هادي وکيلي، استاد تاريخ اسلام : تدابير امام محمدباقر براي مقابله با جريان هاي فکري مخالف وانحرافي

1392/7/21 ۱۳:۵۰

هادي وکيلي، استاد تاريخ اسلام : تدابير امام محمدباقر براي مقابله با جريان هاي فکري مخالف وانحرافي

جواد نوائيان رودسري :دوران امامت حضرت امام محمد باقر(ع)، مصادف با دوران حکومت جائرانه خاندان بني اميه است؛ خانداني که به سبب بي تفاوتي عامدانه نسبت به بنيان هاي ديني و تمرکز بر حفظ حکومت به هر شکل ممکن، از يک سو، دست خود را به خون پاک ترين مردمان آغشته کرد و از سوي ديگر، زمينه پيدايش افکار انحرافي در جهان اسلام را مهيا کرد

 

جواد نوائيان رودسري :دوران امامت حضرت امام  محمد باقر(ع)، مصادف با دوران حکومت جائرانه خاندان بني اميه است؛ خانداني که به سبب بي تفاوتي عامدانه نسبت به بنيان هاي ديني و تمرکز بر حفظ حکومت به هر شکل ممکن، از يک سو، دست خود را به خون پاک ترين مردمان آغشته کرد و از سوي ديگر، زمينه پيدايش افکار انحرافي در جهان اسلام را مهيا کرد. در چنين شرايطي، امام(ع) مقابله با جريانات انحرافي حاکم را با تدبير و سياستي ويژه آغاز کرد. تربيت شاگردان، پاسخ مستدل به پرسش هاي مخالفان و تلاش براي احياي سنت فراموش شده پيامبراکرم(ص) در رأس برنامه هاي ايشان قرار داشت. بررسي شرايط اجتماعي واعتقادي دوره امامت حضرت امام باقر(ع) و راهبردها و راهکارهاي آن حضرت در مقابله با جريان هاي مخالف و انحرافي، موضوع گفت وگوي خراسان با دکتر هادي وکيلي، استاد تاريخ اسلام دانشگاه فردوسي است که در پي مي آيد.

 

در سيره سياسي امام باقر(ع) و پدر بزرگوارشان، شاهد تغييري تاکتيکي هستيم. چه دلايلي باعث اين تغيير تاکتيکي شد؟

ريشه اين تغيير به مواضع جامعه آن دوران و انديشه حاکم بر آن بر مي گردد. دوران سه امام اول(ع) به عصر پيامبراکرم(ص)، نزديک است. مسلمانان يا خود، عصر پيامبراکرم(ص) را درک کرده بودند و يا با يک واسطه از ويژگي هاي آن عصر مطلع شده  بودند، به همين دليل، بازگرداندن جامعه به الگوي رفتار سياسي پيامبراکرم(ص)، براي سه امام اول(ع)، قابل حصول تر بود. با فاصله گرفتن از عصر نبوي ايجاد اين تغيير سخت تر و مشکل تر مي شد و افزون بر اين، با روي کار آمدن حاکماني که الگوي متفاوت، و بلکه متضادي با الگوي پيامبراکرم(ص) را تبليغ مي کردند، به تدريج الگوي جديد جايگزين الگوي اصيل اسلامي شد. اين تغيير در الگوي سياسي جامعه حتي در دوران امام علي(ع) هم قابل مشاهده است. امام(ع) در سقيفه و مدتي پس از آن، از حق مشروع خود براي حکومت بر جامعه سخن مي گويند اما وقتي که در سال 36 هجري قمري با اقبال عمومي روبه رو مي شوند، پيشنهاد مي کنند که مردم به سراغ فرد ديگري بروند و ايشان در اين حکومت تنها نقش وزير را ايفا کنند. علت اين امر، فاصله گرفتن الگوي سياسي جامعه از الگو و معيارهاي عصر نبوي است. جامعه سال 36 هجري قمري گمان مي کرد که امام علي(ع) قرار است با الگوي نوظهور عصر خلفا حکومت کند. با اين حال در دوره سه امام اول(ع) هنوز اميد بيشتري به شکل گيري حاکميت حق وجود داشت. هنوز بسياري از مردم عراق، الگوي علوي را که بر الگوي نبوي مبتني بود، مي شناختند و به آن علاقه داشتند؛ اما در دوران امام باقر(ع) شاهد اين رغبت نيستيم. بخش قابل توجهي از کساني که خود را شيعه مي نامند، نوع تفکرشان از نوع تفکر امام علي(ع) يا حسنين(ع) نيست. اين ها امام(ع) را صرفا يک رهبر سياسي مي دانند و در مشربشان امام(ع) به لحاظ موقعيت سياسي چندان تفاوتي با ساير حاکمان ندارد، الا اينکه امام(ع) منابع جامعه را در مسير عادلانه مصرف مي کند و به خودکامگي ها پايان مي دهد. اين ها، همان شيعيان به اصطلاح سياسي  هستند که برخي از مورخان از آن ها ياد مي کنند. شهادت امام حسين(ع) در کربلا و اختناق بي سابقه اي که پس از اين واقعه بر جهان اسلام حاکم شد، خبر از به فراموشي سپرده شدن الگوي حکومت سياسي پيامبراکرم (ص) در جامعه مي داد؛ به تعبير امام حسين(ع) «إنّ السُنّة قد أميتت»، سنت پيامبراکرم(ص)در آن دوران مرده، نظريه سياسي آن حضرت در جامعه به فراموشي سپرده شده و در چنين شرايطي، فهم جامعه از توحيد، عدالت و مساوات تغيير کرده  است. مجموع اين عوامل موجب تغيير مشي امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) شد.

 

در چنين شرايطي مسئوليت امام معصوم(ع) چيست و امام باقر(ع) چه روشي را براي مبارزه در پيش مي گيرند؟

امام باقر(ع) و پدر بزرگوارشان در چنين شرايطي بايد از صفر شروع مي کردند. همان طور که اشاره کردم، در دوران امام باقر(ع) نظريه سياسي مبتني بر آموزه هاي پيامبراکرم(ص) فراموش شده بود و با توجه به تغيير فاحش مباني نظري در جامعه، اين امامان بزرگوار(ع) بايد کاري از جنس کار پيامبراکرم(ص) را آغاز مي کردند. در حقيقت، حضور جدي امام کاظم(ع) در عرصه سياسي و اقتدار امام رضا(ع) در اين عرصه و مقام ولايتعهدي ايشان به واسطه قدرت و نفوذ فراوانشان در جامعه، محصول مجاهدت هاي سخت و سنگين سه امام دوم(ع) و به ويژه امام باقر(ع) است. امام(ع) دراين دوره بايد نقش احياگرانه ايفا مي کردند. در حقيقت، اصطلاح احيا و ادبيات احياگرانه از زمان امام سجاد(ع) به بعد در آموزه هاي ائمه(ع) قابل مشاهده است.

 

روش امام باقر(ع) در مقابله با جريان هاي مخالف و انحرافي حاکم چگونه بود؟

دوره امامت امام باقر(ع) دوره ويژه اي است. امويان اصولا کاري به اعتقادات نداشتند. آنها به همان دکتريني که ابوسفيان برايشان تعريف کرده بود، تکيه مي کردند و اعتقاد داشتند که، «الامر امر العالميه؛ موضوع، همين حکومت دنيايي است!» آنچه از سرکوب و تحريم و کشتار و وحشي گري در دوره اموي مي بينيم، ناشي از همين طرز تفکر است. طبيعتاً اين رويکرد در تعارض با شيعيان شکلي جدي تر و خشن تر داشت. در چنين فضاي محدودي امام باقر(ع)، کار را با تربيت شاگردان در حوزه هاي اعتقادي، اخلاقي و معنوي آغاز کردند و در نتيجه تلاش هاي امام(ع)، شاگرداني مبرز نظير زرارة  بن اعين و برادرش حمران تربيت شدند که در دوره امام صادق(ع) نيز در زمره اصحاب خاص آن حضرت بودند. از سوي ديگر، امام باقر(ع) باوجود سختي ها و محدوديت هاي فراوان، از فرصت هايي نظير حج براي احياي انديشه اسلامي در ميان مسلمانان استفاده مي کردند؛ البته در اين ميان، بي توجهي امويان به اعتقادات مردم، زمينه گسترش انديشه هاي مخالف و انحرافي متعددي را در سه حوزه فراهم کرده بود. حوزه اول، اصولاً جريان هاي غير مسلمان بودند؛ مسيحيان، زرتشتيان و حتي مانويان که در شرايط به وجود آمده در جهان اسلام، از سال هاي 80 و 90 هجري قمري به بعد، به بازتوليد انديشه هاي خود براي مقابله با اسلام دست زدند و کارشان رنگ تهاجمي به خود گرفت. امام باقر(ع) در برابر اين گروه از الگوي گفت و گو با حفظ حرمت و با اتکا به روش استدلال عقلي استفاده  کردند؛ همان الگوي قرآني «قولاً ليّنا» که حضرت موسي(ع) در برابر فرعونيان به کار برد. مواجهه امام(ع) با غيرمسلمانان، توأم با احترام بود؛ حتي اگر اين فرد يک ملحد مانند ابن ابي العوجاء مي بود. حوزه دوم، مسلمانان غير شيعه بودند که امام(ع) را به عنوان جانشين رسول خدا(ص) قبول نداشتند. سياست امام باقر(ع) در مواجهه با اين افراد، دوري از «مِراء» است، يعني همان جدل هاي بي منطقي که نمي توان پاياني برايش تصور کرد.به جاي آن، امام (ع) در بحث با اين افراد به قرآن، سنت پيامبراکرم(ص) و مشترکات تکيه مي کردند و با بهره گيري از اين مستندات، در کمال احترام و تکريم، به پرسش هاي آنها پاسخ مي دادند. نمونه معروف اين شيوه رفتاري را مي توان در گفت و گوي امام (ع) با نافع بن ازرق، رهبر خوارج، مشاهده کرد. حوزه سوم، که در حقيقت شکل گيري آن از زمان امامت امام باقر(ع) آغاز شد، ظهور جرياناتي ميان شيعيان است که خود را از امام(ع) جدا کرده  بودند. گروه هايي مثل کيسانيه و بعدها زيديه ، از همين جريان ها بودند. امام(ع) کوشش مي کردند در وهله اول در آنان نسبت به آنچه معتقدند، ترديد ايجاد کنند تا آن ها دريابند که منبع اصلي اخذمعارف دين در تفکر شيعي، امام معصوم(ع) است. در اين ميان، موضوع غُلات خطرناک تر بود، آن ها نمي گفتند امام(ع) را قبول ندارند، بلکه، مي گفتند امام(ع) خداست! وقتي هم امام(ع) به آن ها مي گفتند که خدا نيستم، مي گفتند امام(ع) تقيه مي کنند! امام(ع) در برابر اين جريان موضعي سخت و جدي دارند. خانم دکتر لالاني يک محقق هلندي است که در کتابي با نام «نخستين انديشه هاي شيعي»، دقت نظر خوبي در اين مسئله داشته است. او مي نويسد که اين موضوع جالب است، کاربرد گسترده استدلال به آياتي نظير آيه تطهير در اثبات مقام عصمت و يا آيه اکمال دين، در دوره امام باقر(ع) به صورت جدي شروع مي شود. زيرا براي اولين باردر ميان شيعيان گروهي در حال راه خطا پيمودن هستند و امام باقر(ع) مي کوشند اصل امامت را در معناي صحيح آن آموزش دهند.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: