گفتگو با ابراهیم فیاض: با سنتز اصلاح‌طلبی و اصولگرایی مواجه هستیم

1392/7/4 ۱۲:۲۴

گفتگو با ابراهیم فیاض: با سنتز اصلاح‌طلبی و اصولگرایی مواجه هستیم

ابراهیم فیاض پژوهشگر حوزه جامعه‌شناسي و انسان‌شناسي و استاديار گروه انسان‌شناسي دانشگاه تهران و دكتراي رشته فرهنگ و ارتباطات از دانشگاه امام صادق است. او در گفت‏وگوي خود با مهرنامه، طرح گفتمان اعتدال را در تداوم نظريه جمهوري اسلامي و تز، آنتي‏تز و سنتز ميان دولت‏هاي پراگماتيست و مخالفان چپگراي آنها پس از مشروطه تحليل كرده و ظهور دوباره جريان چپ در رقابت فكري با اين گفتمان را پيش‏بيني كرده است.

 

 

 ابراهیم فیاض پژوهشگر حوزه جامعه‌شناسي و انسان‌شناسي و استاديار گروه انسان‌شناسي دانشگاه تهران و دكتراي رشته فرهنگ و ارتباطات از دانشگاه امام صادق است. او در گفت‏وگوي خود با مهرنامه، طرح گفتمان اعتدال را در تداوم نظريه جمهوري اسلامي و تز، آنتي‏تز و سنتز ميان دولت‏هاي پراگماتيست و مخالفان چپگراي آنها پس از مشروطه تحليل كرده و ظهور دوباره جريان چپ در رقابت فكري با اين گفتمان را پيش‏بيني كرده است.

آقاي دكتر! به نظر شما زمينه طرح گفتمان «اعتدال» در صحنه سياسي و اجتماعي ايران چه بود؟ زمينه اين گفتمان را مي‏توان از كجا در نظر گرفت و تحليل كرد؟

براي پاسخ به اين پرسش، بايد نظريه «جمهوري اسلامي» را بازشكافت. متأسفانه، در اين زمينه كار چنداني نشده است. البته، دكتر سروش بحث‏هايي داشت، اما به سرانجامي نرسيد. يعني، به اين پرسش كه ساختار جمهوري اسلامي چيست و اگر اين ساختار بخواهد تجديد ساختار كند، به چه شكل خواهد بود؛ پاسخ مشخصي داده نشد. اگر ما پاسخ اين پرسش را به دست نياوريم، در مورد مفهوم «اعتدال» هم دچار مشكل خواهيم شد. به هر حال، ما از هر منظري كه بخواهيم به «اعتدال» بنگريم، اين مفهوم همانند مفاهيم «اصولگرايي» و «اصلاح‏طلبي» از سوي يك گروه سياسي و رئيس‏جمهور منتخب مردم اعلام شده است. در تحليل‏هاي سياسي كه ارائه مي‏شود، كساني رئيس‏جمهور منتخب و جريان اعتدال را همسو با اصولگرايان و برخي همسو با اصلاح‏طلبان مي‏خوانند. اما به نظر من، جريان اعتدال هيچ‏يك از اين دو نيست. اگر بود، روحاني مثلا مي‏گفت اصلاح‏طلبم و يا اصولگرا. در حالي كه مي‏خواهد بگويد از پسِ اصلاح‏طلبي و اصولگرايي رويه جديدي آورده است. همانطور كه مي‏دانيد، جامعه ما جامعه پويايي است كه توان تمايز‏پذيري بالايي دارد و هر چه جلو مي‏رود، تمايزات آن بيشتر مي‏شود. چنانكه در ابتدا اصلاح‏طلبي بعد از آن، اصولگرايي و حال هم، اعتدال‏گرايي آمده است. بنابراين، بايد بپذيريم با جرياني متمايز مواجهيم. اگر اين را قبول نكنيم، دچار نوعي بازگشت به عقب، نفهميدن جريان‏هاي جديد و فقدان تعريف تئوريك از جريانات اجتماعي خواهيم شد.

اينكه شما از «اعتدال» به‌عنوان جرياني جديد نام مي‏بريد، يعني با جرياني «هم‏اين و هم‏آن» مواجه هستيم يا جرياني «نه‏اين و نه‏آن»؟

با يك سنتز مواجه هستيم. يعني، جنگ اصلاح‏طلبي و اصولگرايي خودبه‏خود جرياني جديد را شكل داده است. يعني، جريان اعتدال به‌عنوان سنتز دو جريان، توانسته از هر دو جريان استفاده كند. يعني، عدالت‏گرايي اصولگرايي در آن هست و فردگرايي اصلاح‏طلبي هم در آن هست.

 شما اينها را قابلِ جمع مي‏دانيد؟

 بله. هرگاه جنگ دو جريان اوج مي‏گيرد؛ سپس با هم جمع مي‏شوند. مثلا در اعتدال، نوعي «عدالتِ فردي» ترسيم مي‏شود. چرا كه اعتدال، يعني پذيرشِ دروني ميانه‏روي و حتي عدالت. چون اعتدال، از بابِ افتعال است. عدالت مفهومي بيروني است؛ همچون عدالت اجتماعي. اما  اگر دروني شود، تبديل خواهد شد به اعتدال. به اين معنا، در اعتدال عدالت‏طلبي اصولگرايي هست؛ اما فردگرايي جريان اصلاح‏طلبي هم هست. جريان اعتدال مي‏خواهد از عدالت فردي به سمت عدالت اجتماعي حركت كند. مثل جريان اصولگرايي نيست كه مي‏خواهد عدالت را در وجهِ اجتماعي و بيروني مطرح و حمله كند. اصولگرايي مي‏خواست با عدالت اجتماعي به ساختارهاي اجتماعي حمله كند. كاري كه در دوران دكتر احمدي‏نژاد رخ داد. به خاطر همين رويكرد تهاجمي، نوعي خشونت‏گرايي درون اصولگرايي وجود دارد؛ اما اعتدال مي‏خواهد اين عدالت را دروني و از خشونتِ آن دوري كند و به همين دليل، از پذيرشِ دروني شروع مي‏كند. از اين جهت، در اين گفتمان «عدالت» و «آزادي» خيلي به هم نزديك مي‏شوند. در نتيجه، مقوله‏اي چون «انصاف» كه نظريه‏پردازاني چون جان رالز آن را مطرح كرده‏اند؛ در اينجا ديده مي‏شود. ما اين را در جوامع ليبرال همچون آمريكا نيز شاهد هستيم. اينكه الآن اوباما به توسعه تأمين اجتماعي روي آورده، ناشي از همين رويكرد و نوعي اعتدال است. ما در نگاه به غرب، بايد اين مسايل را ببينيم. غرب، فقط پيشرفت و تكنولوژي نيست. كمونيسم و فاشيسم هم در غرب بوده است. حال، اينكه جامعه ليبرالي مثل آمريكا سراغ تأمين اجتماعي مي‏رود؛ يعني نوعي اعتدال. در اينجا، اعتدال يعني همه بپذيريم كه انصاف داشته باشيم.

يعني، شما تصويري كه از اعتدال داريد؛ مشابه راه سومي است كه جامعه‏شناساني نظير گيدنز در غرب مطرح كردند؟

تقريبا چنين چيزي است. اينكه يك طرف، روحاني را اصولگرا و ديگري اصلاح‏طلب مي‏خواند، ناشي از همين است. البته، ايشان يك روحاني و عضو جامعه روحانيت مبارز بوده است و به اين تعبير مي‏شود سنت‌گرا. از آن طرف، افكار نويي هم دارد و به اين تعبير، به اصلاح‏طلبان نزديك مي‏شود. اينكه هر دو طرف روحاني را متعلق به خود مي‏دانند، به آن دليل است كه ريشه‏هاي مشتركي را بين خود با او مي‏بينند و هر يك مي‏خواهد به قسمت خود در اين جريان، فضل‏بخشي كند. اينكه خود رئيس‏جمهور منتخب هم شعار كابينه فراجناحي داده؛ به همين معناست كه مي‏خواهد هر دو جناح در آن حضور داشته باشند. اما درباره اينكه ريشه اعتدال كجاست و چه رخ داده تا به اين نقطه رسيديم، من معتقدم كه نهاد اقتصادي به‏شدّت در حال تسلط بر عرصه اجتماعي است. در همين مباحث انتخابات رياست‏جمهوري، همه درباره اقتصاد سخن مي‏گفتند. يعني، نهادهاي اجتماعي در حال مسلط شدن بر فرد هستند و ديگر، آن فرديت كامل وجود ندارد. يعني، نهادهاي اجتماعي در حال جلو آمدن هستند و مردم هم اين را پذيرفته‏اند. به همين دليل هم، در شرايط دشوار اقتصادي با مشاركت 70 درصدي در انتخابات وارد شدند. اين، نشان مي‏دهد كه همه مي‏خواهند در سطح نهادهاي اجتماعي چانه‏زني كنند. حتي مواضع رسانه‏هاي خارجي در راستاي پذيرش نهادهاي اجتماعي در ايران است. اما اينكه چرا نهاد اجتماعي در حال تسلط بر فرد است؛ به آن برمي‏گردد كه نهاد اقتصادي در حال اوج گرفتن است و فعاليت‏هاي اقتصادي به‏شدت اوج دارد. همين الآن و عليرغم ركودي كه وجود دارد، تحليلگران اقتصادي در روزنامه‏ها پيش‏بيني مي‏كنند با آغاز دولت جديد، اقتصاد ثبات پيدا مي‏كند. با اوج گرفتن فعاليت‏هاي اقتصادي، مباحث عميق اقتصادي در دانشگاه‏ها هم رونق مي‏گيرد. همين الآن، در دانشگاه امام صادق از من خواسته‏اند تا جامعه‏شناسي اقتصاد درس دهم. خود من قصد دارم در دانشگاه تهران، تدريس مردم‏شناسي اقتصادي را آغاز كنم. اينها به علت برجسته شدن شديد موضوعات اقتصادي است. اين مسأله حتي در بعد بين‏المللي هم ديده مي‏شود. الآن مباحثي هم در آمريكا و هم ايران شروع شده كه چطور مي‏توان باوجود قطع روابط سياسي، همكاري‏هاي اقتصادي دو كشور را گسترش داد. اتاق‏هاي فكر دو طرف معتقدند براي برقراري روابط سياسي، جز برقراري ارتباطات اقتصادي راهي نداريم. اين نشان مي‏دهد كه اقتصاد حتي از نهاد سياست هم، در حال پيشي گرفتن است. در مرحله بعد، اقتصاد خود را در نهادهاي حقوقي برجسته خواهد كرد. اگر در جامعه نهادهاي اجتماعي و اقتصادي بر فرد مسلط شود، اولين قدم براي ايجاد «عقلانيت بومي» در كشور برداشته خواهد شد. به همين جهت هم، شعار اعتدال كه همراه با عقلانيت است، در جامعه ما در حال پيشروي است و اين اتفاق، از نوعي جبر اجتماعي ناشي مي‏شود. عقلانيت اجتماعي به‏شدت در حال تحميل كردن خود به جامعه است و جامعه ديگر افراط و تفريط را نمي‏پذيرد. اگر ما افراط و تفريط را ناشي از جهل عمومي يا جهل گروه‏هاي سياسي تلقي كنيم، در اعتدال نوعي علم‏گرايي و دانش‏گرايي و نتيجتا «خردگرايي» را شاهد هستيم. ما اگر بخواهيم اعتدال را پايدار كنيم، بايد به‏شدت دانش‏محور باشيم. ما اين رويكرد را به‏شدت نزد آقاي روحاني و تيم ايشان مي‏بينيم. در آينده، ما به سمت دانش‏محوري خواهيم رفت و از فرصت‏طلبي‏ها و از جامعه مبهم دور خواهيم شد. چرا كه گفتمان، گفتمانِ رقيب را مي‏سازد و قدرت هم از اين پس، با اين دانش‏ها تفسير خواهد شد. من الآن در ميان گروه‏هاي بازنده انتخابات هم مي‏بينم كه معتقدند انتخابات را به انديشه رقيب باخته‏اند و به دنبال انديشه‏هاي بديلي هستند كه قدرت بسازد. يعني، همه به سمت اقتدار حركت مي‏كنند و مقدمه اقتدار را هم، دانش مي‏دانند. دانشي كه بايد نوعي قدرت مشروع بسازد تا جامعه آن را قبول كند. در اين روند، جامعه به‏شدت از ابهام خارج خواهد شد و به سمت شفافيت و رقابت انديشگي خواهد رفت. ضمن آنكه مجموعه تحولات جهاني و توسعه روزافزون ارتباطات هم به اين روند كمك مي‏كند. در عين حال، نهادهاي سنتي ما همچون خانواده برهم خواهد خورد كه آسيب‏شناسي بحران در اين نهادها كه اينك هم آشكار شده، بايد مورد توجه قرار گيرد.

آقاي دكتر! مقداري برگرديم به سويه سياسي بحث. همانطور كه مي‏دانيد بين آقاي روحاني با جريان سازندگي و دولت آقاي هاشمي پيوند خيلي نزديكي تصوير و تصور مي‏شود. نهايتا هم با حمايت ايشان بود كه آقاي روحاني در ائتلاف قرار گرفتند و رأي آوردند. با توجه به تجربه‏اي كه در دولت سازندگي وجود داشت و انتقادهايي كه هم از طرف برخي طيف‏هاي راست (كه آن زمان «راست افراطي» يا «چپ جديد» خوانده مي‏شدند) و هم از طرف چپ سنتي عليه ايشان شكل گرفت و تا سال‏ها هم تداوم پيدا كرد؛ جنابعالي چه نسبتي ميان گفتمان اعتدال آقاي روحاني با رويكردهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي دولت هاشمي قائل هستيد؟ آيا عينا همان خواهد بود يا شما، تفاوت‏ها و تمايزهايي را پيش‏بيني مي‏كنيد؟

آن زمان آقاي هاشمي پراگماتيست بود. البته درون دولت هاشمي هم انقلاب شد. خود آقاي هاشمي هم، ثابت نبود. هاشمي قبل از پايان جنگ شخصيتي سوسياليست بود و به‏شدت در نمازهاي جمعه در دفاع از مالكيت دولتي سخنراني مي‏كرد. او در نمازهاي سال 62 سوسياليسمي آرماني را مطرح مي‏كرد. حتي مي‏گفت اگر اين حرف‏ها كمونيستي است؛ پس شيخ مفيد هم كمونيست بوده است. حتي برخي مدرسين قم مي‏گفتند زير عمامه ايشان، داس و چكش است. در سال‏هاي 62 تا 64 قم با هاشمي مي‏جنگيد و تفكرات او را ماركسيستي مي‏دانست. در شب نيمه شعبان كه ايشان براي سخنراني به فيضيه مي‏آمد و خود من هم در آن سخنراني‏ها شركت داشتم، با زور مي‏آمد و به‏راحتي او را راه نمي‏دادند. آيت‏الله العظمي فاضل لنكراني كه آن زمان رئيس فيضيه بود، روي چندان خوشي به حضور ايشان و طرح مباحث (به قول آنها) چپ و سوسياليستي در سخنراني‏ها نشان نمي‏داد و با پيگيري دفتر تبليغات اسلامي قم كه آن زمان چپ بودند و مرحوم عبايي خراساني رياست آن را برعهده داشت، آقاي هاشمي براي سخنراني مي‏آمد و طي چند سال مباحثي را تحت عنوان «قيام مستضعفين» ايراد مي‏كرد. اما از سال‏هاي 66 و 67 با ظهور دكتر سروش و مشخص شدن چهره واقعي جنگ و مسايل اقتصادي ديگر، هاشمي به آدمي پراگماتيست تبديل شد. بدين ترتيب، بعد از جنگ هاشمي از سوسياليسم به پراگماتيسم رسيد.

يعني از نظر شما، آقاي هاشمي تحت تأثير دكتر سروش قرار داشت؟

بله. اينكه از واضحات بود. اگر يادتان باشد همان موقع، سروش با روزنامه «سلام» و بچه‏هاي آن درگير شد. يعني، آن تندروي چپ سياسي به شكلي بود كه هاشمي از آن جدا شد. اين، در چارچوب بحث كلاني مي‏گنجد كه از نظر من براي فهم تحولات سياسي ايران بسيار مهم است. از نظر من، در ايران دوگانه‏اي وجود دارد كه از مشروطه تاكنون با ماست. ما همان زمان هم پراگماتيست‏ها (اعتداليون) و سوسيال‌دموكرات‏ها (اجتماعيون عاميون) را داشتيم. اين همان دوگانه‏هايي است كه در مباحث تحليل تاريخ هگل و بحث نمونه آرماني (Ideal Type) ماكس وبر هم مي‏بينيم. در جامعه ما هم پراگماتيسم به واسطه ملي‏گرايي اوج پيدا مي‏كند. به همين دليل، در كشور ما همواره دوگانه ملي‏گرايي و سوسياليسم در برابر هم قرار داشته‏اند. بعد از مشروطه، اين دوقطبي در ايران به‏شدت حاد بود و در دوران رضاشاه و محمدرضا پهلوي هم ديده مي‏شود. وقتي روند نوسازي جامعه توسط رضاشاه آغاز مي‏شود، متقابلا جريان سوسياليستي تقي اراني شكل مي‏گيرد و در دوران محمدرضا هم، باندهاي بسيار متفاوت سوسياليستي در برابر نوسازي ملي‏گراي او وجود دارد. بعد از انقلاب هم، اين روند تداوم يافت. در دولت مهندس بازرگان كه ملي‏گرايي را تعقيب مي‏كرد، جريان‏هاي چپ مذهبي مقابل آن قرار گرفتند. مرحوم بازرگان مي‏خواست با رويكردي پراگماتيستي اهداف انقلاب را پيش ببرد، اما جريان‏هاي چپ مذهبي زير بار نرفتند. حتي خود سروش هم در آن زمان، چپ است كه اين موضع در ماجراهاي انقلاب فرهنگي ديده مي‏شود. پس از گذشت پنج شش سال از جنگ كه جامعه چهره واقعي اقتصادي و سياسي را نشان مي‏دهد؛ كم‏كم از رويكرد سوسياليستي دولت عدول مي‏شود. خود سروش در اين زمينه، اولين نفر است و هاشمي هم اين راه را در پيش ميگيرد. با رونق گرفتن مباحث سروش و تشكيل دولت هاشمي، ما بار ديگر وارد فضاي پراگماتيستي مي‏شويم. اين، اتفاقي بود كه از نظر تحليل روابط سياستمدار و روشنفكر نيز حائز اهميت است. سروش از اولين افرادي بود كه در اين جهت گام برداشت و نتيجه آن دولت پراگماتيستي هاشمي شد. يعني وقتي سروش فلسفه تحليلي را مطرح كرد، اين مباحث كه روي هوا طرح نمي‏شد. يك ساختار اجتماعي پشت آن بود كه آن ساختار، همان سرمايه‏داري صنعتي آنگلوساكسوني بود. بدين ترتيب، مي‏بينيم كه هاشمي رفسنجاني يكباره از سوسياليسم فرانسوي (و حتي سوسياليسم تخيلي) كه به‏شدت در آن غرق شده و بحث مي‏كند؛ به پراگماتيسم آنگلوساكسوني سوق پيدا مي‏كند كه خود هاشمي، از آن با عنوان «دولت كار» ياد مي‏كند. اولين نمود اين رويكرد، كنار گذاشتن آقاي محتشمي به‌عنوان يكي از چهره‏هاي شاخص چپ، جانباز و مؤسس حزب‏الله لبنان و فعال در تحولات انقلابي خاورميانه از دولت بود. اين بحث را همان زمان در تحليل‏هايي كه راديوهاي خارجي داشتند، نيز مي‏ديديم. در مقابل پراگماتيسم هاشمي، نوعي سوسياليسم شكل مي‏گيرد. يعني، هاشمي به مظهر مدرنيسم و نوسازي ملي تبديل مي‏شود و چپ‏هاي مذهبي در برابر آن مي‏ايستند.

 البته ما در جناح راست هم مخالفان هاشمي را از قبيل هفته‏نامه «صبح» و انصار حزب‏الله داشتيم...

اينها حاشيه بودند؛ مخالف اصلي نبودند. من همان زمان يكبار آيت‏الله اسدالله بيات را در قم ديدم. ايشان مي‏گفت: «الآن جامعه روحانيت و جامعه مدرسين با آقاي هاشمي هستند؛ اما او در آينده، آنها را هم زير پا خواهد گذاشت. همانطور كه ما را زير پا گذاشت». مي‏خواهم بگويم آن زمان راست سنتي با هاشمي حركت مي‏كرد و اتفاقا، بيشترين دليل رأي نياوردن ناطق نوري همين بود. اگر شما خطبه‏هاي آقاي هاشمي در آن سال‏ها را ببينيد، خواهيد ديد كه به مخالفانش مي‏گويد شما ولايت فقيه را هم قبول نداريد. اين، نشان مي‏دهد كه او چپ مذهبي را مي‏كوبيد و اين جريان را مقابل خود مي‏ديد. كم‏كم در انتهاي دوره هاشمي، آن سنتز هگلي رخ مي‏دهد. يعني، هاشمي مي‏آيد و حاشيه‏اي را به نام مركز مطالعات استراتژيك ايجاد مي‏كند و نيروهاي چپ را در آنجا جمع مي‏كند. چپ‏ها هم در حالت بينابين همراهي/ناهمراهي با هاشمي، انتخابات بعدي را مي‏برند. هر چند هاشمي در پديد آمدن دوم خرداد و رأي آوردن خاتمي ايفاي نقش كرد؛ اما در عمل بدنه جريان چپ مي‏خواست هاشمي را بزند كه به مسايل انتخابات مجلس ششم و ماجراي «عاليجناب سرخ‌پوش» انجاميد. ما اين را در دولت اصلاحات هم مي‏بينيم. شما اگر به اولين سخنراني خاتمي پس از پيروزي در ميدان نقش جهان اصفهان مراجعه كنيد، خواهيد ديد در آنجا به‏شدت مواضع سوسياليستي را بيان مي‏كند. اما خاتمي هم كه با رويه چپ آمده بود، به‏تدريج به سمت پراگماتيسم مي‏رود و مقابل او هم، «عبور از خاتمي» مطرح مي‏شود. يعني، براي طيف تندرويي كه در بدنه جريان دوم خرداد حضور داشتند، ديگر خاتمي پراگماتيست و ملي‏گرا قابل پذيرش نبود. اتفاقا بيشترين رأي خاكستري كه در دولت بعد به سمت احمدي‏نژاد هدايت شد، همين رأي موجود درون بدنه اجتماعي دوم خرداد بود. يعني، قشري كه درون دوم خرداد بود؛ اما از خاتمي راضي نيست. اين قشر، رأي مردم را به احمدي‏نژاد منتقل كرد. همين اتفاق، در انتخابات اخير رخ داد. يعني، بيشترين جابه‌جايي رأي از طرف خود اصولگراها به طرف روحاني بود. بنابراين، مي‏بينيم سوسياليسمي كه در ساختار اجتماعي وجود دارد، دائما با پراگماتيسم درگير است. بر همين اساس، اولين بحثي كه پيش‏روي دولت اعتدال وجود دارد آن است كه آيا مي‏خواهد عدالت اجتماعي را مطرح كند يا نه. اگر دولت جديد تكليف خود را با عدالت اجتماعي روشن نكند، حتما قشر جديدي اعم از اصلاح‏طلبان، اصولگرايان و مردم عادي به‌عنوان رقيب فكري و آنتي‏تز دولت اعتدال سر بر خواهند آورد. من احتمال زيادي مي‏دهم كه اين امر رخ دهد و نوعي سوسياليسم بروز پيدا كند.

بنابراين، شما احتمال آنكه آقاي روحاني پراگماتيسم آقاي هاشمي را تكرار كند، زياد مي‏بينيد؟

دقيقا. اما در اينجا نوعي توجه به عدالت ديده مي‏شود؛ چون شعار «اعتدال» را مطرح كرده كه نوعي «عدالت نرم‏شده» است. اما اگر در بعد تئوريك تكليف خود را با عدالت اجتماعي روشن نكنند، بحران‏هايي در پيش خواهد بود. آينده جريان دانشجويي هم چنين چشم‏اندازي را ارائه مي‏دهد. الآن، من در دانشگاه مي‏بينم كه بچه‏هاي اصلاح‏طلب در اين وادي زياد هستند. انتظار من آن است كه يكسال ديگر، بچه‏هاي تحكيم وحدت به سمت عدالت اجتماعي حركت كنند و بار ديگر، جناح چپ ظهور كند. خصوصا اينكه طيف پراگماتيست نيروهاي فكري خود را براي حضور در دولت و كارهاي اجرايي از دانشگاه بيرون خواهد كشيد و كساني كه خواهند ماند (اعم از اصلاح‏طلب و اصولگرا)، رقيب دولت آينده خواهند شد يا انديشه‏هاي سوسياليستي توليد خواهند كرد. من در گزارش‏هايي كه از ميزگرد انجمن جامعه‏شناسي درباره انتخابات خواندم، ديدم چنين جرياني از هم‏اكنون در حال شكل‏گيري است. يعني، استاداني از هم‏اكنون نقد دولت جديد را آغاز كرده‏اند. با چنين روندي، مطمئن باشيد طيف‏هاي تحكيم وحدت و بسيج در قالب گفتمان «عدالت‏طلبي» به هم خواهند رسيد. ممكن است اين گفتمان فوكويي باشد يا بورديو باشد. اما اين مباحث خود را آشكار خواهد كرد. مخالفت با جهاني‏سازي و جهاني شدن آنگلوساكسوني هم خودبه‏خود شروع مي‏شود.

به‌عنوان سؤال آخر؛ فكر مي‏كنيد با توجه به طرح گفتمان «اعتدال» و در اختيار گرفتن دولت توسط اين گفتمان، نهادهاي خارج از دولت كه بخش عمده قدرت را در اختيار دارند؛ با اين گفتمان همراهي خواهند كرد يا آنكه تقابلي مشابه دوران اصلاحات شكل خواهد گرفت؟ پيشنهاد شما چيست؟ آيا بايد همراهي كنند يا مقاومت؟

همانطور كه گفتم، وقتي ساختار اجتماعي برجسته مي‏شود؛ دولت خودبه‏خود كوچك خواهد شد. يعني دولت را درون خود مي‏كشد و آن را به دولتي نازل تبديل مي‏كند. در اين مورد، شك نكنيد. من الآن اطلاع دارم كه بالاترين سطوح سياسي كشور هم موجوديت ساختار اجتماعي را پذيرفته‏اند و مي‏دانند بايد با آن راه بيايند. من معتقدم در اين دوره برخلاف دوران اصلاحات، نه اين طرف و نه آن طرف ماجرا آنقدر تند نخواهند رفت. اما قشرهاي پايين اجتماعي در حوزه فكري مانند دانشجويان و دانشگاهيان همچنان راديكال خواهند بود. اتفاقا، در اين دوره دانشگاهي‏ها در معارضه و برخورد برجسته خواهند شد. اما در حوزه سياسي، برخورد نهادها وجود نخواهد داشت؛ همكاري است. بحث دولت فراجناحي هم، الآن مهم است كه مي‏بينيم نهادهاي مختلف مي‏خواهند خود را به روحاني تحميل كنند تا در دولت سهم داشته باشند. ما ساختار پيچيده‏اي را مي‏بينيم كه نزديكان روحاني را هم شوكه كرده است. اين حرفي هم كه مي‏زنم، مربوط به نهادهاي اجتماعي است و نه افراد. نهادها در حال تحميل خود هستند. اين، به خاطر اوج گرفتن عقلانيت اجتماعي است. در عقلانيت اجتماعي، ديگر احساسات، كنش‏هاي تند و تحريكات فكري-سياسي وجود ندارد. به همين دليل، حتي انديشه‏پردازان مي‏كوشند تا حتما رقيب خود را هم بر سر ميز آورند. چون مي‏دانند در اين صورت است كه رشد مي‏كنند. ما در روش‏شناسي مي‏گوييم كه وضعيت سوژه- ابژه ديگر در كار نيست؛ سوژه- سوژه است. يعني، عقلانيت ابزاري كه به شكل سوژه- ابژه بود به «عقلانيتي تفاهمي» تبديل خواهد شد. اين، اتفاق ميموني است كه طي آن، دانشگاه‏ها در تئوري‏سازي اوج خواهند گرفت. انديشه‏هاي مفيد اوج خواهد گرفت و فرصت‏طلبي‏ها رها خواهد شد. البته، آنچه مي‏تواند اين روند را خراب كند؛ ساختار مرده آموزش عالي ماست. گرايش فني‏زدگي در آموزش عالي ما باعث نابودي خلاقيت‏هاي انديشگي است و در صورت تداوم اين روند در دولت آينده، جنگي درون آموزش عالي بين جريان‏هاي خلاقانه فكري با گرايش‏هاي فني درخواهد گرفت تا خود را اثبات كند. بنابراين، من در سطح سياسي نه تنها بدبين نيستم، بلكه بسيار هم خوش‏بين هستم. چنانكه مي‏بينم گروه‏هاي رقيب روحاني هم به‏شدت در حال حركت به سمت تئوري‏سازي هستند و وقتي تئوري‏سازي كنند، ديگر خشونت نخواهند داشت. بلكه مي‏خواهند به سمت مبارزه نرم  بروند. در اين روند، ما با رشد زياد مجلات و كتاب و سينما مواجه خواهيم بود كه نشانه بارز پويايي دروني كشور در سال‏هاي آينده است

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: