اسلام سیاسی از اخوان تا اردوغان / طارق رمضان

1392/7/5 ۱۸:۱۵

اسلام سیاسی از اخوان تا اردوغان /  طارق رمضان

از 20 سال پیش به این سو ندا برای پایان اسلام سیاسی سرداده شده و پیش‌بینی‌هایی هم برای آن شده است. این مسیر که با ایران، بحران در الجزایر و مصر و جاهای دیگر دنبال شد به نتیجه‌گیری‌ای که ازسوی «اولیور روی» (و سپس ازسوی ژیل کپل) به دست آمد اشاره داشت:«شکست اسلام سیاسی» و پایان گریزناپذیر آن، که آغاز شده است.

 

از 20 سال پیش به این سو ندا برای پایان اسلام سیاسی سرداده شده و پیش‌بینی‌هایی هم برای آن شده است. این مسیر که با ایران، بحران در الجزایر و مصر و جاهای دیگر دنبال شد به نتیجه‌گیری‌ای که ازسوی «اولیور روی» (و سپس ازسوی ژیل کپل) به دست آمد اشاره داشت:«شکست اسلام سیاسی» و پایان گریزناپذیر آن، که آغاز شده است.

اندیشمندان و تحلیلگران گاهی در مورد تعریف مفهوم «اسلامگرایی» و «اسلام سیاسی» دچار ابهام شده و نتوانسته‌اند حدفاصلی میان این دو ترسیم کنند. در هر دوسوی این طیفِ معنایی، دانستن این مسأله ضروری است که ارجاع و اشاره به اسلام سیاسی در چه نقطه‌ای پایان مي‌پذیرد و دیگر ارجاعی به آن صورت نمي‌گیرد. وقتی گروه کوچکی از افراط‌گرایان خشونت طلب که هیچ ساختار سازمان یافته‌اي برای ابراز نظر و هیچ نقطه نظر سیاسیِ روشنی ندارند، مردمان بی‌گناه را در بخش‌های مختلف دنیا به کام مرگ مي‌فرستند آیا مي‌توان این را اسلام سیاسی خطاب کرد؟ در سوی مقابل این طیف، آیا تطور «الگوی» ترکی از نجم‌الدین اربکان تا رجب طیب اردوغان همراه با دگرگونی تمام و کمال حزب عدالت و توسعه (AKP) این حزب را از طبقه بندی‌های مربوط به اسلام سیاسی کنار زده است؟

به همین ترتیب، تغییراتی که جنبش‌های اسلامگرا در قرن 20 و اوایل قرن 21 ازسر گذرانده‌اند چیست: آیا آنها همچنان نماینده اسلام سیاسی هستند؟ چگونه مي‌توان ایدئولوژی‌ را که در برخی پادشاهی‌ها به اجرا گذاشته شده و مدعی‌اند که دموکراسی و اصل انتخابات به نام اسلام باید نفی شود توضیح داد؟ آیا این ایدئولوژی سیاسی برخاسته و پرورش یافته ازسوی برداشت خاصی از اسلام نیست؟ آیا برای چسباندن برچسب اسلامی به هر جنبش سیاسی که به اسلام استناد مي‌جوید در حالی که گاهی رویکرد غیرقابل انعطاف در برابر غرب اتخاذ مي‌کند وسوسه‌اي وجود ندارد؟

پیش از اینکه پایان «اسلام سیاسی» اعلام شود ابتدا لازم است تا بر تعریفی دقیق به توافق برسیم و به این برداشت برسیم که منظور از این عبارت چیست. اندیشمندان و تحلیلگران (خواه دانشمندان علوم سیاسی باشند و خواه جامعه شناسان) تاکنون نتوانسته‌اند به اجماع برسند. چه کسی مي‌تواند انکار کند سازمان‌ها یا جنبش‌های اسلامگرا تغییرات اساسی در قرن 20 و اوایل قرن 21 را از سر گذرانده‌اند؟

 مقایسه‌اي ساده میان استدلال‌های مورد استفاده ازسوی مخالفان پیشگام استعمارگرایی (الافغانی و عبده) و آن دسته از اسلامگرایان معاصر نشان مي‌دهد که طیفی از عقاید و استراتژی‌ها طی دوره‌اي از تجربه تاریخی آنها (هم به‌شکل موفقیت و هم در قالب شکست) به شدت بسط یافته است. در طول نزدیک به یک قرن، رهبری رسمی اخوان‌المسلمین مصر (مکتب الارشاد) تحولی اساسی در مورد بحث‌هایی مثل دموکراسی، زنان، تکثر سیاسی و نقش جامعه مدنی را از سر گذرانده است. این سازمان علاوه بر تغییر در سطح رهبری، همواره با ستیزهای نسلیِ برخاسته از رویکردها و استراتژی‌های متناقض دست به گریبان بوده است. آیا نسل‌های جدید اخوان‌المسلمین پارادایم گذشتگان خود را کنار گذاشته‌اند؟ آیا آنها دیگر «اسلامگرا» نیستند؟ این نتیجه گیری ممکن است افراط‌گرایانه باشد اما باید پذیرفته شود که تشبث بیش از حد به اسلام سیاسی نه تنها در واژه شناسی آنها بلکه در جوهره ایدئولوژی و اولویت‌هایی که این تشبث در تعهد سیاسی آنها به وجود مي‌آورد دستخوش تغییر و دگرگونی شده است. پس از نزدیک به یک قرن که مشخصه آن موانع و تهدیدات بود، این رویکرد چگونه مي‌تواند متفاوت باشد؟ همین الگوی کلی از مراکش تا مصر، از تونس و الجزایر تا لیبی، سوریه و حتی به سوی شرق و تا پاکستان، هند، اندونزی و مالزی مشاهده مي‌شود.

در این راستا مشاهده مي‌شود که تجربه ایران آموزنده است.  چهره‌های تأثیرگذار ایرانی از عبدالکریم سروش گرفته تا نخست وزیر سابق میرحسین موسوی تا پیش از تغییر دیدگاه و بسط رویکرد انتقاد از درون به حکومت و درخواست برای اصلاحات ضروری، مدافع انقلاب 57 بودند. اگر برخی از آنها از شناسایی نقش سیاسی برای اسلام در پرتو آنچه که آنها تجربه منفی مي‌پنداشتند سر باز زدند اما دیگرانی مثل موسوی، مهدی کروبی و حسن روحانی به عنوان رئیس‌جمهوري منتخب و بسیاری از اصلاح‌طلبان، مدعی وفادار ماندن به ایدئولوژی اولیه و اصلی هستند در حالی که آنها با آنچه که خیانت به روح و جوهره این ایدئولوژی ازسوی رژیم گذشته مي‌نامیدند، مخالف بودند. اگرچه آنها ممکن است رویکرد انتقادی از درون به روش حکومت داشته باشند اما به هیچ روی دوست ندارند تا مفهوم «اسلامی» را از چشم انداز سیاسی خود بزدایند. در واقع آنها برای شفافیت بیشتر و پایان دادن به برخوردهای غیراخلاقی و سانسور و غیره به این مفهوم متوسل مي‌شوند. در نزد آنها، این اقدامات [برخوردهای غیراخلاقی و سانسور و غیره ] مخالف با اصول مذهبی و خیانت به اصول انقلاب 57 است؛ انقلابی که به دنبال اخلاقی کردن سیاست به نام اسلام و نه استفاده از آن برای به انحصار درآوردن قدرت بود.‌هاآرتز و رویترز معتقدند باراک اوباما تفاوت چندانی میان سیاست‌های احمدی نژاد و موسوی [درخصوص اسلامگرایی] نمي‌بیند. حکومت ایران لرزان نیست. مي‌توان انتظار داشت که این کشور در سال‌های آینده در منطقه به همراه متحدان خود حزب الله و البته سوریه نفوذی قاطع داشته باشد.

 الگوی ترکیه هم دست کمی نخواهد داشت. فاصله میان مواضع نخست وزیر فعلی رجب طیب اردوغان با مواضع مرشد سابق و قدیمی خود یعنی اربکان بسیار روشن و در برخی مواقع رادیکال است. وقتی اربکان (به عنوان اقتصاددانی دانش آموخته) به قدرت رسید به دنبال این بود تا با الهام از اسلام‌گرایی قرن بیستمی و پان اسلامیستی که برخاسته از آن بود وزنه تعادلی در برابر گروه 8 (G8) به وجود آورد. در بهار 1996، او سیاست خارجی و اقتصادی ترکیه را به‌سوی شرق و غرب هدایت کرد و از ایران، مصر، پاکستان، بنگلادش، اندونزی، مالزی و نیجریه خواست تا به گروه «D8» (8 كشور در حال توسعه) ملحق شوند.

چنین پیش بینی مي‌شد که کشورهای شرکت کننده (که همگی دارای جمعیت اکثرا مسلمان بودند) برای تغییر مرکز ثقل روابط اقتصادی خود با یکدیگر همکاری خواهند کرد. اربکان در آن زمان خاطر نشان كرد: «تجارت در میان کشورهای اروپایی 70 – 80 درصد است در حالی که تجارت در میان کشورهای اسلامی تنها 7 درصد است. باید این درصد را افزایش دهیم». هدف او روشن بود: علاوه بر پیشبرد سیاست اسلامی سازی در داخل باید یک قدرت «اسلامی» جدید هم از طریق ابزارهای اقتصادی در درون نظم جهانی موجود به وجود آید.

اگرچه این پروژه با شکست مواجه شد اما به چیزی اشاره داشت که اردوغان را از مرشد خود یعنی اربکان متمایز مي‌كرد. آنجا که اربکان رویکردی اسلام‌گرایانه و کاملا ضدسرمایه‌داری را درپیش گرفته بود (البته نه رویکردی کمونیستی بلکه او از رویکرد دیگری سخن مي‌گفت) اما اولویت‌های اردوغان متفاوت است. او به‌سوی غرب و اتحادیه اروپا رفت و خواستار ادغام ترکیه در اتحادیه‌اي شد که عمدتا اقتصادی بود. اردوغان با پذیرش سکولاریسم، انجام اصلاحات قانونی و بریدن از شعارهای اسلام‌گرایان قبلی، به نظر مي‌رسد که اولویت‌ها را وارونه کرده است: یعنی ترکیه باید تظاهر به موقعیت قدرتمند در اقتصاد بین‌المللی کند و قواعد پذیرفته شده جهانی را دنبال کند تا به عنوان یک بازیگر سیاسی مهم «سیاست مشکلات صفر با همسایگان» مورد شناسایی قرار گیرد.

حزب عدالت و توسعه در سیاست داخلی خویش حزبی محافظه کار است که مي‌کوشد به سنت‌های اخلاقی و دینی اسلامی وفادار باقی بماند. این با قرائت ظاهری از مذهب که در عربستان غالب است به هیچ روی اشتراکی ندارد (حزب عدالت از اسلام اصلاح طلب حمایت مي‌کند) اما یک پیکربندیِ مشابه سیاسی و اقتصادی را مي‌توان تشخیص داد: تأکید بر ارجاع ایدئولوژیک به اسلام (اصلاح‌طلبان در ترکیه، ظاهرگرایان در عربستان سعودی) که با پذیرش «نظم اقتصادی سرمایه دارانه و نولیبرال» توأم است. مي‌توان مشاهده کرد هرگاه چنین پیکر‌بندی‌ای در کشورهای مسلمان رخ نماید، در غرب این تردید به وجود مي‌آید که آیا آن کشور مسلمان را در قالب «اسلامگرا» تعریف کنند یا خیر. هرچند کشوری که رویکرد ضد‌سرمایه‌داریِ کمتری داشته باشد، کمتر هم اسلامگرا خواهد بود. به عبارت دیگر، اسلام قابل پذیرش است و مي‌تواند در طبقه بندی‌های معتبر علوم‌سیاسی گنجانده شود به این شرط که قوانین بازار را بپذیرد و به‌سوی سرمایه‌داری لیبرال حرکت کند. در این صورت است که غرب از زدن برچسب اسلامگرا خودداری مي‌کند چراکه در این صورت دیگر تهدیدی برای غرب نخواهد بود.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: