1392/8/1 ۱۲:۴۰
روابط ايران و انگلستان به لحاظ تاريخي به دوران ادوارد ششم در انگلستان كه همدوره با ايلخانيان مغول در ايران بود، باز ميگردد. انگلستان در آن زمان كوچك و دورافتاده از ايران بود. آنچه اروپاييان را در آن زمان به ايران علاقهمند ميكرد، مسأله مغولها بود. مغولها به نفع اروپاييان جلوي پيشروي اسلام را گرفتند. سلاطين اروپا و پاپ براي مغولها پيغام ميفرستادند كه كه ما حاضر به همكاري با شما در سركوب مسلمانان هستيم. نخستين انگليسي كه از ايران اطلاعاتي به دست ميآورد، «ريچارد چنسلر»، دريانوردي است كه به كار تجارت مشغول بوده است. آنچه در آن زمان براي انگلستان جذابيت زيادي داشت، هندوستان بود.
خسرو معتصد: روابط ايران و انگلستان به لحاظ تاريخي به دوران ادوارد ششم در انگلستان كه همدوره با ايلخانيان مغول در ايران بود، باز ميگردد. انگلستان در آن زمان كوچك و دورافتاده از ايران بود. آنچه اروپاييان را در آن زمان به ايران علاقهمند ميكرد، مسأله مغولها بود. مغولها به نفع اروپاييان جلوي پيشروي اسلام را گرفتند. سلاطين اروپا و پاپ براي مغولها پيغام ميفرستادند كه كه ما حاضر به همكاري با شما در سركوب مسلمانان هستيم. نخستين انگليسي كه از ايران اطلاعاتي به دست ميآورد، «ريچارد چنسلر»، دريانوردي است كه به كار تجارت مشغول بوده است. آنچه در آن زمان براي انگلستان جذابيت زيادي داشت، هندوستان بود. هند به عنوان سرزمين پادشاهان خوب، سرزمين طلا و نقره و عاج و فلفل و ادويه بسيار مورد توجه دولتهاي اروپايي بود. در زمان شاه طهماسب شخصي به نام آنتوني جن كينسون از طرف ملكه اليزابت اول يك شركت به نام كمپاني هند شرقي تشكيل ميدهد و براي نخستين بار كه به دربار شاه طهماسب در قزوين ميرود، شاه طهماسب او را به حضور نميپذيرد. خود جن كينسون در كتابش نوشته شاه طهماسب به محض اين كه فهميد من مسلمان نيستم، من را از دربارش راند و جالب است با وجودي كه دولت صفوي دل خوشي از دولت عثماني نداشت اما حاضر نبود عليه عثمانيها با يك دولت اروپايي متحد شود. در حالي كه عثمانها از آنها بدتر بودند. سلطان سليمان 4 دفعه به ايران لشكركشي كرده و هر بار جنايات و كشتار زيادي در ايران انجام داده است. در واقع دولت صفوي علاوه بر مشكلات با دولت عثماني در شمال غرب، معضلي هم با دولت پرتغال در جنوب داشت.
انگلیس به کمک ایران می آید
تمام سواحل جنوب ايران در اختيار پرتغاليها بود و دولت اسپانيا هم از اواخر قرن شانزدهم در اين باره با پرتغال شريك شد. ايرانيها چون نيروي دريايي نداشتند، به دنبال يك نيروي دريايي قوي بودند كه عليه پرتغال به كمك آنها بشتابد. تا زمان شاه عباس تمام مشكلات ارضي كشور در شمال غربي و شمال شرقي ايران بود. از آغاز سلسله صفويه يعني در سال 907 قمري تا 117 سال پس از آن نگاهي به جنوب كشور وجود ندارد اما در زمان اشغال جنوب توسط پرتغال، آنها اسمهاي فارسي را هم به پرتغالي تغيير داده بودند. نام دريا و كوهها را به پرتغالي به كار ميبردند. بنابراين شاه عباس كه پادشاه شد، به فكر بازگرداندن اين ايالات به ايران افتاد كه شامل بوشهر، هرمزگان و بلوچستان ميشد. نکته جالبی برایتان بگویم اخيراً نقشههايي از زمان آغامحمدخان به دست من رسيده كه در آن جنوب خليج فارس هم به رنگ ايران است. اين نقشه در لندن به سال 1799 چاپ شده است. دولت ايران در زمان صفويه درصدد بود اين سرزمينها را بازپس بگيرد. ايران، كمپاني هند شرقي كه در جنوب نمايندگي داشت را تحت فشار قرار داد و با كمك نيروي دريايي انگلستان، توانستيم پرتغاليها و اسپانياييها را بيرون كنيم. در واقع كمكي كه انگليسيها در آن مقطع به ايران كردند، بسيار مغتنم بود و شاه عباس هم به آنها امتيازات زيادي داد. انگليسيها توپخانه دريايي در اختيار شاه عباس قرار دادند و اين زرنگي سياستمداران ايراني در آن مقطع زماني بود كه توانستند با اتحاد يك كشور اروپايي، دست پرتغاليها را از جنوب ايران كوتاه كنند. اين گونه نبوده كه ملت ايران در تمام طول مراودات با انگلستان آنقدر بيچاره و بدبخت باشد كه همه توي سر آن بزنند. ملت ايران با آن كه رجال دانشگاه رفته نداشت اما در مكتب تجربه و در برخي برههها آموخته بودند كه چگونه در سياست بازي كنند.
دولت صفوی با انگلیس بازی کرد
دكتر مصدق ميگويد يك كاردار سفارت انگليس به من گفت: رجال شما بارها ما را به محضر برده و ايران را قباله كردهاند اما آخرش چيزي دست ما را نگرفته است. ايرانيها يك زرنگي فطري داشتهاند و به نظر من، در حال حاضر سياست ما در حال بازگشت به همان سياست فطري ايران است يعني ما نبايد همه طرفها را تبديل به دشمن خودمان بكنيم چون عرصه روابط بينالملل، عرصه تعامل و داد و ستد است. در آن مقطع دولت صفوي با انگلستان بازي كرد. به آنها قول امتياز تمام ابريشم را داده بودند اما نداديم. سياست شاه عباس هم همه را متحير ميكرد. از انگليسيها استفاده كرد؛ وقتي روي آنها زياد شد، كنارشان گذاشت و هلنديها را جايگزين آنها كرد. كسي كه از اروپا ميآمد و درخواست ديدار با شاه ايران را داشت، ماهها او را سر ميدواندند.
انگلستان در ايران چند كمپاني ايجاد كرده بود. هند شرقي، شيراز و اصفهان و بندرعباس. دولت ايران امتيازات زيادي به آنها داده بود و حتي اختيار توپهايي با گلوله كوچك براي دفاع از خودشان را داشتند. بهترين گزارشهايي كه الان درباره حمله محمود افغان به ايران در دسترس است، گزارشهاي كمپاني هند شرقي است. شاه عباس مخالف استفاده مردم از كالاهاي كمپاني شرقي بود تا جايي كه يكي از غلامان خود كه جوراب انگليسي پوشيده بود را دستور داد با چوب پايش را خرد كنند. در دوران اضمحلال صفويه، انگليسی ها نقشي خنثي در ايران داشتند و كنار كشيدند و از ايران به بصره و عثماني رفتند. نكته جالبي كه من در كتاب ژنرال ساكس خواندم، اين است كه «ميرويس» پدر محمود افغان كه حمله ويرانگري به ايران كرد، مشتري جدي روزنامه تايمز لندن بوده است. جان التون، يك دريانورد و كشتيساز انگليسي بود كه در درياي خزر فعاليتهاي كشتيراني داشت. نادرشاه او را به بوشهر برد. البته ما در بوشهر و در زمان داريوش كارگاههايي براي كشتيسازي داشتيم. به جان التون كه فرمانده نيروي دريايي ايران بوده است، لقب جمال بيك دادند و تعدادي كشتي براي ايران ساخت. منتها اين كشتيهايي كه عمان و مسقط و تمام سرزمينهاي جنوب خليج فارس را با آن تصرف كردند، در زمان نادرشاه از بين رفت.
قرارداد کریمخان با انگلیسی ها
كريم خان زند يك قرارداد بازرگاني با انگليسها امضا كرد كه تقريباً به ضرر ايران بود. در واقع اختيارات كامل به انگليسيها داد و نوعي كاپيتولاسيون را برقرار كرد. در كتاب ژنرال ساكس، تاريخ ايران جلد دوم شرح تمام اين وقايع نوشته شده است. ايرانيها در آن زمان هنوز اهميت چنداني براي انگلستان قائل نبودند و هنوز دريانوردان پخته و سرشناس و گرگ سياست قرن نوزدهم به ايران پاي نگذاشته بودند. انگليسيها از اواخر قرن هجدهم تبديل به دريانوردان بزرگي ميشوند. يكي از كساني كه در دوره نادرشاه او را ديده و كتابي درباره او نوشته، جانوك هانوي، تاجر انگليسي است كه كتابش در زمان حيات نادرشاه در سال 1742 منتشر شد. انگليسيها از قرن هجدهم شروع به نوشتن تاريخنويسي براي ايرانيها كردند. در قرن نوزدهم انگلستان تبديل به يك امپراتوري بزرگ ميشود و سراسر هند را به تصرف درآورده و فرانسويها را هم از آنجا بيرون كرده است.
توجه مجدد انگلیس به ایران
از سال 1820 انگلستان بتدريج با شيخنشينهاي خليج فارس قرارداد مودت به عنوان جلوگيري از دزدي دريايي و فروش بردگان امضا ميكند و كم كم توجه آنها به طور مجدد به ايران جلب ميشود. آنچه ايران را براي انگلستان خيلي بااهميت ميكند، حفظ هندوستان است. در واقع انگليس در آن مقطع به ايران به عنوان سپر هندوستان نگاه ميكند و ايران قرباني مطامع انگليس در هندوستان شده بود تا احياناً دولت عثماني به هندوستان حمله نكند يا از آن طرف ايران جلوي پيشروي روسيه به جنوب را بگيرد. پطر كبير در سال 1722 و در زمان سقوط صفويه با نيرويي عظيم به سمت داغستان حركت ميكند و مطرح ميكند كه آيا از درياي خزر ميتوان به هندوستان رفت و آيا از خليج استرآباد ميتوان رودخانههايي پيدا كرد تا به هندوستان بروند و اين تمايل روسها به كابوس انگلستان تبديل شده بود. انگلستان در آن مقطع سرگوز اوزلي و سرجان مالكو و سر آرتور جونز و هنري فورد همراه با هدايايي نفيس را به ايران ميفرستد تا دل فتحعليشاه را به دست آورد. سرجان مالكوم همان كسي است كه اولبار سيبزميني را به ايران آورد و ميگويد اين مردم ايران را از گرسنگي در قحطي نجات ميدهد. گوجه فرنگي و گياه گنه گنه را هم سر مالكوم از امريكا وارد ايران ميكند.
انگلیس یک قدرت کامل استعماری
انگليس از قرن نوزدهم تبديل به يك كشور استعماري كامل ميشود. ناپلئون به دليل اينكه قصد لشكركشي به هندوستان را دارد، با فتحعليشاه قرارداد اتحاد با نام فين كن اشتاين در 1807 منعقد ميكند. فتحعلي شاه هم براي مقابله با روسها تن به اين اتحاد ميدهد. يك ماه بعد ناپلئون بر ارتش روسيه پيروز ميشود و قرارداد فرانسه با ايران خود به خود لغو ميشود و ايرانيها هم خبر ندارند. انگليس و فرانسه از اين تحولات استفاده ميكنند و خبر اتحاد فرانسه و روسيه را به فتحعلي شاه ميدهند. قبل از اختراع تلگراف در اوايل قرن نوزدهم انگليسيها از طريق برجهايي به مسافت يك مايل و با استفاده از دوربين به طور سريع پيامها را منتقل ميكردند. سفير ايران حسين خان آجودان باشي كه به فرانسه رفت، ميگويد من تعجب كردم كه خبرها به اين سرعت منتقل ميشود. انگليسيها به ايران خبر ميدهند كه بيخود دل خودتان را به ناپلئون خوش نكنيد. اين بود كه ايران و انگلستان هم نزديكتر شدند. ژنرال مالكوم كه به ايران ميآيد، بسيار مورد تكريم قرار ميگيرد و به فتحعلي شاه ميگويد شما آدمهاي خوبي هستيد، اما فرانسويها مردمان ناداني هستند.
هدیه باغ قلهک به انگلیس
باغ قلهك را هم همان زمان فتحعلي شاه به آنها هديه ميدهد. انگليسيها در تابستان از گرماي هواي تهران كلافه بودند و باغ قلهك را هديه ميگيرند. انگليسيها در زمان فتحعلي شاه در ارتش ايران حضور داشتند و سعي كردند تا ارتش ايران را تقويت كنند، منتها سياست انگليسيها به هيچكس وفا نميكند. زماني كه با روسيه دشمن بودند، به ايران كمك ميكردند به محض اينكه فرانسه پيمان اتحاد با روسيه را به هم ميزند و تصميم به حمله به روسيه ميگيرد، انگليس به كمك روسيه ميرود و ايران را رها ميكند.روسيه 5 استان شمال غرب ايران را تصرف ميكند. روسيه مصمم بود تا كل ايران را تصرف كند و تا خليج فارس پيشروي كند. اينجا بود كه انگليس به خاطر هندوستان بهطور مجدد احساس خطر كرد و سعي كردند ميان ايران و روسيه صلح برقرار شود. پس از 13 سال نامههايي از قفقاز مينويسند و اظهار پشيماني ميكنند، چون بسياري از خوانين قفقاز و ارامنه به ايران خيانت كرده بودند.
اگر ما نبودیم روس ها تا تهران پیش می رفتند
در جنگ مجدد با روسيه، ايران، ايروان و نخجوان و مغان و شمال طالش را هم از دست ميدهد و بيش از 300 هزار كيلومتر مربع خاك ايران از دست ميرود كه برابر است با مساحت كشور ايتاليا. انگليسيها مدعي بودند اگر ما نبوديم، روسها تا تهران پيشروي ميكردند. انگلستان پس از اين حوادث نسبت به ايران بدبين ميشود، چرا كه ميبيند ايران ديگر تحت تأثير روسيه تزاري است و با قرارداد تركمنچاي ايران ديگر به نوعي تحتالحمايگي روسيه درآمده است و از اين زمان انگليس سعي ميكند خوانين افغان را تقويت كند. آنها در هرات و قندهار عليه ايران شورش ميكنند. حتي افسراني كه قبلاً در ارتش ايران كار ميكردند را به آنجا ميفرستند. بنابراين سد دفاعي دولت انگليس از اين به بعد افغانستان است و استقلال افغانستان هم به همين دليل است، چرا كه انگليس از ترس روسها حاضر است با افغانها عليه ايران بجنگد. زمان محمدشاه قاجار ايران لشكري به افغانستان و حرات گسيل ميكند و جالب است كه نيروي دريايي انگليس در جنوب جزيره خارك را اشغال ميكنند و تهديد ميكنند كه از جنوب پيشروي ميكنند. اين است كه محمدشاه قاجار از بازپسگيري هرات نااميد ميشود و جالب است كه افسران انگليسي كه زمان فتحعلي شاه مستشار ارتش ايران بودند، به عنوان ميانجيگر به داخل تنگه هرات ميروند و به اين ترتيب افغانستان از ايران جدا ميشود، ولي جنگ واقعي در زمان ناصرالدين شاه رخ ميدهد. در سال 1273 قمري و 1856 ميلادي جنگ ديگري درميگيرد و شاهزاده حسامالسلطنه عموي ناصرالدين شاه، هرات را با توپخانه محاصره ميكند. روسيه از ايران حمايت ميكند و انگليس از افغانستان. رابطه ايران و انگليس بر سر اتفاقي كه در تهران افتاده بود، تيره شده بود. سفير انگلستان سرچارلز موري با خواهرزن ناصرالدين شاه ارتباط دارد. شوهر او شخصي به نام ميرزا هاشمخان و بسيار بدنام است و به دليل جاسوسي براي انگليس او را از وزارت خارجه اخراج ميكنند و سفير انگلستان در داخل سفارت به او پناه ميدهد. سفير انگليس به زن او نظر پيدا ميكند و ناصرالدين شاه دستور اخراج سفير را صادر ميكند و نيروي دريايي انگليس، اهواز و برازجان و خرمشهر را تصرف ميكند و در جنگ خوشاب ايران را شكست ميدهد. در جنگي كه سربازان هندي را گوشت جلوي توپها قرار ميدهد، پيروز ميشوند ولي آنچه خيلي جالب است، خودكشي دو افسر انگليسي در اين نبرد است كه علت آن هيچگاه معلوم نشده است. بالاخره ايران در قرارداد پاريس براي هميشه افغانستان را به حال خودش رها ميكند و استقلال آن را به رسميت ميشناسد. افغانيها مردم غيوري هستند مدتي بعد در جنگي به نام جلالآباد 16 هزار نفر از سربازان مستعمراتي انگلستان را ميكشند و انگلستان ناچار ميشود افغانستان را ترك كند.
انگليسيها از زمان ناصرالدين شاه جا پاي مستحكمي در ايران ايجاد كردهاند و نفوذ و حضور قدرتمندي در ايران دارند و امتيازات فراواني از ايران ميگيرند. در سفرهايي كه ناصرالدين شاه به اروپا ميرود، امتياز رويتر را از او ميگيرند. يك تاجر يهودي آلمانيتبار به نام رويتر ميگويد من حاضرم همه ايران را آباد كنم، منتها شما هم امتياز معادن و منابع را به من بدهيد. اين قرارداد در 1290 امضا ميشود، اما مردم زير بار آن نميروند. ميرزا حسين خان مشيرالدوله كه البته در ميان صدراعظمهاي بيخاصيت قاجار جلوه بهتري دارد، با حسن نيت اين امتياز را واگذار ميكند. نميدانست انگليسيها تا چه مقدار بيرحم و فريبكار هستند. دشمني با انگليس هيچ فايدهاي ندارد و دوستي با آنها هم بيفايده است. با انگلستان بايد با احتياط تعامل داشت. امتياز بعدي كه انگليس سعي كرد از ايران بگيرد، تنباكو بود كه با هوشياري مردم لغو شد و در زمان مظفرالدينشاه انگليس امتياز نفت ايران را گرفت كه يك طلاي واقعي بود و 50 سال نفت ايران را غارت كردند و تمام نفت ايران را ميبردند و يك سهم ناچيز مانند گدا جلوي ايران ميانداختند و جالب بود كه ماليات هم بابت استخراج از ايران ميگرفتند. انگليس در سال 1299 كودتاي سياه را پشتيباني ميكند و براساس اسناد خودشان بخش سياسي ارتش و نه سفارت در اين كودتا نقش جدي بازي ميكند در واقع ضداطلاعات ارتش انگليس براي مقابله با روسها كه تا منجيل رسيده بودند و ميرزا كوچك خان هم در جنگلها متواري شده بود.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید