1392/6/26 ۱۰:۴۵
جامعه ما هنوز در حال گذار بين سنت- مدرنيته است. بههمين دليل و بهعلت اختلاط حوزههاي مختلف با يكديگر و مرزبندي نامشخص آنها، اين سوال در اينجا شكل ديگري ميگيرد
ندا عبداللهی: مصاحبه با احسان شريعتي در اتاقي از حسينيه ارشاد انجام شد كه در و ديوار رنگ و رو رفته آن بوي سالهاي دور را ميداد. وسايل داخل اتاق هم كم از آن نداشت، از عمر مبلها و ميزها دست كم سي و چند سالي ميگذشت و دكوراسيون داخل اتاق دقيقا شبيه به عكسهاي قديمي بود. اينها را اضافه كنيد به ارجاعات متعدد او به پدرش كه فضا را براي بردن آدم به روزگار پرشور اين ساختمان تكميل ميكرد. او كه خود را يكي از طرفداران الهيات رهايي بخش در ادامه جمال و اقبال و شريعتي ميداند، وقتي گفتوگو در رابطه با دين و شرايط آن در جامعه ايران است به لزوم توجه دين به زندگي مدرن تاكيد دارد و از افراط و تفريطها نالان است. او ميگويد زمانيكه ميان استبداد و آزادي، استثمار و عدالت در جامعه جدالي در حال وقوع است، دين بايد طرف آزادي و عدالت را بگيرد و ديني كه همسو با جنبش رهايي بخش نباشد، معني قدسي و عرفاني خود را هم از دست ميدهد. دكتر احسان شريعتي هر چند كه معتقد است جنبه اخلاقي دين در جامعه ايران ضعيف شده است اما از اظهارنظرهايي كه قاطعانه جامعه را بياخلاق ميدانند، گريزان است و از نقش اميد و چشمانداز در جامعه جهت حل بحرانهاي اخلاقي سخن ميگويد.
در ابتدا خوب است بدانيم از ديدگاه شما عناصر و مولفههاي حيات ديني در جامعه ايران چيست؟ يعني يك فرد در زندگي روزمره بايد واجد چه ويژگيهايي باشد تا ما او را انساني مومن در بستر حيات ديني قلمداد كنيم؟
جامعه ما هنوز در حال گذار بين سنت- مدرنيته است. بههمين دليل و بهعلت اختلاط حوزههاي مختلف با يكديگر و مرزبندي نامشخص آنها، اين سوال در اينجا شكل ديگري ميگيرد. سابق بر اين مومنين و غير مومنين مرزبندي مشخصي داشته و قابل شناسايي از يكديگر بودند. اما با استقرار حاكميت ديني در كشور، اين مرزبنديها دگرگون شد و ديگر نميتوان از مظاهر زندگي مومنانه پي به درون افراد برد. اما اگر بخواهيم به شكل اصولي شاخصههاي ايمان را ذكر كنيم، لازم است ابتدا براين نكته اشاره كنيم كه ايمان واقعي امري فردي، شخصي، دروني و رابطه صميمي انسان با امر قدسي است و همانطور كه در قرآن آمده «لا اكراه في الدين»، يعني نبايد در پذيرش ايمان هيچگونه اكراه و اجباري وجود داشتهباشد. البته دين داراي بعد اجتماعي نيز هست كه ساحت ديگري است و بحثي جداگانه ميطلبد. فرد مومني كه شما از آن صحبت كرديد، كسي است كه از يك محيط ناامن و وحشتناك به مامني پناه ميبرد و خواهان امنيت روحي است. بنابراين، نخستين شاخصه امر ديني «خشيت»، يعني آن نوع ترسآگاهي است كه انسان در برابر امر قدسي با آن مواجه ميشود و به آن پناه ميبرد. در اينجا، ما با همان دو ويژگي كه كارل اتو در رابطه با امر قدسي بيان داشته مواجهيم: رازآميزي و جاذبه. البته بخشي از باورهاي عمومي در رابطه با دين، جزوي از «فرهنگ» ديني به شمار ميآيد كه گاه با «سنت» اشتباه گرفته ميشود.وقتي به اسلام آفريقايي يا مالزيايي نگاه كنيم، ميبينيم در همآميختگي سنتهاي قومي و دين تفاوتهاي بسياري را ميان آنها ايجاد كرده است. حال باز به همان بحث ابتداي سخن برميگردم كه ما در جامعه خود تا پيش از انقلاب با دو شكل سنتي و ايدئولوژيك دين روبهرو بوديم. البته نه دين ايدئولوژيك بهمعناي رايج كنوني آن، كه به دين سياسي و حكومتي الحاق ميشود، بلكه بهمعنايي كه شريعتي از «نقد ايدئولوژيك» دين مدنظر داشت تا آن را از حالت سنتي و موروثي تبديل به يك دستگاه راهنماي عمل اجتماعي و انقلابي و انتقادي كند. هماكنون ما با گسترش شعائر و نوعي گفتمان مدحگونه (آپولوژيك) در جامعه مواجهيم و اين امر در برگزاري مراسمهاي مناسبتي به چشم ميآيد كه در آنها بيشتر بر تهييج احساسات و ظواهر آييني تكيه ميشود تا بيان تاريخي وقايع و فلسفه زندگي و مبارزات ائمه. بهطور كلي، جامعه ما در هشت سال اخير به لحاظ ديني در وضعيت ويژهيي قرار داشته كه اين امر در تاريخ خود ما و حتي جهان كم سابقه است. امر ديني در اين دوران بهطور مستقيم در نظام اجتماعي و رسانههاي عمومي با استفاده از همه امكانات دولتي و بر اساس روايتي خاص عرضه شده است.
فكر نميكنيد برگزاري متفاوت آيينها كه به آن اشاره داشتيد، نشان از درآميختگي برداشتهاي شخصي نسل جوان از دين با سياستهاي سبك زندگي خودشان است كه نوعي از دين ورزي را به وجود آورده كه با قرائتهاي رسمي هم متفاوت است. پس نميتوان آن را آنطور كه اشاره داشتيد، دين متظاهرانه به حساب آورد. يعني در كنار مومنان سنتي، ايدئولوژيك و متظاهر كه ذكر كرديد ميتوان از زندگي مومنانه متفاوتي هم نام برد كه در ميان نسل جوان در حال شكلگيري است؟
درست است. اينها تجربههاي جديدياند كه در ايران در حال وقوع است و بايد در رابطه با آن مطالعه عميق جامعهشناختي و فرهنگي صورت گيرد. يكي از همين موارد رشد پديده مداحي و مداحيگري است كه ميزان استقبال از آنها حتي از منبرهاي روحانيون هم پيشي گرفته است؛ اما كار مطالعاتي گستردهيي كه وجوه اين اتفاق را به صورت ميداني بررسي كرده باشد هنوز نديدهام يا در رابطه با وضعيت دين سنتي و نحوه ارتباط آن با حاكميت يا درباره نقش روشنفكران ديني در جامعه؛ اينها موضوعاتي است كه اظهارنظر درباره آنها نيازمند مطالعات ميداني است. در چند سال اخير كه در ايران ساكن هستم، شاهد پديدههاي عجيبي در جامعه بودم. بگذاريد يك خاطره برايتان بگويم. زمان شاه براي سخنراني دكتر شريعتي همراه خانواده از مشهد به تهران آمدهبوديم. پس از اتمام سخنراني دكتر در حسينيه ارشاد، او ما را برد تا در شهر (حوالي همين خيابان وليعصر فعلي) گشتي بزنيم. در آنجا يك كافهتريا و بستنيفروشي بود بهاسم «چاتانوگا»، كه بهخاطر حجاب عمه ما كه از مشهد آمده بود، مانع ورودمان به آنجا شدند. دكتر شريعتي بسيار عصباني شد و گفت: در پاريس هر كس با روسري و چادر هرجا بخواهد ميتواند برود و بنشيند، آن وقت شما در يك كشور مسلمان خانمهاي باحجاب را راه نميدهيد؟! ميخواهم بگويم افراطها و تفريطها به هر شكل بد است. طرح دين در جامعه به يكشكل خاص و مربوط و محدود كردن هر امر به دين، آن روي همين سكه و سبب آسيب رساندن به امر قدسي و متعالي ميشود و به ايمان حقيقي ديني ضربه ميزند.
پس تكليف بعد اجتماعي دين چيست؟
برخي ميگويند دين فقط امر فردي است؛ اما ما طرفداران «الهيات رهاييبخش» همچون جمال، اقبال و شريعتي، ميگوييم دين بعد اجتماعي هم دارد؛ يعني زمانيكه همسو با جنبش رهاييبخش و عدالتخواه نباشد، معني قدسي و عرفاني خود را از دست ميدهد. در دنيايي كه در آن جور و جوع، استبداد و استثمار باشد نميتوان از معنويت صحبت كرد. به اين معنا دين بعد و ساحتي اجتماعي دارد و بايد همسو با جنبش اجتماعي و پويش مردمي باشد. يعني زمانيكه ميان استبداد و آزادي، استثمار و عدالت، در جامعه جدالي در حال وقوع است، دين بايد طرف آزادي و عدالت را بگيرد.
پويايي و گسترش دين در يك جامعه چگونه محقق ميشود؟
دين واقعي در جامعه آزاد بهتر شكوفا ميشود. در دنياي تزوير و تظاهر كه همه جنبههاي يك دين صوري و شعاري است، مفاهيم ديني جاذبه خود را از دست ميدهند و جامعه در جهت عكس آن حركت ميكند. نهتنها دين بلكه هر مكتبي كه با اجبار و تحميل همراه باشد، نميتواند در هيچ جامعهيي دوام يابد. مثلا در ايران ديديم كه مدرنتيه اجباري دوران پهلوي پس از 50 سال توسط مردم در انقلاب پس زده شد و مردم به باورهاي خود رجعت كردند. ديني كه همسو با جامعه و تحولات اجتماعي به سمت تحقق عدالت، بهروزي و توسعه حركت كند، ديني پويا و ماندگار خواهد بود. آزادترين، مردميترين و عادلانهترين حكومت، ميتواند حكومت «ديني» باشد. البته جوامعي هستند كه به ظاهر حكومت ديني ندارند، اما با معيارهايي كه گفتم بسيار ديندارترند از حكومتي مثل حكومت عربستان كه در آن مدام دم از دين زده ميشود.
نميتوان سرمنشا مناقشات ميان دين و جامعه را تماما در نهاد حاكميت جستوجو كرد. فكر نميكنيد بخشي از اين مناقشه بر اثر فرآيندهاي جهاني شدن فرهنگ و انتقال تنشهاي جهاني در اين زمينه به كشورهاي مختلف است؟
بيشك ميتوان بخشي از مسائل را با ديدي كليتر در پهنه جهاني بررسي كرد. مساله اين است كه دين در سدههاي اخير در غرب كه بهلحاظ قدرت سياسي بر جهان مسلط است، به حاشيه رفته و از اين پديده بهعنوان عصري (و عرفي) شدن (سكولاريزاسيون) ياد ميشود. قطعا اين مساله تا حدودي خود را به جهان و حتي كشورهاي سنتي تحميل كرده است. از سوي ديگر، در كشورهايي مثل مصر و تركيه كه جوامعي شبيه به ما هستند، همانند ايران دوره پهلوي، تلاش شد تا بهصورت اقتدارگرايانه حكومت غيرديني و عرفي مستقر شود كه بهعلت حضور دين در لايههاي زيرين جامعه اين امر محقق نشد. اما در رابطه با سرنوشت دين در دنياي مدرن سنتگراياني مانند سيدحسين نصر معتقدند دين در دنياي مدرن نيز هنوز بهشكل سنتي به حيات خود ادامه ميدهد، و هيچ تغيير و تحولي در آن جايز نيست. برخي از گرايشهاي سنتي اما بر اين عقيدهاند كه دين نه تنها بايد قدرتمند باشد، بلكه بايد سويه حاكميتي نيز داشته باشد. نوانديشان كه ما بهاصطلاح روشنفكران مسلمان در آن گروه جاي ميگيريم، بر بهروز بودن دين و توجه جدي آن با آزادي و عدالت و دستاوردهاي مدرن، تاكيد ميكنند كه نهتنها دين بايد توجه جدي به شرايط مدرن داشته باشد، بلكه مشوق و راهنماي عمل بهآنسو نيز به حساب ميآيد. البته به نظر من زبان روشنفكران مذهبي به زبان مردم شبيهتر است و اگر به گذشته نگاه كنيم، ميبينيم به همين دليل پدران ما در جامعه بهدليل برداشت مثبتي كه از مذهب داشتند، نسبت به ساير روشنفكران غير يا ضد مذهبي نزد مردم ذينفوذ و موثرتر بودند.
حالا ميشود بگوييد مسير محتمل پيشروي زندگي روزمره ايرانيان در دنياي مدرن، چه امكانهايي را فراروي دين ميگشايد و چه گزينهها و امكانهايي را از حيات ديني سلب ميكند؟
پيشرفتهاي مادي و توسعه شهرنشيني سبب شكلگيري بينش مدرن در بخشهايي از جامعه شده است كه اين امر به تقويت عقلانيت ياري ميرساند و شرايط واقعي زيست را براي اسلام متجددانه و نوگرايانه فراهم ميآورد. در اين شرايط، دين به سمت شخصيتر شدن، معنويتر شدن و سادهتر شدن حركت ميكند كه نمونه آن را در فتوايي در ماه رمضان براي نوشيدن جرعهيي آب در مناطق گرم شنيديم. بدينترتيب، آنچه اهميت مييابد اخلاق و معنويت در هر حوزه است. اما از سوي ديگر، انسان در شتاب زندگي مدرن صنعتي از پرداختن بهخود جا و واميماند و حيات ديني بر اثر مظاهر زندگي مدرن و تبعات فرآيندهاي جهاني با چالش مواجه ميشود.
من از امكانهايي كه براي دين در شرايط حال حاضر برشمرديد چنين برداشت كردم كه شما هم همچون برخي از انديشمندان بر اين اعتقاديد كه دين به سمت روزآمد شدن پيش ميرود. البته روزآمد شدن به معناي پويايي دين در توجه جدي به شرايط دنياي مدرن.
روزآمد شدن، انساني شدن، عقلاني شدن و مردمي شدن همه مويد يك نكته است و آن اينكه دين از سپهر قدسي محض، انتزاعي و جنبه بيروني، تحميلي خارج ميشود و به عموم مردم انتقال مييابد. در اين شرايط، توجه عمومي دين به زمان و جهان بيشتر شده و با تقويت نقش عقل، اخلاق در جامعه پررنگتر ميشود.
و اين خطري براي دين به حساب نميآيد؟
نه! بهعكس! ببينيد، مثلا در زمان حاضر در جهان غرب دين نهادين به حاشيه رانده شده و جامعه نيز به ظاهر غيرمذهبيتر شده است، اما متالهين يا تئولوژينهايي هستند مانند بنهوفر شهيد كه بر اين اعتقاد بودند كه اتفاقا در همين شرايط سكولار است كه احساس نياز به دين واقعي يعني دين شخصي، عميق، معنوي و متعالي بيشتر ميشود و اين عطش در پيشرفتهترين جوامع است كه بيشتر احساس ميشود، در صورتيكه در جوامع بدويتر و قبيلهيي كه دين داراي نمادهاي نهادي، بيروني، صوري فرمال و آييني قويتري است، معنويت، تعالي و عمق امر ديني در آن كمتر احساس ميشود. همان فرق اديان موسوم به ابتدايي كه به اسطوره، جادو و خرافه نزديكترند با اديان متاخر توحيدي و ابراهيمي.
يعني در جوامع اروپايي به معنويت احساس نياز بيشتري وجود دارد؟
بله و در آنجا طبعا متفكران هستند كه اين دغدغه معنا و معنويت را به انحاي گوناگون بيان ميكنند.
عامه مردم چه؟
اينگونه مقايسهها ميان دو فرهنگ- تمدن و جهان-زيست، به لحاظ تاريخي متفاوت، طبعا دقيق نخواهد بود. اما درست در سطح مردم و عوام است كه تفاوت انواع دينداريها مشخصتر ميشود.
با استناد به سخن شما در ارتباط با وضعيت دين در جهان غرب چنين برداشتي كردم.
جهان غرب به دليل عصري و مردمي- عرفي (سكولار، لاييك) شدن مسيحيت گرفتار بحرانهاي اخلاقي، عاطفي و معنوي عميق خاص خود است. برخي از آثار نيچه يا هولدرلين نشان نوعي بياعتقادي و واژگوني همه ارزشهاي تاكنوني و تسلط كامل هيچ- و- پوچانگاري (نهيليسم) «فعال و مخرب» است. خب، جوامعي مانند جامعه ايران درگير چنين بحرانهايي در اين ابعاد نيستند چون يا هنوز به آن مرحله نرسيدهاند يا نميخواهند برسند. پس مسائل ما بسيار سادهتر است. به لحاظ اخلاقي و عاطفي، همبستگي قوي در جامعه و نهاد خانواده و... در ايران وجود دارد.
وقوع چنين شرايطي در جوامعي كه در آنها دين شديدا روزآمد شده با تلقي شما از ماندگاري و بقاي دين در اثر عرفي شدن در تناقض نيست؟
بايد بگويم جوامع غربي دو تجربه متفاوت را از سر ميگذرانند. يكي جوامع كاتوليك كه دين در آنها به حاشيه رانده شده و نيرويي غيرمذهبي به نام دولت مدرن سكولار- لاييك بر آن حاكم شده است و ديگر، جوامع پروتستان كه در آنها دين و دولت همسو شدهاند و دين در آنجا نهتنها ماندگار شده، بلكه حتي بسياري از آنها چون دانمارك (و بريتانيا و...) گاه داراي دين رسمي نيز هستند. در مجموع، بيشتر ميتوان و بايد گفت نوع برداشت از دين تغيير كرده و دين عقلانيشده يا به تعبير كانت «در محدوده خرد صرف»، تفوق يافته است.
پس روزآمد شدن الزاما به كمرنگ شدن دين نميانجامد؟
اگر به شكل طبيعي رخ دهد نه و اگر با زور، جنگ و تحميل صورت پذيرد ما شاهد دوگانگيهاي شديدي – چنانكه در جوامع كاتوليك وجود دارد- خواهيم بود كه در يكسو نيروهاي ضدمذهبي و در سوي ديگر نيروهاي افراطي مذهبي در تقابل با هم قرار ميگيرند.
ارتباط ميان دين و اخلاق را چطور ارزيابي ميكنيد. يعني ميخواهيم بدانيم، ميشود امر اخلاقي را از امر ديني منفك كرد يا نه، فراز و فرود اين دو درهم تنيده و مرتبط است؟
امر اخلاقي و امر ديني دو حوزه مستقل و متداخلند. به قول كييركگور امر اخلاقي فرقش با امر ديني در اين است كه امر ديني فراعقلاني و فرااخلاقي است كه منظور اخلاق ظاهري رسمي باشد اما ايندو با هم تداخل دارند. همانطور كه هگل ميگويد اخلاق فردي و جمعي در جايي با هم پيوند ميخورند و نوعي اخلاق جمعي پديد ميآيد و در اينجاست كه دين نقش مهمي ايفا ميكند. گفتيم كانت اخلاق را محصول يا محاط در عقلانيت ميدانست و معتقد بود كه دين را بايد در كادر عقلي پذيرفت. در جامعه ايران همين جنبه اخلاقي دين در جامعه است كه ضعيف شده و ميبينيم در هيچ يك از وجوه زندگي روزمره و حتي در شيوه رانندگي، شهر و مسكنسازي، اقتصاد و... اخلاقي رعايت نميشود. گويي ما در دوران گذار خود، فقط جنبههاي منفي مدرنيته را گرفتهايم و با جنبههاي منفي سنت درهم آميختهايم و مرتب در نامگذاري اينآش درهمجوش از دين مايه ميگذاريم! تنها ارائه خوانشي از دين كه ناظر بر معنويت و اخلاق باشد، ميتواند اين شرايط را تغيير دهد.
براي همين ميخواستيم ارتباط ميان امر اخلاقي و ديني را بدانيم تا ريشهيابي كنيم و ببينيم آيا بحرانهاي اخلاقي كه امروزه درگير آن هستيم به سبب گريختن آن كبوتر غمگين ايمان از قلبهاست يا مشكل را بايد جاي ديگر جست؟
به يك بيان علتالعلل همه بدبختيهاي ما درك شبههآلود از دين است. اين نكته را هم پيش از به وجود آمدن اين شرايط، روشنفكراني چون شريعتي تشخيص داده بودند كه ميگفتند پيش از آغاز به هر تغيير و تحول سياسي بايد مساله ديني- فرهنگي حل شود. براي همين، شريعتي اعلام ميكرد كه براي نجات مسلمانان بايد پيش از آنكه از استعمار و استبداد و استثمار رها شويم، خود اسلام را از زندان ارتجاع نجات دهيم. يعني ما يك مساله فرهنگي داريم. مشكل عميق اخلاقي داريم كه به امر ديني پيوند خورده است. براي به وجود آوردن تغييرات بايد نگاهمان به نسل جوان باشد. امروزه نه نسلهاي سرخورده و فرتوت بلكه نسل سالم جوان، با بينش درست توحيدي، عقلاني و انساني ميتواند زيست-جهاني تازه را بر مبناي نسبتي نو و بخردانه ميان معنويت دين و دنيا، جامعه مدني و دولت بنا كند.
ما در راه اين تغييرات هستيم يا نه؟
من جهتگيري كلي را در وقوع اين تغييرات بهروشني ميبينم. جامعه و بينش جوانان ما نسبت به ساير كشورهاي همسايه بسيار پيشرفته و ترقيخواهتر است. در يك جمعبندي كلي، ميتوان گفت همين جامعه در مقاطع تعيينكننده تاريخي همبستگيها، فداكاريها و ارزشآفرينيهاي شگفتي از خود به نمايش گذاشته كه مثال زدني است.
پس ميتوان گفت مردمي كه در زندگي روزمره خود درگير بحرانهاي اخلاقياند، در بزنگاهها، شكلو شمايلي متفاوت از خود نشان ميدهند.
بله ،به همين دليل است كه عرض كردم نبايد شتابزده و ذاتانگارانه اظهارنظر كرد و همواره قاطع گفت جامعه بياخلاق است به اين نشان كه اين واقعيتهاي منفي وجود دارد. ما ديدهايم كه در دورههايي خاص كه چشمانداز و اميد در جامعه به وجود ميآيد، شوكي وارد ميشود و رخدادي همهچيز را تغيير ميدهد. اما متاسفانه اين دورهها كوتاهمدتاند و همانطوركه پيشتر گفتم براي ايجاد اين تغييرات فرهنگي بايد با نگاه به جوانان از ظرفيت، پتانسيل و ايده و پيشنهادهاي آنها بهره برد، هرچند كه در اين راه موانع بزرگي هم پيشرو باشد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید