ارتش پر افتخار هخامنشي

1392/6/20 ۱۳:۱۶

ارتش پر افتخار هخامنشي

بنا به گفته گزنفون، تاريخنگار يوناني، موقعي که کوروش بزرگ فرمانده‌ي ارتش پارس را به عهده گرفت، دسته‌ي اصلي ارتش ، پياده بود که بيشتر براي رزم از دور بار آمده و به تير و کمان و زوبين و فلاخن مسلح بود. کوروش براي ايجاد و تقويت روح جنگاوري، به سي هزار نفر از سربازان پارسي که مطابق اصول تربيت کشور پارس داراي خصايل سپاهيگري برجست‌هايي بودند، دستور دادند اسلحه خودشان را به نيزه و شمشير تبديل كنند و به مبارزه از نزديک و رزم تن به تن خو بگيرند.



بنا به گفته گزنفون، تاريخنگار يوناني، موقعي که کوروش بزرگ فرمانده‌ي  ارتش پارس را به عهده گرفت، دسته‌ي  اصلي ارتش ، پياده بود که بيشتر براي رزم از دور بار آمده و به تير و کمان و زوبين و فلاخن مسلح بود. کوروش براي ايجاد و تقويت روح جنگاوري، به سي هزار نفر از سربازان پارسي که مطابق اصول تربيت کشور پارس داراي خصايل سپاهيگري برجست‌هايي بودند، دستور دادند اسلحه خودشان را به نيزه و شمشير تبديل كنند و به مبارزه از نزديک و رزم تن به تن خو بگيرند.
آن دسته را «پيادگان سنگين اسلحه» مي خواندند و سلاح اصلي ايشان عبارت از يک نيزه بلند، يک شمشير يا تبرزين بود که با دست راست به کار مي بردند و يک سپر کوچک که از ترکه‌ي  محکم بافته شده بود و در دست چپ ميگرفتند و به سينه خود هم جوشن ميبستند. ساير افراد پياده به تير وکمان يا فلاخن و زوبين مسلح بودند که در ميدان رزم به عنوان دسته ‌هاي امدادي به کار ميرفتند.
آنگونه كه از تصاوير و يافته‌‌هاي باستان شناسي بر ميآيد، ابزار جنگي اين دسته از سپاهيان هخامنشي عبارت بود از: نيزه و تير، سپر‌هاي كوچك و هلالي بافته شده از ني، سپر‌هاي بيضي شكل داراي يك برآمدگي فلزي در وسط به نام گل سپر كه معمولا تصاوير زيبايي بر آن نقش شد‌هاند، سپر‌هاي بزرگ و مستطيلي، دشنه‌‌هاي ايراني كه دسته آن‌ها طبق عادت معمول ايرانيان به صورت سر يك جانور ساخته ميشد، دشنه اي كوتاه به نام «اكيناكه» كه به كمر مي آويختند، چاقو‌هايي كه دسته آن‌ها به شكل حيوانه‌ايي مانند شير، گاو و بزكوهي ساخته شده بود و كمان كه مشخصه قوميت ايراني بود، به همراه كمان داني كه خاص ايرانيان بود.

سواره نظام
بنا به گفته گزنفون، کوروش در مدت اقامت در دربار ماد و در نخستين برخورد با سواره‌اي ليدي در نبرد « پتريوم » تشخيص داد که سواران پارس نسبت به سواره‌اي مادي و به خصوص سوار نظام معروف ليدي خيلي ضعيفاند، به همين جهت تعداد سوارهاي پارسي را از دو هزار نفر به ده هزار نفر رسانيد و براي تشويق و ترغيب جوانان به سواري و سوارکاري، مقرر داشت هر کسي که از دولت اسب مي گيرد بايد هميشه سواره حرکت کند و به مرکب خود مأنوس و علاقمند بشود و در حسن نگاهداري آن از جان و دل بکوشد و براي سوارکاران خوب امتيازها و جوايزي قائل گرديد که در مسابقه ها به آنان اعطاء ميشد.

ارابه هاي داسدار
يكي از اختراعات تازه ايرانيان در عصر پرتحرك سده پنجم پيش از ميلاد اختراع «ارابه داس دار» بود. اين ارابه از هر طرف نيزه و شمشيرهاي تهديدكننده و در مركز چرخها كارد‌هاي داس مانندي داشت كه نوك بعضي به طرف پايين و برخي ديگر به طرف بالا خميده بود
 اين كارد‌ها هر چيزي را كه بر سر راه اسب‌هاي در حال تاخت قرار ميگرفت،تكه تكه ميكرد. در حقيقت ايرانيان پيروزي‌‌هاي خود را تا پايان سده چهارم پيش از ميلاد مديون اين اختراع اند.
بنا به روايت گزنفون تا زمان کورش بزرگ ارابه ‌هاي جنگي معمول آن دوره را مطابق مرسوم «تروايي‌ها» ميساختند و به کار ميانداختند و اين نوع ارابه‌‌ها بين مادي‌ها و آشوري‌ها و ساير ملت‌هاي آسيايي معمول شده بود. کورش در ضمن آزمايش آن‌ها دستور داد ارابه ‌هاي جديدي بسازند که براي جنگ مناسبتر باشد. چرخ‌هاي آن ارابه‌‌ها را محکم تر و محور آن‌ها را درازتر از ارابه‌‌هاي قديمي گرفتند تا از خطر خرد شدن چرخ‌ها و واژگون شدن ارابه‌‌ها بهتر جلوگيري شود.

کرسي راننده‌ي  ارابه از چوب خيلي محکم و به صورت برجکي ساخته ميشد که بلندي آن فقط تا محاذي آرنج‌هاي راننده ميرسيد تا او در راندن اسب‌ها آزاد باشد. در دو انتهاي محور چرخ‌ها دو داس آهني به پهناي دو «ارش» رو به پايين و درست در زير آن‌ها دو داس ديگر رو به بالا نصب کرده بودند که در موقع تاخت ارابه‌‌ها اين داس‌ها به هر چيزي که برميخوردند از هم ميشکافتند.
از ارابه‌‌هاي جديد در زمان کورش سيصد دستگاه تهيه شد و به فرمان او محل اين ارابه‌‌ها در آرايش جنگي ، جلو خط اول پياده نظام بود و مأموريت اصلي آن‌ها تاختن بر روي صفوف دشمن و شکافتن آرايش او و باز کردن راه و هموار ساختن خط سير پياده نظام حمله بود. هجوم وحشت آور و برق آساي ارابه‌‌ها هر گونه مقاومتي را در معبر خود متلاشي ميساخت.
ارابه‌‌هاي داسدار تا اواخر دوره هخامنشيان در ارتش ايران معمول بوده و در نبرد « گوگمل » يعني آخرين نبرد داريوش سوم با اسکندر در اردوي ايران دويست ارابه داسدار وجود داشته و در اين مورد ديودور مي گويد: « حمله‌ي  ارابه ‌هاي داسدار بسيار وحشت آور و برش داس‌هاي آن‌ها به انداز‌هايي تند و تيز بود که افراد پياده مقدوني را به دو نيم مي کرد». به علاوه، در همين نبرد پنجاه فيل جنگي در اردوي داريوش سوم وجود داشته که موجب هراس و واهمه‌ي  مقدونيان گرديده است و از قرار معلوم استفاده از فيل در جنگ از موقع تسلط ايران به حبشه و آفريقاي شمالي و هندوستان غربي در ارتش ايران معمول شده است.

گردونه‌‌ها

علاوه بر اربه‌‌هاي داسدار، کورش بزرگ به ابتکار خويش دستور داد گردونه‌‌ها يا برج‌هاي چوبي بلند و چرخداري ساختند که هريک داراي هشت مال بند بود و هشت گاوميش به آن‌ها بسته مي شد؛ هر برجي به چند خانه تقسيم و در آن بيست تن کماندار قرار مي گرفتند.
البته حرکت اين گردونه ‌ها کند بود و در موقع جنگ مانند حصاري پشت سر خطوط پياده نظام صف مي کشيدند تا چنان که در اثر شدت فشار دشمن پياده نظام خودي مجبور به عقب نشيني بشود به محض رسيدن به نزديکي صف اين ارابه‌‌ها، هم مهاجم ناگهان زير باران تيرکمانداران ارابه‌ها افتاده و مجبور به توقف گردد و هم پياده نظام خودي در پناه ارابه‌ها قادر به خودآرايي شود و بار ديگر" به حمله مبادرت کند.
ارتفاع اين گردونه‌ها به اندازه‌اي بود که کمانداران از بالاي آن‌ها به طور كامل بر دشمن مسلط ميشدند و بعضي وقت‌ها نيز فرمانده‌ي  براي مشاهده‌ي  اوضاع صحنه نبرد به يکي از اين گردونه‌‌ها سوار ميشد و از بالاي آن عمليات طرفين را زير نظر مي گرفت.

نيروي دريايي
در زمان داريوش بزرگ، شاهنشاه هخامنشي به فکر ايجاد نيروي دريايي افتاد و ابتدا از کشتي‌هاي مستعمرات يوناني آسياي صغير و مردم مصر و فينيقيه استفاده كرد. ولي بعد به فرمان شاه در فينيقيه و کاريه و يونيه و سواحل بوسفور کشتي‌هايي ساخته شد که مطابق نوشته‌‌هاي هردوت از کشتي‌هاي يوناني بزرگتر و سرعت سيرشان بيشتر بوده است.به طور کلي کشتي‌هاي نيروي دريايي هخامنشي بر سه نوع بوده است:

1- کشتي‌هاي «تري روم» که داراي سه رديف پارو زن در سه طبقه بوده و كشتي جنگي محسوب مي شده است.
2- کشتي‌هاي دراز مخصوص حمل و نقل اسب‌ها و سوار نظام.
3- کشتي‌هاي کوچکتر براي بارکشي و حمل آذوقه و وسايل اردويي.

ملوانان اين کشتي‌ها اغلب از فنيقي‌ها و يوناني‌ها و يا مصري‌ها بودند، ولي افسران آن‌ها هميشه از بين پارسي‌ها و مادي‌ها انتخاب ميشدند. بطوري که از گفته‌ي  مورخ مذکور بر مي آيد، بارگيري اين کشتي‌ها به وزن امروز 5 تا 15 تن بوده است، تعداد کشتي‌هاي ايران را در زمان خشايارشا چهار هزار فروند ذکر کرده اند.
از روي اطلاعاتي که مورخين مذکور به ما مي دهند معلوم مي شود که ايراني‌ها به امر دريانوردي آشنايي داشته اند، چنان که در زمان داريوش دو گروه اکتشافي از سواحل بحرالجزاير (درياي اژه) به يونان و ايتاليا و از هند به درياي عمان و بحر احمر و از راه نيل به درياي مغرب فرستاده مي شود و در زمان خشايارشا گروهي براي کشف سواحل آفريقا مأمور مي شوند.
در دوران هخامنشيان در بعضي از جنگ‌ها ديده مي شود از قواي مزدور و اجير يوناني هم استفاده ميکرد‌ه اند و همين موضوع بيشتر در سستي انضباط و اختلال ارتش آن دوره ايران دخالت داشته است. چنان که بعد‌ها در جنگ‌هاي کورش کوچک با اردشير يا جنگ‌هاي داريوش سوم با اسکندر نتايج اين کار به خوبي معلوم شد.

آرايش جنگي
ايرانيان پيش از هر كارزار و پيش از هر اقدامي، ابتدا نقشه جنگي ميكشيدند و در انجمني از سران لشكر نقشه را به دقت مورد بررسي قرار ميدادند. كاري كه بعد‌ها در سراسر دنيا به اصلي مهم در جنگ‌ها بدل شد.براي اين که با شيوه‌ي  به كارگيري رسته‌‌هاي مختلف در آن دوره آگاه شويم، آرايش جنگي قواي کورش را در نبرد «تمبره» از روي کتاب گزنفون بررسي ميکنيم:

1. در جلوي جبهه يکصد ارابه‌ي  داسدار در يک خط.
2. در پشت سر ارابه‌‌ها در خط اول گروه حمل‌هاي مرکب از پانزده هزار پياده سنگين اسلحه پارسي با آرايشي به عمق دوازده صف؛ پهلو‌هاي اين خط در هر طرف با چهار هزار سوار پارسي به عمق چهار صف پوشيده شده بود.
3. زوبين اندازان در خط دوم براي اين که زوبين‌هاي خود را از بالاي سر خط اول به مسافت نزديک پرتاب کنند.
4. کمانداران در خط سوم قرار گرفته بودند و تير‌هاي خود را از بالاي سر افراد خطوط جلو به مسافت دور مي انداختند.
5. واحد‌هاي احتياط که عبارت از نصف ديگر پياده نظام سنگين اسلحه بود، درخط چهارم قرار داشت.
6. در پشت سر اين خطوط برج‌هاي متحرک يا گردونه‌‌ها در يک صف قرار داشته و حصار محکم و متيني را تشکيل ميدادند.
گزنفون در آرايش جنگي کورش از اسواران «جماز» هم ذکري مي کند که فقط براي رم دادن اسب‌هاي ليدي مورد استفاده بود. به گفته‌ي  گزنفون علاوه بر پرچم‌هايي که قسمت‌هاي مختلف هر يک براي خود داشتند، پرچم فرماندهي ايران عبارت از «عقاب زرين» بود که با بال‌هاي افراشته به چوب بلندي نصب کرده بودند. گزنفون اضافه مي کند که در زمان او هم پرچم پادشا‌هان ايران به همين صورت بوده است.

سازمان نوين
تشكيلات ارتش در دوره باستان، خصوصا دوره هخامنشي آنگونه كه از منابع يوناني و نيز كتيبه‌‌ها و الواح هخامنشي بر ميآيد، بسيار سازمان يافته بوده است.
نظام تقسيم بندي اين ارتش ده دهي بوده و به گفته مورخان يوناني، اين تقسيم بندي بسيار بهتر از تقسيم بندي نظاميان يونان بوده است و گويا تا زمان مغول در سپاهيان آسيايي نظيرنداشته است. ده جنگجو يك دسته را زير فرمان دهبد (از واژه دثه پيتي) تشكيل ميداد؛ ده دسته يك گروه ميشد زير فرمان صدبد (ثته پيتي)؛ ده گروه يك «هنگ» را به سرداري هزاربد (از واژه هزار پيتيش) ميساخت؛ ده هنگ تشكيل يك «لشگر» ميداد زير نظر يك بيوربد (بئيورپيتي).
مشابه همين تقسيمبندي را امروزه نيز در ارتش ميبينيم. اين سازمان ده دهي از راه ايران در سازمان‌هاي يهودي، ارمني، يوناني و حتي آلمان قديم، يعني گوتيك نيز نفوذ يافت.
بالاترين قدرت نظامي هخامنشيان شش لشكر بود كه با «سپاه جاودان» هفت لشكر را تشكيل ميدادند و بدين گونه تعداد كل لشكر‌ها به عدد مقدس هفت ميرسيد.
مورخين يوناني براين عقيده هستند که در زمان داريوش اول ارتش ايران سازمان نويني پيدا کرد و پادگان‌هاي ثابتي در پايتخت‌هاي مختلف و مركز‌هاي کشور‌هاي تابع ايران و قلعه‌‌هاي مرزي ايجاد شد. داريوش بزرگ ضمن اصلاحاتي در سازمان کشوري ايران از لحاظ سازمان لشکري و گسترش نيرو‌هاي انتظامي ، مملکت خود را به پنج منطقه‌ي  نظامي تقسيم و فرماندهي هر منطق‌هايي را به يک سپهسالار تفويض نمود.
در پايتخت اصلي ايران، که مقر پادشاه بود، گارد مخصوصي مرکب از دو هزار سوار و دوهزار پياده از بزرگزادگان پارسي و مادي و شوشي تشکيل يافته بود که از حيث اسلحه و ساز و برگ ممتاز و مأمور حفاظت شاه بودند. اسلحه آنان عبارت از يک نيزه بلند، يک کمان دراز و يک ترکش پر از تير بود که در مواقع تشريفات، به نوک نيزه‌‌هاي بلند سربازان يک گلوله زرين يا سيمين نصب مي شد.
داريوش سپاه مخصوص ديگري تشکيل داد که عده‌ي  افراد آن به ده هزار نفر مي رسيد و به ده هنگ تقسيم مي شد. اين عده را «سپاه جاويدان» ميخواندند، زيرا هيچ گاه از تعداد آن کاسته نمي شد و به جاي کساني که ميمردند يا در جنگ کشته ميشدند، بيدرنگ کسان ديگري را ميگماشتند. افراد اين سپاه همگي رزم آزموده ودلير و چالاک و در تيراندازي و سواري سرآمد ديگران بودند.
در بررسي ارتش هخامنشي، يكي از جنبه‌‌هاي اعجاب برانگيز آن وجود همين سپاه جاودان است. اين سپاه ده هزار نفري «سپاه آماده باش» شاهنشاه ايران را تشكيل ميدادند و نگهبانان شاهي بودند.
تصوير سربازان جاويدان را در نگاره‌‌هاي جبهه شرقي آپادانا، يعني همان نماي اصلي و نخستين تالار بار تخت جمشيد، پشت سر شاه كه بر تخت نشسته، در سه رديف روي هم ميتوان ديد. در اين تصوير، تعداد حدود صد سرباز به نمايندگي از ده هزار سرباز نقش شد‌هاند.
لباس بلند چين دار هخامنشي، كفش ايراني سهبندي و نوار بيگره دور سر آنان نشان از پارسي بودن اين افراد دارد. ايرانشناسان از اين نقوش نتيجه ميگيرند كه همه افراد «ده هزار جاودانان» از پارس‌ها بود‌ه اند. نيزه دست همه اين سربازان در قسمت پايين به يك انار كوچك ختم ميشود. از اينرو، يونانيان آنان را «سيب بر» ناميده اند. برهمه سپاه يك «سپاهبد» يا سپهبد (سپادپيتي) فرمان ميراند كه فرمانده كل گارد جاويدان و داراي قدرت فوق العاد‌ه اي بود. اين سپاهبد يا خود شاهنشاه بود و يا توسط شاه از افراد خانواده خود و يا از ميان دوستان طرف اعتمادش برگزيده مي شد.

يكي از خصايص دوره هخامنشي، شركت خود سپاهبدان و سركردگان در نبرد بود و تعداد زيادي از آنان هم در ميدان‌هاي جنگ كشته شدند. مثلا از يازده پسر داريوش بزرگ پنج تن جان خود را در لشكركشي به يونان از دست دادند.
به گزارش استرابون، تاريخدان و جغرافيدان يوناني، سربازان ايراني را از 20 تا 50 سالگي در ارتش به خدمت مي گرفته اند. تمرين‌هاي سپاهيان ايراني به ويژه پسران نجبا بسيار دشوار بود و بايد انواع ورزش‌ها، ساختن انواع ابزار‌ها، تيراندازي و نيزه پراني و نيز استقامت در جا‌هاي سخت و راه‌‌هاي طولاني را ميآموختند تا ورزيده شوند و بيش از همه بايد حقيقت گويي را ميآموختند. به هنگام نبرد، سربازان به منظور حفاظت از بدن جوشن نيز مي پوشيدند و كلاهي آهنين بر سر ميگذاشتند.
در زمان داريوش، در مرکز هر يک از کشور‌هاي تابع ايران پادگان‌هاي ثابتي براي حفظ امنيت و جلوگيري از تجاوز احتمالي همسايگان برقرار شد. عده افراد اين پادگان‌ها نسبت به وسعت و اهميت منطقه تغيير ميکرد، چنان که هردوت عده‌ي  پادگان ايراني مأمور مصر را 240 هزارنفر ذکر مي کند. در قلعه‌‌هاي سرحدي هم پادگان‌هاي ثابتي وجود داشت که رياست آن با فرمانده قلعه « دژبان » بود.
البته اين پادگان‌ها غير از قسمت‌هاي سوار و پياده يي بود که در موقع جنگ از ولايت‌ها احضار مي شدند و اين قسمت‌ها اغلب تعليم‌هاي نظامي مرتبي نداشته و لباس‌ها و سلاح‌هاي گوناگون و زبان‌ها و عادت‌هاي مختلف و به فرمانده‌ي  رؤساي محلي خودشان داخل ارتش شاه مي شدند. به گفته هردوت، تاريخنگار يوناني، اين قبيل افراد گاهي فاقد زره و کلاه خود و جوشن بودند و سپر‌هايشان از ترکه‌ي  بافته شده بود و نيزه‌‌هايشان کوتاه بود.
گزنفون در فصل چهارم کتاب خود موسوم به « اکونوميکز » در اين باب اين طور مينويسد: شاه پارس اهميت فوق العاده ايي به سپاه ميدهد. بدين معني که به واليان هر ايالت يا مردمي که خراج ميدهند امر کرده است که عده ايي سوار و تيرانداز وفلاخن دار نگاه دارند و به آنان به خصوص گوشزد کرده که تهيه‌ي  اين قوا براي حفظ امنيت و دفاع در مقابل دشمن متجاوز تا چه اندازه لازم و ضروري است.
وي ادامه ميدهد: شاه سواي قواي مزبور، پادگان‌هايي در قلعه‌‌ها دارد و اين قواي مختلف و سپاهيان اجير را که بايد به طور کامل مسلح باشند. شاه همه ساله سان ميبيند. در موقع سان غير از پادگان قلعه‌‌ها که هميشه بايد سر پست خود حاضر باشند قسمت‌هايي هم در ميداني که براي سان معين شده جمع مي شوند، واحد‌هايي که نزديک مقر شاه هستند از برابر فرستادگان مخصوص شاه مي گذرند. در قسمت‌هايي که از حيث اسلحه و وسايل وبه خصوص اسب‌ها مرتب باشند به سر کردگانشان درجه و امتياز مي دهند و برعکس به سرکردگاني که قسمت آنان نامرتب و بد باشد، کيفري سخت مقرر مي شود و بيشتر اين اشخاص را از کار برکنار ميكنند و کسان ديگري را به جاي آنان مي گمارند.
بر اساس روايت هردوت و ساير مورخان، اين گروه‌‌هاي مختلف لشکري هر کدام پرچمي مخصوص به خود داشته اند ولي چگونگي اين پرچم‌ها را شرح نداد‌ه اند و بيشتردرباره‌ي  پرچم فرماندهي سخن رانده اند که چنان که ذکر شد به شکل عقاب طلايي با بال‌هاي افراشته بر بالاي چوب بلندي نصب مي کردند يا روي گردونه شاهي مي افراشتند.

لباس و تداركات
از نوشته ‌هاي مورخين يوناني بر مي آيد که لباس‌هاي افراد نظامي مختلف و در هر يک از ملت‌ها و طايفه‌‌هاي تابع ايران به شکل لباس معمول همان ملت يا طايفه بوده است و به طور عموم عبارت از يک قباي دراز که تا پايين زانو ميرسيده و روي آن کمربند يا شالي بسته مي شده و شلوار که تا ساق پا‌ها را مي پوشانيده است. کلاه افراد به طور معمول از نمد ماليده و محکم و به شکل گرد (پارسي‌ها) يا چند ترک (مادي‌ها) يا دراز و نوک تيز ( سکا‌ها ) بوده است.
در حمله به دشمن نواختن کرنا و سرنا معمول بوده و هنگام هجوم تمام افراد با هم هراي مي کشيدند. بنابر آن چه که هردوت از اردو کشي خشايارشا به يونان تعريف مي کند t علاوه بر آذوقه و عليق چند روزه که در بنه ‌هاي جنگي با عده‌‌ها همراه بود، در طول راه تشکيل مراکز تدارکاتي و تهيه انبار‌هاي آذوقه و عليق و همچنين ساختن جاده‌‌هاي نظامي و پل‌هاي موقتي و قايقي روي رودخانه‌‌ها و نيز ريختن درخت‌هاي جنگل براي باز کردن راه عبور قشون متداول بوده است.
بنابراين، عمليات مربوط به « رکن چهارم » در آن دوره با حسن وجوه انجام مي يافته چنان که اردوکشي خشايارشا را به يونان بعدها به خصوص از لحاظ امور مربوطه به رکن چهارم مورد مطالعه و تحقيق قرار داده اند. به طور کلي مورخين و فرماند‌هاني که از روي گفته‌‌هاي هردوت پيرامون اين قضيه تحقيق و تعمق کرده اند، اردوکشي خشايارشا را به يونان از وقايع مهم تاريخ به شمار آورد‌ه اند و همه بر اين عقيده هستند که از لحاظ استراتژي از عمليات نظامي برجسته و بي نظير عهد قديم است.

خبررساني و ارتباط
از کار‌هاي ديگر دوران پادشا‌هان هخامنشي که از نظر نظامي شايان اهميت است، يکي ساختن جاده‌‌ها براي برقراري ارتباط بين ايالت‌ها و مرکز و بين خود آن‌ها و همچنين براي سهولت نقل و انتقال نيرو‌هاي نظامي از پادگان‌هاي مختلف به جبه‌ه جنگ است که اغلب مورخان يوناني به خصوص هردوت از خوبي اين جاده‌‌ها تعريف ميکنند.
ديگري ايجاد وسايل خبررساني از جمله چاپارخانه‌‌هاي متعدد شامل تعداد زيادي از اسب‌هاي بادپا و چابک سواران زبردست بود که احكام و فرمان‌هاي نظامي را به سرعت و دست به دست به مقصد ميرساندند. پيك‌هاي شاهي در راه‌‌هاي بزرگ هر ساعت اسبي را كه تاخته بودند، با اسب‌هاي تازه نفس عوض ميكردند و به اين ترتيب، پيام‌ها را با شتابي خارقالعاده از جايي به جاي ديگر ميرسانيدند.
هرودوت درباره سرعت حرکت چاپار‌هاي هخامنشي چنين روايت مي کند: «هيچ جنبند‌هايي را نمي توان فرض نمود که چالاکتر و سريعتر از اين چاپار‌ها طي طريق بنمايد.»
در زمان هخامنشيان روي خطوط ارتفاعي که چشم اندازي به يکديگر داشته چهارطاقي‌ها و برج‌هايي ميساختند که اخبار و فرمان‌هاي فوري را با روشن کردن آتش روي آن‌ها با نشانه‌‌هاي مخصوص به يکديگر مخابره مي کردند. چنان که هردوت در چند مورد به مخابره با آتش اشاره
مي كند، از جمله به مخابره خبر فتح آتن از طريق جزيره‌‌هاي سيکلاد به سارد.
امروز هم در بعضي نقاط ايران و بيشتر در نواحي جنوب، خرابه ‌هاي اين چهارطاقي ها و برج‌ها که به نظر ميرسد براي مخابره با آتش بوده، روي ارتفاعات موجود و نمايان است.

بازرسان شاه
از جانب پادشا‌هان هخامنشي براي هر ايالتي دو نفر بازرس معين شده بود که از بين اشخاص اصيل و مجرب و مورد اعتماد انتخاب مي شدند و به منزله چشم و گوش شاه بودند و کليه مشاهده‌‌هاي خود را درباره‌ي  وضع مأمورين کشوري و لشکري به وسيله چاپار مخصوص و به طور مستقيم براي شاه مي فرستادند. وجود همين اشخاص بود که مانع مي شد در جريان کار‌هاي لشکري و کشوري کمتر انحرافاتي رخ بدهد و اين بازرسان همراه خود قوه اجرايي نيز داشتند.

انضباط
راجع به انضباط ارتش در دوره‌ي  هخامنشي نهايت مراقبت و سختگيري به عمل ميآمد، مجازات‌هايي که براي جرم‌هاي نظامي بخصوص خيانت به شاه و مملکت وضع شده بود به شدت اجرا مي شد. در عين حال نسبت به عمليات قضات نيز توجه خاصي داشتند و هر قاضي که بر خلاف عدالت حکم مي داد. تحت تعقيب قرار مي گرفت. به همين جهت مطابق روايات پلوتارک و ديودور قضات از بين رؤساي خانواده‌‌هاي درجه اول که در پارس هميشه مورد احترام و ملاحظه بودند، انتخاب مي شدند و حتي در شوراي نظامي هم از وجود ايشان استفاده مي گرديد.
از توصيفات سپاهيان و ارتش كه در دوره هخامنشي بگذريم، آنچه در تاريخ جنگ‌هاي هخامنشي و در طول تاريخ ايران شاخص و مايه مبا‌هات هر ايراني است، روح فتوتي است كه در ميان سپاهيان ايران بود و نمود اعلاي آن را در شخصيت كورش كبير ميتوان يافت. ايرانيان به هر دشمني كه پناه و زنهار ميخواست، روي خوش نشان ميدادند و معمولا تقاضايش را ميپذيرفتند و با زندانيان با محبت رفتار ميكردند. با نجبا و شا‌هان اسير شده رفتاري شايسته آنان در پيش ميگرفتند.
كورش همه شا‌هاني را كه از وي شكست ميخوردند، تكريم ميكرد و به آنان زمين و ملك يا حتي حكومت ناحي‌هاي را ميبخشيد تا در آسايش زندگي كنند. جوانمردي وي چنان بود كه دشمنان سرسختش تبديل به دوستاني وفادار و دلسوز شدند. نمونه بارز اين شا‌هان ميتوان به كرزوس، شاه ليدي، اشاره كرد. روحيه اي كه در تاريخ ايران تداوم پيدا كرد و در قالب چهره‌‌‌هاي پهلواني و پس از اسلام، عياري، بار‌ها و بار‌ها ظهور كرد.

منابع:
1- شاپور شهبازي، عليرضا؛«ارتش در ايران باستان»، مجله باستانشناسي و تاريخ، ش20، س دهم، بهار و تابستان1375، صص 22- 28.
2- كخ، هايدماري؛ از زبان داريوش! ...، ترجمه پرويز رجبي، چاپ سوم، تهران: كارنگ، 1377.
3- مكنزي، ديويد نيل؛ فرهنگ كوچك زبان پهلوي، ترجمه مهشيد ميرفخرايي، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي،
4- جمعي از نويسندگان به سرپرستي حكمت ؛ علي اصغر ؛ ايرانشهر ؛ يونسكو

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: