از کشتار تا نوشتار / جمشید کیانفر

1392/6/20 ۱۳:۲۳

از کشتار تا نوشتار / جمشید کیانفر

یورش خانمانسوز مغولان نه تنها سلسله‌ی‌‌ خوارزمشاهی را برانداخت، بلکه بسیاری از شهرها و قراه و قصبات را نیز با ساکنانش نابود کرد. مغولان در سایه‌ی رعب و وحشت حکومتی را بر پا کردند که از چین تا غرب ایران‌زمین را در بر می‌‌گرفت. مغولان آداب کشورداری نمی‌‌دانستند؛ چه قومی بیابانگرد بودند و از واحه‌‌ای به واحه‌ی‌‌ دیگر در حرکت، با بینش ایلی و پیوسته در پی چراگاه، از این‌‌رو اداره‌ی کشور را به کسانی سپردند که از قدرت و دانش کشورداری بهره‌‌مند بودند.


یورش خانمانسوز مغولان نه تنها سلسله‌ی‌‌ خوارزمشاهی را برانداخت، بلکه بسیاری از شهرها و قراه و قصبات را نیز با ساکنانش نابود کرد. مغولان در سایه‌ی رعب و وحشت حکومتی را بر پا کردند که از چین تا غرب ایران‌زمین را در بر می‌‌گرفت.
مغولان آداب کشورداری نمی‌‌دانستند؛ چه قومی بیابانگرد بودند و از واحه‌‌ای به واحه‌ی‌‌ دیگر در حرکت، با بینش ایلی و پیوسته در پی چراگاه، از این‌‌رو اداره‌ی کشور را به کسانی سپردند که از قدرت و دانش کشورداری بهره‌‌مند بودند.
مغولان با همه‌ی‌‌ وحشی‌‌گری و کُشتار و تخریب و سوزاندن به راهنمایی متفکران و اندیشمندان ایرانی و چینی تخت قاپو شدند و رهبران آنان ناگزیر به اسکان در شهرها. مغولان از علوم بی‌‌بهره بودند و دانش آنان بسیار اندک و متکی بر خرافات و شرح افتخارات اعمال نیاکان و پیشینیانشان بود.
اقوام مهاجم به ایران در عصر اسلامی، عمدتا از آسیای مرکزی و ماوراءالنهر می‌آمدند و به ثبت وقایع مربوط به دوران خود و قبل از آن علاقه‌‌مند بودند. این امر، تاریخ‌‌نویسی را رونق می‌‌بخشید که به لحاظ کمّی و کیفی دوره‌ی‌‌ ایلخانان و تیموریان تاریخ‌‌نویسی جلوه‌ی‌‌ بیش‌تری نسبت به ادوار قبل از آن دارد.
در میان علوم رایج و متداول در ایران‌زمین دو علم بیش‌تر از علوم دیگر به مذاق مغولان خوشایند بود. نخست، علم نجوم که جوابگوی خرافات آنان بود و دیگری، علم تاریخ که می‌توانست اعمال و حرکات و شجاعت/ وحشی‌‌گری آنان را ضبط و محفوظ بدارد. به عبارت دیگر، تاریخ‌‌نویسی بیان عظمت لشکرکشی‌‌ها و پیروزی‌‌ها و فتح سرزمین‌‌های وسیع برای مغولان محسوب می‌‌شد و همین امر سبب توجه وافر مغولان و رشد آن شد.
چنان‌که گفته آمد، مغولان به علم نجوم و تاریخ اهمیت می‌‌دادند و برای این منظور رصدخانه‌ی‌‌ مشهور مراغه را خواجه نصیرالدین طوسی بنیاد نهاد و نخستین کتاب‌های تألیفی در تاریخ، اختصاص به مغولان و شرح اعمال آنان داشت.
تاریخ جهانگشای جوینی جزو نخستین کتاب‌‌های تاریخی و عطاملک جوینی که خود از دولت‌مردان عصر مغول بود آن را به رشته‌ی تحریر درآورد و این اثر ارزنده‌ی تاریخی در نوع خود از منابع مهم تاریخ مغول و حمله‌ی آنان و آغاز استقرارشان در ایران به شمار می‌‌رود.
تاریخ جهانگشای جوینی در پاره‌‌ای از موارد به نثر مزین و شیوایی که گاه تا آسمان شعر اوج می‌‌گیرد نگارش یافته و با این حال در غالب موارد نثری معتدل و میانه‌‌رو و در قسمت‌‌هایی از اثر شیوه‌‌ای ساده و روان دارد. از این رو می‌‌توان گفت که عطاملک در نگارش جهانگشا به تمامی تسلیم شیوه‌ی‌‌ مترسلان نبوده، بلکه تصفح و تزئین کلام برای او حکم نوعی ذوق‌‌آزمایی و سخن‌آرایی داشت و این شیوه‌‌ای است که در اکثر تاریخ‌‌های نگاشته شده در سده‌‌های هفتم تا نهم می‌‌توان بعینه مشاهده کرد.
پیروان عطاملک به تقلید از او و به نیت تتمیم کار جوینی به تاریخ‌‌نویسی پرداختند اما پی به حقیقت و معنی کار او نبردند، چنان‌که ابن بی‌‌بی در کتاب الاوامرالعلائیه فی الامور العلانیه که ذیلی بر کتاب جهانگشاست، در حقیقت نظیره‌‌سازی کرده و تصور او آن بوده که با به‌کار بردن لغات دشوار و مهجور عربی و یا تصنّعات و تکلّفات نامحدود می‌‌تواند جایگزین ممدوح خود شود.
دیگر ذیل‌نویس تاریخ جهانگشا، ادیب شهاب‌‌الدین عبدالله، مشهور به وصّاف الحضره، است که با همه‌ی‌‌ استادی و مهارت قدرت خود در انشای کلام مصنوع و منشیانه در کتاب خود تجزیه الامصار و تزجیه الاعصار مشهور به تاریخ وصّاف، چنان مغلوب اطلاعات و دانش خود از ادب عربی شد که نثرش نمونه‌‌ای از انشای مُعَقَّد گردید و مبالغه در استفاده از کلمات مهجور عربی گاه او را بر آن داشت که‌ تازی‌‌گویی را در ضمن سخن فارسی بر پارسی‌گویی رحجان دهد. و همین سبک و نثر او سبب شده که اهل تاریخ از دیرباز نسبت به این کتاب بی‌‌عنایت باشند، در حالی که اثر وصاف در دیار همسایه با استقبال مواجه شد و عثمانیان این اثر را که در ادبیات عرب و عجم نمونه‌‌ای بلامعارض بود در علم پولتیک و انشاء، اسباب تربیت وزرا و منشیان قرار دهند و خواندن تاریخ وصاف را به واسطه‌ی فرهنگ لغتی که رسمی‌‌زاده برای آن کتاب ترتیب داده بود و شرحی که رئیس افندی ابوبکر شیروانی فاضل بر آن نوشته و نیمه‌تمام گذاشته بود، قاضی بزرگ روم‌ایلی نیلی احمد افندی به اتمام رساند.
تاریخ وصاف در سرزمین عثمانی بر خلاف خاستگاه خود با استقبال بی‌‌سابقه‌‌ای مواجه شد و اکثر منشیان و دفترداران و قضات بزرگ عثمانی نسخ متعددی از آن را کتابت کرده‌‌اند و این اثر در میان سلاطین عثمانی هم اشتهار داشت تا جایی که سلطان محمد فاتح پیوسته نسخه‌‌ای از آن را همراه داشت و مطالعه می‌‌کرد و سلطان سلیم نسخه‌ی نفیسی از آن را در اختیار داشت و در لشکرکشی‌‌ها هم همراه خود می‌‌برد و از این‌‌رو در لشکرکشی به مصر این نسخه‌‌ مفقود شد و به دستور سلطان سلیم در بحبوحه‌ی‌‌ جنگ و جدال، حسن شاه مأمور به نویساندن نسخه‌‌ای از آن شد.
تاریخ وصاف چنان در دربار عثمانی اشتهار داشت که قاضی عبدالله مفتی که بیش از صد سال عمر داشت علی‌‌الاتصال به مطالعه و تحصیل آن اشتغال داشت و تاریخ وصاف را نمونه‌ی‌‌ فصاحت در ایران می‌‌دانست و تخلص خود را «وصاف» کرده بود و چون هم‌نام خود به وصاف عبدالله مفتی اشتهار داشت. او تنها کسی نبود که به تاریخ وصاف عشق می‌‌ورزید، صالح افندی دفتردار که مرد زیرک و هوشمندی بود با نوشتن تحریر تاریخ وصاف که آن را نمونه‌ی اعلای فصاحت فارسیان می‌دانست در عبارت‌‌پردازی مهارتی حاصل کرده بود.
از متأخران در ایران فرهادمیرزا معتمدالدوله به این اثر عنایتی خاص داشت، تا آن‌جا که در حاشیه‌ی نسخه‌ی چاپ سنگی هند که در اختیار داشت هم‌چون رسمی افندی واژه‌‌نامه‌‌ای نوشته بود، و از اروپاییان هامر پورگشتال عشق و علاقه‌ی عجیبی بدین اثر داشت تا جایی که تاریخ وصاف را به آلمانی ترجمه کرد و جلد اول آن در زمان حیاتش به چاپ رسید.
بر خلاف عطاملک جوینی و پیروانش، در دوره‌ی‌‌ مغولان شیوه‌ی‌‌ دیگری از تاریخ‌نویسی پدید آمد که به کلی متباین از سبک جوینی بود؛ خواجه رشیدالدین فضل‌‌الله همدانی مؤلف جامع‌‌التواریخ که بیش‌تر به نام خواجه به جامع‌‌‌‌التواریخ رشیدی اشتهار دارد. خواجه نه تنها از جمله‌ی‌‌ بزرگ‌ترین رجال تاریخ ایران است، بلکه مورخی نامدار است. شیوه‌ی‌‌ نگارش و انشای خواجه رشیدالدین در تاریخ او بر روی هم ساده ولی متغیّر است، بدین معنی در آن‌جا که با تاریخ مغول و تاتار و ایلخانان و نظایر این مطالب سروکار دارد، اثر کلمات و ترکیبات و اصطلاحات مغولی در نثر او هویداست و آن بخش‌‌ها که از مآخذ قدیم درباره‌ی‌‌ تاریخ اسلام و خلفای اموی و بنی‌‌عباس و یا سلسله‌‌های غزنوی و خوارزمشاهی و اسماعیلیه‌ی‌‌ الموت و نظایر این موارد استفاده شده، تأثیرات شیوه‌ی تاریخ‌‌نویسان قدیم در آن هویداست و در باقی قسمت‌‌ها انشای ساده و روان سده‌ی‌‌ هشتم آشکار است.
اگر از بعضی نفوذهای ترکی و مغولی در نثر او که برای وی و هم‌‌عصرانش گریزناپذیر بوده، صرف‌‌نظر کنیم، نثر خواجه رشیدالدین فضل‌‌الله همدانی به سبب سادگی و استحکام آن قابل توجه است و این رعایت جانب سادگی و روانی کلام خواجه حتی در منشآت او هم دیده می‌‌شود، چنان‌که مکتوباتش گاهی در حدّ وسط از انشای مرسل و مصنوع قرار دارد.
همین نثر خواجه است که به کلی او را از نثر جوینی و پیروانش متفاوت می‌‌سازد، تا جایی که برخی مورخان عصر مغولی هم‌چون حمدالله مستوفی، سیفی هروی، ابوالقاسم کاشانی و دیگران از او تبعیت می‌‌کنند و در عصر تیموریان اکثر مورخان سبک و نثر و شیوه‌ی او را برمی‌‌گزینند و عمدتا در تاریخ‌‌نگاری از خواجه رشید پیروی می‌‌کنند.
تیموریان، افزون بر هنر خوشنویسی و نگارگری، همانند مغولان به نجوم و تاریخ توجه وافری داشتند، به مانند آنان رصدخانه‌‌ای تأسیس کردند و کتاب‌‌های تاریخی مهمی در عصر تیموریان به نگارش درآمد. امیر تیمور گورکانی، بانی سلسله‌ی گورکانیان یا تیموریان، خود علاقه‌ی وافری به تاریخ داشت و از این‌‌رو نخست در 804 ق به نظام‌‌الدین شامی دستور داد تا تاریخی را جهت او بنویسد، چنان‌که شامی گوید:
«... و صادرات افعال ایشان از مبدأ ظهور این دولت ابدپیوند الی یومنا نوشته‌‌اند و ترتیب آن کما ینبغی به تقدیم نرسیده، این بنده بتنقیح و ترتیب و تنسیق و تبویب آن مشغول گردد اما بشرطی که از حلیۀ تکلّف و پیرایۀ تصلّف مصون و محروس باشد و از شیوۀ سخن‌‌آرایی و نقش‌پیرایی محیی و محفوظ ماند» آنگاه در ادامه می‌افزاید: «چه کتبی که بران منوال پرداخته‌‌اند و به شیوۀ تشبیه و استعارات آراسته مقصود در میان فوت می‌‌شود و اگر یک کس که از نصاب سخن نصیبی دارد معانی آن فهم می‌کند ده دیگر بلکه صد دیگر از درک مقاصد آن عاجزند و لهذا نفع آن عامّ و فایدة آن تمام نیست». در واقع همان مصیبت و بلایی که بر سر تاریخ وصاف آمده است.
اگر به این بخش از نوشته‌ی شامی توجه شود، افزون بر آن‌که بیانگر توجه و علاقه‌ی تیمور به تنظیم تاریخ و جمع‌‌آوری حوادث دوران و شرح لشکرکشی‌‌ها و جهانگشایی‌‌های اوست، به طور صریح دستورالعمل یا شیوه‌ی‌‌ نگارش تاریخ را نیز بیان می‌‌کند.
این روش و شیوه‌ی تیمور را فرزندان و نوادگان او حفظ کردند و در نتیجه، تاریخ‌نویسی از ابتدا تا انتهای این عصر همان رونق سابق را حفظ کرد و آثار مهمی در عصر تیموریان نگاشته شد که برخی اختصاص به سلسله‌ی‌‌ پادشاهان یا نواحی معینی داشت و برخی دیگر در زمره‌ی‌‌ تاریخ‌های عمومی است.
کثرت مورخان و کتاب‌‌های تاریخی نوشته شده در عصر تیموریان بدون اغراق نسبت به دیگر اعصار برتری دارد. تاریخ‌‌نگاری عمومی دوره‌ی‌‌ تیموری دنباله‌‌رو سنّت تاریخ‌‌نگاری ادوار پیشین بود، و تأکید تیموریان بر تاریخ پیشینیان، به‌خصوص پشتیبانی آنان از مورخان، تاریخ‌نگاری این دوره را رو به تعالی برد.
معیارهای تاریخ‌‌نگاری عمومی این دوره همان معیارهای سده‌‌های پیشین بود، بدین معنی که بهره‌‌گیری از متون تاریخی و گزارش رویدادهای زمانه‌ی خود و انضمام بدان با شیوه‌ی‌‌ ذیل‌نویسی. در این ذیل‌‌نویسی، متون پیشین، طابق‌‌النعل بالنعل انتقال می‌‌یافت و تغییری در سبک و اسلوب نوشتاری آن پدید نمی‌‌آمد و مورخان برجسته‌‌ای چون؛ محمد بن فضل‌الله موسوی مؤلف اصح التواریخ، حافظ ابرو مؤلف مجمع‌‌التواریخ سلطانی و زبده‌التواریخ، نظام‌الدین شامی مؤلف ظفرنامه و مورخی دیگر با نام تاج سلمانی که به دستور شاهرخ مأمور شد تا ذیلی بر ظفرنامه شامی بنگارد، شرف‌‌الدین علی یزدی مؤلف ظفرنامه دیگر، معین‌‌الدین نطنزی مؤلف منتخب‌التواریخ، فصیح خوافی صاحب مجمع‌‌التواریخ مشهور به مجمل فصیحی، کمال‌‌الدین عبدالرزاق سمرقندی صاحب مطلع سعدین و مجمع بحرین، معین‌‌الدین اسفزاری مؤلف روضات الجنات فی اوصاف مدینه الهرات، فضل‌الله روزبهان خنجی صاحب مهمان‌‌نامه بخارا و عالم‌‌آرای امینی، میرخواند صاحب روضه‌الصفا که از آن به مفصل‌‌ترین تاریخ عمومی فارسی تا بدان زمان تعبیر می‌شود، خواندمیر نوه‌ی‌‌ دختری میرخواند صاحب حبیب‌‌السیر، دستور‌‌الوزراء، خلاصه الاخبار فی بیان احوال الاخیار، مآثر الملوک، آثار الملوک (تلخیص حبیب‌السیر)، ابن‌معین ابرقوهی مؤلف فردوس‌‌التواریخ و هم‌‌چنین ملاحسین واعظ کاشفی صاحب روضه الشهدا و دولتشاه سمرقندی مؤلف تذکره الشعرا مشهور به تذکرة دولتشاهی ... ظهور کردند.
کل آثار تاریخی نگاشته شده در عصر تیموری از منابع مهم و ارزشمند است و برخی هم‌چون ظفرنامه شامی و یزدی اختصاص به خود تیمور دارد و برخی چون مطلع سعدین اختصاص به آخرین سلطان ایلخان مغول تا سلطان ابوسعید گورکانی و برخی تاریخ‌‌های عمومی و محلی هستند اما از میان تاریخ‌‌های عمومی دو تاریخ اشتهار یافته: روضه الصفاء و حبیب‌‌السیر که نخستین از میرخواند و دومی از نوه‌ی‌‌ دختری او، خواندمیر است.
در میان آثار تاریخی نگاشته شده در عصر تیموری کم‌تر کتاب تاریخی به زبان فارسی از اشتهار روضه الصفا فی سیره الانبیاء و الملوک و الخلفا برخوردار بوده است.
میرخواند در پناه امیری ادیب هم‌چون امیر علی‌شیر نوایی و سلطان هنرپروری چون سلطان حسین بایقرا در هرات روزگار گذرانید، در آن‌جا در اصناف علوم معقول و منقول سرآمد و در ادب و انشاء و فنّ تاریخ‌‌نگاری بی‌‌بدیل گشت. او روضه الصفا را به نام حامی خود، امیر علی‌شیر نوایی، پرداخت و در شیوه و اسلوب تاریخ‌‌نگاری به افق‌‌های جدید دست یافت.
ارزش حقیقی روضه الصفا در آن است که یک دوره‌ی‌‌ تاریخ عمومی ایران و جهان اسلام به زبان فارسی است، صرف‌‌نظر از مجلد اول آن که با تاریخ‌‌نگاری امروز سازگاری ندارد و به مانند همه‌ی تاریخ‌‌های عمومی مبتنی بر اسرائیلیات و تاریخ افسانه‌‌ای ایران است، اما بخش ساسانیان آن اهمیت خاصی دارد. اهمیت روضه الصفا از مجلد دوم آشکار می‌‌شود. مجلد دوم تلخیصی است از آثار بزرگ تاریخی، مغازی‌‌ها و سیره‌‌هایی که درباره‌ی‌‌ حضرت رسول(ص) و خلفا نگاشته شده است. مجلد سوم نیز تلخیصی است از منابع نگاشته شده درباره‌ی‌‌ امویان، عباسیان، و مجلد چهارم دربرگیرنده‌ی حکومت‌‌های محلی ایران در عصر خلفای عباسی تا حمله‌ی مغول است و از همین مجلد است که ارزش تاریخی ویژه‌ی روضه الصفا عیان می‌‌شود. بیش‌ترین اهمیت تاریخ روضه الصفا در مجلدات پنجم و ششم آن است که متأسفانه کم‌تر مورد استفاده قرار گرفته. چه مؤلف به وقایع رخدادها نزدیک بوده و دسترسی به منابع و اسناد و گاه برخی از شاهدان عینی داشته است و به‌خصوص مجلد هفتم آن که اثر نوه‌ی‌‌ دختری اوست بر مبنای یادداشت‌‌های میرخواند تألیف شده و شامل حوادثی است که مؤلف و نوه‌ی‌‌ دختری او از شاهدان عینی آن بوده‌‌اند.
روضه الصفا از جمله آثاری است که سخنان ضد و نقیض درباره‌ی آن بسیار گفته شده است. برخی به حق این اثر را از مشهورترین آثار تاریخی به زبان فارسی می‌‌دانند و بر آن ارج می‌نهند و گروهی درصدد انتقاد از آن برآمده‌‌اند.
نثر روضه الصفا مانند نثر جمعی از نویسندگان و مورخان سده‌ی هشتم و نهم هجری قمری، نثر مسجع و مترسلانه است و در آن، جمیع صنایع بدیهی مانند استعاره و تشبیه و مراعات نظیر و جناس و امثال آن و هم‌‌چنین تعقیدات و تطویلات که جزو معایب نثر به شمار می‌‌آید فراوان دیده می‌‌شود و البته این شیوه‌‌ای بود که در آن عهد می‌‌پسندیدند و خواه ناخواه جمله‌ی‌‌ مترسلین که مایه‌‌‌‌ای عربی داشتند بدان می‌‌گرویدند، صد البته نمی‌‌بایست از مورخان گذشته توقع داشت که بر مبنای تفکر امروزی ما تاریخ می‌‌نگاشتند، حضرت مولانا گوید:
پیش چشمت داشتی شیشه کبود
زان سبب عالم کبودت می‌‌نمود

این بیت مولانا بیانگر نگاه امروز ما نسبت به پیشینیان است.
-------------------------------------------------------------------------------
(درج شده در شماره 182 کتاب ماه تاریخ و جغرافیا)

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: