گزارشی از پرفورمنس «حدفاصل ري تا البرز» :همه‌ي آنچه را مي‌بينيم، مي‌دانيم اما نديده‌ايم

1392/6/21 ۱۲:۳۹

گزارشی از پرفورمنس «حدفاصل ري تا البرز» :همه‌ي آنچه را مي‌بينيم، مي‌دانيم اما نديده‌ايم

امید بلاغتی : رخداد هنري آنجا كه به تجربه انساني پيوند مي‌خورد، مخاطب را در مرز نادانستگي قرار مي‌دهد. مخاطب در لحظه‌ي وقوع رخداد هنري/ حقيقت قرار مي‌گيرد. آن تجربه‌ي ناب و بكر را از سر مي‌گذراند و بعد خروج از اين وضعيت ديگر نمي‌داند چه بر او گذشته است. اين نادانستگي مانع از رسيدن او به گزاره‌هايي كه شكل حكم دارند، مي‌شود. احكامي كه بي‌ارتباط با اثر هنري و درك معناي اثر هنري هستند و اساسا شكل‌گيري‌شان به گمان من مرگ هنر است. هنر ساحت پيام رساني نيست، قرار نيست تو را به يك مفهوم كلي در يك گزاره ساده برساند. اثر هنري از مرزهاي باور، انديشه، عواطف، و ايدئولوژي‌هاي مخاطب گذر و او را در يك فضاي سيال و لغزنده رها مي‌كند. اين لغزندگي موقعيت غريبي است كه هنر مخاطبش را آنجا قرار مي‌دهد. فضايي لغزنده ميان دانستن معنا و ندانستنش و قرار گرفتن در تجربه مشترك انساني. تجربه‌اي ناب و غيرقابل بيان در درون مخاطب رقم مي‌زند كه شگفت است. براي همين به گمانم هنر حامل حقيقت است، حتي اگر نگوييم خود حقيقت است.


 

گزارشی از پرفورمنس «حدفاصل ري تا البرز» كاري از سارا فعلي، نغمه حسين‌زاده، گلرخ نفيسي
امید بلاغتی  : رخداد هنري آنجا كه به تجربه انساني پيوند مي‌خورد، مخاطب را در مرز نادانستگي قرار مي‌دهد. مخاطب در لحظه‌ي وقوع رخداد هنري/ حقيقت قرار مي‌گيرد. آن تجربه‌ي ناب و بكر را از سر مي‌گذراند و بعد خروج از اين وضعيت ديگر نمي‌داند چه بر او گذشته است. اين نادانستگي مانع از رسيدن او به گزاره‌هايي كه شكل حكم دارند، مي‌شود. احكامي كه بي‌ارتباط با اثر هنري و درك معناي اثر هنري هستند و اساسا شكل‌گيري‌شان به گمان من مرگ هنر است. هنر ساحت پيام رساني نيست، قرار نيست تو را به يك مفهوم كلي در يك گزاره ساده برساند. اثر هنري از مرزهاي باور، انديشه، عواطف، و ايدئولوژي‌هاي مخاطب گذر و او را در يك فضاي سيال و لغزنده رها مي‌كند. اين لغزندگي موقعيت غريبي است كه هنر مخاطبش را آنجا قرار مي‌دهد. فضايي لغزنده ميان دانستن معنا و ندانستنش و قرار گرفتن در تجربه مشترك انساني. تجربه‌اي ناب و غيرقابل بيان در درون مخاطب رقم مي‌زند كه شگفت است. براي همين به گمانم هنر حامل حقيقت است، حتي اگر نگوييم خود حقيقت است.
مواجهه با پرفورمنس «حد فاصل ري تا البرز» چنين تجربه‌اي را برايم رقم زد. يك بازي ساده بود. زير يك داربست، نقشه بزرگ تهران روي زمين پهن بود. وارد فضا مي‌شدي، مي‌گفتند روي نقشه در جايي كه زندگي مي‌كنيد، بايستيد. مي‌ايستاديم و باقي ماجرا آغاز مي‌شد. اجرا‌كننده روي نقشه مي‌آمد و با ما حرف مي‌زد و سوالات تازه را مي‌پرسيد. ده سال پيش كجاي تهران زندگي مي‌كرديد؟ خاطرات خوش‌تان در كجاي تهران بوده است؟ از كجاي تهران بيزاريد؟ اگر مي‌توانستيد جاي زندگي‌تان را در تهران انتخاب كنيد، كجا را انتخاب مي‌كرديد؟ كجاي تهران گم شديد؟ كجاي تهران را نديديد؟ كجاي تهران ترسيديد؟ ده سال ديگر كجاي تهران خودتان را مي‌بينيد؟! روي نقشه جابه‌جا مي‌شديم و پاسخ هر سوال را روي نقشه پيدا مي‌كرديم و همان‌جا مي‌ايستاديم. بازي همين بود اينكه روي نقشه بگرديم و راه برويم و نقطه‌اي را كه بايد پيدا كنيم، آنجا كه گم شديم يا مثلا ترسيديم. بعد از آخرين سوال، عكس‌هاي گرفته شده از شركت‌كننده‌ها (بازيگر / بازيكن‌ها) در هر اجرا در موقعيت‌هاي متفاوت اين سوال‌ها روي پرده نمايش داده مي‌شد.
به همين سادگي، بي‌ادا و اطوار مرسوم، اجراي پرفورمنس‌هاي اين سال‌ها «حد فاصل ري تا البرز» مرا در تجربه غريبي قرار مي‌داد كه انگار انسان تهران در اين سال‌ها از سرگذرانده است. به گمانم هر گپ و گفت دقيقي در مورد تهران، نه از منظر آسيب‌شناسي و منظرهاي تكراري شهرسازي و معماري و درگيري با كالبد اين شهر كه گره‌خورده به انسان و آدمي و درك اين نكته كه هويت اين شهر همين آدميان ساكن آن و موقعيت غريب بودن‌شان در اين شهر است، ما را متصل مي‌كند به زمان و زمانه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنيم. متصل مي‌كند حتي به تاريخ معاصري كه اين كشور با خود و بر شانه‌هاي خود حمل كرده و نمايش تمام‌قدش را در اين شهر عرضه كرده است. اين شهر و آدم‌هاي ساكن در آن به گمانم در اين سال‌ها بيش از هميشه نيازمند گره خوردن به تهراني هستند كه چه در حوزه هنر، چه در حوزه جامعه‌شناسي، چه معماري و شهرسازي و حتي در نگاه سياستمداران به آدم‌ها به عنوان معنابخش اين شهر نگاه مي‌شود و عرصه عمومي را به عنوان محل حضور آنها به رسميت مي‌شناسند.
«حد فاصل ري تا البرز» ما را با چنين تجربه‌اي مواجه مي‌كرد. لذت بخشي مواجهه با اثر هنري آنجاست كه تمامي تئوري و تئوري پردازي‌ها در حوزه هنر و يا هر حوزه ديگر علوم انساني را بدون وجوه تئوريك خودنمايانه به نمايش مي‌گذارد. ما را ظرافت و هوشمندي با لحظه‌هايي مواجه مي‌كرد كه به گمان‌مان بايد سربالا مي‌كرديم و آدم‌هاي پيرامونمان را روي نقشه‌اي كه فشرده‌ي تهران بزرگ بود، تماشا مي‌كرديم.
آنها كجا ترسيدند؟ دوست دارند كجا زندگي كنند؟ و آن سوال تكان دهنده: ده سال ديگر خود را كجا مي‌بينند؟! تعدادي از آنها كه در بازي بودند نقشه و زمين بازي را ترك مي‌كردند، تعداد ديگري به وسط نقشه حوالي ميدان انقلاب تا كريمخان و خيابان‌هاي فرعي‌اش مي‌آمدند و دست‌هاي هم را مي‌گرفتند يا با شوق به هم نگاه مي‌كردند. انگار حكايت همه اين سال‌ها بوده است؛ هنر تجربه مشترك انساني را به نمايش مي‌گذارد و اين رفتن‌ها و هجرت‌هاي از سرزمين مادري با آن شكل پراكنده‌اش در برابر اين ماندن و اتكا به شانه‌هاي هم، اتكا به دردها، رنج ها، آرزوها و باورهاي مشترك و ماندن و در بغل گرفتن يكديگر و دست‌هاي يكديگر را گرفتن، پناه و قدرت دادن به هم است. در آن رنج و بي‌پناهي و پراكندگي تلخ كساني كه خارج از نقشه مي‌رفتند تا آن ايستادن در ميانه نقشه حكايت امروز و ديروز و زمانه ما بود و اين در تمام سادگي (كه البته مي‌دانيد اين صفت سادگي فضيلت اثر هنري است كه ساده به دست نمي‌آيد و مدام آن چيزهايي كه به اسم سادگي در اين سال‌هاي هنر ما به دست آمدند تقلبي، فاقد تاثيرگذاري و بيشتر سهل‌انگاري بوده‌اند تا سادگي) اجراي اين پرفورمنس به دست مي‌آمد.
اثر هنري براي منتقد هنري در اين آستانه مي‌ايستد تا همه آنچه را درباره‌اش گمان كرده و نوشته است رها كند و بگويد اين اثر همه اينها هست و توامان باوري كامل داشته باشد كه همه اينها نيست و فراروي مي‌كند نه تنها از معنايي مطلق يافتن، كه فراروي مي‌كند از رساندن و قرار دادن مخاطب در نقطه‌اي مشخص. گمانم موقعيت همان موقعيت لذت‌بخش لغزندگي است. درست شبيه آن سكانس درخشان فيلم «به سوي معجزه» ترنس ماليك، آنجا كه قهرمان مرد داستان معشوقه‌اش را روي سطحي لغزنده از پشت مي‌گيرد، به جلو هلش مي‌دهد و دوباره به عقب باز مي‌گردد و تا زن مي‌خواهد به زمين بخورد، مي‌گيردش و زن سرخوشانه مي‌خندد. براي من مواجهه با اثر هنري و پرفورمنس «حد فاصل ري تا البرز» قرار گرفتن در چنين موقعيت سرخوشانه‌اي است.
اما يك نكته كليدي‌تر كه اجراي اين پرفورمنس داشت، در دل اين بازي و در تمام پرسش‌هايي كه مي‌شد، آدم‌ها پراكندگي داشتند و در نقاط مختلف نقشه مي‌ايستادند. در سوال ده سال ديگر خود را كجا مي‌بينيد هم بودن يا نبودن روي نقشه بيشتر معنا داشت تا پراكندگي يا تمركز آدم‌ها. اما در سوال كجاي تهران ترسيديد و كجاي تهران شادی کردید آدم‌ها متمركز مي‌شدند. اكثر شركت‌كنندگان بازي در نقاطي نزديك به هم مي‌ايستادند و اين معنادار بود.ترس و پایکوبی انگار تجربه‌هايي هستند كه در يكي جدا از فشار روحي و رواني و در يكي جدا از سرخوشي و شوق رواني، تن آدمي در موقعيت خاص و ويژه‌اي قرار مي‌گيرد. در ترس آنچه بيشتر از وضعيت روحي آدم‌ها ترسيده به چشم مي‌آيد آن موقعيت فشرده، معذب و سخت تن‌هاي در هم گره خورده است (نمونه‌اش نقاشي‌هاي و طرح‌هاي كلويتس است) و در آنچه تماشايي است زبان ابداعي تن است. لحظه‌اي كه آدمي ديگر با كلمه و در جهان كلمه با تو مكالمه نمي‌كند و زباني تازه را با دستور زباني خودش بنا مي‌كند. تن‌ها به سخن مي‌آيند و مخاطب را به درك تازه‌اي از آنچه بر آدمي مي‌تواند بگذرد، مي‌رسانند و اين نكته‌ي متاثر‌كننده اين اجرا براي من بود. آدم تهراني به خصوص در نسل ما در اين سال‌ها انگار تجربه مشترك تن‌ها را از سر گذرانده است. در دو موقعيت اغراق شده ترس و هراس و سرخوشي و شادي تن آدم تهراني در جغرافياهايي نزديك به هم يكديگر را يافته‌اند و با هم وارد مكالمه شدند. جغرافياهايي يكسان انگار پناه سرخوشي و شادي تن آدم تهراني و يا محل ترس و وحشتش بوده‌اند. به نظرم اين نكته موضوعي جذاب است كه مي‌شود بر آن تامل كرد، درباره‌اش نوشت و حتي تلاشي براي درك و معنا كردن و كنكاش در آن كرد.اثر هنري در وضعيت ايده آل جدا از پاسخ‌گويي به برخي پرسش‌هاي ما - البته نه در قالب گزاره‌هاي مفهوم‌گرا كه در قالب همان به اشتراك گذاشتن تجربه انساني- پرسش‌هايي تازه را براي ما مي‌آفريند كه رمز ماندگاري و ادامه يافتن اثر هنري در ذهن ماست يا بهتر است بگويم يكي از دلايلش.
اثر هنري پرسشگر است و اين پرسشگري جدا از وجه هنرمندانه اش، وجهي روشنگرانه دارد كه ضرورت اين روزهاي ماست. اين روزها كه بيش از هميشه -لااقل در نسل ما بيست و پنج، شش ساله‌ها تا چهل ساله ها- در پي تعريف و يا بازتعريف خود و يا در پي آن مفهومي هستيم كه مدام درباره‌اش از دهه شصت تا امروز حرف زدند و آن بازيابي هويتمان است حالا پسوند ملي داشته باشد يا نه مهم نيست. تهران انگار بستري براي همه اين جدال‌هاست، اگر نگاهي انسان محور به آن داشته باشيم؛ جدالي كه پرفورمنس «حد فاصل ري تا البرز» خود با آن درگير است و اين درگيري را در ما نيز پديد مي‌آورد.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: