1392/7/7 ۰۹:۵۳
مركز دايرهالمعارف بزرگ اسلامي با محوريت تحقيق و تدوين و انتشار كتابهاي مرجع و دانشنامههاي عمومي و تخصصي از سال 1362 آغاز به كار كرد. اين مركز كه به همت و رياست سيد محمدكاظم موسوي بجنوردي بنيان نهاده شده، همواره مأمني براي اهل دانش و انديشه بودهاست. در دورهاي كه برخي نخبگان از سوي دولتمردان وقت طرد ميشدند، اين مركز به صورت پناهگاهي براي استادان و محققان درآمد.
سيد كاظم موسوي بجنوردي در سال 1321ش در خانوادهاي روحاني در نجف اشرف به دنيا آمد. پدرش مرحوم آيتالله سيد حسن بجنوردي از دانشمندان و مراجع بلندپايه تشيع بود و مادرش از نوادگان مرحوم سيدابوالحسن اصفهاني، مرجع بزرگ شيعه در نجف اشرف بهشمار ميرفت. او در چنين جغرافياي فكري رشد و تحصيل علم كرد و از محضر استادان برجستهاي در علوم عقلي و فلسفي بهرهمند شد. او در زمره محققاني است كه درباره اوضاع نابسامان سياسي و اجتماعي سرزمينهاي اسلامي به تأمل ميپردازند و در انديشه يافتن پاسخ اين پرسش هستند كه عوامل ركود فكري و عقبماندگي اجتماعي و فرهنگي اقوام مسلمان ـ پس از قرنها مجد و شكوه فرهنگي ـ چيست و چگونه ميتوان تمدن اسلامي را احيا كرد و مسلمانان را در جهان نو، با تحولات عميق فرهنگي، سياسي و اجتماعي هماهنگ و همداستان ساخت؟ همين خاستگاه فكري بجنوردي در سالهاي دور او را به سوي فعاليتهاي سياسي سوق داده بود. در سال 1340ش حزب ملل اسلامي را با خط مشي مبارزه مسلحانه پايهگذاري كرد و در دادگاه نظامي شاه به اعدام محكوم شد. سندي وجود دارد كه نشان ميداد ژان پل سارتر در پي محكوميت بجنوردي به اعدام، به شاه نامه نوشته و خواستار آزادي او شده است. شاه سرانجام دستور ميدهد حكم اعدام بجنوردي به حبس ابد تقليل يابد. (نامه تاريخي سارتر در مجله شوكران به چاپ رسيده است). خلاصهاي از زندگينامه سيد محمدكاظم موسوي بجنوردي در قالب كتابي با عنوان «مسي به رنگ شفق» به چاپ رسيده كه اثري قابل تأمل است.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و آزادي از زندان، او مدتي استاندار اصفهان و سپس نماينده مردم تهران در نخستين مجلس شوراي اسلامي شد. پس از چندي دايرهالمعارف بزرگ اسلامي را بنيان نهاد كه به تدريج به مركز معتبر پژوهشي با آثاري گرانبها در ايران و جهان اسلام بدل شد. اقبال دانشمندان و دانشپژوهان ايراني و غيرايراني و نيز محققان اسلامشناس غربي به اين دايرئ المعارف، نشاندهنده اين نقش و تاثير بزرگ اين مجموعه علمي است. دايرئالمعارف بزرگ اسلامي به سه زبان فارسي ، عربي و انگليسي تدوين ميشود و جلد بيستم متن فارسي آن اخيراً منتشر شده است. رياست كتابخانه ملي ايران و مشاور رئيسجمهوري در مسائل فناوري اطلاعات از ديگر فصول كارنامه فرهنگي استاد بجنوردي است. از آن رو كه گروه انديشه ايران مصمم است تا طي سلسله نشستهايي با اصحاب انديشه موضوع «سياستگذاريفرهنگي؛ چالشها و راهكارهايش» را به بحث نشيند، بر آن شديم در اين زمينه با استاد سيد محمدكاظم موسوي بجنوردي پيرامون «تعامل صاحبان قدرت با اهالي دانش» به گفتوگو نشينيم. ماحصل اين نشست پيش روي شماست.
***
جناب بجنوردي، شما به عنوان يكي از نخبگان جامعه، در مقام آسيبشناسي وضع فرهنگي موجود، چه فاكتورهايي را براي اصلاح سپهر فرهنگ لازم ميبينيد تا افقهاي پيش رو براي فرهنگ اميدبخش باشد؟
فعاليت در عرصههاي فرهنگ نيازمند اين آگاهي است كه فرهنگ، افراط و تفريط را برنميتابد و از اينكه با سياستگذاريهاي مديران برجسته دولت جديد، جامعه فرهنگي ما از تندرويهاي بيرويه و نامعقول هشت سال گذشته به يك جامعه مديريت معتدل و معقول رهنمون ميشود، خوشحالم و اينها را از مؤلفههاي زمينهساز جامعهاي نويدبخش و اميدساز در عرصه فرهنگ ميدانم.در دولت نهم و دهم به علت بيتدبيري يا ناآگاهي سياستگذاران فرهنگياش با آسيبهاي جدي در اين زمينه مواجه شديم و متأسفانه فضاهاي علمي و دانشگاهي و پژوهشي ما بيش از همه در معرض اين بيتدبيريها قرار گرفت؛ در دورههايي شاهد بوديم جامعه علمي را از حضور استاداني محروم ساختند كه هركدام از آنها مايه مباهات كشور درعرصه بينالملل هستند و ما خودخواسته خود را از وجودشان محروم كرديم.
از سوي ديگر دسترسي نداشتن به منابع تحقيق از ديگر مواردي است كه جامعه علمي ما را دچار تلاطم كرده است و بسياري از شاهراههاي علمي و اطلاعاتي را روي جامعه علمي و آكادميك ما بسته است. بنابراين با توجه به اهميت منابع تحقيق براي دانشگاهها، ضروري است مجلات علمي را به سوي اين مراكز سرازير كنيم. هزينه كردن براي جمعآوري اطلاعات موضوع مهمي است كه بايد در دستور كار مديران فرهنگي جديد قرار گيرد. يكي از استادان دانشگاهها ميگفت؛ سابقاً پانصد مجله علمي اشتراك داشتيم اين در حالي است كه اكنون اين مقدار به كمتر از يك پنجم تقليل يافتهاست. همچنين براي شكوفايي علمي جامعه لازم است، از منابع تحقيقي كه خاورشناسان در طول بيش از سيصد سال پديد آوردهاند بهرهمند باشيم.با توجه به توانايي و استعدادهاي بالقوهاي كه در كشور وجود دارد و با در نظر گرفتن اين ملاحظات ميتوان با سرعت بيشتري به سمت جامعهاي متعادل و متعالي رهنمون شد و فرهنگ هم در چنين جامعهاي جايگاه و پايگاهي كه شايسته است، خواهد يافت.
با توجه به آسيبهايي كه متوجه فرهنگ ما شده، پيشنهاد ميكنيد اصلاح آن را در گام نخست از كجا بايد شروع كرد؟
طبيعي است كه بايد از مدارس و دانشگاهها شروع كرد يعني به صورت زيرساختي با تكيه بر اصول و مفاهيم اخلاقي در برنامهريزي تربيتي و آموزشي در سطح مدارس و آموزش و پرورش و دانشگاهها آن را نهادينه کنيم. جامعه با پايبندي به اين اصول به قدرت ميرسد و اين اصول،تنها ايدئولوژي نيست بلكه قسمت عمده آن شامل مفاهيم اخلاقي است كه حتي فراتر از دين است، چرا كه كاركرد دين تقويت مباني اخلاق است ولي مفاهيم اخلاقي بر مبناي عقل قوام مييابد و سپس دين بدان استواري ميبخشد. بنابراين در كنار فرهنگ ديني و ملي بايد اخلاق را هم ترويج دهيم، زيرا اگر نتوانيم به هم اعتمادكنيم و اگر بنا باشد فرهنگ دروغ و ريا در جامعه شايع شود، به تدريج پايههاي آن جامعه متزلزل خواهد شد. تاكيد بر اصول اخلاقي در فرهنگ ايراني تا بدان جاست كه حتي در كتيبههاي باستانيمان دروغ را در رديف قحطي و جنگ مطرح كرده است.
در مسير سياستگذاري فرهنگي چه جايگاهي را براي رسانهها متصور هستيد؟
در اين زمينه از رسانهها انتظار ميرود در وهله اول با اطلاعرساني درست و شفافسازي اطلاعات از طريق آمار و ارقام، زمينههاي فرهنگ دروغ و ريا را در جامعه از ميان ببرند. به واقع، رسانه با قدرت و ابزارهايي كه در اختيار دارد قادر است در مقطع كنوني چنين نقشي را به خوبي ايفا کند و فضيلتهاي اخلاقي را در جامعه نهادينه نمايد.
از ديگر وظايفي كه ميتوان در راستاي سياستگذاري فرهنگي براي رسانهها متصور شد اين است كه با ارائه مرتب اطلاعات آماري و محتوايي، بين اعضاي جامعه پيوند ايجاد كنند؛ اين اطلاعات موثرند. مثلاً فرهنگ عامه مردم جوهر فرهنگ ملي ماست و هويت ملي ما از اينجا شناخته ميشود. نقش رسانهها به عنوان نهادهاي آگاهيبخش در مسير توسعه فرهنگي و مبارزه با فرهنگ دروغ و ريا بسيار اثرگذار است. رسانه با ايفاي نقش منتقدانه خود ميتواند مانع از كجروييهاي احتمالي مديران فرهنگي شود و فرآيند حركت به سوي جامعهاي فرهنگمدار و متعالي را سرعت ببخشد.
با وجود آرمانهايي كه برشمرديد، با يكسري واقعيتها مواجهيم. آرمان نخبگان دانشگاهي ما اين است كه مبدأ اصلاحات، «فرهنگ» باشد ولي واقعيت جامعه اين است كه حوزه فرهنگ در اختيار دولت نيست. شاهد اين مدعا رأي نياوردن پيشنهادهاي دولت براي (سه حوزه فرهنگي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري و وزارت آموزش و پرورش و وزارت ورزش و جوانان) بود. شايد اين سه گزينه گواه خوبي بر مدعاي برخي از تحليلگران باشد كه حوزه فرهنگ آنچنان كه ما فكر ميكنيم مسير همواري براي دولت جديد نيست.
بله، حقيقت اين است كه دولت در اين مسير راهي دشوار در پيش دارد اما با اين حال از آنجا كه دولت مديريت مراكز فرهنگي همچون آموزشوپرورش تا سطوح عالي دانشگاهي را در اختيار دارد، ميتواند در جهت بهبود كيفيتشان اعمال نظر كند و قطعاً كسي هم با بهبود كيفيت معارضهاي نخواهد داشت. اين در حالي است كه نميتوان از نقش حوزهها و امامان جمعه و... كه خارج از نظارت دولت هستند، چشمپوشي كرد. با اين وجود، اگر همه اينها باهم هماهنگ شوند، ميتوانند ظرفيتهاي يكديگر را مضاعف كنند.
تصورم بر اين است كه دولت با همكاري حوزه دين ميتواند در مسير توسعه فرهنگي گامهاي بلندي بردارد، در اين زمينه لازم است شوراهاي راهبردي متشكل از استاداني كه با علوم امروز آشنا هستند و رجال برگزيده حوزهها تشكيل شود تا نقشه پيشرفت فرهنگي را با ذكر اهداف آن ترسيم كنند.
مقاومت در برابر اصلاح ساختار فرهنگي كه مظاهر آن را هم شما به درستي ارائه كرديد، طي چند روز اخیر نمود بارزي يافت، حتي بخشي از چهرههاي شناخته شده سياسي و بعضاً حوزوي با تغيير رياست دانشگاهها و مديريتهاي فرهنگي مخالفت كردند، شما منشأ اين مقاومتها را چه ميبينيد و اساساً چه راهكاري را براي عبور از اين مقاومتها ميشناسيد؟
انتظار داريم رئيسجمهور و مديران فرهنگياش در برابر نابسامانيها مقاومت كنند. به هر حال زمين هموار نيست. اميدواري مردم به فضاي پيش رو هم بهخاطر همين انتظارها و اعتمادي است كه به دولت جديد كردهاند تا در جهت هموار كردن اين ناهمواريها بكوشد. ناهمواريهايي كه نه تنها در حوزه فرهنگ بلكه در حوزههاي مختلف وجود دارد.
از جمله دغدغههاي نخبگان فرهنگي مداخله سياست در عرصه فرهنگي يا به عبارتي سياستزدگي نهادهاي فرهنگي است، سياستزدگي در فرهنگ كشور در دورههاي گذشته به اوج خود رسيد، اين ايدئولوژيزه شدن فرهنگ و حضور جريانهاي سياسي در عرصههاي فرهنگي به واقع يكي از موانع موجود بر سر راه دولت جديد است، شما براي اين مشكل چه راهكاري را ارائه ميكنيد؟
پشت سر گذاشتن اين مشكل به صورت تدريجي صورت ميپذيرد كه اين خود به عملكرد مديران فرهنگي در بخشهاي مختلف بستگي دارد. مديريت فرهنگي نبايد به شكل سياسي و ايدئولوژيك اعمال شود. راهكار پيشنهادي من آزادي نسبي همه مذاهب، قوميتها و در كل همه اقليتها است؛ و اينكه به عنوان يك شهروند آنها را محق بدانيم و در انتصابها ملاحظات سياسي را دخيل نسازيم. چراكه تنها با اين رويكرد است كه ميتوان فرهنگ را از چنگال سياست رهانيد. در هر حال جامعه بيمار است و نسخههاي درمان يك شبه بسته نميشود و اين امر به صورت تدريجي محقق خواهد شد.
«دولت فرهنگي نه فرهنگ دولتي» شعاري است كه دولت جديد و وزرايش مطرح كردهاند. تا چه اندازه به اين شعار اميدوار هستيد؟
من بسيار اميدوار و خوشبين هستم و اين رويكرد را اساس يك جامعه متعالي و خردمند ميدانم. دولتي كردن فرهنگ مساوي با كشتن فرهنگ است، چرا كه در اين صورت ما فرهنگ را براساس يكسري مناسبات و ملاحظات از پيش تعيين شده محدود ميكنيم كه چه بسا بالنده و سازنده هم نباشد و اين دقيقاً همان چيزي است كه ماهيت فرهنگ آن را برنميتابد.
يكي از لوازم پايان تصديگري دولت در حوزههاي فرهنگي، استقلال عمل دانشگاهها و محققان از انتخاب موضوع تا انتشار تحقيقات وتأليفاتشان است. تا چه حد مقوله استقلال نهادهاي آكادميك را در عرصه توسعه فرهنگي مؤثر ميدانيد؟
استقلال دانشگاهها امري ضروري است كه البته در اين زمينه استادان نقش مهمي را ايفا ميكنند زيرا دانشگاه بدون پژوهش معنايي نخواهد داشت. دانشگاه وقتي به جايگاه خود برميگردد كه مهد پژوهش باشد و دولت از طريق سازوكارهايي چون بستن قراردادهاي پژوهشي با همه گروههاي علمي و تخصيص بودجه در اين زمينه ميتواند بسيار مثمر باشد. صرف كتاب خواندن كفايت نميكند، آنچه ماندگار است توليد علم و پژوهش است زيرا در غيراين صورت ما تنها از ساير كشورها تغذيه خواهيم کرد كه اين خود چه بسا براي حوزه فرهنگ آسيبزاتر باشد.
روشي كه كشورهاي ديگر در آموزش به كار ميگيرند بيشتر به صورت پروژه و پژوهش است. اين در حالياست كه ما بيشتر بر تئوريها تاكيد ميكنيم. آنچه براي فضاي آكادميك ما بيشاز همه ضرورت دارد نهادينه كردن پژوهش در ميان استادان دانشگاهها است.
بنابراين زماني ميتوانيم به توسعه فرهنگي بينديشيم كه نگاهي تازه به دانشگاهها داشته باشيم و بر آنها به عنوان نهاد مستقل و كارآمد تأكيد كنيم و فردي را در مقام رياست قرار دهيم كه مورد پذيرش استادان با سابقه علمي و فرهنگي باشد. شايد هيچ لزومي نداشته باشد كه براي رياست مراكز علمي خود به چهرههاي سياسي متوسل شويم. اينها ملاحظاتي ضروري براي يك جامعه فرهنگمدار است.
ديدگاهي واقعبينانه ميگويد دست دولت جديد براي اصلاحات در حوزه اقتصادي و ديپلماسي باز است، اما در حوزه فرهنگي با محدوديتهايي مواجه است، حتي چند روز اخير اظهارنظرهايي از اين دست ديديم كه اساساً حوزه فرهنگ به دولت چه ربطي دارد؟! و چون فرهنگ با عقايد، سنتها و مذهب ارتباط پيدا ميكند نبايد دخل و تصرفي از سوي دولت و نهادهاي دولتي در اين عرصه صورت گيرد؟
كساني كه چنين اظهارنظري دارند قطعاً درك درستي از فرهنگ ندارند زيرا فرهنگ، فقط باورهاي ديني نيست، بلكه اين ارزشها تنها جزئي از فرهنگ است. تمام رفتارهاي ما از مراسم دفن گرفته تا مراسم عروسي و حتي نحوه تدريس ما در دانشگاه و مدارس، همه و همه به فرهنگ ربط پيدا ميكند و ناظر بر همه كوره راههايي است كه در تفكر ما وجود دارد.
بنابراين در اين دايره بسيار گسترده، نميتوان نقش دولت را ناديده گرفت. وقتي دولت عهدهدار و متولي وزارتخانههايي چون آموزش و پرورش، وزارت علوم و فرهنگ و مسئول دهها مركز فرهنگي است چطور ميتوان ادعا كرد كه نقشي در فرهنگ ندارد يا نبايد داشته باشد.
گروهي معتقدند كه هواداران «توسعه فرهنگي» بخت خود را يك بار در دولت اصلاحات آزمودهاند و در نهايت اين فرايند توسعه ناتمام ماند. چه مؤلفههايي را در توسعه فرهنگي دولت جديد مؤثر ميدانيد تا به نتيجهاي مطلوب منتهي شود؟
قطعاً ورود به حوزه اصلاح فرهنگ بسيار پيچيده و مشكل است. سياستگذاري و برنامهريزي در اين حوزه نيازمند تخصص، ظرافت و ايجاد اتاقهاي فكر راهبردي است. حتي معتقدم كه وزيران و رئيسجمهور بايد مشاوراني خارج از حيطه مديريتي خود داشته باشند، كه راهها و انديشههايي را مطرح كنند و عرصه ديد را توسعه دهند.
در ميان اين عرصه گسترده هم ممكن است تضادهايي با بعضي از اقشار و افكار ايجاد شود. به هر حال در هر فرهنگي يكسري محرمات و خطوط قرمز وجود دارد كه ما بايد آنها را در مسير حركت به سوي توسعه فرهنگي مراعات كنيم تا تنشي به وجود نيايد.
از آنجا كه با نخبگان در ارتباط هستيد و از نگاه علما هم آگاهي داريد، فكر ميكنيد روحانيون و مراجع تا چه حد با سياستهاي فرهنگي دولت جديد همگام ميشوند؟
قطعاً مقاومت وجود دارد. منتهي با تجربههايي كه در 8 سال دولت اصلاحات پيدا كرديم، ميتوانيم ملايمتر و با درايت بيشتر و معقولتري حركت كنيم. منظورم اين نيست كه حركتهاي فرهنگي در دوره اصلاحات نامعقول بوده بلكه فقط شايد تندرويهايي صورت گرفته باشد.
ما بايد با علما و حوزويان تعامل كرده و به آنها اطمينان دهيم كه به دنبال تفاهم هستيم. ايجاد پيوند و ارتباط بين رجال ديني و دانشگاهي موجب ميشود بتوانند منطق يكديگر را بهتر درك كنند و به اين طريق رابطه ملايمتر و منطقيتري با هم داشته باشند.
به نظر ميآيد دغدغه بسياري اين است كه تا چه حد طيفهاي مختلف روحانيون با گفتمان اعتدال همگام ميشوند؟ واقعيت اين است كه هر كدام از جنبشهايي كه در ايران شكلگرفته از مشروطه تا انقلاب اسلامي و بعد جنبش دوم خرداد، هركدام مفاهيمي را با خود به همراه آوردند، كه با واكنش مختلف در ميان محافل مذهبي روبهرو شد. حال باتوجه به اينكه دولت آقاي روحاني مفهوم اعتدال را مطرح كردهاست، واكنشهاي آينده را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
با توجه به اينكه من در خانوادهاي روحاني بزرگ شدهام، ميدانم ماهيت روحانيت در اعتدال است. چنانچه در اوج اختلاف هم باشند همواره نزاكت و مشي اعتدالي را در تعاملات رعايت ميكنند.
در مقاطعی برخی تندرويها را در ميان برخی روحانيون شاهد بودهايم كه خوشبختانه شايع هم نيست به همين علت افرادي هم كه به افراط كشيده ميشوند، شاخصاند و با نگاهي انتقادي به آنها نگريسته ميشود و طرد می گردند. واقعيت اين است كه روحانيت در هزار سالي كه سابقه دارد همواره در مرز اعتدال بوده است بنابراين راهي كه روحاني در پيش گرفته اتفاقاً با روحيه روحانيت سازگارتر است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید