خليل ملكي ؛ سیاستمدار تنها

1392/6/22 ۱۲:۵۰

خليل ملكي ؛ سیاستمدار تنها

در سال 1344 كه خليل ملكي براي چندمين و آخرين بار گرفتار زندان شده بود همايون كاتوزيان و امير پيشداد از طريق جلال آل‌احمد به او پيغام دادند كه از فرصت و فراغت زندان استفاده كند و خاطرات اجتماعي و سياسي خود را بنويسد. ملكي اگر چه اين دعوت را اجابت مي‌كند، اما در نهايت فرصت اتمام خاطراتش را نمي‌يابد. او خود درباره ويژگي خاطراتش نوشته است: «من بيش از تفسير، به شرح واقعيات و توضيح آنان مي‌پردازم و قضاوت نهايي را به عهده علاقه‌مندان مي‌گذارم. اين خاطرات بيش از آنكه تاريخ حوادث باشد، تاريخ برخورد افكار است.» خاطرات سياسي خليل ملكي كه شركت سهامي انتشار آن را به‌تازگي تجديد چاپ كرده در واقع همان خاطرات ناتمام نوشته شده در زندان است. در سال‌هاي اول انقلاب اين كتاب توسط ناشران مختلفي منتشر شده بود، اما در چند دهه اخير تقريباً ناياب بود و تنها از كتابفروشي‌هاي دست دوم مي‌توانستيد سراغ آن را بگيريد. كاتوزيان تلاش كرده با نوشتن مقدمه‌اي مفصل درباره زندگي و فعاليت‌هاي سياسي ملكي و انتشار دو نامه او به مصدق و نامه‌اش به عبدالحسين نوشين كه در بخش اسناد كتاب آمده، تا حدودي ناتمامي خاطرات خليل ملكي را جبران كند.

 

 

بيژن موميوند  : در سال 1344 كه خليل ملكي براي چندمين و آخرين بار گرفتار زندان شده بود همايون كاتوزيان و امير پيشداد از طريق جلال آل‌احمد به او پيغام دادند كه از فرصت و فراغت زندان استفاده كند و خاطرات اجتماعي و سياسي خود را بنويسد. ملكي اگر چه اين دعوت را اجابت مي‌كند، اما در نهايت فرصت اتمام خاطراتش را نمي‌يابد. او خود درباره ويژگي خاطراتش نوشته است: «من بيش از تفسير، به شرح واقعيات و توضيح آنان مي‌پردازم و قضاوت نهايي را به عهده علاقه‌مندان مي‌گذارم. اين خاطرات بيش از آنكه تاريخ حوادث باشد، تاريخ برخورد افكار است.» خاطرات سياسي خليل ملكي كه شركت سهامي انتشار آن را به‌تازگي تجديد چاپ كرده در واقع همان خاطرات ناتمام نوشته شده در زندان است. در سال‌هاي اول انقلاب اين كتاب توسط ناشران مختلفي منتشر شده بود، اما در چند دهه اخير تقريباً ناياب بود و تنها از كتابفروشي‌هاي دست دوم مي‌توانستيد سراغ آن را بگيريد. كاتوزيان تلاش كرده با نوشتن مقدمه‌اي مفصل درباره زندگي و فعاليت‌هاي سياسي ملكي و انتشار دو نامه او به مصدق و نامه‌اش به عبدالحسين نوشين كه در بخش اسناد كتاب آمده، تا حدودي ناتمامي خاطرات خليل ملكي را جبران كند.

حقايقي درباره اراني و كامبخش

ملكي كه در آلمان با دكتر تقي اراني و دكتر محمد بهرامي آشنا شده بود هنگامي كه پس از بازگشت از تشكيل حلقه‌اي حول مجله «دنيا» مطلع شد به آنها پيوست. عبدالصمد كامبخش پس از دستگيري كل گروه اراني را لو مي‌دهد و به اين ترتيب 53 نفر به زندان مي‌افتند. ملكي در بين 53 نفر بيش از همه به دكتر اراني نزديك بود و مانند ديگران نبود كه اراني مرده را بر اراني زنده ترجيح مي‌دادند. او وقتي خبر درگذشت اراني را به محمد بهرامي مي‌دهد، بهرامي مي‌گويد: «حالا ديگر بايد اراني را بزرگ كنيم» ملكي معتقد است مرگ اراني حادثه‌اي قابل احتراز بود در صورتي كه خود او و ديگر رهبران واقع‌بينانه عمل مي‌كردند: «در روزهاي آخر دادگاه من بار ديگر با دكتر اراني صحبت كردم. به او خاطرنشان ساختم كه او گفتني‌ها را گفته است. پس از اين ديگر بايد واقع‌بينانه رفتار كند. به او گفتم وجود تو براي نهضت باارزش‌تر از مبارزات كوچك در محيط زندان است.» او درباره حسادت عبدالصمد كامبخش نسبت به دكتر تقي اراني نيز مي‌نويسد: «محيط نفاق و دسيسه‌بازي در آن زمان دكتر اراني را تقريباً منفرد ساخته بود، زيرا علاوه بر كامبخش (كه علت مخالفتش با اراني بعدها بر همه روشن شد) بعضي‌ها نيز از راه حسادت و هم‌چشمي و رقابت به دكتر اراني خوشبين نبودند [...] از شخصيت‌هاي درجه اول پنجاه و سه نفر تنها ايرج اسكندري و بزرگ علوي بودند كه مخالفت علني يا پنهاني با اراني نداشتند.» با وجود تمام انتقاداتي كه به عملكرد و رفتار كامبخش داشت در بخش ديگري از خاطراتش سعي مي‌كند منصفانه و بدون حب و بغض درباره او نظرش را بنويسد: «حقيقت هم اين است كه كامبخش اصولاً آدم بدجنسي نبود كه خيانت و جاسوسي براي او طبيعت ثانوي شده باشد. [...] ضعف او در برابر شهرباني را بايد به ضعف عادي او و علاقه به زندگي راحت و مرفه شازدگي نسبت داد. توطئه و دسيسه او بر ضد اراني نشان‌دهنده اين حقيقت است كه حتي روشنفكران خوش‌جنس در مورد رقابت و جاه‌طلبي تا چه حد مي‌توانند پيش بروند و اصول اخلاقي و حتي صفات و سجاياي خاص خود را نيز لگدمال كنند.»

حزب توده جايي براي اصلاح‌طلبان نبود

با توجه به تجربيات ناخوشايند زندان، ملكي با خود قرار گذاشته بود در صورتي كه اعضاي گروه 53 نفر در آينده رهبري جرياني را در دست داشته باشند او در آن جريان شركت نكند. به همين دليل در ابتدا به حزب توده نپيوست، اما پس از مدتي با اصرار تعدادي از جوانان حزب رسماً وارد حزب توده شد و با اين جوانان همراه جناح اصلاح‌طلب حزب را تشكيل داد: «پيدايش فراكسيون اصلاح‌طلبان در حزب توده از جانب افراد مومن و مبارز علامت اين بود كه شكاف بزرگي ميان كردار و گفتار رهبران حزب به‌وجود آمده بود.» پس از برگزاري كنگره اول خليل ملكي را براي سر و سامان دادن به سازمان‌هاي ايالتي حزب در آذربايجان به تبريز مي‌فرستند. او در خاطراتش از اين ماموريت خاطره جالبي را بيان مي‌كند: «در كميته شهرستان تبريز ديدم كه شش عكس استالين را با هم به ديوار نصب نموده‌اند. من پنج عكس را با دست خود كندم و گفتم: «اين يكي باشد كافي است، مشروط بر اينكه عكس خياباني و اراني و ستار خان و باقر خان و ساير انقلابيون ايراني را نيز در پهلوي عكس استالين نصب نماييد. متوجه شدم كه در كارخانه‌ها عكس‌هاي متعددي از افسران و ژنرال‌هاي شوروي بر ديوارها كوبيده‌اند. دستور دادم اين عكس‌ها را فرود آورند و در صورت لزوم عكس‌هايي از رهبران انقلابي نهضت مشروطه و نهضت توده جاي آنها نصب شود.»

خليل ملكي از بدو ورود به حزب تا انشعاب از آن ـ به‌رغم اختلافاتي كه با رهبري حزب و سياست‌هاي آن داشت ـ يكي از  فعال‌ترين و پركارترين اعضاي حزب توده بود. اختلاف جناح اصلاح‌طلب با هيات مركزي حزب مداوم و مستمر بود و وجوه گوناگوني داشت، اما مساله تقاضاي شوروي از ايران جهت امتياز نفت شمال و غائله فرقه دموكرات آذربايجان اين اختلافات را به اوج رساند: «تقاضاي امتياز نفت شمال و «خودمختاري» آذربايجان كه به تجزيه بيشتر شباهت داشت تا به خودمختاري، دو زخم مهلك براي كمونيست‌ها و توده‌اي‌هاي ايران بود و اين دو زخم بسيار عميق‌تر و وخيم‌تر و خطرناك‌تر از زخم‌هايي بود كه در دوران جنگ به آنان وارد آمده بود. اين دو موضوع مهم اكثريت بزرگ مردم ايران را از حزب توده مايوس و نوميد ساخت و اعضاي آگاه اين حزب را وادار به مخالفت يا كناره‌گيري كرد. مردم ايران از حزب توده انتظار تغيير و تحول در ساختمان اجتماعي ايران را داشتند [...] اما با كمال تاسف، رهبران حزب توده فقط و فقط به‌دنبال منافع اقتصادي و سياسي رژيم شوروي در ايران راه افتادند و اصلاحات اجتماعي ايران را به روزگاري موكول ساختند كه ارتش سرخ از نو وارد ايران شود و حكومت و قدرت سياسي را بدون زحمت در اختيار آنان بگذارد.»

 پس از اينكه كميته مركزي از تشكيل كنگره سراسري و برگزاري انتخابات شانه خالي مي‌كند كاسه صبر جوانان اصلاح‌طلب لبريز شد و به اين نتيجه رسيدند كه راهي جز انشعاب نمانده است. جلال آل‌احمد، حسين ملك و مهندس ناصحي پيشنهاددهنده و مبتكر اصلي انشعاب بودند و خليل ملكي طبق روال هميشگي تسليم راي جوانان شد. ملكي به نقل از يكي از كارگران حزب توده مي‌نويسد: «حزب توده به‌منزله كارخانه آدم‌خراب‌كني است: از يك طرف عده‌اي از افراد باايمان و مبارز و باشهامت وارد حزب مي‌شوند و از سوي ديگر مايوس و نااميد و سرخورده از اين كارخانه بيرون ريخته مي‌شوند.»

بعد از انشعاب ملكي و بخشي از جناح اصلاح‌طلب از حزب توده بسياري از سران اوليه اين جناح از جمله آرداشس آوانسيان، احسان طبري، نورالدين كيانوري، احمد قاسمي، محمود بقراطي و عبدالحسين نوشين به هيات حاكمه حزب پيوستند و انشعابيون را به خيانت و جاسوسي متهم كردند. در واكنش به اين تهمت‌ها ملكي در نامه‌اي به نوشين مي‌نويسد: « البته فراموش نكرده‌ايد... كه طبري و قاسمي و كيانوري و شما بوديد كه اين فكر امروزي را كه من تعقيب مي‌نمايم، در من تزريق نموديد. گويا فراموش نكرده باشيد كه من پس از شناختن افراد «اپورتونيست» در گوشه خانه منزوي شده بودم. وقتي شما از طبري تعريف و تمجيد [كرديد] و مرا به تعقيب از افكار خودتان تشويق نموديد، من ضعف‌ها و خودخواهي‌هاي او را كه در زندان ديده بودم براي شما تعريف كردم. شما خوب مي‌دانيد كه فكر امروزي من عيناً همان فكر مشتركي است كه من و شما و طبري و قاسمي و كيانوري آن روز تعقيب مي‌نموديم.»

غربت و مهجوريت در جبهه ملي

انشعاب‌كنندگان از حزب توده قصد داشتند بلافاصله «جمعيت سوسياليست توده ايران» را تشكيل بدهند، اما وقتي راديو مسكو انشعاب را محكوم كرد انشعابيون از تشكيل اين جمعيت انصراف دادند. خليل ملكي بعد از انشعاب چند سالي فعاليت سياسي علني نداشت تا اينكه در زمان نخست‌وزيري رزم‌آرا به توصيه جلال آل‌احمد مظفر بقايي به ديدار ملكي مي‌رود و از او دعوت مي‌كند تا مقالاتي براي روزنامه «شاهد» بنويسد. پس از مدتي همكاري ملكي به بقايي پيشنهاد مي‌دهد كه براي سازمان دادن نيروهاي نهضت ملي يك حزب تشكيل ‌دهند و اينگونه بود كه «حزب زحمت‌كشان ملت ايران» پايه‌گذاري شد. ملكي و يارانش امور تشكيلاتي، تبليغاتي و مطبوعاتي حزب را در دست مي‌گيرند و فعاليت‌هاي سياسي و پارلماني را در اختيار بقايي و هوادارانش مي‌گذارند. بعد از 30 تير 1331 كه اختلاف بين نيروهاي نهضت ملي بالا گرفت گروه ملكي (جناح چپ حزب زحمت‌كشان) معتقد بودند حزب زحمت‌كشان به‌هيچ وجه نبايد از پشتيباني فعال خود از دكتر مصدق دست بردارند و انتقادات اصولي را بايد در مذاكرات خصوصي يا ضمن مقالات اصولي مطرح كنند و اين در حالي بود كه گروه بقايي خواهان مخالفت علني با مصدق بودند. اين اختلافات سرانجام منجر به انشعاب گروه ملكي شد و ملكي به قول خودش «دوباره از صفر» شروع كرد و با ياران همراهش حزب زحمت‌كشان ملت ايران (نيروي سوم) را تشكيل دادند. روزنامه «نيروي سوم» و ماهنامه «علم و زندگي» ارگان‌هاي مطبوعاتي اين حزب بودند كه تلاش داشتند در مقابل مخالفان مصدق از او و نهضت ملي حمايت كنند.

ملكي براي كاتوزيان تعريف مي‌كند كه شب بعد از كودتا تا صبح قدم مي‌زد و ديوانه‌وار دستخوش تاثر، تحسر و انديشه‌هاي گوناگون بود: «فكر مي‌كردم كه همه چيز از دست رفته است و ديگر هيچ اميدي باقي نيست. اول به فكر احمقانه خودكشي افتادم ولي فوراً بر اعصاب خود غالب شدم؛ بعداً در انديشه‌هاي رمانتيكي رفتم و در عالم خيال مجسم مي‌كردم كه در همان حال و همان شب «رقص مرگي» بر پا شود، ملت محكوم ايران ناگهان به‌پا خيزد و كودتاچيان را نابود كند.» سرانجام او را در 16 شهريور 32 به زندان فلك‌الافلاك فرستادند. چند هفته بعد از زنداني شدن ملكي محمدعلي خنجي و مسعود حجازي در جلسات نيروي شروع به طرح انتقاداتي درباره ملكي كرده و در نهايت او را متهم به خيانت مي‌كنند. پس از اين اتهامات بود كه نيروي سوم از هم پاشيد. در سال 37 خليل ملكي به اعضاي ارشد نهضت ملي توصيه مي‌كند كه سران و فعالان نهضت در چارچوب يك سازمان سياسي جديد با عنوان «جامعه سوسياليست‌هاي ايران» گرد هم آيند، اما در آن زمان كسي به پيشنهاد او توجه نمي‌كند تا اينكه سه سال بعد و در آستانه انتخابات مجلس بيستم بدون كمترين اعتنايي به ملكي جبهه ملي دوم تشكيل مي‌شود. ملكي و يارانش كه وضع را اين‌چنين ديدند دنبال فكري را كه 3 سال پرورانده بودند گرفتند و «جامعه سوسياليست‌هاي نهضت ملي ايران» را بنيان گذاشتند. البته كاتوزيان تشكيل اين گروه را يك اشتباه تاكتيكي مي‌داند و مي‌نويسد: «تشكيل جامعه سوسياليست‌هاي نهضت ملي ايران به عقيده اين نويسنده، يك اشتباه تاكتيكي بود: در ايران، مردم بيش از اغلب كشورهاي جهان به نام و نشان و سابقه افراد و سازمان‌ها توجه بسياري مبذول مي‌دارند تا به جزئيات برنامه و راه و روش آنان. اگر سران نهضت ملي پيشنهاد اصلي ملكي را پذيرفته بودند و تمامي نهضت را به چنين سازماني بدل مي‌كردند امر ديگري بود، زيرا مردم بيشتر سران نهضت را فقط به دليل شركت در دولت مصدق مي‌شناختند و وجهه ملي يافته بودند. اما كنار گذاشتن نام و نشان و شهرت و اعتبار تاريخي حزب زحمت‌كشان ملت ايران (نيروي سوم) ـ كه اين نيز به همين نام و نشان شهرت و وجاهت ملي داشت ـ اشتباه تاكتيكي بزرگي بود و به گمان ما، دست منافقان و دشمنان ملكي و يارانش را در كوبيدن، كنار گذاشتن يا توطئه سكوت درباره آنان قوي كرد.» جامعه سوسياليست‌ها در اوايل سال 1340 طي نامه‌اي به هيات اجرايي جبهه ملي دوم رسماً خواستار عضويت در آن جبهه شد، اما هيات اجرايي جبهه ملي تصميم گرفت اين تقاضا را مسكوت گذارد. به نظر كاتوزيان مهم‌ترين علت اين سكوت اين بود كه گروهي از اعضاي جبهه ملي نگران اين مساله بودند كه مبادا ملكي وارد آن شورا شود و در اندك مدتي، خواهي نخواهي سرشته امور را در دست خود بگيرد. خليل ملكي اگر چه با دل و جان در راستاي اهداف نهضت ملي عمل مي‌كرد و به ‌گفته خودش حاضر بود تا جهنم هم مصدق را همراهي كند، اما اعضاي جبهه ملي و حتي خود مصدق هم آن‌چنان كه بايد قدر او و خدماتش را نمي‌دانستند؟

هنگامي كه مشروطه‌خواهان فاتح تهران شدند ملكي 8 سال داشت و وقتي انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد 10 سال از مرگ او گذشته بود. بنابراين زندگي ملكي را مي‌توان مظهر و نشانه‌اي از 60 سال حيات پر ماجراي ملت ايران دانست. ملكي سياستمدار و سياست‌انديشي تنها بود كه به قول داريوش آشوري به خاطر «آشكارگويي و تندزباني» هيچ دوست مشخصي نداشت و به قول خودش در زندگي عادت كرده بود كه هميشه از صفر شروع كند. از حزب توده انشعاب كرد و به‌ همراه مظفر بقايي حزب زحمتكشان را پايه‌گذاري كرد بعد از مدتي به خاطر وفاداري به مصدق از زحمتكشان جدا شد و با تعدادي از جوانان هوادارش بناي «نيروي سوم» را گذاشت.  ملكي برخلاف رويه جدايي‌طلبانه و از صفر شروع كردنش و برخلاف بسياري ديگر تا آخر عمر به مصدق وفادار بود. در روزهاي آخر حكومت مصدق او به همراه كريم سنجابي و چند تن ديگر نزد مصدق مي‌روند تا او را از انحلال مجلس باز دارند، اما مصدق بر نظر خود پافشاري مي‌كند. ملكي به او مي‌گويد: «آقاي دكتر مصدق، شما به اين ترتيب به جهنم مي‌رويد، اما ما تا جهنم هم پشت سر شما مي‌آييم». ملكي در دوراني اين حرف را مي‌زند كه در عرصه سياسي به پختگي كامل رسيده بود و شايد اگر اين پختگي را زمان جدايي از حزب توده داشت هيچ‌گاه انشعاب نمي‌كرد و مي‌ماند و جناح اصلاح‌طلب حزب توده را به هر زحمتي شده سر پا نگه مي‌داشت و مانع از انحصارطلبي سران سرسپرده به شوروي مي‌شد و در آن صورت حزب توده و طيف چپ در مسير ديگري مي‌افتاد و شايد چپ‌هاي ايراني دچار بيماري‌هاي مزمن كنوني نمي‌شدند و سوسياليسم ايراني كه كاتوزيان، ملكي را مبدع آن مي‌داند به بلوغ مي‌رسيد و دچار مرگ زودرس نمي‌شد.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: