براي 85 سالگي «سهراب سپهري»/پرویز کلانتری

1392/7/16 ۰۸:۴۰

براي 85 سالگي «سهراب سپهري»/پرویز کلانتری

چهار ویژگی مهم از شخصیت «سهراب سپهری» را به‌روشنی می‌توان از این شعر دریافت: 
سفر مرا به زمین‌های استوایی برد
و زیر سایه آن «بانیان» سبز تنومند
چه خوب یادم هست 
عیادتی که به ییلاق ذهن وارد شد: 
وسیع باش و تنها و سربزیر و سخت
ویژگی اول، وسعت شخصیت اوست؛ زیرا سپهری از طرفی با جلوه‌های مدرن فرهنگ و هنر غرب آشنا بود و از طرف دیگر به شعر و ادب فارسی و حکمت ایرانی اشراف داشت و از سوی دیگر فرهنگ و عرفان آسیا را می‌شناخت، همچنان که در شعرش آمده است: من «ودا» می‌خوانم... 
ویژگی دوم در شخصیت او تنهایی است. تنهایی سپهری از مقوله اندوهبار یا شکل دیگر آن، سوزناک نیست. این تنهایی همچون تنهایی فرزانگان تاریخ، باشکوه و بزرگ است، همچنان که خودش گفته است: «‌بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.» او نمی‌خواهد که تنهایی‌اش را با حضور دیگران از دست بدهد. همچنان که گفته است: ‌به سراغ من اگر می‌آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من.» 
سومین ویژگی شخصیت او فروتنی است. او با وفاداری به این ارزش سنتی ایرانی، مثل همین درخت تناور بانیان، سربه‌زیر و فروتن بوده است. 
برای مثال در شب اول نمایشگاهش در گالری «سیحون» قرار بود «فرح پهلوی» ملکه ایران به دیدار او بیاید. موضوع از اینجا آغاز شد که گویا فرح پهلوی تحت تاثیر شعرهای سپهری، بسیار مشتاق دیدار این شاعر نقاش بوده است. «منیر سیحون» صاحب گالری که با خلق‌وخوی او آشنا بود، به سهراب هشدار داده بود که «خانم فقط برای دیدن تو به این نمایشگاه میاد» حتما باید برای افتتاح نمایشگاه خودت اینجا باشی! ولی سهراب در نمایشگاه حاضر نشد! که به گمان من به‌دلیل مخالفت سیاسی با شخص او نبود، بلکه فقط به این دلیل که چنین کاریکاتور مبتذلی از نمایش خودش در پای تابلویی که یک شخصیت برجسته قرار است از آن دیدار کند را قبول نداشت. لازم به توضیح است که این رفتار را به پای شهامت گستاخانه هم نمی‌شود گذاشت؛ زیرا این هنرمند اهل کاشان اساسا پرخاشگر نبود. 
چهارمین ویژگی شخصیت سپهری سخت‌بودن او در برابر ابتذال بود. ابتذال، در همه زمینه‌ها، مثل بازاری‌شدن هنر و... ازجمله شخصیت مبتذل و دیگر موارد، مثل رفتار و کردار و اندیشه مبتذل. در نتیجه سهراب سپهری به اصولی که او را به‌عنوان هنرمند صاحب‌اندیشه معرفی می‌کرد سخت وفادار ماند. 
سهراب سپهری هنرمندی نوگراست که حرفش از جنس زمان است. همچنان که خودش گفته است: «‌من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم، حرفی از جنس زمان نشنیدم!» 
اما برای درک درست نقاشی‌هایش آشنایی با جهان‌بینی او ضروری است و این مهم، فقط به مدد کلام و شعر هنرمند میسر است. 
برای مثال در جایی گفته است: « من به یک آیینه، یک بستگی پاک، قناعت دارم.» 
لذا قناعت یکی از ارزش‌های پذیرفته اوست که همواره در زندگی و هنرش نسبت به آن وفادار بوده است. سادگی و قناعت و پرهیز از نقش و نگار غیرضروری برای بزک‌کردن نقاشی، سبب گرایش به شیوه‌ مینی‌مالیزم در آثارش شده است. در همین شیوه نقاشی‌های مینی‌مال وابستگی پاک و بی‌آلایش او به عناصر طبیعت، مثل سنگ و درخت، گل و گیاه نمایان است. در شعر سپهری اشتیاق به نقاشی از طبیعت نمایان است: «‌یاد من باشد فردا لب مسلخ، طرحی از بزها بردارم، طرحی از جاروها سایه‌هاشان در آب.» نکته سپهری اشاره به طرحی است از بز، پیش از آنکه در مسلخ قربانی شود. 
در جایی دیگر گفته است من «ودا» می‌خوانم، گاهی نیز طرح می‌ریزم سنگی مرغی ابری. 
به‌طورکلی صاحب‌نظران، شعر سپهری را شعر تصویر و نقاشی می‌شناسند. 
اما او به دیدن معمولی و تکراری طبیعت و جهان قانع نیست. خودش دراین‌باره گفته است: «چشم‌ها را باید شست جور دیگر باید دید.» 
و یا در جایی گفته است: «بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم 
بیا زودتر چیزها را ببینیم.» 
سپهری در نوگرایی، سبک ویژه خودش را دارد که در قلمرو هنر «فیگرواتیو آبستره» تعریف می‌شود. او با مختصر اشاره‌هایی به واقعیت طبیعت و عناصر موجود در آن، کل نقاش را در ساختاری انتزاعی سامان می‌دهد که وارد عرصه‌ زیبایی‌شناسی مدرن می‌شود. 
در دوران دانشکده، او که به زبان فرانسه تسلط داشت، اغلب در کتابخانه دانشکده مطالب پیچیده کتاب‌ها را به زبان ساده برای ما ترجمه می‌کرد. و ازآنجاکه به شعر و حکمت فارسی اشراف داشت برای فهم ما در ترجمه از شعر فارسی مدد می‌گرفت؛ برای مثال در ترجمه بحثی درباره نقاشی انتزاعی که نه با چشم ظاهربین، بلکه با چشم دل نقاشی می‌شود ترجمه کرد: ‌بسازم خنجری نیشش زپولاد / زنم بر دیده تا دل گردد آزاد. 
اما خود سپهری در نقاشی‌هایش با یک چشم، دنیای ظاهر را دیده و با چشم دیگرش که چشم دل باشد جهان شاعرانه‌اش را به‌گونه‌ای انتزاعی نقش کرده است. در مجموعه گل‌های شقایق با مختصر اشاره قلم‌موی نرم، یکی‌، دو تا گل را در فضایی خیال‌انگیز و انتزاعی نقش کرده است. به مصداق شعر تا شقایق هست... در مجموعه درخت‌ها، برای نمایش زبری پوست درخت با نواختن تکه پارچه‌های آغشته به نیم رنگ‌ها بر سطح بوم لکه‌هایی را از بافت زبر پوست درخت نقش کرده است که سبک ویژه خود اوست. در تجسم ردیف درخت‌ها متمایل به چپ و راست شاید در امتداد نهر آبی که سایه‌هاشان یکدیگر را قطع می‌کنند، خاطره چشم‌اندازی را که به فراوانی در همه‌جای ایران دیده می‌شود به ما نشان می‌دهد. 
اما در اینجا کار اصلی در راستای زیبایی‌شناسی مدرن، پرداختن به فضاهای پروخالی در ساختار و ترکیب کلی اثر است. سهراب سپهری بنابه پیشنهاد «منوچهر شیبانی» وارد دانشکده هنرهای زیبای تهران شد. فضای دانشکده در آن روزها مدلی بود از «بوزار» پاریس. در آتلیه نقاشی، یک گرامافون داشتیم که ضمن کار، به موسیقی کلاسیک گوش می‌دادیم. از همه مهم‌تر کتابخانه دانشکده سرشار از کتاب‌های نقاشی و معماری و تاریخ هنر بود و هر ماه نشریات مهم معماری و نقاشی مثل
«ART AUJURDUI» و غیره را داشتیم. «صادق هدایت» کتابدار دانشکده بود که خودش همواره سخت مشغول مطالعه کتاب‌های «پوپ» بود و سهراب سپهری مشتری پروپاقرص نشریه «عصر جدید» ژان‌پل سارتر بود. 
وقتی خبر خودکشی هدایت از پاریس به تهران رسید، دانشکده هنرهای زیبا به همین مناسبت مراسمی را برگزار کرد، شامل چند سخنرانی. برگزار‌کنندگان این مراسم، سهراب سپهری و ناصر عصار و مهری رخشا بودند. در این مراسم روسا و استادان دانشکده‌ها شرکت کردند؛ ولی در هنگامه سخنرانی ناصر عصار، یکی از دانشجویان معترض، جلسه را به هم زد. این شخص «اسماعیل شاهرودی» شاعر جوان آن روز بود که وارد صحنه شد و میکروفن را از دست ناصر عصار گرفت و فریاد کشید: صادق هدایت از همین شما رجاله‌ها متنفر بود. 
نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: