1392/6/19 ۱۱:۱۰
من در سال 1338 وارد دانشکده فني دانشگاه تهران شدم و از طريق دانشجويان مذهبي در سال 1339 به مسجد هدايت رهنمون و با آقاي طالقاني آشنا شدم. ايشان شبهاي جمعه در مسجد هدايت واقع در خيابان اسلامبول (جمهوري اسلامي فعلي) نماز جماعت مغرب و عشا را برگزار ميکردند و سپس تفسير آيات سوره بقره را ميگفتند.
من در سال 1338 وارد دانشکده فني دانشگاه تهران شدم و از طريق دانشجويان مذهبي در سال 1339 به مسجد هدايت رهنمون و با آقاي طالقاني آشنا شدم. ايشان شبهاي جمعه در مسجد هدايت واقع در خيابان اسلامبول (جمهوري اسلامي فعلي) نماز جماعت مغرب و عشا را برگزار ميکردند و سپس تفسير آيات سوره بقره را ميگفتند. خيابان اسلامبول به لحاظ ظواهر، چندان مذهبي نبود. مشروبفروشيها زياد بودند و تابلوهاي تبليغاتي سينما هم از زنان عريان استفاده ميکردند. مسجد هدايت دو درب داشت؛ يکي در خود خيابان بود و ديگري در کوچه شرقي مسجد. درب واقع در خيابان، به مقبره هدايت باز ميشد که بعدا بخشي از مسجد شد و درب شرقي که در انتهاي کوچه بود، به وضوخانه ميرفت. انتهاي کوچه هم يک سينما بود. بالاي در مسجد نوشته بود: «متاع کفر و دين بيمشتري نيست/ گروهي اين، گروهي آن پسندند»؛ و اين تمايز، براي ما جوانان جذابيت فوقالعادهاي داشت. مرحوم طالقاني ابتدا که تفسير را شروع ميکردند، صدايشان آهسته بود اما تدريجا بلند و سپس غرا ميشد و سکوت کاملي مسجد را فرا ميگرفت. حتي بعضيها که دير ميآمدند و نماز را به صورت فرادا و با صداي بلند ميخواندند، صداي طالقاني بر صداي ايشان غلبه داشت. بيشتر کساني که به مسجد ميآمدند، دانشجويان دانشکدههاي تهران بودند. مرحوم مهندس بازرگان، دکتر سحابي، رجايي، حنيفنژاد، سعيد محسن، انتظاري، يعقوبي و بسياري ديگر به مسجد ميآمدند. يادم هست که حنيفنژاد از دانشکده کشاورزي کرج به طرف مسجد ميآمد و به من ميگفت در اتوبوس روي آياتي که بنا بود آقاي طالقاني تفسير بگويند، فکر ميکردم تا توشهگيريهاي ايشان از قرآن را بيشتر جذب کرده و به اصطلاح به دلم بچسبد. وقتي در چهره آقاي طالقاني دقت ميکردم، به ياد سيدجمال ميافتادم و تاثير زيادي روي من ميگذاشتند. بهويژه در لحظاتي که ايشان تفسير اللهاکبر را ميگفتند؛ ميگفتند خدا بزرگتر است. از که؟ از آمريکا، از شوروي و از شاه. اين جمله مرا متحول کرد و بستري براي مبارزات سياسيام شد. حالت ايشان در موقع گفتن اللهاکبر اين بود که دو دستشان را به طرف دو گوششان بالا ميبردند و ميگفتند اللهاکبر يعني هرچه را که خدا در آن نقشي ندارد، بايد پشت گوش انداخت. اداي اين دو کلمه با تحولي که در چهره آقاي طالقاني رخ ميداد، اثر فزايندهاي روي من داشت. شايد بتوانم بگويم آغاز مبارزه سياسي من از همين تحول بود. ايشان ميگفت صلات يعني قيام به محتواي نماز و اين يعني جديگرفتن محتواي نماز، جدي گرفتن اللهاکبر که وقتي خدا را بزرگ بشماريم، دشمن را کوچک تلقي کردهايم. جديگرفتن «اياک نعبد و اياک نستعين» عبادت مخصوص خداست و بايد دستهجمعي از او کمک بگيريم. من فکر ميکنم حنيفنژاد هم از اين کلمات، الهام زيادي ميگرفت. بعدها که از حنيفنژاد ميپرسيدند «قيام» يعني چه؟ ميگفت يعني جدي گرفتن، يعني پيگيري، يعني دغدغه داشتن. در سال دوم، سوم و چهارم دانشکده، شبهاي جمعه را به مسجد هدايت ميرفتيم. علاوه بر آن، شبهاي عيد و عزا هم مراسمي برقرار بود. به ياد دارم مهندس بازرگان در همين مسجد بود که سخنراني خود را درباره مساله وحي ايراد کردند که به صورت کتابي درآمده و هم اکنون جزو مجموعه آثار ايشان است. آقاي طالقاني ميگفت گاهي که من از آيهاي توشهگيري ميکنم، برق چشمان جوانان که آماده شنيدن قرآنند، چنان جرقهاي در ذهن من ايجاد ميکند که به مطلبي پي ميبرم که قبلا از راه فکرکردن روي آن آيه به آن نميرسيدم. همين مطلب را در جلد اول تفسير «پرتوي از قرآن» ذکر کردهاند. مطالب آقاي طالقاني ضبط نميشد ولي ايشان از زمستان 1341 به بعد که در زندان بودند –به جز مدتي محدود- يادداشتهاي خود را جمعآوري ميکرد و هر بخشي از آن را که تدوين ميکرد، من از طرقي که گفتن آن بحث مستقلي ميطلبد، از ايشان دريافت ميکردم و با يکي از دوستان براي حروفچيني به چاپخانه ميبرديم و سپس غلطگيري ميکرديم. يک مورد آن را که به ياد ميآورم، آقاي طالقاني را از زندان قصر براي پروندهخواني جهت دادگاه، به پادگان عشرتآباد ميبردند. من با دوچرخه از در زندان قصر، ماشين انتقال ايشان را که کاميون ريو بود، تعقيب کردم و به محض اينکه ماشين دم چراغ خطر شريعتي فعلي توقف کرد، به سرعت جزوه را از دست ايشان گرفتم. گاهي هم به عشرتآباد ميرفتم و تبادل جزوه ميشد. به هرحال يکي از افتخارات خود را اين ميدانم که بعد از 15 خرداد 42، جلد اول تفسير پرتوي از قرآن، درحالي که ايشان در زندان بود و هنوز دادگاهشان شروع نشده بود، به چاپ رسيد. به دليل فعاليتهايم حولوحوش دادگاه ايشان، بازداشت شدم و فرصت نکردم پرتوي از قرآن را بخوانم. اين درحالي بود که تعداد زيادي از آن را هديه ميدادم يا ميفروختم. البته بعدها به صورت جمعي روي اين تفسير کار زيادي کرديم و برخي از دستاوردهاي آن در مجله چشمانداز ايران به تفصيل آمده است. کتاب «زمان در متن دين» را نيز که ملهم از ديدگاه ايشان در پرتوي از قرآن است، جمعآوري کردهام که منتظر مجوز وزارت ارشاد است. پس از آزادي ايشان از زندان، حدود سالهاي 1347 تا 1350 دومرتبه به مسجد هدايت ميرفتم. يادم ميآيد يکبار روز عيد فطر براي فلسطينيها پول جمع کردند که معادل 17 هزار فرانک ميشد. زندهياد آقاي صدر حاجسيدجوادي اين پول را به من داد و من پس از سفر فرانسه، به لبنان رفتم و به اتفاق يکي از دوستان که در پايگاه فلسطينيها دوره ميديد، به ديدن يکي از فرماندهان فلسطيني به نام سعيد رفتيم و پولها را تقديم او کرديم. اين فرمانده فلسطيني که بعدا به شهادت رسيد، به ما گفت اين پولهايي که «فلوس فلوس» جمع شده و تکتک آن متعلق به مردمي است که به فلسطين علاقه دارند، صدبار از دلارهاي نفتي شيوخ عرب براي ما ارزشمندتر است. من در شهريور 1350 دوباره دستگير شدم و آقاي طالقاني هم به دليل حمايتي که از مجاهدين کرده بودند، به بافق و زابل تبعيد شده بودند. من در شهريور 1352 از زندان آزاد شدم و آقاي طالقاني را در يک مجلس عروسي که داماد، برادر شهيد و عروس، خواهر شهيد بود ملاقات کردم. ريشهاي ايشان تماما سفيد شده بود. به من گفتند که ميخواهم تو را ببينم. يک روز چهارشنبه از صبح تا ساعت 12 در منزلشان از محضرشان استفاده کردم که مباحث آن روز در جلد دوم کتاب خاطرات من (آنها که رفتند) به تفصيل آمده است. براي بار سوم در مرداد 1353 دستگير شدم و آزادي من در هشتم آبان 1357 همزمان با آزادي آيتالله طالقاني و آيتالله منتظري بود. يک روز بعد از آزادي، به منزل ايشان رفتم که جمعيت گريان زيادي در آنجا حضور داشت. مرا کنار خود نشاندند و گفتند مبادا نگران شوي که بينايي خود را از دست دادهاي، چشم همه ملت به دنبال توست، و ناراحت نباش که يک دستت قطع شده، همه ملت از تو دستگيري ميکنند. به من توصيه کردند به دوستان مبارز و مجاهد بگويم که مردم، انقلاب وسيعي کردهاند و مبادا که تنگنظريهاي درون زندان را به درون انقلاب بياورند. من اين توصيه را منتقل کردم ولي متاسفانه اين تنگنظريها به درون انقلاب کشيده شد و عوارض منفي زيادي به بار آورد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید