موارد به تعارض‌هايي دچار مي‌شود كه لاينحل باقي مي‌ماند؛ به خاطر اين است كه در آن زمينه به مباني شناختي و معرفتي مورد اجماع نرسيده‌اند. لذا فقدان تببين و شناخت صحيح مباحث، ممكن است در جاي ديگري ظهور پيدا كند. طرح مباحث مربوط به شناخت، خصوصا در حوزه‌هاي مختلف؛ اعم از فلسفي، تجربي، عرفاني و... در نحوه رويارويي با مسائل بسيار تعيين‌كننده است. تاكيد مرحوم بهشتي به مساله شناخت فقط به خاطر اين نيست كه اين موضوع به نوعي موضوع روز است. يكي از جالب‌ترين نمودهاي اين مساله، در جزوه‌يي تحت عنوان «مواضع ما» آمده است كه مربوط به حزب جمهوري اسلامي است. مرحوم بهشتي براي اين جزوه حدود چهارصد ساعت وقت مفيد گذاشت. در وهله اول به نظر مي‌رسد كه در اين جزوه بايد به مواضع يك حزب سياسي پرداخته شود. اما وقتي اين كتاب را مطالعه مي‌كنيد، در ابتدا با مباحثي مانند رابطه انسان و خدا و طبيعت رو به رو مي‌شويد و در ادامه به نظامات سياسي، اقتصادي، فرهنگي و قضايي برخورد مي‌كنيد. به نظر من اين نگاه ايشان، نشان‌دهنده يك انسجام ذهني است. يكي از ويژگي‌هاي مرحوم بهشتي، برخوردار بودن ايشان از يك نگاه منظومه‌يي است. و اين منظومه به هم پيوسته است. يعني ايشان متوجه مي‌شد كه اگر يك موضعي در بحث حقوق يا اخلاق اتخاذ مي‌كند، چه تاثيري بر حوزه اقتصاد، قضا و ديگرشؤونات مختلف يك جامعه خواهد گذاشت. اگر ايشان بحثي را در شناخت مطرح مي‌كند، بعدا از اين موضوع يك نتيجه‌يي را در بحث اخلاق خواهد گرفت. فقدان اين نگاه منظومه‌يي يكي از كاستي‌هاي زمانه ما است. بنابراين اهميت مساله شناخت در ديدگاه مرحوم بهشتي نه تنها به خاطر مطرح بودن اين مساله در عصر حيات ايشان است؛ بلكه دكتر بهشتي به اين واقف است كه روشن شدن بسياري از مسائل در اين مرحله سبب مي‌شود مباحث در مراحل بعدي با پايه‌هاي متقن‌تري شكل بگيرد. براي مثال ايشان تفكيك بين هست‌ها و بايد‌ها را قبول نداشت. يعني ايشان معتقد نبود كه هست‌شناسي و بايد‌شناسي را بتوان به طور كلي از يكديگر تفكيك كرد. اين فكر با وجود آن بود كه مي‌دانست گزاره‌هاي بيان كننده هست و باهم فرق دارند. لذا طرح مباحث مربوط به شناخت در ديدگاه ايشان به لحاظ سيستماتيك داراي نوعي تقدم است.

شهيد بهشتي همچون بسياري از مصلحان مسلمان، از منظر انسان‌شناسانه به اين نكته تاكيد دارند كه قرآن يكي از مهم‌ترين وظايف انسان مسلمان را ضرورت تلاش براي برپايي جامعه آرماني اسلام در عرصه حيات مادي مي‌داند؛ ضرورتي كه هم در چيستي آن و هم در چگونگي آن وجود دارد. به طور كلي جايگاه و اهميت انسان در نگاه ايشان چگونه است؟

توجه ويژه به انسان و برقراري نسبت ميان انسان و پديده‌هاي گوناگون - مثل خدا، وجود، طبيعت، جهان و... - مبين ديدگاه شهيد بهشتي درباره جايگاه انسان است. يعني ايشان از منظر انسان با پديده‌هاي گوناگون برخورد مي‌كند. حتي در مواجهه با دين هم توجه ويژه ايشان به جايگاه انسان متجلي است. انسان در جست‌وجوي زندگي و جهت دهي و معنادهي به آن است كه با پيامبر مواجه مي‌شود. در حقيقت از منظر ايشان، پيامبر نقطه آغاز نيست بلكه پيامبر در ميانه راه انسان جست‌وجوگر قرار مي‌گيرد. اين طرز نگاه به نسبت ميان انسان و دين بسيار متفاوت و بديع است.

سوالي كه اينجا به ذهن مي‌رسد اين است كه شما چقدر با اپتيك خودتان به شهيد بهشتي نگاه مي‌كنيد؟

من تا اينجا سعي كردم از منظر خودم نگاه نكنم و بيشتر از سمت منظومه فكري مرحوم بهشتي به مسائل بپردازم. البته طرز بيان من با طرز بيان ايشان متفاوت است، ولي نكاتي كه عرض شد از منظر ايشان است.

اما اساسا وقتي با اين نكات مواجه مي‌شويم، اين نكات را مغفول مي‌يابيم.

بله، اين مساله مربوط به همان نوع رويكردهاي مختلف نسبت به ايشان است. مرحوم بهشتي در يك بعد فقيه و مجتهد نيز بود. به اين تعبير كه مي‌توانست استنباط مستقل از دين داشته باشد. وقتي ايشان وارد مباحث فقهي مي‌شد، باز هم نگاه‌شان متاثر از همين منظومه فكري است.به طور نمونه مرحوم بهشتي در كتاب «بهداشت و تنظيم خانواده» درباره مسائل مربوط به سقط جنين مباحثي را به لحاظ فقهي بررسي مي‌كنند. ايشان به همراه مرحوم مطهري و آقاي جعفري در اين بحث مشاركت مي‌كنند. فارغ از بحث مربوط به سقط جنين، رويكرد اين سه نفر به موضوع، بسيار جالب و متفاوت است. لذا مي‌توان رويكرد مرحوم بهشتي در اين كتاب را مرتبط با روش تفسيري ايشان از قرآن تلقي كرد.

يكي از مهم‌ترين نقاط برجسته در عملكرد شهيد بهشتي، توانمندي ايشان درباره ترويج تفكر تشكيلاتي و حزبي است. احزاب و تشكيلات به عنوان تجسم عيني يك مكتب ذهني، همواره به عنوان جايگاهي براي وحدت نظر و عمل نمود پيدا مي‌كنند. از اين روبه نظر شما مهم‌ترين اركان رفتار و منش تشكيلاتي ايشان چيست و رفتار مديريتي ايشان از نظر شما مبتني بر چه الگويي است؟

مرحوم بهشتي واقعا به كار جمعي معتقد بود. ايشان جزو معدود افرادي است كه در زمينه پژوهشي و علمي كار جمعي انجام داده است. شما به ندرت مي‌بينيد كه در ايران كار پژوهشي به صورت جمعي انجام گيرد، آن هم كار علمي‌اي كه چند نفر، هم‌عرض هم و هم‌تراز يكديگر روي آن مشاركت كرده باشند. در كشور ما كتابي كه پشت جلدش اسم سه نفر نوشته شده باشد، نادر است. مرحوم بهشتي علاوه بر زمينه پژوهشي، در امر اجتماعي هم كار جمعي انجام داده است. ايشان معتقد بود يكي از كاستي‌هاي جامعه ما، فقدان ظرفيت لازم براي حركت جمعي است. ومرحوم بهشتي اين مساله را يكي از نقيصه جدي جامعه ما مي‌دانست. يكي از محققاني كه روي زندگينامه ايشان كار كرده بود، نشان داده بود كه ايشان 32 جمع را در طول زندگي 53 ساله خود؛ تاسيس، يا در آنها مشاركت يا از آنها حمايت كرده است. و اين، براي عمري به اين كوتاهي يك كارنامه خوب است. ايشان نه فقط در حزب، بلكه پيش از انقلاب هم جمع‌هاي مختلفي را شكل مي‌داد، كه هر كدام در حوزه‌هاي خودشان كار جمعي را تمرين مي‌كردند. لذا ايشان حركت كند و لاك‌پشتي همراه با جمع را به تكتازي خرگوش‌وار ترجيح مي‌داد. دكتر بهشتي در وصيتنامه خود به دو نكته اشاره مي‌كنند؛ يك نكته در باب نماز و ارتباط با حضور قلب در محضر خداست و ديگري همان توصيه «عليكم بالسواد الاعظم» است، چرا كه منزوي شدن از جمع آغاز بسياري از انحرافات است. مرحوم بهشتي حقيقتا به كار منظم جمعي و پذيرفتن لوازم اين كار ملتزم بود.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: