1392/7/3 ۱۳:۴۵
شب جلال آل احمد صد و سی و دومین شب از شبهای مجله بخارا بود که غروب دوشنبه اول مهر ماه 1392 با همکاری بنیاد فرهنگی هنری ملت و سازمان فرهنگي هنري شهرداري فرهنگسراي ملل برگزار شد.
این مراسم را علی دهباشی آغاز کرد که در یادی از جلال آل احمد چنین گفت: چهل و چهار سال از خاموشی جلال آلاحمد، نویسنده و روشنفکر ما، میگذرد. با گذشت هرچه بیشتر زمان، حضور اندیشههای وی در عرصة فکر و نقد مسایل اجتماعی، بویژه رابطة ما با غرب، روشنفکران و وظایف آنان و آزادی قلم مطرح میشود. از فردای تشکیل جمهوری اسلامی تحقق برخی از نظریههای آلاحمد به نوعی در برداشت جنبة سیاسی و اجتماعی دکترین وی مورد توجه قرار گرفت و شاید بتوان گفت که جنبة ادبی شخصیت و آثار وی در حاشیه قرار گرفت.
وی در ادامه افزود:آلاحمد بیش از دو دهه در سالهای سی و چهل بیشتر حضور مستقیم و بلامنازع در جریانات ادبی و روشنفکری ایران داشت و به نوعی پیشقراول فعالیت اجتماعی و سیاسی روشنفکران زمانة خود بود
به گفته علی دهباشی جلال آلاحمد روشنفکری بود که حتی مخالفانش در وطنپرستی و عشق او به فرهنگ ملی ایران تردیدی وجود ندارند. نوشتن برای او به مثابة عبادت بود. زبان و قلمش صریح بود، صراحتی که در کمتر کسی میتوان سراغ گرفت.
او همچنین تاکید کرد: جلال آلاحمد چهل و شش سال زندگی کرد و بیش از 38 اثر از او به جا مانده است. حتماً در نظر دارید که چهل و شش سالگی به نوعی آغاز کار جدی و پختگی یک نویسنده است و او در این آغاز ، عمرش پایان یافت.
او در ادامه تصریح کرد: آثار آلاحمد بسیار متنوع است. در حوزة رمان و داستاننویسی آثار ماندگاری به جا گذاشته است. رمان «مدیر مدرسه» بدون تردید یکی از ده رمان مهم زبان فارسی است. داستانهای کوتاه «گلدستهها و فلک»، «خونابة انار»، و «خواهرم و عنکبوت» از بهترین داستانهای کوتاه زبان فارسی است.
همچنین باید یاد آوری کرد که در زمینة سفرنامهنویسی از آلاحمد چندین سفرنامة داخلی و خارجی باقی مانده است. «سفر»، »سفر به آمریکا»، «سفر اروپا» و سفرنامههای داخلی که سفرنامة «خسی در میقات» جایگاه خاصی دارد. شاید بتوان گفت که از سفرنامة حج ناصر خسرو تا «خسی در میقات» آلاحمد سفرنامهای چنین جذاب و عمیق و با نثر ویژه که از تواناییهای زبان فارسی بهره گرفته نوشته نشده باشد.
در زمینة «مونوگرافی» کتابهای «جزیرة خارک در یتیم خلیج فارس»، «تاتنشینهای بلوک زهرا» و «اورازان» از مهمترین مونوگرافیهایی میباشد که تاکنون منتشر شده است. و پس از آلاحمد بود که غلامحسین ساعدی مونوگرافی «خیاو یا مشکینشهر» را منتشر کرد، و دیگران در سالهای بعد آثار مهمی را در این زمینه منتشر کردند.
در زمینة مقالهنویسی که اوج نثرنویسی آلاحمد را بیشتر در این زمینه میتوان یافت آثار به یاد ماندنی باقی مانده است. مقالاتی همچون «پیرمرد چشم ما بود» که تنها مقالهای است به زبان فارسی دربارة نیما یوشیج که گویا شخصیت واقعی نیما است. یا مقالة «هدایت و بوف کور» و یا رسالة «یک چاه و دو چاله».
در زمینة ترجمه هم باید از کتاب «بازگشت از شوروی » اثر آندره ژید، «دستهای آلوده» از ژان پل سارتر و «عبور از خط» ارنست یونگر که با همکاری دکتر محمود هومن انجام داد و «کرگدن» از اوژن یونسکو و چند کتاب دیگر نام برد.
یکی دیگر از زمینههای نوشتههای آلاحمد مسایل سیاسی و اجتماعی است که بسیار بحثانگیز و محل داوریهای تند و تیز از سوی مخالفان و موافقان نظریههای او شده است. آثاری همچون «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» در بین کتابهای سیاسی و اجتماعی بیشتر محل منازعه قرار گرفته است. به طوری که امروزه یکی از مباحث اصلی جریان سیاسی و اجتماعی روشنفکران مسألة برخورد با نظریات آلاحمد در زمینة مسایل سیاسی و اجتماعی است و در این زمینه موافقان و مخالفان راه افراط را طی میکنند و به جز چند مورد که با انصاف به نقد آرا و عقاید آلاحمد پرداختند، مابقی ناشی از قضاوتهای تند و تیز است.
* سید عبدالله انوار؛
تقابل مذهبگرایی خاندان و مدرنیته اجتماعی جلال را به کارهای احمد کسروی کشید
در ادامه مراسم سید عبدالله انوار طی گفتاری به 46 سال زندگی جلال آل احمد اشاره کرد و گفت: امروز که دراین مجلس عالی به یاد فرهیختهای نشستهایم که حدود 44 است از میان ما رخت بربسته و در آرامگاه ابدیش خفته است و نمیتواند درباره اندیشه و رفتار اجتماعی خود سخن گوید و از کردهها و گفتههای خود دفاع کند. این عدم حضور و شرافت اخلاقی بر ما ایجاب میکند که تا آنجا که در طاقت بشری ما اجازه میدهد سعی کنیم که گفتههای خود را از کژی و کژتابی برکنار داریم و محدود به 46 سال عمر او کنیم. از 1302 شمسی شروع میشود و در شهریور 1348 شمسی ختم میشود.
انوار در بخشی دیگر از سخنان خود به پیشینۀ جلال آل احمد اشاره کرد و توضیح داد: مادر جلال خواهر بزرگترین فقیه عالم شیعه بود که از اواخر دورۀ قاجارها تا اواسط دوره پهلوی دوم زیست. و جلال با این پیشینه مادری از پدری بود که عمر در امام جماعت یکی از مساجد بزرگ شیعه گذراند و به رتق و فتق امور شرعی مسلمانان پرداخت.
و آقای انوار در ادامۀ سخنان خود چنین افزود: جلال کودکی خود را در دامن چنین مادر پرهیزکار و حجر پدر چنین شریعتمدار گذراند و به قول روانکاوان بزرگ جون باسونز و هورنای نخواسته در ضمیر نابخود هستههای دینی را به گنجینه گذارد، اما او با سال تولد خود یعنی 1302 شمسی باز ناخواسته در موجی قرار گرفت که از پیدایی مشروطیت این موج پس از سالها خفا به آشکارا درآمده بود و مرتب بر قدرت خود میافزود به نام مدرنیت و از سالهای نخستین حکومت پهلوی اول که سالهای آغاز عمر جلال را دربرمیگرفت بر شدت این موج مرتب افزوده میشد و چنانکه خود میگفت تقابل مذهبگرایی خاندان و این مدرنیته اجتماعی او را به کارهای احمد کسروی کشید و روزگار دبیرستان او را این تقابل پر کرد.
حکایت حدیث نفس جلال از آیدین آغاداشلو
پس از آن نوبت به سخنرانی آیدین آغداشلو رسید اما پیش از آن علی دهباشی یادآور شد: اولین گفتگویی که از آل احمد در دست است آن چیزی است که با حضور آغداشلو و چند تن از دوستانش برای مجله «اندیشه و هنر» به مدیریت زندهیاد دکتر ناصر وثوقی انجام شد که شاید مهمترین گفتگوی آل احمد باشد دربارۀ آثارش و گفتگوی عادی هم نیست بلکه آقای آغداشلو در آن هنگام که حدوداً بیست ساله بودند، گفتگویی جدلی را در خدمت استاد آن زمان که آل احمد باشد به انجام رسانده است.
* غلامرضا امامی؛
هرگز از او قدیسی بینقد نسازیم
یکی دیگر از بخشهای این مراسم قرائت پیام دکتر محمد علی همایون کاتوزیان بود که توسط غلامرضا امامی قرائت شد. امامی پیش از قرائت پیام دکتر کاتوزیان، از جلال آل احمد سخن گفت: جلال آنچنان که از نامش برمیآید، روشنی بود و شکوه، باغبان بود و بیش از همه انسانی مهربان. دریغ که عمر کوتاهی داشت و نتوانست تمامی آنچه را میاندیشید و به آن دل بسته بود را عرضهکند.
او با یاد آوری خاطره ای از جلال آل احمد گفت: روزی در خرمشهر در باغ هتل آناهیتا در کنارش بودم. با هوشنگ پورکریم آمده بود. او را از تدریس در دانشسرای عالی محروم کرده بودند. در نامهای برایش نوشته بودم: اگر هوای تهران سرد است، خرمشهر گرم است و دلهای مهربان و دیدگان کاوشگر منتظر شمایند. هفته بعد نامهاش رسید و در آن نوشته بود: از وقتی از مدارسه بیرونم رواندهاند، خیال سفر دارم.. اما کی و به کجا ؟ نمیدانم . پس از آن بود که هوشنگ پورکریم به در خانه ما در راهآهن خرمشهر آمد و گفت: جلال در هتل آناهیتا منتظر توست. به دیدارش رفتم و هفتهای همراهش بودم. در آن دیدار این سخن را آن نوجوان دیروز گفت :
وی در ادامه تاکید کرد: آقای آلاحمد کم بودهاند نویسندگانی که بخت آن را داشته باشند که در زندگیشان بدرخشند و سکه ادب را به نامشان بر ورق و صفحه تاریخ نقش و رقم زنند. شما این شانس را داشتهاید و ما این شانس را که در زندگیتان شما را بشناسیم.
وی با اشاره به این امر که جلال در زندگیاش خوش درخشید، اما شهرتش پس از پایان حیاتش فزونی گرفت. درباره علت درخشش بعد از مرگ جلال گفت: به گمان من ویژگی بزرگ جلال آن بود که در هنر با خود و مردمش صادق و صمیمی بود و جانش ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد بود. با دکانهای دو نبش بیگانه بود. کلام را بر جیفه زر و زور و تزویر نفروخت و مهمتر آنکه همیشه خودش بود.
او همچنین توضیح داد: کار جلال در ادب فارسی این بود که زبان گفتار و شفاهی را به نوشتار نزدیک کرد. نیک میدانیم که در زبان ما فاصله بسیار است میان فرهنگ شفاهی و مکتوب اما وقتی نوشتهها یش را میخوانیم، گویی او با ما سخن میگوید.
غلامرضا امامی در ادامه تاکید کرد: هرگز از او قدیسی نسازیم بینقد، اما از یاد نبریم که او همیشه دل به مردمش داشت و در راه آگاهی و آزادی همدلان و همزبانانش به جد و جان کوشید. از او بیاموزیم که چگونه میتوان گوهر کلام و آزادی را پاس داشت.
* محمد علی همایون کاتوزیان؛
«سنگی بر گوری» حدیث نفس جلال بود
* احسان شریعتی؛
طنز تاریخ امروزه این است که برخی از روشنفکران آلاحمد و شریعتی را به یکسان میکوبند
سخنران بعدی این نشست احسان شریعتی بود که متأسفانه به دلیل تصادفی که در همان ساعت برایش در بزرگراه صدر و صدمه دیدن اتومبیلش رخ داد، نتوانست در این شب حضور داشته باشد. اما متن سخنرانیاش را با موضوع « آل احمد از نگاه شریعتی» که برای این مراسم آماده کرده بود برای مجله بخارا فرستاد:
هر خط او خطری، هر قدمش اقدامی
هر نگه نایرهء نور و ذکا بود جلال
پیشگامانِ خطر، گاه خطا نیز کنند
گرچه گویند که معصومنیا بود جلال
دمِ عصمت نزد اما، قدمِ عبرت زد
جایِ کتمان پی جبرانِ خطا بود جلال
قلمش پیک خطر پویه، که بر لوحِ سکوت
تازه صد سینه سخن، بلکه صلا بود جلال
(م. امید، در سوگ جلال آل قلم، ۱۸ شهریور)
در چهل و چهارمین سالگرد درگذشت و بزرگداشت جلال آلاحمد افتخار دارم که به دعوت جناب دهباشی، مسئول محترم مجلهی وزین بخارا، در جمع دوستان باشم و از ارزیابیهای صاحبنظران بیآموزم و به نوبهی خود نکاتی را از باب یادآوری با دوستان حاضر در میان گذارم، از جمله مناسبات میان جلال آلاحمد و علی شریعتی. اما من در اینجا از جایگاه یک اندیشهپژوه، که پیرامون تاریخ اندیشه معاصر ایران نیز جستجو میکنم، به نقل خاطراتی میپردازم و برای نقد و بحث از عقاید در خدمت شما خواهم بود تا در پایان این شهریورماه، بتوانیم یاد بزرگانی چون جلال (و صمد بهرنگی و اخوان ثالث و طالقانی و.. ، که بهنحوی با یکدیگر هم مرتبط بودهاند)، را زنده بداریم.
میدانیم که امروزه، نسبت به آلاحمد از دو سو اجحاف میشود: از سویی، تصویری مصنوعی است که رسانههای رسمی از او بهعنوان روشنفکری ضد روشنفکر، گرویده به سنت و..، ارائه میکنند؛ و از دیگر سو، روشنفکرانی که او را کمابیش به همین دلیلها میکوبند، در حالیکه هر دو گروه نیک میدانند که آلاحمد در زمان خود چهرهی نمادین و گل سرسبد روشنفکری غیرمذهبی ایران در دهه چهل بوده است. مطرحترین نویسندهی صاحب «سبک»، سخنگوی «کانون نویسندگان»، و از همه مهمتر نماد روشنفکر «متعهد»، بهمعنای سارتری مفهوم. روشنفکری حاضر در صحنه و در خدمت خیر جهانروا و زیبایی و گویندهی «حقیقت رودرروی قدرت»، به تعبیر ادوارد سعید. اگر آلاحمد با طرح «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران»، به نقد سنتِ خود میپردازد، به وظیفهی خود در مقام روشنگر عمل کرده است، به خلاف نیروی سنتی که بنا به تعریف چنین کاری نمیکند. اما معنای کار او به هیچوجه بازگشت به مرجعیتهای سنت و قدرت نبوده و نیست. زیرا برغم همهی ضعفها، ارزیابیهای شتابزده، بریده، متناقض، و گاه سطحی و عکسالعملی، صورت مسئله و پرسشهای وی همچنان معتبر و مطرحاند، اگرچه پاسخها گاه بیپایه ونه از سر پژوهش و سنجش بوده باشند یا بنمایند. وانگهی از همه حرفهای جلال مهمتر، شیوهی وجود و حضور نمونهی اوست در آن مقطع تاریخی. چیزی که جامعهی ما امروز از کمبودش رنج میبرد: روشنگرانی متعهد و حاضر در همهی صحنهها.
صورت مسئله اصلی درک چگونگی برقراری نسبت هستیشناختی ـ تاریخی با گذشته و آیندهی خود و دیگری، هویت و تحول، سنت و تجدد، و جهات نمادین شمال وجنوب (یا شرق و غرب سابق)، در عصر مواجههی جهانها و گسترش افقها و نیاز به ملاکهای نو است. در این میان و میدان آلاحمد میدانست که مبانی فلسفی و معنوی محکمی لازم است، از اینرو به سراغ ترجمه تاریخ فلسفه و حتی اساتیدی چون فردید رفت. اما برغم وامگیری کلیدواژهی او، «غربزدگی»، نگرش جلال از اساس هیچگونه گرایشی به ذاتانگاری متافیزیکی و هویتگرایی فرهنگی نداشت. لذا علیرغم اشتراک لفظی، پاسخهای او به این مسئله نیز ماهیتی متفاوت داشتند. نقد بیماری غربزدگی و فراخوان «بازگشت به خویش» آلاحمد را باید در کادر آنچه در امریکا «مطالعات پسا-استعماری» میخوانند، یعنی چنانکه شریعتی میگفت، در ردیف چهرههایی چون امهسزر و فانون و نیرهره و کنیاتا و سنقر، و کاتب یاسین و عمر اوزگان و نیز ادوارد سعید و ...، بالاخره خود شریعتی، بررسی کرد. و نه چنان که رواج یافته در چارچوب گفتمان هویتاندیش فردیدی و اهل فرهنگ متاثر از آراء او در نظام گذشته یا پس از انقلاب، و امثال سنتگرایی (از سنخ دکتر نصر و..)، و به طریق اولی، انواع بنیادگرایی دینی.
به این نکته، نخست، از تبارشناسی تاریخی و خانوادهی فکری ـ سیاسی آلاحمد میتوان و میباید پی برد، یعنی نیروی سوم یا «سوسیالیسم ملی» خلیل ملکی و منشعبین از حزب توده (و نیز انشعاب در حزب زحمتکشان بقایی)، که از دوران نهضت ملی با نیروهای «ملی ـ مذهبی» (به اصطلاح امروزی) همسویی داشتند. در دههی چهل، پس از سرکوب ۱۵ خرداد، نیروی موسوم به «روحانیت مبارز» آنزمان نیز وارد صحنه شده بود، و این طبیعی بود که جلال، و طیف فکری نزدیک به او مانند حاجسیدجوادی و هزارخانی و (بعدها آشوری)..، و نیز چهرههایی چون مصطفی شعاعیان و ..، (چنانکه بعدها براهنی و احمدی و..) تحولات فکری جنبش نواندیشی مذهبی یا نوزایی و دینپیرایی (رنسانس و رفرماسیون اسلامی) را با علاقه و سمپاتی پیگیری کنند. این بود که مثلا جلال از سالهای ۴۶ با شریعتی تماس میگیرد (برای نمونه رجوع کنید به خاطرات غلامرضا امامی درباره دیدار دکتر شریعتی و جلال) و در ۱۳۴۷ به مشهد و گویا به کلاس درس او در دانشگاه میرود (و در این شهر با روحانیونی چون آ..خامنهای نیز دیدار میکند)، و در اثرش «در خدمت و خیانت» نیز کار شریعتی را با خود همسو میداند و تایید میکند. به یاد دارم که در آنزمان، جلال در محیط روشنفکری چنان قطبی بود که وقتی دکتر در یک سخنرانی مثلا در نقل خاطرهای از رفتن با جلال به حرم امام رضا و گقتگویش با یک روستایی، متلکی به جلال میگوید، مریدان بر نمیتابند و در مجله فردوسی به شریعتی میتازند که چرا با این لحن از او سخن گفته، و دکتر پاسخی مینویسد زیر عنوان «تیری از فلاخن دوست!»
طنز تاریخ اما امروزه این است که برخی از آن نوع روشنفکران با ساختن زوج «آلاحمد ـ شریعتی» ایندو را بهعنوان مسببین شومبختی اقبال جامعه نسبت به ملغمهی دین و سنت و بنیادگرایی، به یکسان میکوبند. و فراموش میکنند که این دو نیز در کنار سه تن دیگر، نیما و هدایت و صمد، همان پنج چهرهای بودند در شبهای شعر کانون در دوران انقلاب و علیه سانسور از آنان تقدیر شد.
از این نفرین و آفرین و فراز و نشیبهای تاریخی که بگذریم، نقد نقاط ضعف فکری و منشی و ..روشنفکران نامدار گذشته، در راستای ازسرگیری و آغاز مجدد، ضرورتی است اجتنابناپذیر. و سنجش و ارزیابی اثر آلاحمد بهعنوان یکی از مؤثرترین چهرههای روشنفکری پیش از انقلاب، اگر در بافتار دوران و گفتمان زمانهی خود، یعنی نزدیک به نیم قرن پیش، با همدلی پدیدهشناختی-هرمنوتیکی انجام شود، راه را برای فهم بسیاری از کاستیهای کنونی جریان روشنفکری ایران باز خواهد کرد. اما این نقد به لحاظ اخلاقی وظیفه دارد که با تفکیک نقاط قوت آن میراث و ماجرا و آموزههای نمونهی زوج «آلاحمد ـ دانشور»، به آغازی نو و از سنخی دیگر یاری رساند.»
آخرین برنامه شب آل احمد نمایش فیلم مستند ساختۀ مصطفی آل احمد بود که با گفتاری از محمدعلی عمویی، لیلی گلستان، انور خامهای و دیگر شخصیتهای مطرح ادبی ـ فرهنگی به زندگی و آثار جلال آل احمد میپرداخت.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید