گزارشی از موزه‌ای که «نوبل» به آن جان داد : معصومیت پاموک در دل استانبول

1392/7/18 ۱۸:۰۴

گزارشی از موزه‌ای که «نوبل» به آن جان داد : معصومیت پاموک در دل استانبول

فرزانه ابراهیم‌زاده: براساس اعلام آکادمی علوم سلطنتی سوئد امروز ساعت 12:30 به وقت تهران سرنوشت برنده جایزه نوبل ادبی سال 2013 مشخص می‌شود و علاقه‌مندان به ادبیات در سراسر جهان با نام نویسنده‌ای که جایزه یک میلیون‌یورویی آکادمی علوم سلطنتی را به دست می‌گیرد آشنا خواهند شد. بسیاری از منتقدان عقیده دارند نوبل جایزه‌ای نیست که به یک نویسنده اعتبار دهد، بلکه در مواردی نویسندگان اعتبارشان را به جایزه نوبل می‌دهند؛ همچنان که گابریل گارسیا مارکز، هارولد پینتر و ماریو بارگاس یوسا به این جایزه اعتبار دادند. با این همه یک سوال همیشه در ذهن بسیاری از علاقه‌مندان هست که سرنوشت جایزه نوبل نویسندگان چه می‌شود؟ پرسشی که برنده نوبل ادبی سال 2006 در یکی از کوچه‌های محله «بی‌اوغلو»ی استانبول در موزه معصومیت خود به آن پاسخ می‌دهد.

 

 

فرزانه ابراهیم‌زاده: براساس اعلام آکادمی علوم سلطنتی سوئد امروز ساعت 12:30 به وقت تهران سرنوشت برنده جایزه نوبل ادبی سال 2013 مشخص می‌شود و علاقه‌مندان به ادبیات در سراسر جهان با نام نویسنده‌ای که جایزه یک میلیون‌یورویی آکادمی علوم سلطنتی را به دست می‌گیرد آشنا خواهند شد. بسیاری از منتقدان عقیده دارند نوبل جایزه‌ای نیست که به یک نویسنده اعتبار دهد، بلکه در مواردی نویسندگان اعتبارشان را به جایزه نوبل می‌دهند؛ همچنان که گابریل گارسیا مارکز، هارولد پینتر و ماریو بارگاس یوسا به این جایزه اعتبار دادند. با این همه یک سوال همیشه در ذهن بسیاری از علاقه‌مندان هست که سرنوشت جایزه نوبل نویسندگان چه می‌شود؟ پرسشی که برنده نوبل ادبی سال 2006 در یکی از کوچه‌های محله «بی‌اوغلو»ی استانبول در موزه معصومیت خود به آن پاسخ می‌دهد. این گزارش سفری است به دنیای ذهنی یک برنده نوبل در متن اثری که جایزه نوبل ادبیات آن را خلق کرده است.

دیواری از ته‌سیگار

«گاهی اوقات او ته سیگارش را با عصبانیت بدیهی خاموش می‌کرد و گاهی با صبر و حوصله. بعضی روزها او سیگارش را در جاسیگاری در حالی‌که انتهای سیگار بسیار کوتاه بود خاموش می‌کرد. این تنوع روش‌ها تضمین می‌کرد که هر یک ته‌سیگارهایی که از دست او به‌جا مانده است شکل خاص خود و حتی روح خاص خود را دارد.» (بخشی از کتاب «موزه معصومیت پاموک»)

این ته‌سیگارها، ورودی به سرزمین کمال بیک است؛ شخصیتی که موزه معصومیت از نگاه او نوشته شده است. با آنکه یک‌سال بیشتر از راه‌اندازی موزه معصومیت پاموک نگذشته اما پیداکردن مسیر این موزه در بخش تاریخی استانبول سخت نیست. شهری که اروهان پاموک نویسنده ترک برنده نوبل 2006 نه‌تنها در آن زندگی کرده که تصویر روشنی از آن در این کتاب و البته اتوبیوگرافی خودش از آن تصویر کرده. موزه یک محله آن طرف‌تر از زادگاه پاموک یعنی «نشان تاشی» است، آن‌سوتر از خیابان مشهور «استقلال»، محله بی‌اوغلو قرار دارد و در میانه این محله که برخی مراکز فرهنگی شهر مثل کتابفروشی‌ها و موزه سینمای موسسه گوته قرار دارد کوچه‌ای با شیب‌تند هست که در نهایت به کوچه دیگری متصل می‌شود که یک ساختمان قرمز رنگ با پروانه‌ای که نشانه این موزه است بیننده را به سمت خود صدا می‌زند. این پروانه همان گوشواره‌ای است که در ابتدای رمان گم می‌شود. موزه در یک خانه چهارطبقه با نمای بیرونی قرمزرنگ برپا شده است. یک ویترین از برخی از اشیایی که متعلق به شخصیت‌های موزه است واردنشده تو را به فضای کتاب موزه معصومیت می‌برد. ورودی موزه برای همه یکسان نیست. دانشجویان و دانش‌آموزان تخفیف ویژه دارند. با این همه توریست‌ها قیمت بلیتشان با ساکنان استانبول تفاوت نمی‌کند. اما مثل خیلی از موزه‌ها خبرنگاران می‌توانند بدون ورودی از آن بازدید کنند. از در ورودی موزه که وارد می‌شوید سمت راست یک دیوار سفید هست که از بالا تا پایین ردیف ته‌سیگارها قرار دارد. درست ۴۲۱۳ ته‌سیگاری که «فسون»، شخصیتی که عشقش باعث به‌وجودآمدن موزه معصومیت می‌شود، کشیده است و «کمال» همه آنها را جمع کرده تا شاید در موزه خودش به نمایش بگذارد. موزه‌ای که پاموک گفته ایده‌اش بعد از دریافت جایزه نوبل در نیمه ‌نوشتن این رمان به ذهنش آمده بود. زمانی که او نیمه ‌موزه معصومیت بود به یک‌باره شنید که آکادمی علوم سلطنتی سوئد او را به‌عنوان برنده نوبل ادبیات معرفی کرده است. او با جایزه 90 هزار کرونی یا همان یک‌میلیون یورویی نوبلش تصمیم می‌گیرد تا داستان این رمان را به صورت واقعی تبدیل به یک موزه کند. هر چند که این جایزه برای راه‌اندازی موزه کافی نبود و کتاب‌های دیگر پاموک نیز به او و موزه معصومیت کمک کردند تا این موزه پا بگیرد.

 داستان موزه معصومیت‌داشتن عشق نافرجام است؛ عشقی که جدال سنت و مدرنیسم جامعه ترکیه را در میانه دهه‌های 70 تا 90 میلادی لابه‌لای اشیایی که کمال از خانه مادری«فسون»- زنی که دوستش دارد- در خود جمع می‌کند. کمال بعد از آنکه نمی‌تواند با فسون ازدواج کند؛ تصمیم‌ می‌گیرد هرازگاهی به ملاقات فسون و خانواده‌اش برود. او بی‌آنکه کسی متوجه شود اشیای کوچک و بی‌ارزشی را با خود می‌آورد که متعلق به فسون هستند. اشیایی که فسون آنها را استفاده و حتی لمس کرده است. اشیایی که مضمون داستان که جدال میان عشق و جدایی، جدال میان سنت و مدرنیته است را به زیبایی تصویر می‌کند. از یک ردیف نمکدان‌ که در پاگرد پله آویزان شده تا جزییاتی از زندگی مردم در استانبول دهه 70. همان‌طور که پاموک در مصاحبه‌ای به آن اشاره کرده: «این یک موزه تاریخی نیست اما چیزهایی از آن را نیز در خود نهفته دارد و ارایه‌کننده زندگی مردم شهر استانبول است

هر فصل رمان، یک ویترین دارد که ویژگی‌های آن فصل را در خود پنهان کرده. پاموک وقتی موزه معصومیت را آغاز کرده بود، تصمیم داشت رمانی بنویسد که بتواند در شکل یک موزه در‌آید. همان‌طور که او تصویر کرده است موزه پر از اندیشه‌هایی است که خواننده رمان را میان این ساختمان و ترکیه سه‌دهه پیش به مرز خیال و واقعیت می‌برد.

اشیای موزه را پاموک در حین نوشتن رمان خریده است. از عتیقه‌فروشی‌های استانبول تا مغازه‌های شیک و بوتیک‌های شانزه‌لیزه: «مجسمه کوچک سفالین از یک سگ چینی تا وسایل قدیمی ریش‌تراشی در آن دیده می‌شود. یک مجموعه مسواک، دستگاه نمایش فیلم و... .»

رمان موزه معصومیت لابه‌لای اشیای موزه و حاشیه نوشته‌های روی دیوار پیش می‌رود و فصل پایانی آن جایی است که آخرین یادگارهای شخصیت اصلی رمان یعنی کمال در تنهایی و سکوت آخرین طبقه موزه قرار دارد. جایی که نوشته روی دیوار می‌گوید که پاموک کمال را در سال 2005 دیده و داستان را از زبان او شنیده است. تخت یک‌نفره فلزی و چمدانی که بسته انتظار می‌کشد و سه‌چرخه کودکانه که همه به سمت پنجره روی دیوار هستند. در ویترینی که در این طبقه است مرز خیال و واقعیت شکسته می‌شود و دست‌نویس‌ها و مخزن‌های خالی جوهر خودنویس که کلمه‌کلمه رمان موزه معصومیت را خلق کرده است و ترجمه این اثر به زبان‌های مختلف جهان. پای هر قسمت از دست‌نویس‌های رمان، زمان نوشتن آنها را نوشته است. در شب قبل از دریافت جایزه نوبل، در نیویورک پیش از سخنرانی در دانشگاه این شهر.... به سمت خارج‌شدن از موزه که برمی‌گردی به ناگاه جمله آخر رمان در مقابل دیدگانت زنده می‌شود: «به همه بگویید که من بسیار خوشبخت زندگی کرده‌ام

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: