علوم انسانی و اجتماعی / دکتر رضا داوری اردکانی - بخش دهم و پایانی

1394/4/22 ۰۸:۵۷

علوم انسانی و اجتماعی / دکتر رضا داوری اردکانی - بخش دهم و پایانی

اگر ضرورت نبود، به اقتصاد هم کاری نداشتیم. این بی‌اعتنایی به سلیقه سیاستمداران بازنمی‌گردد، بلکه چنان‌که اشاره شد یک امر تاریخی است. ما فکر می‌کنیم برنامه توسعه پیروی از کشورهای توسعه‌یافته و پیمودن راه طی شده در غرب است و اگر چنین باشد، به علم و پژوهش و راه‌گشایی نیاز نیست؛ ولی تاریخ هرگز در هیچ‌جا تکرار نمی‌شود و بسط و گسترش تجدد نیز در عین جهانی بودنش، یکسان صورت نمی‌گیرد.

 

اگر ضرورت نبود، به اقتصاد هم کاری نداشتیم. این بی‌اعتنایی به سلیقه سیاستمداران بازنمی‌گردد، بلکه چنان‌که اشاره شد یک امر تاریخی است. ما فکر می‌کنیم برنامه توسعه پیروی از کشورهای توسعه‌یافته و پیمودن راه طی شده در غرب است و اگر چنین باشد، به علم و پژوهش و راه‌گشایی نیاز نیست؛ ولی تاریخ هرگز در هیچ‌جا تکرار نمی‌شود و بسط و گسترش تجدد نیز در عین جهانی بودنش، یکسان صورت نمی‌گیرد.

خلاصه کنم. وقتی گفته می‌شود که علوم انسانی و اجتماعی مقدمند، اولاً مقصود صورت موجود علوم انسانی و اجتماعی نیست؛ ثانیاً مراد از تقدم را نباید برتر دانستن شأن و مقام بعضی علوم بر بعضی دیگر دانست، بلکه چون پیشبرد علم و توسعه به تدوین و اجرای برنامه ناظر به شرایط و امکانهای کشور بستگی دارد، باید ابتدا در این امکانها تحقیق کرد. اگر کسانی باز هم از شنیدن این سخن که علوم اجتماعی مقدمند آزرده می‌شوند، می‌توان به بیان این حکم نزدیک به بدیهی اکتفا کرد که برای آموزش بهتر و پژوهش مناسب‌تر باید مسائل اصلی و امکانهای کشور و استعدادها و نیازهای مردم را شناخت و آموزش و پرورش را بر مبنای آن شناخت بنا کرد و سامان داد. آیا این کارها بی‌مدد فلسفه و علوم اجتماعی صورت می‌گیرد؟

علوم انسانی و اجتماعی در پی دیگر علوم باید از وضعی که در آن است خارج شوند و در راه درک وضع موجود و شناخت موقع و شرایط کشور و آشنایی با مسائل و طرح مشکلات قرار گیرند. علم اجتماعی هرچه باشد، علم کل جامعه است نه اینکه منطقه‌ای از زندگی جمعی را مورد مطالعه قرار دهد. اقتصاد و جامعه‌شناسی و روان‌شناسی و سیاست و حقوق به گوشه‌هایی از اجتماع نظر نمی‌کنند، بلکه به کل جامعه به اعتبار خاص می‌نگرند. همه این علوم و به طور کلی علوم انسانی و اجتماعی شبیه علم کلی هستند و به نظری که ما در مورد جهان و جامعه داریم، بسته‌اند. به این جهت است که دین در همه جا و به خصوص در یک جامعه دینی جایگاه مهمی در علوم اجتماعی پیدا می‌کند.

اما اگر باید در این علوم تحولی حاصل شود، این تحول باید در روح و جان و دل مردم و در روابط و مناسبات آنها پدید آید. همه علوم با تحول در وجود آدمی تحول پیدا کرده‌اند و البته این تحول و اثر آن در سازمانها و مؤسسات و شیوه زندگی را نیز علوم انسانی و اجتماعی گزارش می‌کنند. علوم اجتماعی را مستقل از این تحول نمی‌توان دگرگون کرد. کشوری که برنامه توسعه اقتصادی اجتماعی و سیاسی دارد، برنامه‌اش را جز به مدد این علوم تدوین نکرده است. اگر کشوری به صورت خاصی از توسعه نظر دارد، کافی نیست که بگوید چه چیزها خوب است و از چه‌‌ها باید دوری کرد، بلکه برای اجرای برنامه باید امکانها را شناخته و به آماده کردن شرایط و رفع موانع پردازند. در غیر این صورت همه حسن نیتها و کوششها بی‌ثمر می‌شود.

علوم اجتماعی و انسانی باید تعارضها و تناقضهای موجود در بطن زندگی جامعه را بشناسند و نشان دهند و راه آینده را هموار کنند. اگر علوم ریاضی و فیزیک و مهندسی تا حدی می‌توانند از شرایط تاریخی جدا شوند و به هر جای دیگر جهان بروند، وجهش این ا‌ست که از علوم اجتماعی کلی‌تر و فهمشان با مرتبه‌ای از فاهمه که کلیات را درمی‌یابد و عمومیت بیشتری دارد صورت می‌گیرد. وجه پیدای این امر این است که این علوم ارتباط و نسبت مستقیم با اعتقادات و روحیات مردم و نظام اجتماعی و فرهنگ عمومی ندارند و اگر داشته باشند، این نسبت در خودآگاهی مردمان و حتی دانشمندان نیست.

اما علوم انسانی و اجتماعی علم جامعه‌اند و به جامعه جدید تعلق دارند و در قلمرو این جامعه پدید آمده‌اند و مسائلشان مسائل جامعه جدید است که در هر جایی وضع خاصی دارد. به این جهت علوم انسانی و اجتماعی در قیاس با دیگر علوم، کمتر آموختنی و بیشتر دریافتنی‌اند. به این اعتبار می‌توان با رأی و نظر کسانی که علوم اجتماعی را نه تبیینی بلکه تفهمی می‌دانند موافق بود. به شرط اینکه اختلاف در روش را به اختلاف در ذات و صفات برنگردانیم.

علوم در هر تاریخی که باشند، به هم بسته‌اند و نمی‌توان بعضی از آنها را پسندید و آموخت و از بقیه صرف نظر کرد. هر تاریخی هم علم‌های خاص و مناسب دارد. نیاکان ما به اقتصاد و جامعه‌شناسی و شیمی این زمان نیاز نداشتند و اگر می‌شد که اینها را تعلیم کرد، نمی‌دانستند که با آنها چه باید بکنند. هر مردمی در تاریخ خود به علومی نیاز دارند و با درک نیاز به سوی آن می‌روند. این نیاز، نیاز تاریخی است و گرچه اهل نظر آن را درمی‌یابند، سلیقه و ذوق شخصی و عقاید آنان در درک این نیاز اثری ندارد یا اثرش بسیار اندک است؛ زیرا بنای تاریخ بر این نیست که هر گروهی آن را به هر راهی که بخواهد، ببرد. علم در هماهنگی با جهان قوام می‌یابد، جهان دینی علمش رنگ و بوی دینی دارد. البته دانشمندان آزادند که در کار علم هرچه می‌خواهند، بکنند؛ اما در علوم انسانی مقدم بر هرچیز، باید بدانیم که به علوم انسانی چه نیازی داریم و با آن به کجا می‌خواهیم برویم. این دانستن مسبوق به این است که ما در علوم اجتماعی چه کرده‌ایم و چه داریم و علوم اجتماعی با جهان چه کرده و اکنون جهان با آن چه نسبتی دارد و مهمتر از همه اینکه جامعه کنونی ما در قیاس با جامعه متجدد و نظام گذشته در چه وضعی و بر چه بنیادی قرار دارد؟ آیا پیوندهایش محکم و مستحکم است؟

ما ظاهراً جامعه خود را چنان که باید نمی‌شناسیم. به این جهت علم اجتماعی‌مان مجموعه‌ای از اطلاعات است. باید این اطلاعات راهنمای علم به نظام اجتماعی و سستی یا استحکام بنیاد و پیوندهای آن قرار گیرد. با تأمل در زمان و درک تمامیت نظام زندگی است که می‌توان به علوم انسانی و اجتماعی زنده و کارساز رسید.

روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: