1392/6/25 ۱۲:۲۵
خوشحالم فردا بازنگری کتاب «نود سال نوآوری هنر معاصر ایران» تمام میشود. حدود 600، 700صفحهای میشود. جمع و جور کردنش بیش از 10 سال کار برد؛ 10سالی هم منتظر انتشار ماند، پنج سال هم بگذاریم برای مجوز، این میشود یک ربع قرن. امروز تا ساعت 4 کار کردم، زندگینامه و آثار 10نقاش و مجسمهساز را تکمیل کردم و 30صفحهای ماند برای فردا. قرار است تا اول مهر این کتاب را به ناشر بدهم که لابد برود لای دست آن چندهزار صفحهای که در ارشاد مانده است. «ما را به سخت جانی خود این گمان نبود.»
خوشحالم فردا بازنگری کتاب «نود سال نوآوری هنر معاصر ایران» تمام میشود. حدود 600، 700صفحهای میشود. جمع و جور کردنش بیش از 10 سال کار برد؛ 10سالی هم منتظر انتشار ماند، پنج سال هم بگذاریم برای مجوز، این میشود یک ربع قرن. امروز تا ساعت 4 کار کردم، زندگینامه و آثار 10نقاش و مجسمهساز را تکمیل کردم و 30صفحهای ماند برای فردا. قرار است تا اول مهر این کتاب را به ناشر بدهم که لابد برود لای دست آن چندهزار صفحهای که در ارشاد مانده است. «ما را به سخت جانی خود این گمان نبود.» ساعت 6 رفتم تالار رودکی، همان وحدت سابق. دوست آهنگسازم، رضا توسلی من و زنم را دعوت کرده بود به شنیدن آهنگهایی که ساخته و خودش هم در ارکستر مینوازد. ساعت 6:30 برنامه شروع شد. منظومه اصفهان را که مجموعهای از 21 قطعه بود با تنظیم جمشید آقایی شنیدیم. قطعات، کوتاه و مهیج و دلچسب بودند، حزن معهود موسیقی ایرانی در آن راه نداشت، بیشتر مهیج و ضربی و گاهی مارشگونه بود و این شیوه برای شنوندگان جوان که طالب شادیاند خوشایند است. خوانندهای جوان (علیرضا امیر عابدی) قطعههای آوازی و ضربی را با صدای رسا، روشن و بلند، میخواند. لذت بیشتری از کنسرت میبردم اگر آن دو پسر لوس جلوی من آنقدر با هم حرف نمیزدند و آن دختر خانم این قدر در تاریکی اساماس نمیفرستاد. بخشی از قسمت کردی را هم دیدم با اجرای گروه چهل دف که زیبا بود و نتوانستیم تا آخر بمانیم چون قرار بود ساعت 8:30 به دیدن نمایش «ننه دلاور، بیرون پشت در» برویم، آن طرف خیابان، در تالار حافظ. در دیدار کوتاهی که با توسلی داشتم، از کارش تشکر کردم و اشاره کرد: یک سطر از شعر اردشیری را ناچار شده عوض کند بابت حفظ عفت عمومی. بیت این بود: بند قبا باز کنای نازنین/ صبح عیان کن به کلامی دگر. گفتم خدا رحم کرد این بیت سعدی را نگنجانده بودی که: دامن ز پای برگیرای خوب روی خوشخو/ تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان. که البته استاد شجریان خوانده است و تا حالا هیچ گزندی به عفت عمومی و عصمت خصوصی وارد نشده است. نمایش «ننه دلاور، بیرون پشت در» را که برداشتی بود از «ننه دلاور» برشت و «بیرون پشت در» ولفگانگ برشرت دیدم. نویسنده و کارگردانش سجاد افشاریان بود و بازیگران اصلیاش صابر ابر و هوتن شکیبا. صابر ابر را در سینما دیده بودم، در «برف روی کاج ها» و فیلمهای دیگر. از بازی نرم و چالاک این هنرمند جوان لذت برده بودم و نمایش «هملت» را هم با بازیگری او دیده بودم. اینبار در نقش ننه دلاور، میکوشید تا از این دلاور، جنسیتزدایی کند و ظرفیت موجودی نه زن، نه مرد، بلکه یک انسان را در زمان صلح و جنگ، به شیوهای غیرمعمول بیازماید. این نمایش برداشتی آزاد از دو نمایش «جنگ زده» بود که نویسنده با شوخ چشمی، ترکیبی هوشیارانه از هر دو نمایشنامه را چنان اختیار کرده بود که در خدمت بیانی گروتسک؛ نمایشگر مضحکه و فاجعههای زمان صلح و جنگ بود. میتوان گفت این یک مونتاژ از دو متن موازی نبود بلکه تکه چسبانی یا کلاژی از دو اثر بود به اضافه چیزهایی که نویسنده در حریم آن دو متن میتوانست بر حقایق مرگ آسا، روشناییهای تازه بیندازد. با آن تکه از دستور آشپزی یا تخطئه تئاتر پیشرو که هر دو به خودی خود مفرح بودند اما با فضا ناسازگار مینمودند چندان موافق نبودم اما بارها با تصاویر هول آور و تکاندهندهای در صحنه روبهرو میشدیم چون فروش گاو که بدل به فرزند سرباز میشد یا استحاله دایمی ننه دلاور که از پیرزن به زنی جفت جوی و مردی خشن بدل میشد و سربازی که کشیش یاوهپرداز و مرد از جنگ برگشته بیرون در مانده، از کار در میآمد. صحنه پربود از غافلگیریها. شطرنج خوفناکی که در میدان، بین ننه دلاور با مرد بیرون در جریان داشت؛ در هم جوشی از ترس و طمع و عواطف پریشان بود. بازی جنگ و صلح به گونهای ابداعی و خلاق، بین بده بستانهای سنجیده و هیجانی صابر ابر و هوتن شکیبا، طرح میشد. بازی اصلی بین سرانگشتان جنگ حاضر و غیبت صلحی یاوه جاری بود که تقدیری سیاسی نخ سرنوشت بازیگران سرگشته در صحنه را به پوچی و مصیبت میجنباند. بیشتر از آنکه بده بستانها به دیالوگها منحصر شود، در حرکات غافلگیرکننده این دو هنرمند بر صحنه مجسم میشد و ریتمی تند و تسخیرکننده داشت. شب جمعه خوشی بود و لذت بردم از این همه شوق که در شهر ماست. دیدم در اینجا و این ایام جوانان با همان عشق نسل پیش اما با ظرافت و آگاهی بیشتر در حالوهوای هنر غوطهورند. دنیا وامدار جوانان عاشق فرزانه است اگرچه این فرزانگی گاه در نظر دیگران به دیوانگی شباهت یابد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید