1392/7/6 ۱۴:۵۸
دوستی امروز نقل میکرد که دیشب در یکی از شبکههای تلویزیونی فیلمی دیده است از جعفر پناهی با عنوان «این فیلم نیست!». سپس مهمانانی آمدهاند و دربارۀ فیلم سخن گفتهاند
دوستی امروز نقل میکرد که دیشب در یکی از شبکههای تلویزیونی فیلمی دیده است از جعفر پناهی با عنوان «این فیلم نیست!». سپس مهمانانی آمدهاند و دربارۀ فیلم سخن گفتهاند. در جایی بحث به اینجا رسیده است که آیا رژیمی وجود داشته است که فیلمسازی را ۲۰ سال از کار محروم کرده باشد؟ از حاضران تنها یک تن (گویا پرویز جاهد) از دورۀ مککارتیسم امریکا سخن گفته است که در آن هنگام برخی از کارگردانان و هنرمندان به گمان داشتن عقاید کمونیستی یا ضدامریکایی از کار منع و خانهنشین شدند — دورهای که البته مانند هرچیزی دیگر در امریکا بسیار کوتاه بود. بعد از من پرسید که آیا من نمونۀ دیگری میشناسم. گفتم، آری میشناسم. کارگردانی روسی در سال ۱۹۶۷ فیلمی ساخت که پس از نخستین روز نمایش در اتحاد جماهیر شوروی ۲۰ سالی توقیف شد و به کارگردانش گفتند تنها نسخۀ آن را سوزاندهاند و او را هم از حزب اخراج کردند و هم از مسکو تبعید و هم از کار بیکار، تا جایی که دیگر نتوانست فیلمی بلند بسازد. پس از ورود گورباچف به عرصۀ سیاست فیلم از پستوهای امنیتی بیرون آورده شد و در سال ۱۹۸۸ در نخستین نمایش جهانیاش در جشنوارۀ بینالمللی فیلم برلین برندۀ سی و هشتمین جایزۀ خرس نقرهای، جایرۀ ویژۀ هیأت داوران، این جشنواره شد. البته، این تنها نمونه از این دست موارد نیست و در بسیاری از کشورهای دیگر نیز از این نمونهها بسیار است، نمونه هایی که شاید گاهی اثر و مؤلف چنان با یکدیگر نابود شدهاند که دیگر خبری از هیچیک نیز نیست.
باری، این فیلم، همان فیلمی است که یکی دو هفته پیش وعده دادم معرفیاش کنم و پیوند تماشایش را در «یوتیوب» نیز بگذارم. کمیسر، فیلمی است از آلکساندر آسکولدوف، بر اساس داستانی کوتاه از واسیلی گروسمن با عنوان «در شهر بردیچف». این داستان کوتاه از آن دست داستانها دربارۀ جنگهای داخلی روسیه در سالهای ۱۹۲۲–۱۹۱۸ (همچنین مشهور به «ترور سرخ»)، بود که ماکسیم گورکی بسیار به آن علاقهمند بود و به نویسندگان جوان توصیه میکرد از آن سرمشق بگیرند. بعدها نویسندگانی همچون میخائیل بولگاکف نیز به آن علاقه نشان دادند.
در سال ۱۹۶۷، به مناسبت پنجاهمین سالگرد انقلاب روسیه از آسکولدوف جوان خواسته شد که این داستان را به فیلم درآورد و نخستین فیلم خودش را پس از به پایان بردن تحصیلات دانشگاهی در رشتۀ کارگردانی بسازد. ادارۀ ممیزی روسیه تغییراتی عمده در داستان به وجود آورد و آسکولدوف را مجبور به اجرای آنها کرد. اما بعد از نخستین نمایش فیلم که منجر به توقیف آن شد، آسکولدوف از حزب کمونیست اخراج و از مسکو تبعید و برای تمام عمر از ساختن فیلم بلند محروم شد. البته، بخت با آسکولدوف یار بود که اتهامهای بدتری به او نزدند و با پادرمیانی برخی از ستارگان آن روز سینمای شوروی از گناهان او گذشتند.
فضاسازیهای فیلم بیشباهت به فیلمهای وسترن نیست — شهرهای خالی، خشونتهای بیحساب و مردمانی که فقط تماشاگرند و بهای خشونتهای گروههای درگیر را می پردازند. در دقیقۀ ۸۰ این فیلم (۱:۲۰) صحنهای دلخراش و دردناک وجود دارد از «داربازی» کودکانی که همبازیهای خود را به تقلید از بزرگترهای جهان بیرونی به دار میکشند، بیآنکه تصوری از مرگ داشته باشند. چیزی که سبب شد بعد از بیست دو سال به یاد این فیلم بیفتم، حادثهای بود که در کرمانشاه اتفاق افتاد و کودکی با تقلیدی بازیگوشانه به دار آویخته شد. بیشک بسیاری از خانوادهها مراقب فرزندان خود هستند تا از فیلمهای خشن بدآموزی نکنند، اما چه خواهند کرد وقتی این صحنههای خشن شکل دینی به خود میگیرند؟ کودکانی که در روزهای سوگواری محرم شاهد قمهزنی هستند یا والدینشان به آنان زخم میزنند تا سر و صورتشان به خون آلوده شود، کودکانی که به تماشای صحنههای اعدام برده میشوند، چه تصوری از زیستن در این جهان خواهند داشت؟
این فیلم در بهمن سال ۱۳۷۰ در جشنوارۀ بین المللی فیلم تهران به نمایش درآمده است.
منبع : سایت نویسنده
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید