كساني كه به هاشمي بد مي گويند سر سفره او نشسته اند / احمد نقيب زاده

1392/7/3 ۱۱:۰۶

كساني كه به هاشمي بد مي گويند سر سفره او نشسته اند /  احمد نقيب زاده

توسعه عبارت است از توان آگاهانه استفاده از امكانات و استعدادها و سازماندهي عقلايي زندگي فردي و جمعي در بالاترين سطح شناخته شده. حال منابع طبيعي و انساني كه ايران دارد از مهم ترين استعدادها براي توسعه يافتگي است و اين در حالي است كه توسعه درايران همواره نامتوازن بوده است. به عنوان مثال در پاره يي مقولات مانند سد سازي يا تونل، پيشرفت در حد عالي است ولي در فرهنگ و فرهنگ سياسي به جاي پيشرفت، پسرفت به چشم مي خورد. هرچند كه در مجموع امروزه ديگر ايران يك كشور جهان سومي به شمار نمي رود و جالب اينكه پيشرفت در جامعه ايراني بيشتر از پيشرفت دولت است و اين تخلف باعث افت مشروعيت سياسي مي شود چنان كه شده است.


توسعه عبارت است از توان آگاهانه استفاده از امكانات و استعدادها و سازماندهي عقلايي زندگي فردي و جمعي در بالاترين سطح شناخته شده. حال منابع طبيعي و انساني كه ايران دارد از مهم ترين استعدادها براي توسعه يافتگي است و اين در حالي است كه توسعه درايران همواره نامتوازن بوده است. به عنوان مثال در پاره يي مقولات مانند سد سازي يا تونل، پيشرفت در حد عالي است ولي در فرهنگ و فرهنگ سياسي به جاي پيشرفت، پسرفت به چشم مي خورد. هرچند كه در مجموع امروزه ديگر ايران يك كشور جهان سومي به شمار نمي رود و جالب اينكه پيشرفت در جامعه ايراني بيشتر از پيشرفت دولت است و اين تخلف باعث افت مشروعيت سياسي مي شود چنان كه شده است. اما چرايي اين مساله يعني پسرفت فرهنگي به جاي پيشرفت فرهنگي به روند پيچيده يي برمي گردد كه بعد از انقلاب آغاز شد كه در آن فرهنگ اقشار فرودست و بعضا لمپن رواج يافت. نتايج اين روند را در خرافه پرستي و تفسيرهاي عاميانه از مفاهيم ديني مي توان مشاهده كرد. در فرآيند مبارزه با فرهنگ غرب هم نگاهي كمونيستي در پشت سياستگذاري ها پنهان شد و آثار نامطلوب خود را برجاي گذاشت. همه اينها در رفتار روزمره مردم موثر افتاد: ادب جاي خود را به بي نزاكتي داد و عقلانيت جاي خود را به خرافه و غيره.
    همچنين در سطوح دولتي نيز براي توسعه يافتگي بايد ابتدا اراده توسعه به وجود مي آمد سپس مديريت توسعه. در عين حال مهم ترين عامل در توسعه وجود نيروي انساني كارآمد بود و هر خللي كه در راه توسعه يافتگي كشور وجود داشت مربوط به همين عامل است و از آنجا كه تربيت چنين نيرويي نيازمند زمان است طبعا توسعه يك شبه به دست نمي آيد. از اين رو توسعه آموزش و پرورش و دانشگاه ها از عوامل اصلي اين پيشرفت است. حال در ايران چون در علوم طبيعي حساسيتي وجود نداشت پيشرفت هم صورت گرفت در حالي كه وجود برخي حساسيت ها موجب در محاق رفتن علوم اجتماعي شد و اين در حالي بود كه براي بومي كردن علوم نياز به بالندگي علوم اجتماعي وجود داشت. به همين دليل است كه بايد با سعه صدر با علوم اجتماعي برخورد شود تا محصولات آن پس از يكي، دو دهه آشكار شود.
    مانع بعدي اختلاف نظر نخبگان ايراني است بر سر راه هاي توسعه. از آنجا كه روشنفكران تئوري زده هستند و هركدام يك چيزي مي گويند، نقش اقتصاددانان عملگرا و متخصصين علم توسعه پررنگ تر مي شود. مهم ترين ركن توسعه نيز همان نيروي انساني است. يعني وقتي متخصص داشته باشيد ديگر مانعي جز موانع سياسي يا ايدئولوژيك باقي نمي ماند. در اين صد سال نيز كه از عمر جريان توسعه طلبي ايران مي گذرد دولت دهه 70 بيشترين رويكرد توسعه گرا را از خود نشان داد. دليلش نيز دوران بعد از جنگ بود. بعد از جنگ اصلاچيزي براي كشور باقي نمانده بود. براي هر چيز بايد در صف مي ايستادي. نه راهي بود و نه وسيله يي. اما در عرض هشت سال يك باره اين كشور زير و رو شد. همه كساني كه به هاشمي بد مي گويند در واقع سر همان سفره يي نشسته اند كه او انداخته است. او بود كه پايه هاي اين نظام را محكم كرد، وضع مردم شتابان بهبود يافت، وجه كشور در جهان بهبود يافت و توسعه نيروي انساني به صورت برنامه درآمد. هنوز اين مديران هاشمي هستند كه بخاري از آنها بلند مي شود. حق را بايد گفت. در آن زمان خيلي ها قادر به جمع كردن مملكت بي سامان نبودند. از اين بحث بگذريم. در اين راه جامعه ايران نيز ظرفيت بالايي براي توسعه نشان داده است. علتش نيز آگاهي مردم است. ايرانيان بنا به رفت و آمدهاي گسترده به سراسر جهان، توسعه را با چشمان خود درك كردند و خواهان تحقق آن در كشور خود شدند. در اين فرآيند بهبود سطح اقتصادي جامعه در تسريع روند توسعه موثر است. چه آنكه درصورت افزايش توان مالي جامعه، تعداد سفرهاي خارجي و برقراري ارتباط با جوامع توسعه يافته افزايش مي يابد و الگوبرداري شروع مي شود. آنگاه است كه ابتدا چهره شهرها عوض مي شود و اين تغيير تا به آخر ادامه پيدا مي كند. اما جامعه ايراني در شرايط فعلي به دو طيف اجتماعي تقسيم شده است كه يكي مستعد جامعه توده وار است و ديگري مستعد جامعه مدني. گروه دوم نسبت به فرهنگ سياسي توسعه محور پذيرش بيشتري از خود نشان داده و گروه اول چنان كه سنت جامعه توده وار است به فرهنگ انقيادي گرايش دارد. اكنون نيز متاسفانه وزن جامعه توده وار بيشتر است هرچند كه وجود يك دولت توسعه گرا مي تواند اين معادله را برعكس كند. فعلافشارها از هر دو سو زياد است و هر دو طيف هم در حاكميت طرفدار دارند. يك طيف همان است كه سازمان برنامه و بودجه را منحل مي كند و در واقع مي خواهد كشور را محفلي و هياتي اداره كند. طيفي كه مي ترسد توسعه به قدرتش لطمه بزند كه البته ترس بجايي هم هست در تقويت جامعه توده وار مي كوشد. چون تقويت جامعه مدني به معناي تضعيف قدرت سياسي و قدرت هاي شخصي است. اما آنها بايد به عاقبت كار فكر كنند و اينكه در نبود جامعه مدني فرجام كارشان با ابهام روبه رو است. در چنين فضايي طبقه متوسط در ايران هنوز ضعيف است هرچند كه گسترش زيادي در سال هاي بعد از انقلاب به خود ديده است: طبقه يي كه ايفاي نقش آن به تضعيف جامعه توده وار وحاميان آن بستگي دارد. چون اگر چنين جامعه يي وجود نداشت طبقه متوسط همين الان هم مي توانست بر همه چيز تاثير بگذارد. در هر صورت اين طبقه بايد صبر كند تا قشر توده وار هم به آن بپيوندد، پيوندي كه تنها در پرتو برنامه ريزي و زمان محقق مي شود. ولوآنكه اكنون نيز درصدي از طيف سنتي به طبقه متوسط پيوسته است اما براي پيوند بيشتر و راه هاي گذار، بهبود وضع اقتصادي، تحصيلات و شركت در كارهاي برنامه ريزي شده اقتصادي و سياسي نيازي الزامي است.
    
    استاد علوم سياسي دانشگاه تهران*

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: