امید از منظر جهان بینی عرفانی / اصغر دادبه

1392/6/30 ۱۰:۳۵

امید از منظر جهان بینی عرفانی / اصغر دادبه

عرفان را از دو دیدگاه می‌توان مورد مطالعه قرار داد: از دیدگاه فلسفی و از دیدگاه اجتماعی، و از هر دو دیدگاه یاس و حرمان در عرفان راهی و معنایی نمی‌تواند داشت


عرفان را از دو دیدگاه می‌توان مورد مطالعه قرار داد: از دیدگاه فلسفی و از دیدگاه اجتماعی، و از هر دو دیدگاه یاس و حرمان در عرفان راهی و معنایی نمی‌تواند داشت:
1)    از دیدگاه فلسفی، عرفان یک جهان بینی و یک مکتب فلسفی است که چونان هر مکتب فلسفی دیگر جهان و انسان را مورد مطالعه قرار می‌دهد. بر طبق جهان بینی عرفانی، مبدأ هستی که یگانه هستی واقعی و مستقل به‌شمار می‌آید، خیر مطلق و زیبایی مطلق است و لاجرم از آن جز خیر و زیبایی به بار نمی‌آید. این ناموس هستی است که از نور، نور زاید و از ظلمت، ظلمت به بار آید. در اصطلاح فلسفی به این امر می‌گویند: اصل سنخیت علت و معلول. آفریدگار جهان، علت است و آفریده‌های او معلول‌اند. وقتی آفریدگار یعنی علت پدید آوردنده آفریده‌ها، نیک است و خیر و زیبا، آفریده‌های او هم جز نیک و خیر و زیبا نمی‌توانند بود، و آنچه را که بشر زشت و بد می‌شمارد تشخیص نادرست و کوته بینی اوست و نام نهادن است بر «چیزی که نیست» یا نام نهادن است بر «چیزی که نمی‌دانیم چرا هست». حکیم سنایی در یک تمثیل که گفت‌وگویی است میان «نادان و شتر» می‌گوید:
ابلهی دید اشتری به چَرا / گفت نقشت همه کژ است و چِرا؟
گفت اشتر که اندر این پیکار / عیب نقاش می‌کنی هش دار
نقشم از مصلحت چنان آمد / از کژی راستی کمان آمد
تو فضول از میانه بیرون بر / گوش خر در خور است با سر خر
در جهان آنچ رفت و آنچ آید /  وایخ است آن چنان همی باید
شتر به نقاش می‌گوید نقتش ازل، نقش کژ (=کج) نمی‌کشد، این تویی که کج می‌بینی. اینجا، چیزی را که تو کج می‌بینی باید که چنین باشد چرا که فی المثل کمان به سبب کج بودن راست و درست است و اگر کج نباشد درست نیست. همچنین حکیم سنایی ضمن طرح همین معانی می‌گوید: امید و بیم، هر دو لازم و بجاست که حکیم ازلی (=خدا) هیچ چیز را بیهوده (=بر هرزه) نیافریده است:
خواه اومید گیر و خواه بیم     هیچ بر هرزه نافرید حکیم
به این مسایل، مایلی که سنایی از زبان شتر بیان کرده است در اصطلاح عرفان می‌گویند: «نظام احسن» و مقصودشان این است نظام هستی بهترین نظام است و بهتر از آن ممکن نیست و آنچه (چشم بشر زشت می‌بیند و عقل او بد می‌شمرد این نتیجه کج فهمی بشری است، زیرا در دایره هستی حتی یک نقطه هم خطا و اشتباه نیست:
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش      که من این مساله بی چون و چرا می‌بینم
تا به قول حکیم نظامی:
در عالمِ عالم آفریدن     به زان نتوان رقم کشیدن
با این نگاه و در نظام احسن، «یاس» و «نومیدی» جایی ندارد. آنچه معنی دارد «امید» است و بس. عرفا که معتقدند عرفان، لب لباب دین است یعنی اصل و مغز دین است با استناد به آیاتی از قرآن کریم تصریح می‌کنند که نومیدی معنا ندارد و انسان حق ندارد از رحمت خدا نومید شود که خدا خطاب به بندگان فرموده است: «لایتاسوا مِن رَحمه الله: از رحمت خدا مأیوس و نومید نشوید» و از آن روست که از دیدگاه عرفا و به گواهی یک حدیث قدسی، اصل بر رحمت است و خداوند سرنوشت‌ها را بر اساس لطف و عنایت و رحمت بی کران خود تعیین فرموده است که خود می‌فرماید: «سَبَقَت رَحمتی غَضَبی: رحمتم بر غضبم تقدم دارد» یعنی اصل بر رحمت است و انسان باید همواره امیدوار باشد که به قول خواجه شیراز از سابقه (=سبقت رحمتی غضبی) نومید نباید بود:
گفتم از بخت بخسبیدی و خورشید دمید    گفت با این همه از سابقه نومید مشو
یا باز هم به گفته او:
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع       گرچه دربانی میخانه فراوان کردم
باری چنانکه دیدیم اساس عرفان بر «امید» است و نومیدی از دیدگاه عرفا وجهی نمی‌تواند داشت و در یک کلام عرفان، مکتب امید و امیدواری است... مسأله «خوف و رجا» (=ترس و امید) هم اساساً حکایت دیگری است و اصطلاحی است بیانگر این معنا که: عارف سالک باید حق را بشناسد و در حق محو و فانی شود که تا وقتی به معرفت حق نائل نگشته و اسیر هستی خویش است اسیر بیم و امید یا خوف و رجا نیز هست، زیرا تا وقتی آدمی اسیر هستی و گرفتار امیال خویشتن است گاه امیدوار است و گاه نومید؛ گاهی می‌ترسد که چیزی از دست بدهد و گاه امید دارد که چیزی را به دست آورد و این‌ها جمله اسارت است و چون از اسارت آزاد شد از بیم و امید بی‌معنا هم رها می‌شود. امید واقعی امید به رحمت الهی است که چون انسان بدین امید دست یابد زندگیش هم معنا پیدا می‌کند.
2)    در دیدگاه اجتماعی، عرفن نیز همانند سیر پدیده‌های فکری پدیده‌ای اجتماعی است و با زندگی در ارتباط است و باید به درد زندگی بخورد و گرهی از گره‌های زندگی را "بگشاید". عرفانی که به کار زندگی نیاید عرفان نیست، راهی است که ارباب زر و زور بر پای انسان نهاده‌اند تا حرکت انسان منافع آنان را به خطر نیندازد. شنیده‌ایم که توکل، کار خود به خدا واگذاشتن است که باز هم به قول حافظ:
کار خود گر به خدا بازگذاری حافظ      ای بسا عیش که با لطف خد اداده کنی
اما این «بازگذاشتن کار خود به خدا» در طول تاریخ فکر و فرهنگ ما دو معنی یافته است: معنایی منفی و معنایی مثبت. بر طبق معنای منفی، توکل یا کار خود را به خدا واگذاشتن باید همراه از پای نشستن و تلاش نکردن باشد! به این توکل می‌گویند: توکل منفی که برآمده از خواست ارباب زور و زر یا به تعبیر امروزی‌ها برآمده از سیاست‌های استعماری است. بر طبق معنای مثبت، توکل یا کار خود به خدا بازگذاشتن با تلاش و کوشش ناسازگار نیست؛ بلکه لازمه آن تلاش و کوشش است، حرکت بشر است و لطف خدا و عنایت حق، برکتی است که به حرکت بشر داده می‌شود. مواری در داستان شیر و نخجیران از این دو گونه توکل منفی و مثبت سخن می‌گوید و سرانجام علیه توکل منفی که جز کاهلی و تن آسایی چیزی نیست می‌گوید:
گفت پیغمبر به آواز بلند    با توکل زانوی اشتر ببند
که «زانوی اشتر بستن» تعبیری است از تلاش و کوشش که چون قرین توکل گردد کار به نتیجه مطلوب می‌انجامد. مسأله «توکل» را به‌عنوان مقدمه مطرح کردم تا بدین نتیجه برسم و برسیم که: زندگی یعنی تلاش و کوشش و حرکت و ضرب المثل تا تعبیر پر معنای مردمی که از قول خدا می‌گویند: «از تو حرکت از من برکت» گویای همین معناست. زندی همواره همراه است با موانع و مشکلات و لازمه حل مشکلات و رفع موانع «صبر» است و «امید». این امر هم در مورد زندگی فردی صادق است، هم در مورد زندگی جمعی یعنی جامعه. اگر از یک سو به سر گذاشت بزرگان بنگریم و از سوی دیگر به تاریخ پرفراز و نشیب میهن‌مان، درمی‌یابیم که فریادرس روزهای سختی و گرفتاری «صبر» بوده و «امید» و چون این دو داروی پشتوانه‌ای چون «لطف و رحمت الهی» یافته است به راستی شفابخش شده است. در مصیبت‌های بزرگ تاریخی، مثل مصیبت ناشی از حمله مغولان؛ آموزگاران عرفان بر مردم درس صبر و امید دادند و به آنان آموختند که «بر اثر صبر نوبت ظفر آید» و به مردم اعلام کردند:
لطف الهی بکند کار خویش    مژده رحمت برساند سروش
پس نومید نباشید و با صبر و امید موانع را از پیش پای خود بردارید. باور کنیم که اگر صاحبان معرفت که طیبان الهی و معنوی‌اند داروی صبر و امید تجویز نمی‌کردند نهیب حادثه بنیاد هستی مردم ما را زجا برده بود و ماندند چون در پرتو صبر و امید ایستادند و باور کردند: «چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند» و پذیرفتند که:
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد      عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد    چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: