1392/7/10 ۱۰:۴۳
در روزنامه محترم «بهار»، در ستون «الو بهار» سهشنبه ۹ مهر نظر خواننـــدهای منعکس شده بود که گفته بودند: «از شما خواهشمندم با بزرگانی چون کـــوروش و داریوش که واقعا این دو زحمات زیادی برای ایرانزمین و سرزمین پارس انجام دادهاند، شوخی نکنید. اگر تمدنی باشد از این دو شاه بزرگ بوده و هست.» و روزنامه نیز تذکر داده که «ما شوخی نکردیم، اما چشم بازهم به همکارانمان تذکر میدهیم.»
در روزنامه محترم «بهار»، در ستون «الو بهار» سهشنبه ۹ مهر نظر خواننـــدهای منعکس شده بود که گفته بودند: «از شما خواهشمندم با بزرگانی چون کـــوروش و داریوش که واقعا این دو زحمات زیادی برای ایرانزمین و سرزمین پارس انجام دادهاند، شوخی نکنید. اگر تمدنی باشد از این دو شاه بزرگ بوده و هست.» و روزنامه نیز تذکر داده که «ما شوخی نکردیم، اما چشم بازهم به همکارانمان تذکر میدهیم.» باتوجه به اینکه روی سخن با من است، اولا توضیح میدهم که مطلب شوخی به صورت ترجمهای مجعول از سنگ نبشته داریوش در ایمیلها میچرخد و من با طنز فقط شوخی بودن و جعلی بودن آن را یادآور شده بودم و اما درباره بقیه ماجرا، ضمن تایید تاثیر تاریخی و جغرافیایی بزرگی که این شاهان برجای نهادند و ملت بزرگ ایران تمدن و فرهنگ تاریخی خودش را در قالب سرزمینی آن پدید آورد، بهعنوان نویسنده یادداشت روز یکشنبه درباره واقعه سقوط والدین داریوش کبیر از بالابر داربست و درگذشت آنان و اعدام 40نفر کاهنی که با دیدن چند مار طناب را رها کرده یا شاهد آن بودهاند، لازم میدانم به عرض برسانم که ما، نویسندگان، مطیع قوانین و مقررات هستیم. خواه از آن قوانین خوشمان بیاید یا نیاید! ازجمله رعایت موارد سانسور یا ممیزی در قالبهای اعلام شده است، نه بیش از آن و نه به دلخواه سلایق و احساسات «مشتریان» گوناگونی که متاسفانه هریک بنا به عقاید و تصورات شخصی و پیشزمینه و عادات و استبداد فکری تاریخی و فرهنگی و «سرشت تحملناپذیر» برای خودشان خطقرمزهایی دارند و خواهان سانسور جداگانه و سلیقهای خودشان هستند. روزنامه هم آن مقررات الزامی و همچنین مصالح خودش را به اندازه کافی رعایت میکند. اما دوست عزیز، لطفا شما هم کاسه گرمتر از آش نشوید!
اگر مردم ما شناختی از کوروش و داریوش دارند، آن شناخت را به همت محققان و کسانی کسب کردهاند که متاسفانه نخست در خارج یا از خارج از ایران متون تاریخی را تحلیل و بازنگاری کردهاند یا متون و سنگ نبشتههای ما را برایمان خواندهاند و کسانی هم در ایران آنها را برای مردم ایران به فارسی باز گرداندند و هنوز زمان درازی نمیگذرد که مردم ما آگاه شدهاند که فلان سنگ نبشته «گنجنامه نیست» تاریخ پیشینیان ماست! دانستیم که تخت سلیمان ربطی به حضرت سلیمان ندارد و ایشان به ایران تشریف نیاورده و به نوک کوه هم نرفته بودند. دانستیم که گرچه فرهاد تجسم و حقیقتی اسطورهای یافته است، اما اگر ناراحت نمیشوید باید عرض کنم که فیالواقع بیستون را عشق نکند، سیاست کند و البته شهرتش فرهاد برد، بیآنکه نقشی در آن داشته باشد. نقش رستم هم ربطی به رستمدستان ندارد، افسانه دوستی ما نام آن قهرمان اسطورهای را به نقوش و یادگارهای برجای مانده بر کوهستان مرودشت گذاشته است.
تختجمشید نیز نامی است که ما از همان اسطورهها بر پاسارگاد و پارسه نهادیم، چون فکر میکردیم جمشید اسطورهای و جام جمش لابد باید دارای چنان کاخی و چنان ستونهایی بوده باشد! ازجمله منابعی که توسط آنها دانستیم دارای کوروش و داریوشی هم بودهایم، همین کتزیاس کنیدوسی یونانی پزشک اردشیر دوم هخامنشی است که در دوهزار و 500سال پیش تاریخ دوران خودش را درباره هخامنشیها در کتابی به نام «پرسیکا» نوشت و برای آگاهی ما برجای نهاد. کتاب او را نیز سه، چهار سال پیش، نه آن خواننده احساساتی میهنپرست و نه حتی استادان ما، بلکه دو استاد دانشگاه ادینبورگ با گردآوری تکهتکههای برجای مانده در آثار و موزهها بازسازی و منتشر کردند و این حقیر مانند چندین کتاب دیگر تاریخ ایران باستان، که یقین دارم خواننده محترم بدون خواندن حتی سطری از آنها فقط میتواند به خاطر متون نهفته در آنها به خود ببالد، آن کتاب را بلافاصله پس از انتشار به فارسی برگرداند.
بسیار خب، خواننده عزیز! حالا قیچی محرمعلی خان را به کف باکفایت و داوطلب شما میسپاریم، ما که عادت داریم، جنابعالی بفرمایید: در متن کتاب چه تغییری بدهیم که موجب رضایت جنابعالی شود: «صفحه ۱۲۹ از سطر ۷ تا ۱۷ کلی حذف!» خیالتان راحت میشود؟ یا صفحه ۱۲۷ سطر هفتم تا هفدهم: «با دیدن مارها ریسمانها را رها کردند، بشود: با وجود دیدن مارها ریسمان را رها نکردند، در نتیجه پدر و مادر داریوش سالم ماندند و کاهنان نیش خوردند و مردند.» این جوری بهتر نشد؟ در سطر آخر: «دستور داد 40 کاهن [لابد رهاکنندگان ریسمان یا شاهدان ماجرا] را کشتند.» چطور است کنم: «دستور داد آن 40 کاهن را نکشتند! و به آنها پاداش هم دادند!» آیا بهتر نیست که در کل کتابها اصولا همه شکستها، ناکامیها و بدکاریهای پیشینیانمان را کلا پشت خطقرمزها بگذاریم و یکجا حذف کنیم و فقط پیروزیها، کامیابیها و هنرنماییها را باقی بگذاریم که بیشتر خوشتان بیاید؟ مثلا بنویسیم «مغولان آمدند میهمانی و ما از روی میهمان نوازی آنقدر پذیرایی کردیم تا خودمان از گرسنگی مردیم و به روز سیاه نشستیم!» آبرومندانهتر نیست؟ برادر عزیز! اگر ما خبری هم از آن فرهنگ و تاریخ و «هرچه داریم» شنیده و بویی از آن بردهایم حاصل کار مشتی عمله فرهنگی از نوع این حقیر بوده است که آن را تدارک دیدهایم. آخر عمری ما را به خود ممیزی و شما ممیزی و ایشان ممیزی بیشتر فرا نخوانید! ضمنا دلگرم باشید که با معیار آن زمان کشتن 40نفر به خاطر مرگ والدین قابلی نداشته است!
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید