1392/7/10 ۱۱:۴۲
استاد ارجمند آقای دکتر سروش در آخرین نظریه خویش، قرآن را روایت محمد از رؤیاهای خود دانستهاند. براساس نظر ایشان: «زبان قرآن، زبانِ بیداری نیست، بلکه زبانِ خواب و رمزآلود است و البته زبانی عرفی و بشری است »، «چنان نیستکه محمد(ص)، مخاطب آواهایی قرار گرفته باشد و در گوش باطنش سخنانی را خوانده باشند و فرمان به ابلاغ آن داده باشند، بل محمّد(ص) روایتگر تجارب و ناظر مناظری است که خود دیده است و فرقی است عظیم میان ناظر راوی و مخاطب خبر.
استاد ارجمند آقای دکتر سروش در آخرین نظریه خویش، قرآن را روایت محمد از رؤیاهای خود دانستهاند. براساس نظر ایشان: «زبان قرآن، زبانِ بیداری نیست، بلکه زبانِ خواب و رمزآلود است و البته زبانی عرفی و بشری است »، «چنان نیستکه محمد(ص)، مخاطب آواهایی قرار گرفته باشد و در گوش باطنش سخنانی را خوانده باشند و فرمان به ابلاغ آن داده باشند، بل محمّد(ص) روایتگر تجارب و ناظر مناظری است که خود دیده است و فرقی است عظیم میان ناظر راوی و مخاطب خبر. به او نگفتهاند برو و به مردم بگو خدا یکی است »، « به او نگفتهاند برو و به مردم بگو که رستاخیزی هست و میزانی و دوزخی و بوستانی و حشر خلایق و نشر کتب، بل وی بنفسه و بعینه، ناظر و راوی آن مناظر بوده است»، «محمد راوی رؤیاهای رسولانه است»، «در زبان رؤیا، مَجاز و کنایه راه ندارد، یعنی الفاظ بر غیر معانی حقیقیشان حمل نمیشوند گرچه برای فهمیدنشان، به کتاب لغت مراجعه نمیتوان کرد، بلکه باید از شیوۀ خوابگزاری بهره جست»، «رفتن از تفسیر به تعبیر، مستلزم یک شیفت پارادایمی و یک تغییر الگوی بنیادی است». دکتر سروش درتحرک و پویایی اندیشه دینی ایران، نقشی در خور توجه داشته وبا طرح آراء و نقادیهای تأمل برانگیز خود به این بازار کمرونق گرمی بخشیده است. از این رو باید به او به دیده احترام نگریست و وجود امثال او را در این عرصه مبارک و مغتنم شمرد. از جمله، آرائی که او در باره وحی و قرآن مطرح کرده است صرفنظر از درستی و نادرستی، ادبیات دینی ما را در این بخش فربه و توانمند ساخته است. بیگمان نظر اخیر ایشان نیز در باره خوابنامه دانستن قرآن، موجی از آراء و واکنشهای مثبت و منفی برخواهد انگیخت که فینفسه ستبری بیشتر اندیشه دینی در پی خواهد داشت. اینجانب متواضعانه میکوشم با نقد نوشتارهای سه گانه اخیر ایشان در این حرکت سهمی هرچند ناچیز ایفا کنم. این نقد شامل یک مقدمه و چهاربخش به شرح زیر است: در مقدمه، سابقه ایده رؤیا بودن قرآن - که از این پس آن را «رؤیاپنداری قرآن» مینامیم-، بیان میشود، در بخش نخست به بیان اشکالاتی میپردازیم که به لحاظ روششناختی به نوشتار سه گانه اخیر ایشان وارد است. بخش دوم به نقد نظریه «رؤیاپنداری قرآن» و لوازم آن اختصاص یافته است و در بخش سوم مستندات قرآنی نظریه «رؤیاپنداری قرآن» مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در بخش چهارم ازلوازم منطقی نظریه «رؤیاپنداری قرآن» خواهیم گفت. اما از آن جا که مطالعه مقالات مفصل معمولاً از حوصله عموم خوانندگان و مراجعه کنندگان به پایگاههای اطلاع رسانی مجازی خارج است ابتدا چکیده مطالبی را که در این نقد از نظر خوانندگان خواهد گذشت، ارائه میکنم. چکیده
تبیین دکتر سروش از ادعای «محمد راوی رؤیاهای رسولانه» در سطح مفهومی بسیار مبهم و غیر شفاف است و مشخص نیست در این گزاره، مفاهیم «رؤیا»، «روایتگری» و «رسالت» دقیقاً با چه تعاریفی به کار رفته است. در این گزاره رؤیا بر کدام مبانی فلسفی و هستیشناختی استوار است، روایتگری پیامبر در غیر امور شگفتانگیز و امور ناظر بر وقایع و حوادث تاریخی همپای وحی چگونه توجیه می شود، رسالت با کدام تعریف با «رؤیاپنداری وحی» سازگار میافتد. ذکر نمونههایی از حوادث شگفتانگیز و خارق عادت در قرآن و بیان ناتوانی نظریات رقیب در تبیین این امور، مهمترین و بلکه تنها دلیل قابل توجه در اثبات این ادعاست که ظرف تحقق این امور جز خواب و رؤیا نمیتواند باشد. اما چنین نتیجهای اعم از مقدمه است، زیرا نه وجود امور شگفتانگیز و خارق عادت بالضروره دلالتی بر پیروی قرآن از منطق خواب دارد و نه ناتوانی نظریات رقیب - بر فرض صحت-، دلیلی بر اثبات یک ادعا محسوب میشود. ادعای «رؤیاپنداری قرآن» با حقایق و واقعیات تاریخی و سیرهی پیامبر و تعامل مخاطبان وحی با قرآن آشکارا ناسازگار است. پیامبر هرگز مدعی نشد آن چه به او وحی می شود رؤیاهای اوست. هرگز نگفت به جای تأمل در معانی الفاظ وحی به خوابگزاری و تعبیر آن بپردازید، این گونه نبود که آیات قرآن همواره در حالت خواب یا استراحت بر پیامبر نازل شود. واژههای «وحی» و «رؤیا» در قرآن به معانی کاملاً مختلف به کار رفتهاند. قرآن مهمترین و بلکه تنها تفاوت پیامبر با انسانهای دیگر را در وحیی میداند که به او میشود. «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَي»(فصلت: ۶) وگرنه پیامبر و دیگران در مشاهده رؤیا تفاوتی با یکدیگر ندارند. قرآن از رؤیای پیامبر نیز خبر داده و آن را تصدیق کرده است. از جمله رؤیای پیغمبر درباره گزاردن حج در سال ششم هجری را گزارش میکند. بدیهی است آیهی راجع به این رؤیا و نیز تصدیق آن خود مقولهای غیر از رؤیا است. نظریه «رؤیاپنداری قرآن» به صورتی ابطالناپذیر پرداخت شده است. به گونهای که هیچ شاهد نقضی در متن و سیاق قرآن و هیچ واقعیت تاریخی مغایری را نافی خود نمیداند. معتقدان به این نظریه باید مشخص کنند در چه صورت و اگر چه اتفاقی رخ دهد،نقض و ابطال ادعای خود را میپذیرند. قرآن رابطه تنگاتنگی با واقعیات اجتماعی تاریخی دوران نزول دارد. این کتاب همپایی وحی و تحولات مسیر دعوت پیامبر نازل شده است. به گونهای که بدون توجه به آن واقعیات و این تحولات، متن قرآن بعضاً پریشان با عباراتی بیارتباط با یکدیگر جلوه میکند. نادیده گرفتن این ویژگی و استناد به برخی فرازهای به ظاهر پریشان از متن قرآن برای اثبات رؤیا بودن وعدم تبعیت آن از منطق واقعیت، برهانی سست و عقیم است. نمیتوان صدها نمونه در تأیید نظم و ارتباط میان آیات قرآن را نادیده گرفت و تنها به دلیل عدم آگاهی از ارتباط چند نمونه از متن قرآن با واقعیات ظرف نزول، به پریشانی متن و رؤیا بودن قرآن حکم کرد. همچنان که در مورد هیچ اثر تاریخی به محض مشاهده پریشانی در فرازهایی از آن، به خوابنامه بودن آنحکم نمیکنیم و قرآن شأنی کمتر از دیگر متون تاریخی ندارد. قرآن به زبان قوم نازل شده است. زبان عرف عرب معاصر پیامبر، زبانی سرشار از استعاره و مجاز و تشبیه و کنایه بوده است. روشن است که زبان قرآن نمیتوانسته از این ویژگیهای زبانی عاری باشد. لازمه «رؤیاپنداری قرآن» همداستانی با مجسمه و مشبهه درانکار مجاز و استعاره و تشبیه و کنایه در قرآن و در نتیجه انکار تمام لطافتها و زیباییهای بیانی و ادیبانه قرآن است. هیچ عرب بیابانگردی از آیه «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»(اسراء:29)(دستانت را به گردنت بسته مدار و نیز بسیار مگشا که اندوهگین و حسرت زده شوی) چنین نفهمید و نمیفهمد که پیامبر در عالم رؤیا از بستن دست به دور گردن و باز کردن بیش از حد آن نهی شده است. هیچ اندک آشنای با زبان عرب آیه «مَن كَان َ فِي هَذِه ِ أَعمَي فَهُوَ فِي الا خِرَه ِ أَعمَي وَأَضَل ُّ سَبِيلاً« را روایت رؤیای پیامبر از صحنه کوری کافران در دنیا و آخرت نمیفهمید و نمیفهمد. حتی بیگانگان با زبان عرب نیز آیه«أُولَئِكَ الَّذِين َ اشتَرَوا الضَّلاَلَه َبِالهُدَي» را روایت رؤیای پیامبر درصحنه خرید و فروش هدایت و ضلالت ندیدند و نمیبینند. مستندات قرآنی نظریه «رؤیاپنداری قرآن» ناقص و نارساست. این مستندات و شواهد نه تنها به کار اثبات ادعای مذکور نمی آیند، بلکه جملگی شواهدی در نقض آن به شمار میایند. فقر نظریه «رؤیاپنداری قرآن» از حیث شواهد و مستندات قرآنی موجب شده است برای اثبات این ادعا مطالب ناروا و غلط به قرآن نسبت داده شود، برداشتهای تفسیری برخی مفسران و مفاد روایات نامعتبر، مفاد و مضمون آیات قرآن معرفی شود و آیات قرآن تحریف یا با ترجمهمغلوط مستند این ادعا قرار گیرند. آقای سروش در نوشتارهای سه گانه اخیر به مدعای خود مبنی بر رؤیاپنداری قرآن و ضرورت وانهادن تفسیر و تمسک به تعبیر و خوابگزاری در فهم قرآن، ملتزم نبوده و بارها و بارها به دلالتهای لفظی آیات قرآن استناد کردهاند. مقتضای «رؤیاپنداری وحی» نه تنها نفی امکان آگاهی از مفاد وحی ، بلکه انکار حجیت تعالیم و آموزههای پیامبر و بالاتر از آن امتناع رسالت است. مطابق این ادعا تنها راه ارتباط پیامبران با عالم قدس رؤیاهایی است که در عالم خواب میبینند و از درک معنای آن مطمئن نیستند. بنابراین نه به تعالیم و آموزههای آنان اطمینانی هست و نه میتوانند و حق دارند دیگران را به پذیرش آن چه خود یافتهاند یا فکر میکنند یافتهاند، ملزم بدانند و نه دیگران دلیلی در پیروی از یافتههای آنان دارند. مقدمه: سابقه نظریه رؤیاپنداری قرآن
ماهیت و کیفیت وحی از دیرباز تا کنون همواره مورد توجه عالمان مسلمان بوده است. روایاتی که به موجب آن ها پیامبر(ص) در پاسخ به پرسش صحابه نحوه و کیفیت دریافت وحی را تشریح کرده است(سیوطی، اتقان، ۱: ۱۶۸) دلیل روشنی بر این حقیقت است که سابقه کنجکاوی در باره ماهیت و نحوه نزول وحی به دوران نزول قرآن میرسد. با این همه شاید شاه ولی الله دهلوی(۱۱۱۴ ق./۱۷۰۳ م. - ۱۱۷۶/۱۷۶۲) متفکر و عارف بزرگ مسلمان در شبه قاره هند شاید اولین کسی باشد که میان وحی قرآنی و رؤیا نسبتی برقرار کرده است. دهلوی اگر چه در میان ما ایرانیان چندان شناخته شده نیست، اما او پدر تفکر اسلامی نوین در هند است. متفکران و مصلحان مسلمان سه قرن اخیر نظیر سید احمد خان، محمد اقبال، ابوالاعلی مودودی و خورشید احمد متأثر از افکار او هستند. اقبال او را نخستین مسلمانی میداند که ضرورت دمیدن روحی نوین در کالبد اسلام را حس کرد. (احیای فکر دینی دراسلام:۱۱۳) در ایران نیز به ویژه در دهههای اخیر شاهد حضور آراء او هستیم. در نظریات بحث انگیز مطرح شده از سوی نواندیشان طی سالیان اخیر در باره فقه و شریعت و کارکرد و نسبت آن با دین، مقاصد شریعت، ماهیت و امور ذاتی و عرضی دین و به عنوان جدیدترین نمونه مسئله وحی و نسبت قرآن با خداوند، میتوان رد پای اندیشههای او را یافت. شرح افکار دهلوی و نقش و تأثیر آن بر اندیشه دینی معاصر در ایران را به مقاله مستقلی وامیگذاریم و در این فرصت تنها به بیان مختصری از عقیده او در باب نسبت وحی و رؤیا اکتفا میکنیم. از جمله آثار ولی الله دهلوی کتابی کوچک اما بسیار مهم به زبان عربی است تحت عنوان « تأويل الأحاديث في رموز قصص الأنبياء ». او در این کتاب کوشیده است از امور شگفت انگیز و معجزات موجود در قصص انبیاء تفسیری باور پذیر به دست دهد. راهی که دهلوی برای این مقصود برگزیده است توسل به خواب و رؤیاست. به عقیده او تمام قصص قرآن و معجزاتی که در این قصص به پیامبران نسبت داده شده است، نظیر بیرون راندن آدم از بهشت و افکندن ابراهیم در آتش و اژدها شدن عصای موسی . .... از قبیل منامات و رؤیاست. او رؤیا را متعلق به عالم مثال میداند و براساس مبانی متافیزیکی خود در باره عالم مثال به عنوان عالمی واقعی و مستقل از ذهن، برای رؤیا واقعیتی در این عالم قائل است. به عنوان نمونه در تأویل داستان آدم و خروجش ازبهشت میگوید:«این همه خواب و رؤیاست و تعبیرآن این است که خداوند اراده کرده است که او خلیفهای در زمین باشد و به کمال نوعی خود برسد، اما نهی او از خوردن میوه درخت ممنوعه و سپس وسوسه شیطان و پس از آن سرزنش و اخراج او، همگی تصویری است که خروج تدریجی او را از عالم مثال به عالم ناسوت به ذهن تقریب میکند. به عقیده دهلوی معجزات اموری نیستند که از هر حیث خارق عادت باشند. اگر خداوند بنا به تدبیری خارق عادتی را ظاهر میکند این امردر ضمن یک عادت و امر طبیعی اگر چه ضعیف و نادر محقق میشود. بنابراین معجزات قصص، صور مثالی و رؤیایی واقعیاتی هستند که در عالم طبیعت در قالب عادات طبیعی اگر چه نادر محقق میشوند. صوری که از جنس خوابند و نیازمند تعبیر. او به این ترتیب کلیه حوادث خارق عادت در قصص انبیاء را توجیه طبیعی و مادی میکند. رؤیاپنداری وحی قرآنی در نظر دهلوی چنان که گفتیم مبتنی بر نگرش افلاطونی - عرفانی او به عالم مثال است. او مبانی نظری خود درباره عالم مثال را مشروحاً در این کتاب و نیز درمهمترین و مشهورترین کتابش یعنی حجة الله البالغة بیان کرده است. براساس آن چه در کتاب اخیر آمده همه امور پیش از آفرینش در این جهان، درعالم مثال حقیقتی دارند. بنابراین وقتی اشیاء وجود مییابند، همان وجود مثالی هستند که تحقق خاص یافتهاند.(حجة الله البالغه، ۱: ۷۹) رؤیا مربوط به عالم مثال است که فاقد ماده است. بنابراین حقایق در این عالم میتوانند صوری شگفت انگیز داشته باشند. اما این امور شگفتانگیز از جمله رخدادهای اعجاز گونه قصص قرآن، وقتی از عالم مثال به عالم ناسوت تنزل مییابند بر روال عادت طبیعت تحقق مییابند. با این همه او رؤیا را تنها به آیات معجزات و امور شگفتانگیز محدود میکند و به مطلق وحی تعمیم نمیدهد. به دیگر سخن معتقد است حقیقت مثالی این رخدادها را در عالم به پیامبر نمودهاند. از این رو آن ها به صورت مثالی خود در قرآن تصویر شدهاند. وگرنه تحقق آنها در عالم طبیعت، بسان دیگر امور تابع عادات و قوانین طبیعت بوده است. با توجه به آشنایی دکتر سروش با آراء و آثار دهلوی میتوان حدس زد که ایشان ایده «رؤیاپنداری وحی» را از دهلوی الهام گرفته و آن را به مطلق وحی تعمیم داده اند. در هر حال دهلوی براساس مشرب افلاطونی – عرفانی خویش و هستیشناسی خاصی که دستگاه اندیشه خود را برآن استوار کرده است، میتواند وحی را از سنخ رؤیا بداند؛ چه رؤیاها در این دستگاه با اعیان ثابته و به تعبیر دهلوی با ملکوت اعلی و حظیرة القدس نسبتی دارند و صرفاً اموری غیر واقعی و ذهنی یا پنداری تلقی نمیشوند. اما تمسک به رؤیا فارق از مبانی هستیشناختی افلاطونی – عرفانی آن، برای تبیین وحی، نتیجهای جز تقلیل وحی به سطح توهم و پندار ندارد.
الف) بخش نخست:
اشکالات روش شناختی نظریه«رؤیاپنداری وحی»
نظریه رؤیا پنداری قرآن در بهترین حالت یک نظریه است. این نظریه به ما میگوید قرآن را به گونهای متفاوت بفهمید. قرآن مجموعه روایات پیامبر از رؤیاهای رسولانه خویش است، بنابراین در پی تفسیر و تأویل آن نباشید، بلکه بکوشید آن را خوابگزارانه تعبیر کنید. اماهر نظریه اولا باید با مفاهیمی روشن و بیابهام عرضه شود تا امکان فهم صحیح آن فراهم آید. ثانیاً بر مبانی برهانی استوار باشد تا باورپذیر گردد. ثالثاً باید بتواند پدیدههای حوزه مورد نظر را تبیین کند تا توانمندی خود را در صحنه عمل به اثبات برساند. رابعاً از عهده اشکالها و نقدهایی که برآن وارد می شود، برآید. اما نظریه رؤیاپنداری قرآن در هر چهار ویژگی فوق با کاستیهای غیر قابل اغماضی روبروست.
۱- ابهامدر مفاهیم ابهام در مفاهیم از همان آغاز سخن با این نظریه همراه است. آقای سروش شرح ایده «رؤیاپنداری قرآن» را با این سخن آغاز میکند: «در عنوان مقال آوردم که «محمّد(ص) راوی رویاهای رسولانه» است. از یکایک این واژگان مراد ویژهای دارم که یکایک باز میگویم» طبیعتاً خواننده انتظار دارد با تعاریف روشنی از مفاهیم «روایت» و «رؤیا» و «رسالت» روبرو شود. اما این انتظار بیهوده است. سروش ابتدا در تبیین معنای «روایت» مدعی میشود «محمّد(ص) راوی است، یعنی مخاطب و مخبر نیست. چنان نیست که مخاطب آواهایی قرار گرفته باشد و در گوش باطنش سخنانی را خوانده باشند و فرمان به ابلاغ آن داده باشند، بل محمّد (ص) روایتگر تجارب و ناظر مناظری است که خود دیده است و فرقی است عظیم میان ناظر راوی و مخاطب خبر. به او نگفتهاند برو و به مردم بگو خدا یکی است، بل او خدا را به صفت وحدت خود دیده و شهود کرده و روایتش از این مشاهده را با ما به زبان خود باز میگوید.» و برای تبیین روایتگری محمد و اثبات آن به سه نمونه از آیات قرآن استناد میکند. ما در بخش سوم به بررسی این سه نمونه خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که نه تنها دلالتی بر ادعای ایشان ندارند، بلکه ناقض آن هستند. اما این سه نمونه از حدود ۶۲۰۰ ایه قرآن تمام تلاشی است که برای اثبات راوی بودن پیامبر شده است و خواننده باید با مطالعه همین سه نمونه بپذیرد که قرآن روایت محمد است. نقص و نارسایی در تعریف و تبیین «مراد ویژه» سروش از واژه «رؤیا» از این هم آشکارتر است. آقای سروش تعریف روشنی از رؤیا ارائه نمی دهد، از مبانی هستیشناختی و فلسفی مورد قبول خود در رؤیا هیچ سخنی به میان نمی آورد و تنها به بیان افسوس از عدم درک اهمیت رؤیا در این روزگار بسنده میکند: «دریغا که ما در عصری زندگی میکنیم که رؤیا اهمیت پیشین و دیرین خود را از دست داده است، با شنیدن واژۀ رؤیا آدمیان به یاد خوابهای آشفته و پریشان میافتند و همه را چنین میانگارند. این جفای بزرگی بر حقیقت است. رؤیا برای گفتن ناگفتنیها و نمودن نانمودنیهاست» و در ادامه برای تبیین مراد خویش از رؤیا و اثبات کاشفیت آن از امر واقع، خواننده را به شهود شخصی خود ارجاع میدهد: «آدمیی نیست که خوابی ندیده باشد و رؤیا را در عمرخود بارها نیازموده و از تلخ و شیرین آن بیخبر باشد. لذا همه کس با رجوع به رویاهای خود میتواند چیزکی از آنچه بررسولان و عارفان در خلوت مراقبه و در اعماق مکاشفه و در حضرت خیال و در عالم مثال میرفته است، دریابد و کامل را با ناقص قیاس کند و بویی از آن بوستان مستور ببرد» و سپس با چند بیت شعر ازمولانا کار اثبات مبانی نظری رؤیا را به پایان میبرد و خواننده باید با خواندن همین مجموعه، معنا و مبانی نظری رؤیا را از دید صاحب نظریه «رؤیاپنداری قرآن» دریابد و قانع شود که رؤیا کاشفیت از امر واقع میکند و یکی از راههای درک حقایق است. شاید گمان شود دکتر سروش مبانی متافیزیکی عرفا و فیلسوفان مسلمان در باره رؤیا را مستند ایده «رؤیاپنداری قرآن» قرار داده و از این رو خود را بینیاز از شرح و بیان آن دانسته است، کما این که میگوید: «ضمناً در گزیدن واژۀ رؤیا، خروجی از دایره سنّت هم صورت نبسته است. عارفان که از «کشف تامّ محمّدی» سخن گفتهاند، اشارت به دریافتی اشراقی و ابرآگاهانه و فوق حسّی و رؤیایی داشتهاند. از پیامبر هم آوردهاند که رؤیای صادق یک جزء از چهلوشش جزء نبوت است»، اما چنین گمانی صحیح نیست. توضیحات دیگر ایشان نشان میدهد که استناد او به «کشف تام محمدی» عارفان تنها برای تشفی خاطر مخاطبانی است که دلبسته متافیزیک فلسفه و عرفان کلاسیک هستند، زیرا به صراحت میگوید مبانی هستیشناسانه فیلسوفان و عارفان در باره وحی و الهام و رؤیا را «مبهم»، «دست و پاگیر»، «مفاهیمی کهن» و مبتنی بر «متافیزیکی هولناک» میداند. آقای سروش پس از ذکر نمونههای سه گانه از آیات قرآن در اثبات روایتگری پیامبر و ادعای این که پیامبر خود شاهد و راوی این صحنهها بوده است، با طرح یک پرسش و پاسخ تکلیف خواننده را با مفهوم «رؤیا» روشن میکند: «این نظارهها و مشاهدهها در کجا رخ داده است؟ پاسخ: در رؤیا» مطالب بعدی جملگی در باره تفاوت رؤیا با حقیقت و مجاز است. خلاصه آن که معلوم نیست نظریه «رؤیا پنداری قرآن» بر چه تعریفی از «رؤیا» و با کدام مبانی هستیشناسانه و معرفتشناسانه استوار است. اما مطلب به همینجا ختم نمیشود. خواننده برای درک معنای گزاره «محمّد (ص) راوی رویاهای رسولانه»همچنان در انتظار است تا در یابد مقصود از «رسالت» در این گزاره چیست. بدیهی است تحویل «وحی» به «رؤیا» و تقلیل قرآن به مثابه مجموعهسخنان خداوند که جبرئیل آن را بر قلب پیامبر نازل کرده است، به «خوابنامه» ای که محمد روایتگر آن آست، مفهوم رسالت و پیامبری را زیر و رو میکند. بنابراین خوانند مشتاق است آقای سروش همان گونه که خود گفته است «مراد ویژه» خویش را از «یکایک واژگان» عبارت « محمد راوی رؤیاهای رسولانه» بازگوید تا روشن شود از «رؤیاهای رسولانه» و اساساً از «رسالت» چه معنایی مراد کرده است، اما این انتظار بیهوده است. مقاله به پایان میرسد بدون این که در باره مفهوم «رسالت» در این نظریه توضیحی داده شود.
۲- برهان ناتمام
از نارساییها و ابهامهای مفهومی نظریه «رؤیاپنداری قرآن» که بگذریم، در نوشتارهای سه گانه دکتر سروش هیچ دلیل عقلی و یا نقلی در اثبات این نظریه ارائه نشده است. بیان معضلات و تناقضات ظاهری که نظریه رقیب با آن مواجه است- و ما پس از این به برخی از آن ها اشاره خواهیم کرد- تنها مستندات ارائه شده در اثبات ادعای «رؤیا پنداری قرآن» است. روشن است که اتکای به تناقضات نظریه رقیب به کار اثبات یک نظریه نمیاید و نظریه را به سطح ادعایی غیر مستند و تلاش مدعی را به سطح «جدل» به منظور «اسکات خصم» تنزل میدهد. آن تناقضات حتی اگر ثابت هم شوند تنها نارسایی نظریه رقیب را ثابت میکنند. به عنوان مثال آقای سروش در اثبات رؤیا بودن قرآن، به وجود امور شگفت انگیز و خارق العاده در قرآن نظیر «رانده شدن شیاطین از آسمان با شهابهای آسمانی»، یا «آفرینش اسمان در شش روز» و ... استناد میکند، اما طبیعی است اثبات این ادعا دلیلی بر صحت ادعای «رؤیا پنداری قرآن» نیست، زیرا همواره میتوان نظریه دیگری مطرح کرد که ضمن تأیید سازگاری وحی قرآنی با منطق بیداری، عاری از چنین معضلاتی باشد. چنانکه چنین نظریاتی مطرح شده است. ایشان خود در جایی دیگر وجود امور شگفتانگیز و خارق العاده در قرآن را به کمک سمبولیسم و زبان مجاز و کنایه توجیه کردهاند و از وجود این امور در قرآن بالضروره خوابنامه بودن قرآن را نتیجه نگرفتهاند.(جایگاه تمثیل و نماد در تعالیم ادیان الهی، آذر ۸۹، وب سایت عبدالکریم سروش)
۳- ناتوانی در تطبیق
از دیگر نارساییهای روش شناختی در نوشتارهای سه گانه اخیر سروش این است که توانمندی این نظریه در تطبیق و تبیین انواع آیات و خطابهای قرآنی به نمایش گذاشته نشده است. در نوشتارهای مذکور تنها ازآیات ناظر به امور شگفتانگیز و خارق العاده سخن رفته و ادعا شده که منطق این آیات منطق رؤیاست و وجود امور متناقض و خارق العاده در این آیات براساس منطق رؤیا توجیه پذیر است. اما - صرفنظر از این که امور خارق العاده غیر از امور متناقض است و تناقض حتی در رؤیا نیز ناممکن است-، روشن است قرآن حاوی انواع آیات در موضوعها و زمینههای اخلاقی، اعتقادی، هستیشناختی، فقهی ، تاریخی و ... است. باید توانمندی این نظریه را در توجیه همه انواع آیات و خطابهای قرآنی سنجید و ثابت کرد نظریه مذکور قادر به تبیین معانی همه انواع این آیات است. دکتر سروش که ظاهراً خود به خوبی واقف است مدعای وی در تطبیق بر آیات اجتماعی، سیاسی و تاریخی و اخلاقی و ... توان رقابت با نظریات رقیب را ندارد، میگوید: «متن مقدّس قرآن را از دو سر میتوان خواند: یکی از سرِ غیب و دیگری از سر شهادت. وقتی سخن از نادیدههاست (فرشته، قیامت، شیطان، جنّ، عرش، میزان و...)، بیان قرآن چنان تصویری و هنری میشود که رؤیایی ندانستنش، دشوار است. و وقتی سخن از دیدنیها و امر و نهیهاست، بیانش چنان با عالم بیداری پهلو میزند که خواب را از چشم میرباید و بیداری را به جای خواب مینشاند. قاطبۀ مفسرّان، خواندن قرآن را از سر شهادت آغاز کردند و چنان مفتون «قُلها» و خطابات و فرمانهای قرآنی شدند که بر غیب هم، رنگ شهادت زدند و زبان تصویر را به زبان تشریع فروختند و بر همه حکم واحد راندند. اینجا هم فقه راهزنی کرد و سلطۀ گفتمانش، قرآن را در کام کشید.» اما اولاً مگر زبان تصویر منحصر در زبان خواب است؟ و ثانیاً مگر آیات قرآن منحصر دردو گونه امور نادیده (فرشته و قیامت و شیطان ...) و احکام فقهی است؟ اگر نظریه «رؤیا پنداری قرآن» در تبیین و توجیه آیات ناظر بر«نادیدهها(فرشته، قیامت، شیطان، جنّ، عرش، میزان و...)» از نظریه رقیب توانمند تر باشد -که البته چنین نیست و ما بعداً در این باره سخن خواهیم گفت-، در تبیین و توجیه بخش عظیمی از آیات قرآن که ناظر بر اخلاق و عقاید و نیایش و مناسبات اجتماعی و واقعیات سیاسی اجتماعی دوران دعوت نبوی و زیست جهان مشرکان و خطابهای به پیامبر و مؤمنان و مشرکان و .... است، ناتوانتر از نظریه رقیب است و برای توجیه و تطبیق، ناگزیر از به تأویل بردن بخش عظیمی از آیات است.
***
ب) بخش دوم:
نقد نظریه «رؤیاپنداری قرآن»
۱- بیاعتنایی به واقعیات تاریخی.
یکی از نارساییهای برخی نظریات در باره قرآن در حوزه نواندیشی دینی این است که تنها دغدغه تطبیق و سازگاری با متن قرآن دارند و حتی گوشه چشمی به واقعیات تاریخی ندارند و نیازی به تطبیق و توجیه واقعیات تاریخی نمیبینند و به سکوت ازکنار آن میگذرند (۱) برخی از این نیز پا را فراتر گذارده با تحریف بدیهی ترین واقعیات تاریخی در تطبیق و توجیه مدعای خود میکوشند (۲). نظریه «رؤیاپنداری قرآن» در ویژگی بی اعتنایی به واقعیات تاریخی با این نظریات شریک است. قرآن وحی است اما در شرایط متغیری طی بیست و سه سال نازل شده و با واقعیات اجتماعی-تاریخی - فرهنگی مختلف در آمیخته است. آورندهای داشته است و مخاطبانی و این هر دو درکی از این وحی داشتهاند. آورنده قرآن علاوه بر ابلاغ، وظیفه تبیین آن را نیز بر عهده داشته است. از این رو محل رجوع پیروان خود در فهم و تبیین مفاهیم قرآن بوده است. او دستپروردگان و یارانی نیز داشته است که تعالیم قرآن را از او آموختهاند و محل رجوع دیگران بودهاند (اصحاب). تاریخ هرگز نقل نکرده است که محمد (ص)آیات قرآن را به هنگام شب و یا استراحت و خواب دریافت میکرده است بلکه برعکس، قرآن پژوهان از دیرباز حتی آیات قرآن را از حیث شرایط و زمان نزول تقسیم بندی کردهاند به برهان زرکشی و اتقان سیوطی مراجعه کنید که چگونه آیات قرآن را به «حضری و سفری و لیلی و نهاری و حربی و سلمی...»(سیوطی، الاتقان، ۱، نوع دوم الی ششم: ۸۵-۱۰۵)(۳) تقسیم کردهاند. در سراسر چند شماره نوشتارهای سروش حتی یک جمله ویک سند معتبر تاریخی به دست داده نشده است که یکی از صحابه یا امامان و دست پروردگان پیامبر و مخاطبان اولیه وحی و پیش و بیش از همه خود آورنده قرآن مدعی و معترف به خوابنامه بودن قرآن و روایتگری آن باشد. یکبار پیامبر در برابر پرسشهای فراوان یارانش نگفته است که اینها را من در خواب میبینم و باید آنها راخوبگزاری و تعبیر کرد. هیچگاه مدعی نشده است که الفاظ قرآن را کنار بگذارید درگیر دلالتهای الفاظ آن نباشید زیرا از جنس خوابند و نیازمند تعبیر. هیچ گاه مدعی نشده است قرآن روایت من است از خوابهایی که دیدهام. بلکه همواره اصحاب و پرسشگران از معنای یک آیه را به آیات دیگر ارجاع دادهاست. و یا در توجیه عملی و پاسخ به پرسشی آیهای را شاهد آورده است. تمامی یاران پیامبر به همین شیوه عمل کردهاند. وسواس شدید پیامبر و یارانش به حفظ الفاظ قرآن و واکنش شدید نسبت به هرگونه تصرفی در آن و تلاش وسواس گونه در جمعآوری و حفظ آن همگی واقعیاتی تاریخی هستند که اعتبار ادعای «رؤیاپنداری قران» را مخدوش میکنند. اگر قرآن خوابنامه است و نباید در پی دلالت الفاظ آن بود چه ضرورتی به این همه تلاش و وسواس برای حفظ الفاظ آن؟ خواب یوسف اگر با الفاظ دیگری در قرآن ثبت می شد و مثلاً به جای یازده ستاره و ماه و خورشید ، یازده ماه و زحل و ناهید هم گفته میشد همان خواب بود و همان تعبیر را داشت. خواب فرعون اگر به جای هفت گاو فربه وهفت گاو لاغر، هفت شیر و هفت شتر بود باز همان تعبیر را میتوانست داشته باشد. پس چه نیاز به ضبط و ثبت و حفظ الفاظ قرآن؟ هیچ نظریهای در باره قرآن نمیتواند این واقعیات را نادیده بگیرد و چنان سخن بگوید که این همه گویی اساساُ وجود نداشته اند و قرآن به مثابه کتابی یکباره از آسمان به دامن بشریت افتاده است و گذشتگان به خطا برای فهم آن به تفسیر و تأویل متوسل شدهاند درحالی که قرآن یک خوابنامه بود و نیازمند خوابگزاری و تعبیر.
۲-رؤیا در قرآن
مطابق آیات قرآن پیامبر موظف به ابلاغ وحیی است که از جانب خداوند دریافت میکند. قرآن به او تأکید کرده است که به مخاطبانش بگوید بشری مانند آنها است و تنها وجه تمایزش این است که به او وحی می شود «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَي»(كهف: 110) بدیهی است وجه تمایز پیامبر از دیگران مشاهده رؤیای صادقه در خواب نبود، زیرا بسیاری از انسانها تجربه مشاهده رؤیا را دارند و از این نظر میان پیامبران و غیر پیامبران تفاوتی نیست. برخلاف نظر آقای سروش به او وحی می شده که به دیگران بگو خدا و معبودشان یکی است «قُلْ إِنَّما يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد»(انبياء:108 ) قرآن علاوه بر وحی از رؤیا نیز سخن گفته است. این دو واژه در قرآن به دو معنای مختلف به کار رفتهاند. تفاوت این دو برای مخاطبان اولیه وحی کاملاً روشن بوده است. پیامبر هرگز به مسلمانان نگفت که قرآنی که به او وحی میشود رؤیاهای اوست، بلکه گفت: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى» (نجم: 4) اما آن هنگام که در رؤیا دید که به همراه مسلمانان حج میگزارد به آنان گفت که در رؤیا چنین دیده است. قرآن به روشنی این ماجرا را نقل میکند«لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً» (فتح:27) (همانا خدا خواب پيامبرش را بحق راست آورد- كه اگر خداى خواهد هر آينه به مسجد الحرام درخواهيد آمد، در ايمنى و سر تراشيده و كوتاه موى، بى آنكه بيمى داشته باشيد. پس مىدانست آنچه شما نمىدانستيد- از صلاح كارتان در صلح حديبيه- و جز اين [براى شما] فتحى نزديك قرار داد) این آیه گزارش خوابی است که پیامبر دیده بود. اما خود این آیه چنان که پیداست رؤیا نیست، بلکه وحی قرآنی و گزارش خداوند از رؤیای پیامبر است. چنان که پیداست قرآن از رؤیای پیامبر به صراحت به عنوان «رؤیا» یاد میکند و وحی و رؤیا در قرآن به یک معنا به کار نرفتهاند. به دیگر سخن نمیتوان در این آیه به جای «رؤیا» کلمه «وحی» را نشاند و آن را چنین ترجمه کرد:(همانا خداوند وحی پیامبرش را به حق راست آورد...) کما این که در آیه «...ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبيراً»(اسراء: 60) نمیتوان به جای واژه «رؤیا» واژه «وحی» را نشاند و آن را چنین ترجمه کرد: (...ما وحیی را که نشانت دادیم جز فتنهای برای مردم قرار ندادیم...) تفاوت معنایی این دو واژه در قرآن چنان روشن است که تنها در رؤیا میتوان آن ها را به جای یکدیگر نشاند!!
۳- ادعایی ابطالناپذیر
مطابق ادعای «رؤیاپنداری قرآن»: «محمّد (ص) روایتگر تجارب و ناظر مناظری است که خود دیده است و فرقی است عظیم میان ناظر راوی و مخاطب خبر. به او نگفتهاند برو و به مردم بگو خدا یکی است، بل او خدا را به صفت وحدت خود دیده و شهود کرده و روایتش از این مشاهده را با ما به زبان خود باز میگوید.» مطمئنترین راه در اثبات یا رد این گزارهها رجوع به قرآن است تا ببینیم آیا به راستی به محمد و دیگر پیامبران گفته شده است که بروند به مردم بگویند خداوند یکی است و معادی درکار است، یا گفته نشده است؟ اگر چنین راهی باز باشد اوردن موارد نقض این ادعا در قرآن به غایت سهل است. از جمله این آیات:«يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ» (نحل: 2)(فرشتگان را با روح- فرشته بزرگوارى كه همراه وحى است- به خواست و فرمان خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد فرو مىفرستد كه [مردم را] بيم دهيد كه خدايى جز من نيست پس، از من پروا داشته باشيد.) و «رَفيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ» (غافر: 15)(بلندكننده پايهها- يا داراى پايهاى بلند- است، خداوند عرش كه از فرمان خويش بر هر يك از بندگانش كه بخواهد روح- وحى يا فرشته وحى- را مىافكند- القاء مىكند- تا [مردم را] از روز ديدار- روز رستاخيز- بترساند ) و یا سورهای که هر مبتدی آن را از حفظ است « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ .اللَّهُ الصَّمَدُ . لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ . وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» اما سروش راه را بر این موارد نقض میبندد و میگوید هرجا در قرآن میبینید کسی به پیامبر خطاب میکند که بگو یا بکن، آن کس خود پیامبراست که در خواب به جای فرشته وحی مینشیند و یا به جای خدا. در اینجا ما با یک خلط آشکار میان دو امر مواجهیم. یکی این که آیا در قرآن آیاتی هست که به پیامبر/ پیامبران گفته باشد برو/بروید به مردم چنین و چنان بگو/بگویید و دیگری توجیه و تبیین حقیقت معنای این خطابها. چنان که از آیات فوق به دست میآید در این که در قرآن چنین خطابهایی وجود دارند تردیدی نیست. اما ادعای«رؤیاپنداری قرآن» این خطابها را توجیه میکند و به ما میگوید آنها را مطابق منطق رؤیا بفهمید. آن ها را سخن خداوند و جبرئيل به پیامبر ندانید، بلکه چنین بفهمید که این خود پیامبر است که مطابق منطق رؤیا گاه برجای خداوند مینشیند و گاه به جای جبرئیل و خود را مورد خطاب قرار میدهد، زیرا: «ازپیش خود به پیش خود شدن، و با خود سخن گفتن، و خود را دیگری پنداشتن، و سخن خود را از دهان دیگری شنیدن، و... از شگفتیهای عالم رؤیا است»، اما به چه دلیل باید این توجیه را پذیرفت؟ و خطابهای قرآنی و موارد فراوان «قل»های قرآن را به تأویل برد و نوعی «از پیش خود به پیش خود شدن و با خود سخن گفتن ...» دانست؟ «رؤیاپنداری قرآن» در بهترین حالت یک نظریه است و هر نظریه لاجرم باید در سیاقی ابطالپذیر بیان شود. بدین معنا که همواره باید راه ابطال و نقض آن مفتوح باشد تا در صورت خطا بودن بتوان بطلان آن را نمایاند. اما صاحب این نظریه با بستن تمامی راهها، ادعای خود را به نظریهای ابطال ناپذیر تبدیل کرده است. او به ما میگوید به خطابها و ضمایر قرآن توجه نکنید زیرا منطق رؤیا با منطق بیداری تفاوت دارد. در رؤیا ممکن است انسان به جای دیگری بنشیند و دیگری را به جای خود بنشاند، به جای خدا و فرشته سخن بگوید... بنابراین حتی نص و ظاهر و منطوق و مفهوم آیات قرآن نیز که آشکارا ناقض ادعای«رؤیاپنداری قرآن» است، نمیتواند مستند و شاهد نقض آن باشد. اکنون باید پرسید اگر موارد آشکار نقض در نص و ظاهر و منطوق و مفهوم قرآن و نیز در سیره پیامبر و واقعیات تاریخی و فهم و درک مخاطبان وحی در عصر نزول و ... هیچیک ناقض این نظریه محسوب نمیشوند، صاحب این نظریه در چه صورتی و چه اتفاقی اگر بیفتد بطلان نظریه خود را میپذیرد؟ طرح ادعاها و نظریاتی که برای اثبات و یا دفاع از آن نیازی به تبیینی معقول خردپسند واقعیات تاریخی و سیره پیامبر و شواهد متنی و سیاقی نباشد، امر چندان دشواری نیست. به سادگی میتوان در تبیین پدیدهوحی دهها طرح و ایده ابطالناپذیر مطرح کرد. کما این که چنین کردهاند. فرض کنید کسی مدعی شود محمد و اساساً عموم پیامبران با موجودات فضایی دارای تمدن و آگاهیها و توانمندیهای فراتر از بشر دوران خود رابطه داشتهاند، یا خود موجودی فضایی و ساکن کرات دیگر بودهاند و به زمین آمدهاند و با استفاده از توانمندیها و تکنولوژیهای پیشرفته، کارهایی خارق العاده انجام دادهاند که در نگاه انسانهای معاصر خود جز معجزه معنایی نمیتوانسته داشته باشد، آنان را به پیروی از خود قانع کردهاند. مگر چنین ادعاهایی مطرح نشده است؟ اما این ادعاها تنها به این دلیل که کوشیدهاند با نفی و انکارواقعیات و شواهد انکارناپذیر تاریخی و متنی، خود را به صورت ادعاهایی ابطالناپذیر ارائه کنند، از سطح داستانهایی تخیلی که تنها به کار سرگرمی عوام میآید فراتر نرفته و در محافل علمی هرگز جدی گرفته نشود.(۴) پایان قسمت اول
توضیحات
-------------------------------------------- ۱- به عنوان نمونه به سلسله مقالات «قرائت نبوی از جهان» نوشته استاد محترم آقای دکتر شبستری مراجعه کنید. ایشان در مقاله «انسانیت کلام قرآنی و حقیقت تجربه محمدی؛ قرائت نبوی از جهان(۱۴)» در باره مفهوم وحی و حقیقت قرآن میفرمایند: «...میتوانیم از معنای لغوی «وحی» استفاده کنیم که چنین است «الاشارة الخفیة السریعة» (اشاره پنهانی شتاب دار). ظاهراً آنچه حامل رساندن آن حقیقت واحد به پیامبر میشده سلسلهای از اشارات پنهانی شتاب دار بوده است.....به نظر میرسد آن اشارات پنهانی و شتاب دار که به محمد میرسیده و همه آنها این حقیقت واحد را بر او آشکار میساخته که «خدای شما خدای یگانه» است، همان تجربههای آیات خدا دیدن همه پدیدارهای جهان بوده است (اعم از طبیعت، تاریخ، انسان و جامعه)؛ پدیدارهای جهان برای وی نمودهای پویا و نوشونده و جاندار و زباندار «خداوند» تجربه میشدند.» به دیگر سخن وحی چیزی جز فهم و تجربه شخصی پیامبر از پدیدههای جهان هستی و تفسیری که او از این پدیدهها داشته نیست. تفسیر پدیدهها و آیات جهان هستی درنظر محمد این بوده که «خدای شما خدای یگانه است» البته در قرآن آیاتی نیز هست که تفسیر پدیدههای جهان نیست؛ مثل آیات اخلاقی، آیات احکام، مثل مجازات مشرکان معانددر روز قیامت،مثل توصیف قیامت و بهشت و دوزخ و ... به نظر آقای شبستری این آیات اوامر و نواهی خود پیامبر است: «آنچه در بارۀ متن قرآن گفتم معنایش این نیست که همه آیات قرآن، خواندن نمودهای خداوند در جهان است. در قرآن آیات زیادی وجود دارد که خواندن پدیدارهای جهان نیست. مثلاً آیات احکام قرآن خواندن پدیدارهای جهان نیست. اینها اوامر و نواهی آن پیامبر است که چون حاکم شد به تنظیم امور اجتماعی بر مبنای اخلاق نبوی پرداخت» بی شک چنین تبیینی از وحی نه با صدها آیات قرآن که سخن از نزول وحی و اوامر و خطابهای خداوند با پیامبر حکایت میکنند، سازگاری دارد و نه با سیره پیامبر و واقعیات و گزارشات تاریخی مستند . آقای دکتر شبستری در این باره میفرمایند: « برخی از منتقدان میگویند در متن قرآن درباره تجربه محمدی تعبیراتی آمده که اجازه نمیدهد آن متن را قرائت نبوی از جهان بدانیم. در اینجا تنها به چند سخن عمده آنها اشاره می کنم. میگویند اولاً در مواردی از متن قرآن گویندهای بالاتر از محمد و خارج از افق و زیست جهان وی با او سخن میگوید و گاهی به او خطاب میکند که چنین یا چنان بگو. ثانیاً بارها آن مقام بالاتر از محمد در متن قرآن میگوید بر محمد «کتاب» نازل شده و منظور از کتاب همین متن قرآن است و ثالثاً همان مقام بالاتر میگوید ما بر تو «قرآن» را «نازل» یا «وحی» کردیم، رابعاً تمام تعبیرات مشتق از ماده نزل (انزال، تنزیل و مانند اینها) که در متن قرآن به کار برده شده نشان میدهد این متن از عالم دیگری آمده است....اولاً هیچگاه نمی توان از اینکه در یک متن، کسی از مقامی بالاتر از مقام نویسنده به او خطاب میکند به دست آورد که آن خطاب کننده واقعاً کسی است غیر از خود نویسنده » به عبارت بهتر آقای شبستری میفرمایند در نقض و رد نظر ایشان در باره وحی نمیتوان به قرآن و سخن پیامبر استناد کرد، زیرا این موارد نقض در قرآن - از نظر ایشان - ادعای انسانی است که گوینده قرآن است و اگر او تصور میکرده خداوند با او سخن میگوید، ما ملزم به پذیرش این تصور و ادعا نیستیم. وقتی سخن خداوند و پیامبر بیاعتبار است، تکلیف مستندات تاریخی روشن است.
۲- در دو مقاله «قرائت رادیکال و اعتدالی از نظریه گفتاری بودن وحی» و «نظریه وحی گفتاری و مصحف:تطبیق یا تحمیل» که به ترتیب مورخه ۱۲ بهمن ۹۱و ۲۵ اردیبهشت ۹۲ در نقد نظریه وحی گفتاری در پایگاه جرس منتشر شد نشان دادم که طرفداران این نظریه چگونه برای اثبات نظر خود مبنی بر از دست رفتن وحی در قرایند تبدیل وحی گفتاری به مصحف، روشنترین رخدادهای تاریخی را نادیده میگیرند و بل تحریف میکنند. ۳- سیوطی در اتقان پس از گزارش آیات مکی و مدنی به معرفی انواع آیاتی پرداخته است که در شب، روز، در سفر، در غیر سفر، در شرایط جنگ، در شرایط صلح و ... نازل شدهاند. مقصود ما تأیید گزارشات در باره زمان نزول هر آیه نیست، بلکه مقصود این است که این تقسیم بندیها آشکارا گویای این حقیقتاست که آیات قرآن در خواب بر پیامبر مکشوف نمیشده و قرآن نمیتواند رؤیای پیامبر یا روایت رؤیای پیامبر باشد. ۴- اریک فون دنیکن در کتاب ارابه خدایان مدعی است تکنولوژیهایی که تمدنهای باستانی از آن برخوردار بودند نه ساخته بشر بلکه ارمغان انسانهای فضایی برای زمیناند. به ادعای او در این کتاب، انسانهای باستان موجودات این موجودات فضایی را خدایان خود تصور میکردند و دین نیز همچون تکنولوژیهای تمدنهای باستان رهاورد و ساخته انسانها ی کرات آسمانی برای بشر زمینی بوده است. او برای اثبات ادعای خود به بررسی برخی آثار تاریخی و عهد عتیق میپردازد و تفسیر متناسب با ادعای خود از آنها به دست میدهد . کتاب ارابه خدایان با ترجمههای مختلف در ایران منتشر شده است. ازجمله نگاه کنید به: فون دنیکن، اریک. ارابه خدایان. ترجمهٔ محمدعلی نجفی. نشر اندیشه، ۱۳۵۸.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید