گفت‏گو با دكتر ابراهیم یزدی: ایران‌و‌آمریکا هر‌دو اراده اصلاح روابط دارند

1392/8/2 ۰۶:۱۰

گفت‏گو با دكتر ابراهیم یزدی: ایران‌و‌آمریکا هر‌دو اراده اصلاح روابط دارند

نقشه راه چيست؟ مگر ايران نمي‏گويد غني‏ سازي حق من است؟ براي ايران، نقشه‏ راه مي‏تواند اين باشد كه پروتكل الحاقي را بپذيرد. اگر ايران پروتكل الحاقي را بپذيرد، كار تمام است. چراكه به موجب پروتكل الحاقي، بازرسان آژانس بين‏ المللي انرژي اتمي مي‏توانند بدون اطلاع بيايند و هرجايي را كه خواستند، بازرسي كنند. يعني، تمام مشكل پرونده هسته‏ اي با پذيرش پروتكل الحاقي حل مي‏شود.

 

محمد‌جواد روح  : نمي‌توان از رابطه ايران و آمريكا گفت و نام دكتر ابراهيم يزدي را نياورد. وزير خارجه دولت موقت كه در لحظه لحظه تحولات سه دهه گذشته رابطه دو كشور يا حضور داشته و يا به عنوان يك فعال سياسي اپوزيسيون و در عين حال مدافع منافع ملي ايران به بحث و نقد درباره سياست‌هاي حاكم پرداخته است. يزدي با اين سابقه و پشتوانه به تحولات اخير در رابطه دو كشور با اميدواري مي‌نگرد. گرچه با نگاهي تاريخي از پس مجموعه حوادث، خطر توطئه مخالفان بهبود رابطه در دو سوي جهان را جدي مي‌پندارد و بيش از همه از نقشه اسرائيلي‌ها سخن مي‌گويد. يزدي اعتقاد دارد دو طرف اگر واقعا اراده اصلاح روابط دارند، بايد براي مقابله با نقشه توطئه‌گران «نقشه راهي» ارائه دهند. در حوزه هسته‌اي، اعلام آمادگي ايران براي پذيرش پروتكل الحاقي از مفاد اصلي است كه يزدي پيشنهاد مي‌دهد. سخني كه او يكشنبه قبل، قبل از آنكه اين بحث در آخرين روزهاي هفته گذشته از حاشيه‌هاي نشست ژنو در خبرگزاري‌هاي بين‌المللي منعكس شود، در مصاحبه با «آسمان» بيان كرد.

مصاحبه با يزدي در منزل شخصي او انجام گرفت. خانه‌اي كه از پس انتخابات رياست‌جمهوري اخير، ديدار با صاحبخانه و گفت‌وگو با او راحت‌تر شده است. همچنان كه يزدي توقع دارد در سطحي وسيع‌تر، فضاي امنيتي به فضاي سياسي تبديل شود. وزير خارجه دولت موقت كه اين روزها در خانه خود به جز ديدار با علاقه‌مندان و خبرنگاران، به ويراستن و نوشتن و منتشر كردن خاطرات بيش از شش دهه فعاليت سياسي و فكري خود اشتغال دارد؛ خانه‌اي كه در تنهايي پيرمرد سياستمدار، آواز پرندگان تنها مصاحب اوست؛ پرندگاني كه در طول مصاحبه بيش از آواز، فرياد مي‌كردند.

***

آقاي دكتر! در این مصاحبه قصد داریم  درباره تحولاتي كه در عرصه سياست خارجي ايران رخ داده و اقداماتي كه با آغاز به كار دولت جديد آغاز شده؛ نظرات شما را جويا شويم. يكي از موضوعاتي كه از سوي آقاي روحاني مطرح شده، بحث نظرسنجي از مردم درباره رابطه با آمريكاست كه گفته شد قراردادهايي هم با مؤسسات تخصصي منعقد شده است. متقابلا برخي جامعه‏شناسان و تحليل‌گران اين مطلب را مطرح كرده‏اند كه خود انتخابات رياست‏جمهوري اخير بزرگترين رفراندوم بود در بحث سياست خارجي. خواستم بدانم آيا شما با اين گزاره موافق‏ايد و آيا با توجه به دوقطبي كه در انتخابات بين آقايان روحاني و جليلي – به‌‌عنوان دو نماد سياست خارجي جمهوري اسلامي به‌ويژه در پرونده هسته‏اي- به‌وجود آمد؛ اين انتخابات، يك رفراندوم براي سياست خارجي ايران بود در سال 92؟

اصولا اينكه ما بياييم و در مورد برقراري روابط يا بهبود روابط با آمريكا همه‏پرسي كنيم؛ روش درستي نيست. چراكه به احتمال زياد در اين همه‏پرسي مردم رأي مثبت خواهند داد. در اين صورت، دولت ايران قدرت مانور خود را در ديپلماسي از دست خواهد داد. چراكه مردم رأي داده‏اند و دولت بايد وضعيت را اصلاح كند. طبعا دولت آمريكا هم از نتايج اين رفراندوم مطلع مي‏شود...

يعني به نظر شما، نظرسنجي همان اثر همه‏پرسي را دارد؟

نظرسنجي هم مثل همه‏پرسي مي‏ماند، زياد فرقي ندارد.

متقابلا اخيرا گالوپ هم يك نظرسنجي كرده و اكثريت مردم آمريكا هم خواستار بهبود روابط با ايران شده‏اند. پس الآن آمريكا هم در قبال ايران، دست پايين را دارد؟

نه. ببينيد! در آمريكا نهادها كاملا شكل گرفته‏اند. سياست‏ها كاملا مشخص است و رئيس‏جمهور آمريكا قدرت مانور دارد. در آنجا، همه‏پرسي صرفا به رئيس‏جمهور كمك مي‏كند؛ ولي براي رئيس‏جمهور تعيين تكليف نمي‏كند. اما شرايط در ايران فرق دارد. ما بعد از 30 سال مي‏خواهيم سياست جديدي را اتخاذ كنيم. در اينجا نظرسنجي يا همه‏پرسي معنادار است. البته نظرسنجي وجه خفيف‏تري است از همه‏پرسي. اما به هر حال، اين روش درستي در عرصه ديپلماسي نيست كه نظر مردم را بخواهيم و بر اساس آن عمل كنيم. معمولا در تعريف ديپلماسي (سياست خارجي) گفته مي‏شود كه ادامه سياست داخلي است. بايد مشخص شود كه دولت ايران براي توسعه ملي چه برنامه‏هايي دارد؟ «سياست‏خارجي براي سياست‏خارجي» معنا ندارد. ايجاد روابط ديپلماتيك با يك كشور ديگر به‏صرف داشتن رابطه، معنا ندارد. رابطه ديپلماتيك بين هر دو كشوري بر اساس منافع، مصالح و امنيت ملي تعريف مي‏شود. ما ابتدا بايد تعريف درست، جامع و واقع‏بينانه‏اي از اين سه مقوله داشته باشيم؛ بعد بگوييم كه براي رسيدن به اين مقولات لازم است رابطه خود را با آمريكا حسنه كنيم.

اين رويكرد خيلي زمان‏بر نيست و باعث نمي‏شود آن انرژي كه در ابتداي كار پشت رئيس‏جمهور و دولت جديد وجود دارد، مستحيل شود و با طي روندي فرسايشي، مجددا جريان‏هاي تندرو و طرفدار تنش در سياست خارجي سكان امور را در دست بگيرند؟

دولت چه با آمريكا رابطه داشته باشد و چه نداشته باشد، بايد منافع، مصالح و امنيت ملي را تعريف كند و معلوم شود در شرايط كنوني، اولويت چيست؟ الآن اقتصاد ايران بسيار به‏هم‏ريخته است. دولت ايران نياز به ايجاد سالانه يك ميليون شغل دارد. براي ايجاد شغل جديد، بايد سرمايه‏ها جذب شوند. براي جذب سرمايه، دولت بايد اقداماتي صورت دهد. بهبود روابط آمريكا بخشي از اين اقدامات است. يعني اگر ايران نتواند فضاي سياسي مناسب را براي جذب سرمايه‏ها بوجود آورد، نخواهد توانست سالانه يك ميليون شغل ايجاد كند. بنابراين، تنش‏زدايي در عرصه خارجي با مسايل اقتصادي كشور پيوند دارد. اينطور نيست كه دولت بدون درك، فهم و تعريف جامع و مانع از منافع ملي، بتواند با آمريكا مذاكره كند. اول،  ما بايد اين تعريف را داشته باشيم.

به نظر شما، الآن اين تعريف را نداريم؟

نه. نداريم.

يعني اينكه بحث «نرمش قهرمانانه» مطرح مي‏شود و يا به نظر مي‏رسد حمايتي كلي پشت سفر آقاي روحاني به نيويورك وجود داشته؛ به اين معنا نيست كه مجموعه نظام به اين تحليل رسيده است؟ ضمن آنكه در كنار اين، ما رأي مردم به اين گفتمان در انتخابات رياست‏جمهوري را هم داريم.

اگر شما انتخابات را صحنه اعلام نظر مردم بدانيد، اين حرف درست است. ولي اين بدان معنا نيست كه مردم در اين انتخابات گفته‏اند تعريف منافع ملي ما چيست. چنين چيزي در انتخابات مطرح نبوده است. اين دولت است كه بايد منافع ملي را تعريف كند. كارشناسان اقتصادي بايد بگويند چگونه و با چه اقداماتي مي‏توان اقتصاد كشور را از اين وضعيت ورشكستگي بيرون آورد. در اين‏صورت، بهبود روابط بين‏المللي در خدمت آن برنامه قرار خواهد گرفت. بگذاريد مثالي بزنم. زماني مي‏گفتند دارايي چيني‏هاي خارج از سرزمين اصلي كه به‌‌عنوان مهاجر در كشورهاي مختلف اقامت دارند، 800  ميليارد دلار است. يعني، بزرگترين اقليت ملي سرمايه‏دار دنيا چيني‏ها بودند. الآن دولت چين با ظرافت و سياست تمام اين سرمايه‏ها را به داخل سرزمين اصلي جذب كرده است. در حال حاضر، گفته مي‏شود ايرانيان خارج از كشور يكي از گروه‏هاي ملي هستند كه بزرگترين سرمايه را در اختيار دارند. سرمايه ايرانيان مقيم خارج 600 ميليارد دلار برآورد شده است. بخشي از اين سرمايه در دبي است، بخشي در تركيه، بخشي در مالزي، بخشي در اسپانيا و همين‌طور كشورهاي ديگر. در اين شرايط، يك دولت ملي كه روي كار مي‏آيد و برنامه خود را ايجاد سالانه يك ميليون شغل قرار مي‏دهد؛ لازمه‏اش آن است كه فضاي سياسي داخل ايران را اصلاح كند. جو امنيتي را به جو سياسي تبديل كند. در غير اين صورت، سرمايه‏اي جذب نخواهد شد. در مورد رابطه با آمريكا هم، همينطور است. در مورد آمريكا شايد بتوان گفت كه از سوي دولت جديد ايران و دولت آمريكا «اراده» بهبود روابط وجود دارد. اما داشتن اراده بهبود روابط با داشتن «نقشه راه» متفاوت است. من از يك آيه شريفه قرآن استفاده كرده‏ام و كاركرد سياسي به آن مي‏دهم. قرآن  مي‏گويد: «وَ اِن اَرادوا اصلاحِ بينَهُما» يعني اگر اراده اصلاح وجود دارد، آن وقت نقشه راه چيست؟ مي‏فرمايد: «فَبعثوا حَكما مِن اهلهِ و حكما من اَهلِها».

حكم‏ها در اين بحث سياسي چه كساني بايد باشند؟

آن حكم نيست...

پس چيست؟

نقشه راه است. ما بر اساس ظواهر مي‏گوييم ايران و آمريكا هر دو اراده اصلاح دارند. مثلا بحثي را كه تحت عنوان «نرمش قهرمانانه» مطرح شد، مصداق اين اراده تلقي مي‏كنيم. اما نقشه راه چيست؟ ما نمي‏دانيم. مثلا مگر ايران نمي‏گويد غني‏ سازي حق من است؟ براي ايران، نقشه‏ راه مي‏تواند اين باشد كه پروتكل الحاقي را بپذيرد. اگر ايران پروتكل الحاقي را بپذيرد، كار تمام است. چراكه به موجب پروتكل الحاقي، بازرسان آژانس بين‏المللي انرژي اتمي مي‏توانند بدون اطلاع بيايند و هرجايي را كه خواستند، بازرسي كنند. يعني، تمام مشكل پرونده هسته‏ ي با پذيرش پروتكل الحاقي حل مي‏شود. اما آيا اين موضوع جزو نقشه ‏راه ايران هست يا نيست؟ من نمي‏دانم.

به نظر مي‏رسد نقد كلي شما اين است كه موضوع، در عرصه عمومي ايران مطرح نشده و يكباره اقداماتي به اجرا درآمده است...

نه. در عرصه عمومي مطرح هست.

اما شما مي‏گوييد ما نمي‏دانيم نقشه‏راه دستگاه سياست خارجي چيست. مثلا الآن، ايران گفته براي مذاكرات ژنو يك بسته پيشنهادي داريم (اين مصاحبه قبل از مذاكرات انجام شده است)، اما كسي نمي‏داند محتواي اين بسته چيست. به‏عبارتي، نيروهاي سياسي در جريان روندي كه ايران در پيش گرفته، قرار ندارند.

من نمي‏دانم. شايد ساير نيروها در جريان قرار داشته باشند. من از نقشه‏راه خبر ندارم. وقتي از بسته جديد صحبت مي‏شود، محتواي آن چه خواهد بود؟ اگر از من سؤال مي‏شد، مي‏گفتم پروتكل الحاقي را بپذيريد. چراكه پذيرش اين پروتكل، به تمامي مباحثي كه ايران با آژانس بين‏المللي انرژي اتمي دارد،  پايان خواهد داد. اين گام اصلي در مسير اعتمادسازي خواهد بود. اما آيا ايران آمادگي امضاي پروتكل را دارد؟  من بر اين باورم كه ايران بايد اين كار را بكند.

در دوره قبل هم كه آقاي روحاني مسؤول مذاكرات هسته‏اي بود، ايران تا يك قدمي امضاي پروتكل هم رفت كه حتي مجلس آن زمان، طرح دوفوريتي داد؛ اما نهايتا موضوع منتفي شد. آيا فكر مي‏كنيد اراده لازم براي امضاي پروتكل الحاقي بعد از گذشت اين سال‏ها و تجربه رويكردهاي ديگر در مذاكرات هسته‏اي شكل گرفته است؟

ما نمي‏دانيم. عرض كردم كه اراده اصلاح با نقشه‏راه متفاوت است. من نمي‏دانم در اين بسته جديد چه مواردي پيش‏بيني شده است. علاوه بر اين، مشكل ايران با جهان صرفا با حل مسأله هسته‏اي تمام نمي‏شود. شرایط کنونی جهان را باید تحلیل کرد. البته گروه جديدي كه با آقاي روحاني به عرصه آمده‏اند، در مقايسه با دولت قبلي اشراف بيشتري دارند. اما ما بايد بدانيم دوران جنگ سرد تمام شده است. در دهكده جهاني، اقتصاد حرف اول را مي‏زند. روابط اقتصادي چين و روسيه با جامعه جهاني (و نه حتي صرفا آمريكا) چنان است كه ممكن نيست در يك تقابل و رويارويي جدي ميان ايران و آمريكا، طرف ايران را بگيرند. آنها با ايران بازي مي‏كنند. اين حرف كه «آمريكا قابل اعتماد نيست» درست است؛ اما در مناسبات ديپلماتيك، هيچ‏يك از طرفين ایران قابل اعتماد نيستند. مگر روابط ما با روسيه بر اساس اعتماد است؟ مگر روس‏ها نشان داده‏اند كه قابل‏اعتماد هستند؟ نمونه‏اش نيروگاه هسته‏اي بوشهر است كه به عناوين مختلف پشت گوش مي‏اندازند. يا آيا سياست چين در قبال ايران قابل‏اعتماد است؟ چين از يك طرف با ايران رابطه اقتصادي دارد، از آن طرف رضا پهلوي را دعوت مي‏كند و برايش قاليچه قرمز مي‏اندازد. بنابراين، اصولا اين نگاه كه «ما چرا بايد با آمريكا مذاكره كنيم؛ در حاليكه آمريكا دنبال منافع خودش است؟»، مردود است. طبيعي است كه آمريكا بايد دنبال منافع خود باشد. هر دولتي دنبال منافع خود است. ما مي‏گوييم آمريكا قابل‏اعتماد نيست؛ اطمينان در قراردادها هنگامي محقق مي‏شود كه توافق‏ها به گونه‏اي باشد كه منافع دو طرف در اجراي آن قرارداد ديده شده باشد. يعني، ضمانت اجراي توافق‏ها آن چيزي است كه شما بر سر آن توافق مي‏كنيد. بطوري كه اگر ايران بخواهد زير قرارداد بزند، خودش ضرر كند و متقابلا آمريكا هم اگر قرارداد را زير پا بگذارد، خودش ضرر دهد.

شما در صحبت‏هاي خود چند بار گفتيد كه اطلاعي از نقشه‏راه و بسته پيشنهادي ايران نداريد. به‌‌عنوان يك ناظر و چهره مبرز سياسي، آيا در نگاهي به صحنه سياسي بين ايران و آمريكا فكر مي‏كنيد منافع دو طرف الآن به اين نقطه رسيده كه با پذيرش پروتكل الحاقي تأمين شود و بازي «برد-برد» شكل بگيرد؟

ببينيد! پذيرش پروتكل بايد بخشي از يك توافقنامه كلي‏تر باشد. نه اينكه فقط اين باشد و بس. ايران بايد بگويد ما به‌‌عنوان قدم اول و با هدف اعتمادسازي، پروتكل را مي‏پذيريم. اما قدم دوم بايد لغو تمام تحريم‏ها باشد. در كنار اين، ايران اگر به مناسبات جهاني توجه داشته باشد  ایران می‌تواند در بحران سوریه طرح ابتکاری داشته باشد و درجايي بنشيند كه مي‏تواند به آن اتكاء كند. بنابراين، پذيرش پروتكل الحاقي را بايد در يك مجموعه كلي‏تر ديد. بايد روشن شود كه اگر ايران پروتكل را امضاء كند، اقدام آمريكا و اروپا چه خواهد بود؟ بنابراين، ايران مي‏تواند آمادگي خود براي امضاي پروتكل الحاقي را اعلام كند؛ منوط به آنكه اقدام طرف مقابل هم تعريف و تعيين شده باشد. به هر حال، تحريم‏ها اقتصاد ما را به‏هم ريخته است. به نظر من، اگر در يك پكيج همه اين موارد ديده شود و مورد توافق قرار گيرد، بازي «برد-برد» خواهد بود.

 اوباما در صحبتي كه بعد از ديدار با نتانياهو داشت، ادعا کرد ما به اين نتيجه رسيده‏ايم كه تحريم‏ها باعث شد كه ايراني‏ها از موضع سخت پيشين، به نرمش برسند. آيا اين بدان معنا نيست كه آمريكا حاضر نخواهد شد كه لغو تحريم‏ها را تا اطلاع ثانوي، جزو بسته توافق‏ها تعريف كند و آن را جزو گام‏هاي نخست مذاكرات قرار دهد؟ به عبارتي، سياست آنها تداوم استراتژي چماق و هويج نيست؟

بايد از اوباما پرسيد كه هدف از تحريم‏ها چه بود؟ مگر غير از اين بود كه مي‏گفتند ايران حاضر نيست قطعنامه‏ها را بپذيرد يا پروتكل الحاقي را امضاء كند و يا طبق مقررات بين‏المللي عمل كند؟

اما جريان‏هايي هم در آمريكا مي‏توانند به اين نتيجه برسند كه بايد تحريم‏ها ادامه يابد تا ايران تعهدات بيشتري را بپذيرد.

چه چيزي غیر از اين؟

به هر حال، جريان‏هايي انتظارات بيشتري دارند. مثلا در قبال فلسطين.

درست است. اسرائيل و گروه‏هاي فشار در آمريكا و ايران جريان‏هايي هستند كه علي‏الاطلاق نمي‏خواهند روابط ايران و آمريكا بهبود پيدا كند. منافع اسرائيل در منطقه آن است كه روابط ايران و آمريكا همچنان تيره بماند. بنابراين، آنها مي‏گويند فشارها را ادامه دهيم. هدف آنها اين نيست كه ايران پروتكل الحاقي را بپذيرد؛ هدف‌شان اين است كه رابطه ايران و آمريكا به نقطه غيرقابل بازگشت برسد. شما مي‏بينيد همين اندازه كه ايران تغيير گفتماني را در قبال جهان شروع كرده، واكنش هيستريك و ديوانه‏وار نتانياهو را برانگيخته است. براي من جالب است گروه‏هاي مخالفي كه در خارج از كشور عليه ايران فعال هستند؛ عينا همان مواضع اسرائيل را دارند و مواضع روحاني را «دروغ» و «گرگي در لباس ميش» توصيف كرده‏اند. شما ببينيد سخنگوي گروه رجوی[منافقين] در تلويزيون VOA چه مي‏گويد. از اين طرف، در داخل هم مواضع مشابهي را شاهد هستيم. كساني چوب لاي چرخ دستگاه ديپلماسي مي‏گذارند و بهبود روابط با آمريكا را نمي‏خواهند. من اخيرا در مصاحبه‏اي با سايت فرارو گفتم: عده‏اي در آمريكا مخالف بهبود روابط هستند و عده‏اي هم در ايران؛ اين مخالفان بايد بگويند چه ارتباطي با آنها دارند؟ دستگاه‏هاي مسوول بروند و اين را بررسي كنند كه اين جريان‏ها به چه مناسبت اين اقدامات را انجام مي‏دهند. شما با سياست رئيس‏جمهور مخالفيد، درست؛ اما ديگر لنگه كفش پرت كردن يعني چه؟ اين كار چه معنايي دارد جز كارشكني در سياست خارجي ايران؟ اين كار به نفع كيست؟ جز به نفع اسرائيل؟ بنابراين، عده‏اي چه در ايران و چه آمريكا چون نمي‏خواهند علي‏الاطلاق روابط بهبود يابد، مي‏گويند اين حرف‏ها را نپذيريد. اما اگر قرار باشد مسأله در نقطه‏اي حل شود، راه‌حل همين است كه در يك پكيج منافع دو طرف ديده شود.

جرياني كه شما اشاره داشتيد كه در ايران چوب لاي چرخ دستگاه ديپلماسي مي‏گذارند و با بهبود روابط تضاد دارند؛ بعد از بازگشت آقاي روحاني از سفر نيويورك غير از تجمع و پرتاب لنگه كفش، در روزنامه‏هاي خود مقالاتي نوشتند مبني بر آنكه اين سفر هيچ دستاوردي براي ايران نداشته است. خطاب به آقاي روحاني نوشتند كه شما اسرائيل را به رسميت شناختيد و در ازاي آن، هيچ امتيازي نگرفتيد. 35 سال مقاومت را كنار گذاشتيد و تلفني با رئيس‏جمهور آمريكا صحبت كرديد، ولي هيچ دستاوردي نداشتيد. شما به‌‌عنوان يك چهره طرفدار بهبود روابط، اين سفر را داراي چه دستاوردهايي مي‏دانيد؟

كساني كه اين حرف‏ها را مي‏زنند خواهان «همه يا هيچ»اند. در هيچ نقشه‏راهي، دستاورد ناگهاني و يك‏شبه وجود ندارد. درست است كه ما 30 سال است با آمريكا قطع رابطه داريم؛ اما روابط آمريكا و چين هم چندين دهه قطع بود. ولي وقتي كه دولت نيكسون تصميم به تنش‏زدايي گرفت و اولين ارتباطات بوجود آمد، بلافاصله سرمايه‏هاي آمريكايي به چين سرازير نشد. روند بهبود روابط براي هر دو طرف زماني طول كشيد. در مورد شوروي سابق هم همينطور بود. سال‏ها بود كه بخشي از سرمايه‏داران آمريكايي معتقد بودند كه تنها راه مقابله با توسعه كمونيسم اين است كه ما با شوروي روابط اقتصادي برقرار كنيم و از طريق روابط اقتصادي، آنها را كنترل كنيم؛ نه از طريق نظامي. بالاخره هم همين شد. در زمان رئيس‏جمهوري نيكسون، تنش‏زدايي به نتيجه رسيد، تمام تحريم‏هاي شوروي برداشته شد و دولت آمريكا سالي 30 ميليون تن گندم به شوروي مي‏فروخت. در ايران هم، كساني كه به روحاني مي‏گويند چه دستاوردي داشته؛ بايد بگويند چه توقعي داشته‏اند؟ اقدامات انجام‏شده در همين اندازه فعلي در حدي بوده كه همه شواهد مي‏گويد ايران در حال بيرون آمدن از بن‏بست است. در برابر آن سخنان ‏ كه آقاي احمدي‏نژاد با ادبياتي عجیب‏ مي‏گفت، رئيس‏جمهور جديد و وزير امور خارجه آقاي ظريف چنان صحبت كردند كه ناگهان، دنيا واكنش بسيار مثبتي به ايران نشان داد. البته، بايد توجه داشت كه اصلاح تصوير ايران در جهان گام اول است. اما اين كافي نيست و نمي‏توان در اين نقطه متوقف شد. بايد جلوتر برويم و گام‏هاي بعدي را برداريم.

البته كساني كه اين حرف را مي‏زنند، به‏نوعي رنگ و بوي ايدئولوژيك به نقد خود مي‏دهند...

چه رنگ و بوي ايدئولوژيكي؟ بر اساس كدام مباني ايدئولوژيك اين مواضع را مي‏گيرند؟

مدعي‏اند مقابله با آمريكا به‏نوعي جزئي از هويت انقلاب شده است.

اينها بايد بگويند مباني ايدئولوژيك هويت انقلاب كجاست؟ ما مسلمانيم. مباني ايدئولوژيك اسلام چيست؟ قرآن در طبقه‏بندي گروه‏هاي مختلف اهل كتاب را از كفار و مشركين جدا كرده و اهل كتاب را از كفار و مشركين به مسلمانان نزديك‏تر دانسته است. روسيه و چين كمونيست هستند. بنابراين، اگر بخواهيم بر اساس مباني ايدئولوژيك عمل كنيم؛ نه دولت بعثي سوريه مي‏تواند با ما در يك جبهه باشد و نه روسيه و چين و ونزوئلا. درست است كه امراي عرب بعضا فاسد هستند؛ اما مسلمان هستند. اگر يك مؤمن دچار فساد اخلاقي شد، او را مرتد نمي‏دانند؛ اما اگر كسي ملحد شود، از دين بيرون است و زنش به او حرام مي‏شود. اما زن مرد مرتد بر او حرام مي‏شود. پس مباني ايدئولوژيك اين آقايان كجاست؟ چه كسي اين مباني را تعريف كرده است؟

به‏نوعي اعتبار تاريخي پيدا كرده.

تاريخي هم نيست. وقتي من در دوم ارديبهشت 1358 به وزارت خارجه رفتم؛ از طريق اخبار مطبوعات مطلع شدم كه آمريكا سفير جديدي را براي ايران تعيين كرده به نام كاتلر. هيچ نوع سابقه‏اي از آقاي كاتلر در وزارت امور خارجه نبود. من از كاردارمان در واشنگتن، آقاي علي آگاه، خواستم كه گزارشي از سوابق آقاي كاتلر تهيه كند. ايشان تهيه كرد و فرستاد. به دليل سوابقي كه آقاي كاتلر در حوادث آفريقا داشت، ما او را عنصر نامطلوب تشخيص داديم. من گزارش به هيأت دولت بردم و پيشنهاد دادم ما آگريمان (پذيرش) را كه جناب دكتر سنجابي (وزير خارجه اول دولت موقت) به كاتلر داده؛ پس بگيريم. هيأت دولت و شوراي انقلاب نظر مرا تصويب كردند. من گزارش اين موضوع را به امام خميني دادم و از ايشان سؤال كردم: حالا مي‏فرماييد برويم تا قطع روابط يا نه؟ آقاي خميني گفتند: «نه. كج‏دار و مريز رفتار كنيد». آقاياني كه از مباني ايدئولوژيك انقلاب دم مي‏زنند؛ امام خميني رهبر انقلاب بودند. كسي بود كه مي‏گفت اگر همه ملت ايران نظري داشته باشد، من نظر خودم را مي‏گويم. اگر نيت و نظر ايشان قطع رابطه بود و آن را به مصلحت مي‏دانست؛ دو خط به دولت يا وزير امور خارجه مي‏نوشت كه روابط را قطع كنيد.

همانطور كه در مورد مصر اتفاق افتاد...

بله. در مورد مصر من به آقاي خميني گزارش دادم. گفتم: آقا! همه كشورهاي عربي (حتي دولتي مثل عربستان) با مصر قطع رابطه كرده‏اند؛ اگر ايران انقلابي قطع رابطه نكند، خيلي بد است. شوراي انقلاب و دولت با قطع رابطه مخالفت كردند؛ چون ايران دو ميليارد دلار در مصر سرمايه‏گذاري كرده بود. من گزارش خود را به آقاي خميني دادم و گفتم: رابطه با مصر يك بحث سياسي است و نه اقتصادي. آقاي خميني هم در پاسخ من نوشت كه قطع رابطه كنيد. در حاليكه در مورد آمريكا نه آقاي خميني و نه شوراي موقت دنبال قطع رابطه نبودند. اگر اعضاي شوراي انقلاب از جمله آقايان بهشتي، هاشمي و ديگران مي‏خواستند رابطه قطع شود؛ يك مصوبه مي‏گذراندند. چطور شوراي انقلاب تصويب كرد سپاه را از دولت بگيريم و بدهيم به شوراي انقلاب؟ اينجا هم مي‏توانست مصوب كند كه دولت رابطه با آمريكا را قطع كند. دولت هم قطع مي‏كرد. اما نه‏تنها قطع رابطه را تصويب نكردند، بلكه نظر آن طرفي دادند كه رابطه قطع نشود. بلافاصله بعد از انقلاب، مرحوم بهشتي از من خواست تا به‌‌عنوان سفير ايران به آمريكا بروم. گفتم: من به اندازه كافي آمريكا بودم و نمي‏خواهم برگردم! موقعي هم كه بحث سفر من به سازمان ملل بود و دولت آمريكا اظهار تمايل كرده بود كه من با آقاي ونس (وزير خارجه وقت آمريكا) ديدار كنم؛ به دعوت من جلسه مشترك شوراي انقلاب و دولت تشكيل شد. در آن جلسه همه آقايان بودند. در آنجا موضوع را مطرح كردم. 7 مورد را تصويب كردند كه من حتما در مذاكره با ونس مطرح كنم.

چه موضوعاتي بود؟

همه موارد را به خاطر ندارم. مثلا يكي از آنها مربوط به هواپيماي اف-14 بود كه نرم‏افزار كامپيوتري آن را برده بودند. يا 400 ميليون دلار لوازم يدكي ارتش را كه ايران قبل از انقلاب از آمريكا خريده و پول آن را هم داده بود؛ اما در آستانه ارسال به ايران، به خاطر انقلاب متوقف شده بود. يا حساب تنخواه گردان 24 ميليارد دلاري ايران در وزارت دفاع آمريكا كه بايد تكليف آن روشن مي‏شد. مي‏خواهم بگويم كه هيچ‏يك از آقايان در آن جلسه نگفت كه شما با آقاي ونس ديدار نكنيد و يا اگر ديدار داشتيد، طوري برخورد كنيد كه رابطه قطع شود.

پس اين رويكردي كه نهايتا زمينه قطع رابطه را ايجاد كرد؛ از كجا مي‏آمد؟ كمااينكه حتي قبل از تسخير سفارت، بحث ديدار شما با برژينسكي (مشاور امنيت ملي كارتر) در الجزاير با واكنش‏هاي تندي در داخل مواجه شد و بعد هم كه تسخير سفارت رخ داد. شما بعضا به اين موارد با نگاه توطئه مي‏نگريد. در حاليكه به گفته شما نه امام، نه شوراي انقلاب و نه دولت موافق قطع رابطه نبودند؛ اين حركت‏ها از كجا شكل گرفت كه بعدا هم به نوعي تخاصم بين دو كشور انحاميد؟

دانشجويان خط امام كه سفارت را گرفتند، به كرات گفته‏اند كه ما مي‏خواستيم دو سه روز گروگان‏ها را نگه داريم و بعد بياييم بيرون. من در يك مناظره در دانشگاه اميركبير از آقاي عبدي پرسيدم شما كه مي‏خواستيد گروگان‏ها را دو تا سه روز نگه داريد، چطور آنها را 444 روز نگه داشتيد؟ در واقع، حمله به سفارت، گروگانگيري براي دو يا سه روز و نگهداري گروگان‏ها تا 444 روز دو پرونده جداگانه است. هر انگيزه‏اي كه در قسمت اول ماجرا وجود داشته، با قسمت دوم متفاوت است. براي تسخير سفارت و گروگانگيري دو تا سه روزه، خود دانشجويان مي‏گويند مي‏خواستيم دولت موقت سقوط كند.

البته آنها مي‏گويند دولت موقت قبل از تسخير سفارت هم استعفا داده بود...

پس براي چي به سفارت حمله كردند؟ خودشان گفته‏اند هدفمان سقوط دولت بود.

مي‏گويند اعتراض به ورود شاه به آمريكا بود.

بهانه آن بود. اما به كرات گفته‏اند كه هدف ما سقوط دولت موقت بود. پس، اين انگيزه قسمت اول بود. اما اينكه چرا گروگان‏ها را 444 روز نگه داشتند، انگيزه ديگري داشت. شما اگر كتاب كارتر درباره فلسطين را كه به فارسي هم ترجمه شده، بخوانيد؛ اين را خواهيد فهميد. نگهداري گروگان‏ها براي 444 روز چيزي نبود جز به نفع اسرائيل براي اينكه كارتر انتخاب نشود تا فشاري كه براي صلح بر روي اسرائيل وجود داشت، برداشته شود. اگر كارتر براي بار دوم انتخاب شده بود، با امكاناتي كه داشت و با تكيه بر قرارداد كمپ ديويد صلح را برقرار مي‏كرد. كارتر در كتاب خود مي‏گويد كه در سه نوبت، اسرائيل امضاء كرد كه به پشت مرزهاي سال 1967 خواهد برگشت؛ اما زير امضاي خود زد. اگر كارتر براي بار دوم انتخاب شده بود، حتما آن را اجرا مي‏كرد. گروگان‏ها را نگه داشتند تا كارتر انتخاب نشود.

 آقای اصغرزاده می‏گوید گروگان‌ها از دست ما هم خارج شده بود.

بگویند به دست کی بود؟ اینها که در آن داخل بودند، باید به ملت بگویند کار از دست ما خارج شده بود و مثلا دست آقای فلان بود. بگذارید من یک مثال بزنم. چند روز بعد از گروگانگیری، آقای یاسر عرفات از بیروت مصاحبه‏ای کرد و گفت: «اگر آمریکا از ما بخواهد، ما به ایران می‏رویم و وساطت می‏کنیم». این در شرایطی بود که آمریکا ساف را به رسمیت نمی‏شناخت. عرفات می‏خواست به این بهانه، کارتر ساف را به رسمیت بشناسد و به او مأموریت وساطت درباره تسخیر سفارت را بدهد. هنوز دولت آمریکا به این پیشنهاد هیچ واکنشی نشان نداده بود. ناگهان یک بیانیه علیه یاسر عرفات منتشر و در رادیو تلویزیون خوانده شد که تو را چه به این حرف‏ها؟ تو برو سراغ رجال مرتجع عرب! من وقتی این را شنیدم، گفتم یک مؤثری در این ماجرا هست. اگر صبر می‏کردند دولت آمریکا ساف را به رسمیت بشناسد، چه کسی از این قضیه ناراضی بود؟ جز اسرائیل؟ این همان یاسر عرفاتی بود که اجازه دادند به ایران بیاید و در اورژانس بیمارستان قلب، آقای خمینی را ببیند و برخی رجال سیاسی با او عکس گرفتند و در تمام لبنان پوستر آن منتشر شد. در اینجا هم می‏شد اجازه دهند عرفات به ایران بیاید؛ وقتی آمد، به او بگویند تو را چه به این کارها؟ اینها مواردی است که باید بررسی شود. این چه بازی بود که وقتی زمان آزادی گروگان‏ها شد، آنها را بردند و سوار هواپیما کردند؛ همزمان رادیو را باز کردند. رادیو مستقیما مراسم جابجایی دو رئیس‏جمهور آمریکا را پخش می‏کرد، در آن لحظه‏ای که رادیو اعلام کرد آقای کارتر از کاخ سفید بیرون آمد و ریگان جای او نشست؛ اجازه دادند هواپیما پرواز کند؟

شاید در پاسخ گفته شود این واکنشی به حمایت کارتر از شاه و پذیرش او برای معالجات پزشکی بود. در واقع، نوعی خشم انقلابی از کارتر...

تمام این حرف‏ها فقط حمله به سفارت و گروگانگیری را توجیه می‏کند؛ ولی نگه داشتن 444 روزه را توجیه نمی‏کند.

شاید گفته شود برای خنک شدن دل‏مان و انتقام از کارتر این کار را کردیم!

این تعبیرها که در عالم سیاست معنا ندارد.

البته خودتان بهتر می‏دانید که قریب به اتفاق سیاستمداران ما (بویژه در طیف مخالفان دولت موقت) افراد باتجربه و آشنا با علم سیاست نبودند. عموما چریک‏ها و یا زندانیان سیاسی بودند و یا روحانیونی که از حوزه آمده بودند و در مراکز تصمیم‏گیری قرار گرفته بودند. آیا به جز آن نگاه توطئه‏ای که شما طرح می‏کنید؛ بی‏تجربگی و یا احساس‏گرایی انقلابی در این مسأله مؤثر نبود؟

به این معنا مؤثر بود که آن عناصر نفوذی از آسان‌گیری‌ها استفاده کردند. من باز هم مثالی می‏زنم. چرا وقتی هویدا گفت می‏خواهد صحبت کند؛ اعدامش کردند؟ چه کسانی نمی‏خواستند هویدا حرف بزند؟ بعضی سلطنت‏طلبان ادعا کرده‏اند به این دلیل هویدا را کشتند چون می‏خواست درباره رابطه روحانیون با دربار حرف بزند! در حالیکه این استدلالی بچه‏گانه است. مسأله این نبود. هویدا 13 سال نخست‏وزیر شاه بود. شما خاطرات پرویز راجی (آخرین سفیر ایران در لندن) را بخوانید؛ می‏گوید هویدا به من گفت من شرمم می‏آید از مسایلی که در ایران می‏گذرد. من این حرف را به آقای خمینی زدم که یک وقت، ما فساد و مسایل حکومت شاه و دربار شاه را می‏گوییم؛ یک وقت هویدا می‏گوید. بین این دو، تفاوت وجود دارد. بنابراین، فرمایش شما درست است. بخشی از مسأله ناشی از بی‏تجربگی و ساده‏اندیشی نیروهای انقلاب بود که آن عناصر زبل، کارکشته و نفوذی از همین ساده‏اندیشی استفاده می‏کردند.

شما این نفوذی‏ها را از چه جریان‏هایی می‏دانید؟

سلطنت‏طلبان بودند، ساواکی‏ها، توده‏ای‏ها، مجاهدین و موساد همه بودند. رئیس ساواک مهاباد شده بود رییس کمیته منطقه 7 تهران! من اسناد آن را دارم و در خاطرات خود آورده‏ام. یا موارد معروف‏تر یعنی کلاهی و کشمیری. اینها به کجا وابسته بودند؟ الآن شما می‏دانید اینها کجا هستند؟ هیچکس نمی‏داند. کلاهی عملا همه‏کاره حزب جمهوری اسلامی بود. دیدیم که چگونه عمل کرد. نفوذی بعدی چند درجه بالاتر بود. کشمیری دبیر شورایعالی امنیت ملی ایران بود. به محرمانه‏ترین اسناد دسترسی داشت و آقای رجایی پشت سر او نماز می‏خواند؛ اما نهایتا دیدیم که در یک اقدام تروریستی حرفه‏ای بمب را در ضبط صوتی که جلسات شورا را ضبط می‏کرد، جاسازی کرد و بعد از محل خارج شد و با کنترل از راه دور، دفتر نخست‏وزیری را منفجر کرد و بلافاصله به همراه خانواده با هواپیما از کشور خارج شد و هیچکس هم نمی‏داند کجاست. مرحله سوم و فاز بعد کجا بود؟ آقای سعید امامی شد معاون امنیتی وزارت اطلاعات. آقای نیازی، رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح و مسؤول پرونده قتل‏ها در همان مقطع اعلام کرد که سعید امامی برای موساد کار می‏کرده است. آن زمان که آقایان رجایی و باهنر به شهادت رسیدند، ما در مجلس اول حضور داشتیم. خاطرم هست هنگام تشییع جنازه در کنار تابوت آقایان رجایی و باهنر کیسه‏ای هم از خاکستر آورده بودند که تصور می‏شد بقایای کشمیری است! یعنی، حتی بعد از ترور هم کسی در ابتدا نه تنها به کشمیری شک نکرده بود، که او را هم جزو شهدای ترور تصور می‏کردند. اما بعد که معلوم شد کشمیری از کشور خارج شده؛ همه حیرت‏زده شدند. من در همان جا به آقای هاشمی (رئیس مجلس وقت) و نمایندگانی که حضور داشتند، گفتم که آن شبکه‏ای که کشمیری را در چنین نقطه حساسی قرار داده؛ قطعا حاضر نمی‏شود او را از صحنه خارج کند، مگر آنکه مهره دیگری در سطحی بالاتر در اختیار داشته باشد. بروید بگردید او کیست؟ بعد از چند سال، سعید امامی درآمد. اینها سؤالاتی بسیار اساسی است. نفوذی‏ها در تمام سطوح بودند. روزنامه جمهوری اسلامی، ارگان حزب حاکم، به سردبیری مهندس موسوی شعری چاپ می‏کند با عنوان «سنگر ایمان». اگر حروف اول ابیات آن را کنار هم می‏گذاشتید، شعاری می‏شد علیه آقای خمینی. این ماجرا آن زمان خیلی جنجال به پا کرد. در مجلس اول پوستری درست شد در چهار رنگ؛ با عبارت «امام آمد» در چهار رنگ سفید، سبز، قرمز و سیاه. از لحاظ تصویری خیلی زیبا بود. من به آقای هاشمی گفتم نظرتان درباره این پوستر چیست؟ گفت کار هنری خوبی است. گفتم پیامش چیست؟ یک دفعه در فکر فرو رفت و همه را جمع کرد. من اسکن آن پوستر را دارم و در خاطراتم خواهم آورد. من یک فصل در خاطراتم درباره جریان نفوذی دارم. بنابراین، جریان نفوذی وجود دارد و طبیعی هم هست که باشند. با پیروزی انقلاب شکست خوردند و حالا برای آنکه منافع و موقعیت خود را حفظ کنند؛ از من انقلابی بلندتر داد می‏زنند!

برگردیم به بحث رابطه با آمریکا و ماجرای قطع روابط.

بله. همانطور که اشاره کردم؛ رابطه را آمریکا قطع کرد و نه ایران. ضمن آنکه قطع روابط نشانه قدرت نیست. بلکه نشان داد آقای کارتر هرکاری کرده، نتوانسته مسأله گروگان‏ها را حل کند و در نتیجه، از موضع ضعف به آخرین کار دست زده است. ما با عراق هم در حال جنگ بودیم، اما روابط‌مان قطع نشد.

ارزیابی شما از تلاش‏هایی که در طول این سه دهه صورت گرفت برای تلطیف فضای روابط ایران و آمریکا که مهمترین آن، مک فارلین بود؛ چیست؟ چرا این تلاش‏ها دچار اخلال شد؟

در مورد مک فارلین، قضیه را کی لو داد؟ آن زمان ایران دیگر چه چیزی از آمریکا می‏خواست؟ الآن آقای روحانی با اوباما یک صحبت تلفنی داشته و اینها جنجال به پا کرده‏اند. آن زمان، رئیس شورای امنیت آمریکا (مک فارلین) با هیأتی بلندپایه با هواپیما به ایران آمد و دسته گل، کیک و کلت آوردند. چه کسی این را لو داد؟ این در خاطرات آقای منتظری هست. من قبل از آن، فکر می‏کردم سید مهدی هاشمی موضوع را فهمیده و به آقای منتظری گفته است. آقای منتظری به من گفت: خیر. سرهنگ قربانی‏فر، افسر ساواک ایران، که بعد از انقلاب از ایران رفته بود و با موساد کار می‏کرد؛ در موقع جنگ با ایران تماس گرفت و گفت سابقه من این است؛ اما در این جنگ یک میهن‏پرستم و حاضرم برای کمک به ایران در تهیه اسلحه به ایران کمک کنم. اسلحه اسرائیلی را می‏آورد در تبریز تحویل می‏داد، پول آن را هم نقد می‏گرفت و می‏رفت. هر چه در انبار داشت، به ایران فروخت.

خیلی هم بی‏کیفیت بود!

اصلا از رده خارج بود. آن وقت، اسرائیل رفت در وزارت دفاع آمریکا تا موجودی موشک‏های تاو از رده خارج را در انبارهای پنتاگون بخرد. آمریکایی‏ها مشکوک شدند که اسرائیل این موشک‏ها را برای چه می‏خواهد. اسرائیل موشک‏ها را به قربانی‏فر می‏فروخت و او به ایران می‏داد. بعد هم به ایران می‏گفت که موشک‏ها را از بازار سیاه خریده است. ایرانی‏ها هم نمی‏دانستند از کجا می‏آید. تا هنگامی که آمریکایی‏ها موضوع را فهمیدند. یک کانال دیگری باز کردند تا خودشان بتوانند با ایران تماس بگیرند. بعد به ایران گفتند چرا شما از اسرائیل سلاح می‏خرید؟ شما بروید و از عربستان بخرید. اسرائیلی‏ها جوش آوردند و جنجال به پا شد. این همزمان شد با یک حادثه دیگر. 80 فروند موشک هاگ را به ارزش 18 میلیون دلار به ایران فروختند و به تبریز آوردند. آقای قربانی‏فر باید 15 میلیون دلار پول این موشک‏ها را می‏داد. رفت از قاشقچی، آن سرمایه‏دار عرب، 15 میلیون دلار را وام گرفت تا در سه ماه 18 میلیون دلار بازگرداند. موشک‏ها را آوردند به تبریز. یکی را در بندرعباس بردند و امتحان کردند. اما وقتی موشک‏ها را باز کردند دیدند روی همه آنها نوشته شده ساخت اسرائیل. در نتیجه، نپذیرفتند. بدین ترتیب، قربانی‏فر ماند و با این موشک‏ها و بدهی به قاشقچی! به همین خاطر، دو نامه به منتظری می‏نویسد و مک فارلین را لو می‏دهد. سیدمهدی هاشمی از طریق برادرش سیدهادی که داماد آقای منتظری بود، موضوع را می‏فهمد و خبر را به هفته‏نامه الشراع لبنان می‏دهد که در نتیجه آن، در آمریکا هم ماجرا را می‏فهمند و آن کمیسیون تاور و داستان‏های بعد را در پی می‏آورد. براین اساس، باید گفت مک فارلین را هم اسرائیلی‏ها برهم زدند. الآن هم همینطور است. آنها با بهبود روابط ایران و آمریکا کاملا مخالفند.

یعنی الآن هم امکان توطئه‏هایی از سوی اسرائیل وجود دارد؟

بله. هست. خط نفوذی بیکار نمی‏نشیند.

چه پیشنهادی برای جلوگیری از فعالیت آنها دارید؟

این یک مسأله صرفا امنیتی نیست. راهش باز کردن فضای سیاسی جامعه است. اگر فضا باز شود، نیروهای دلسوز جامعه و منافع ملی ایران در یک رویارویی سیاسی خواهند توانست نفوذی‏های تندرو را ایزوله کنند. به همین خاطر هم، آنها با دامن زدن به تنش‏های سیاسی به هر قیمت مانع باز شدن فضا می‏شوند. تنها راه آزادی مطبوعات و اجتماعات است.

آقای دکتر! موضوع قابل بحث دیگر درباره شعار «مرگ بر آمریکا» بود که مطالبی در سایت آقای هاشمی منتشر  شد اصولا شعار مرگ بر آمریکا از کجا آمد؟ آیا در راهپیمایی‏های اولیه، این شعار بود؟

در دوران انقلاب، شعار «مرگ بر آمریکا» در تظاهرات بود. علت هم آن بود که در تظاهرات، همه نیروها بودند. از جمله نیروهای سازمان‏یافته فدایی و مجاهد. شما می‏دانید که یک گروه کوچک متشکل در یک گروه کثیر نامتشکل، می‏تواند فضا را کنترل کند. شعار از آنجا شروع شد و بعد از انقلاب هم ادامه پیدا کرد. اما بعد از انقلاب بین دو موضوع خلط شد. یک موقع مردم در خیابان شعار مرگ بر آمریکا می‏دهند. اما یک وقت رئیس دولت این را می‏گوید یا در نماز جمعه که توسط نهادهای حکومتی برگزار می‏شود، سر می‏دهند. من به عنوان یک شهروند عادی می‏توانم هرچه به دهانم بیاید، علیه کارتر یا اوباما بگویم. اما به محض آنکه یک پست رسمی پیدا کردم، دیگر نمی‏توانم. در ادبیات و گفتمان سیاسی این موارد مرسوم نیست. حرف آقای خمینی هم این بود که این شعارها نباید به هزینه دولت ایران حساب شود. اما مردم می‏توانند شعار دهند و دولت هم بگوید به من چه ارتباطی دارد؟ مردم هستند و من نمی‏توانم جلوی شعار دادن مردم را بگیرم. حوزه عمل دولت محدود به اقدامات دیپلماتیک است. دولت حداکثر می‏تواند قطع رابطه کند. اما مردم فرق می‏کند. مردم ممکن است سفارتخانه را هم اشغال کنند. همانطور که در همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب اتفاق افتاد. چرا که دولت میزبان مسوول امنیت دیپلمات‏های خارجی است. حرف آقای خمینی هم بدین معناست که «مرگ بر آمریکا» نباید سیاست علنی دولت ایران باشد. همانطور که تلاش‏هایی شد تا مسوولیت گروگانگیری را بر دوش دولت ایران بیاندازند. در حالیکه دولت نمی‏تواند گروگانگیری کند. حالا دانشجویان رفته‏اند و کاری کرده‏اند. اما بعد ماجرا تبدیل به این شد که دولت آنها را نگه داشته است.

مقداری برگردیم به تحولات اخیر. به نظر می‏رسد دولت آقای روحانی و به‌ویژه آقای ظریف در ابتدای کار دولت رویکردی فعالانه و تا حدی غافلگیرکننده برای پیشبرد سیاست خارجی دولت داشتند؛ از جمله اقدامات رسانه‏ای در فیسبوک و توئیتر و به‌ویژه پیامی که برای یهودیان جهان و متعاقبا درباره هولوکاست بیان شد. بعد هم در نیویورک که دیدار و تماس صورت گرفت. اما بعد از سفر نیویورک و با فضاسازی‏های رسانه‏ای، به نظر می‏رسد تیم سیاست خارجی در موضع مواجهه با فضاسازی و سناریوهای مخالفان قرار گرفته و از کنشگری به کنش‏پذیری متمایل شده است که اوج این مسأله را در ماجرای تیتر کیهان و واکنش آقای ظریف شاهد بودیم. ظاهرا، دیگر آن رویکرد فعالانه و غافلگیرکننده قبلی دیده نمی‏شود. آیا شما این تحلیل را می‏پذیرید؟ و به‌عنوان وزیر خارجه اولین دولت جمهوری اسلامی، چه پیشنهادی به وزیر خارجه کنونی دارید؟

 

دولت اگر بخواهد به‏تنهایی با این فضاسازی‏ها مقابله کند، نمی‏شود. باید فضای سیاسی و رسانه‏ای باز شود. در این صورت، افرادی مثل من خواهند آمد و کاری را که آقای ظریف شخصا نمی‏تواند انجام دهد؛ انجام خواهیم داد. یعنی، من مقاله می‏نویسم و افکار عمومی را در حمایت از سیاست خارجی دولت می‏سازم. در انتخابات خرداد امسال، افکار عمومی تأثیرگذار بود. انتخابات امسال محصول فشار از درون بود. افکار عمومی وجود دارد؛ حالا که آقای روحانی آمده، باید آن را باز کند و مورد استفاده قرار دهد و امکانات در اختیار فعالان سیاسی و رسانه‏ها و گروه‏ها بگذارد. روحانی باید فضا را باز کند تا افکار عمومی خود را نشان دهد.

به نظر می‏رسد گرایش آقای روحانی – به تعبیر آقای حجاریان- «چانه‏زنی  در بالا»ست تا «فشار از پایین»...

آقای حجاریان سال‏ها قبل این موضوع را مطرح کرد. آقای خاتمی هم، همین اشکال را داشت. فقط  در بالا چانه‏زنی می‏کرد؛  باید از مردم کمک گرفت.

آیا این رفتار پوپولیستی با مشی دموکراتیک و اصلاح‏طلبانه در تعارض نیست؟

نه. اتفاقا استفاده از ابزارهای دموکراتیک است. من این ایراد را به مرحوم بازرگان هم می‏گرفتم. آقای مهندس بازرگان هر وقت می‏خواست مصاحبه کند، به دکتر بنی‏اسدی می‏گفت به صادق قطب‏زاده (رئیس وقت صداوسیما) بگو تیم خبری بفرستد. او هم با بازرگان مشکل داشت و نمی‏فرستاد! من می‏گفتم آقای مهندس! چرا این کار را می‏کنید؟ آقای طالقانی دوست 50 ساله شماست. هر دو هفته یک بار به نماز جمعه بروید و از عملکرد دولت گزارش دهید. وقتی شما پشت تریبون بروید، مردم شعار خواهند داد: درود بر بازرگان. تلویزیون هم مجبور است نشان دهد. آقای خمینی هم که نگاه می‏کند، دیگر نخواهد گفت: ضعیفید آقا! اما مهندس بازرگان به جای این کار، می‏رفت و از عملکرد صداوسیما نزد آقای خمینی گلایه می‏کرد. چند بار که این مطالب را گفت، ایشان هم پاسخ داد مگر من به قطب‏زاده حکم داده‏ام؟ خودت حکم داده‏ای، عزلش کن. الآن هم، آقای روحانی را افکار عمومی آورده است. من در مقاله‏ای که با عنوان «انتخابات 92 و جمهوری پنجم» به سفارش دوستان دکتر عارف نوشته‏ام، این موارد را توضیح داده‏ام.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: