1394/4/6 ۰۹:۴۸
از جمله آثار ارجمند و پربار در حوزه اخلاق اسلامی تقریر درسهای اخلاق فقیه روشن ضمیر حضرت آیتالله حاج آقا روحالله خاتمی امام جمعه فقید یزد است که با عنوان «آیینه مکارم» یک بار در دهه 60 به صورت ناقص منتشر شده و اخیراً با اصلاحات و اضافات لازم تجدید چاپ شده است. معرفی این اثر ماندگار که شرح یکی از لطیفترین دعاهای امام سجاد(ع) – مکارمالاخلاق- است میتواند جایگاه شایسته عقل و نقل را در محضر اخلاق به بیان شخصیت وارستهای که علم و تقوا و رواداری و التزام دینی را در وجود خود فراهم آورده است، نشانگر باشد.
تبیین مناسبات دین و اخلاق با نگاهی به کتاب مکارمالاخلاق تألیف مرحوم آیتالله روحالله خاتمی(بخش اول)
از جمله آثار ارجمند و پربار در حوزه اخلاق اسلامی تقریر درسهای اخلاق فقیه روشن ضمیر حضرت آیتالله حاج آقا روحالله خاتمی امام جمعه فقید یزد است که با عنوان «آیینه مکارم» یک بار در دهه 60 به صورت ناقص منتشر شده و اخیراً با اصلاحات و اضافات لازم تجدید چاپ شده است. معرفی این اثر ماندگار که شرح یکی از لطیفترین دعاهای امام سجاد(ع) – مکارمالاخلاق- است میتواند جایگاه شایسته عقل و نقل را در محضر اخلاق به بیان شخصیت وارستهای که علم و تقوا و رواداری و التزام دینی را در وجود خود فراهم آورده است، نشانگر باشد. مقاله حاضردر دو بخش تنظیم شده است که بخش اول آن امروز تقدیم حضور خوانندگان گرامی میشود.
از اخلاق که سخن میگوییم چند سطح بحث را که درهم آمیختگی آنها معمولاً منشأ کژتابیها و خطاهای بسیاری میشود، باید از هم تفکیک کرد. بررسی هنجارهای اخلاقی و تطبیق آن در زندگی موضوع علم اخلاق است. بنابراین علم اخلاق به دو حوزه اخلاق هنجاری و اخلاق کاربردی تقسیم میشود. بررسی مبانی اخلاق و ارزشهای اخلاقی و پاسخ به پرسشهایی از قبیل اینکه چرا باید زیستاخلاقی داشت، موضوع فرا اخلاق یا فلسفه اخلاق است.
دانش اخلاق، شاخهها و شعبهها
فلسفه اخلاق از فلسفههای مضاف است که بهعنوان یک دانش سازمان یافته سابقه آن به زحمت از یک قرن تجاوز میکند، هرچند ریشهها و نشانههایی از آن را میتوان در مباحث اخلاق و کلام قدیم مشاهده کرد. همچنین باید دو سطح اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی را نیز از یکدیگر تفکیک کرد. اخلاق فردی عمدتاً ناظر به تهذیب نفس و روان آدمی است و رذایل و مکارم اخلاقی را در رابطه با سعادت اخروی یا شخصیت و منش تعریف میکند.
در این سطح از اخلاق، عدالت و راستگویی از آن جهت نیک و فضیلت است که تحقق آن به سعادت و رستگاری یا تعادل روان و تعالی روح انسان میانجامد. اخلاق اجتماعی اما صرفنظر از سعادت اخروی و حیات معنوی فرد به شکلگیری جامعهای متعادل و متوازن و در یک کلام جامعهای خوب نظر دارد. گویی که جامعه نیز همچون فرد، روانی دارد که میتواند متصف به فضایل یا رذایل اخلاقی شود. از این منظر همانگونه که میتوان از انسانعادل، صادق، امین، کریم و آزاده سخن گفت میتوان از جامعه عادل، آزاد، حق محور و... سخن گفت. اخلاق فردی بویژه در حوزه اخلاق کاربردی به بررسی راهها و روشهایی اهتمام دارد که فرد با تمسک به آنها بتواند روح خود را به زیور فضایل اخلاقی بیاراید. در حالی که اخلاق اجتماعی عمدتاً به راهها و روشهایی میاندیشد که مناسبات اخلاقی و عادلانه را در جامعه استوارتر و مستحکمتر میکند.
در اندیشه مدرن به هماناندازه که به اخلاق اجتماعی توجه شده، اخلاق فردی مغفول مانده است. متقابلاً در سنت اخلاق اسلامی و به طور کلی در سنت اخلاقی دوران ماقبل مدرن بر اخلاق فردی تأکید و از اخلاق اجتماعی غفلت شده است. در سنت اسلامی فرض بر این بوده است که جامعه اخلاقی نتیجه التزام آحاد جامعه به اخلاق فردی است.
این نظر بهرغم ظاهر موجه آن فرضی نادرست است از جمله به این دلیل که اساساً اخلاق فردی و اجتماعی مبانی متفاوتی دارند، اخلاق اجتماعی بر اساس مصلحت جمعی استوار است و مقصود از رعایت هنجارهای اجتماعی در آن از سوی اعضای جامعه نه تعالی و رستگاری آنان بلکه زندگی بهتر و بسامان جمعی است و این زندگی بهتر و بسامان نیازمند التزام بهنگرشها و باورها و نیز رفتارهایی است متفاوت از نگرشها و رفتارهای اخلاق فردی. اگر چه اخلاق اجتماعی مجموعهای از هنجارها و مناسباتی است که به تحقق جامعهای اخلاقی میانجامد، اما آن هنجارها و مناسبات از این حیث که به زندگی بهتر و بسامان تری میانجامد عمل میشود نه از این حیث که فضایلی اخلاقی هستند و موجب تعالی روح و رشد حیات معنوی فرد میشوند.
اخلاق فردی و اجتماعی، لازم و ملزوماند
اخلاق فردی و اجتماعی ناظر به ساحتهای متفاوتی از زندگی آدمی هستند و نمیتوان از یکی به نفع دیگری چشم پوشید و یکی را در جایگاهی برتر از دیگری نشاند. مرحوم مطهری البته به مناسبتی دیگر به نکتهای به غایت تأمل برانگیز اشاره میکند که در فهم تفاوت این دو سنت اخلاقی بسیار گویا است. او میگوید در اخلاق دینی ما به رابطه میان دو جنس مخالف حساسیت زیادی نشان دادهشده است تا آنجا که مثلاً از قرار گرفتن با جنس مخالف و نامحرم در فضای بسته نهی و تأکید شده در صورت قرارگرفتن در چنین شرایطی حتی المقدور باید در اتاق را بازگذاشت تا امکان سرک کشیدن دیگران وجود داشته باشد. این تدبیر در واقع ابتکاری پیشگیرانه به منظور اجتناب از پیامدهای سوء احتمالی است.
در فرهنگ غرب البته چنین حساسیتی وجود ندارد آنان در روابط دو جنس مخالف بیمبالات هستند اما در سطح قدرت وضعیت کاملاً عکس است. درغرب تمام تلاش صورت گرفته است تا اتاق قدرت اتاقی دربسته و غیر قابل نفوذ و نظارت نباشد و همواره مطبوعات و نهادهای مدنی امکان سرک کشیدن به حریم قدرت را داشته باشند، زیرا قدرت بدون نظارت فساد آور است. این در حالی است که ما به همان اندازه که به خلوت دو جنس مخالف حساسیت نشان میدهیم و گاه در این حساسیت به افراط میگراییم درباره خلوت قدرت بیمبالات و بیتوجهیم و اساساً به این نیندیشیده و نمیاندیشیم که فساد قدرت بینظارت به مراتب بیشتر، گسترده تر و زیانبارتراز فسادهای فردی است و اهمیت سرک کشیدن در خلوت قدرت بهمراتب بیش از اهمیت سرک کشیدن در خلوت نامحرم است. (مطهری، مجموعه آثار، جلد 13)
روابط متقابل دین و اخلاق
از موارد دیگری که بویژه در جوامعی همچون جامعه ما معمولاً به در هم آمیختگی و اغتشاش مباحث اخلاقی میانجامد نبود توجه به چگونگی رابطه میان دین و اخلاق است. این درهم آمیختگی شاید عمدتاً به علت غلبه تفکر فقهی بر اندیشه مؤمنان باشد. آنان چنین میاندیشند که فقه و اخلاق گسترهای واحد دارند و بلکه گستره فقه اعم ازگستره اخلاق است.
بنابراین احکام و تکالیف فقهی مؤمنان را از مرجعیت مستقلی به نام اخلاق بینیاز میکند و چنان چه رفتارهای خود را با شریعت تنظیم کنند لزوماً اخلاقی عمل کردهاند. بهعبارت بهتر مؤمنان در فضای اندیشهای غلبه فقه بر وجوه دیگر دین، به نحوی ناخودآگاه اخلاق را ذیل فقه و شریعت تلقی میکنند و براین تصورند اگر رفتارهای خود را براساس آموزههای فقهی سامان دهند لزوماً اخلاقی عمل میکنند.
این در حالیاست که در سنت کلامی ما مواردی را میتوان یافت که به روشنی بر هویت مستقل اخلاق از دین و بلکه تقدم اخلاق بر دین دلالت دارند. متکلمان ما اساس دینداری و عبودیت را بر اصلی اخلاقی استوار کردهاند و از قاعده اخلاقی «وجوب شکر منعم»، ضرورت دینداری و عبادت خداوند را نتیجه گرفتهاند. روشن است که «وجوب» در قاعده مذکور وجوبی اخلاقی است و نه فقهی. همچنین تلاش متکلمان بویژه شیعی و معتزلی در اثبات عدالت و حکمت خداوند و اثبات حسن و قبح ذاتی و عقلی افعال و... مسبوق به این فرض مسلم است که خداوند افعال و اوامر خود را براساس قواعد اخلاقی، عدالت و حکمت سامان میدهد.
فقیهان ما نیز با استناد به قواعدی نظیر قبح عقاب بلابیان و «کل ماحکم به العقل حکم به الشرع» و «قبح تکلیف مالا یطاق» عملاً بر ضرورت ابتنای شریعت و فقه بر قواعد مسلم اخلاقی یا دستکم بر ناسازگاری نداشتن شریعت و فقه با قواعد اخلاقی تصریح کردهاند. این ایدههای روشن در صورتی که با تلاش فیلسوفان و متکلمان مسلمان به منظومهای نظری و فلسفی در حوزه اخلاق و رابطه آن با دین میانجامید، میتوانست به تکامل اندیشه اخلاقی دینی و نیز رشد و تعالی اخلاقی جامعه دینداران بینجامد.
طی سالهای اخیر خوشبختانه روشنفکران دینی حوزه و دانشگاه به این بحث توجه ویژهای مبذول داشتهاند به طوری که حجم ادبیات تولید شده در این حوزه به هیچ روی با گذشته قابل مقایسه نیست و البته هنوز عرصه تفکر و تأمل در این باب فراخ است. تلاشهای مذکور این امکان را فراهم آوردهاند تا اولاً استقلال اخلاق از دین به حوزه خودآگاه ما راه یابد و ثانیاً برخلاف تصور اولیهای که در مغرب زمین شکل گرفت مبنی بر اینکه میتوان دین را به اخلاق فرو کاست و اخلاق را جایگزین دین کرد، این حقیقت روشنتر از پیش خودنمایی کند که دین و اخلاق چه در حوزه فردی و چه در حوزه اجتماعی نمیتوانند جانشین یکدیگر شوند، بلکه تنها میتوانند با یکدیگر تعامل و داد و ستدی سازنده و تعالیبخش داشته باشند. نقش سازنده اخلاق برای دین را دستکم در سطح کلامی میتوان در تلاشهای همهجانبه دینداران از دیرباز تاکنون در توجیه اخلاقی تعالیم و آموزههای دینی و نیز سیره اولیای دین مشاهده کرد.
همه ما از دیرباز به خاطر میآوریم سخنرانان بر فراز منابر به اتهام گسترش اسلام به پشتوانه شمشیر بشدت واکنش نشان میدادند و میکوشیدند دامان اسلام را از چنین اتهامی مبرا بدانند. آن تلاش مجدانه به روشنی به این دلیل صورت میگرفت که وجدان اخلاقی تحمیل عقیده بر دیگران را زشت و مذموم میداند. این تنها یکی از صدها مواردی است که طی آن دینداران میکوشند دامان دین را از ضد اخلاق پاک کنند و آموزههای دینی را برمبنای اخلاقی متینی استوار سازند. صرفنظر از برخی گرایشهای افراطی و خشونتطلب، مشکل دینداران در اصل نیاز دین به اخلاق نیست، بلکه این است که کارکرد این اصل را نه در مرحله استنباط فقهی بلکه در مرحله بعد از آن مورد توجه قرار میدهند. حال آنکه کاربست این اصل در استنباطهای فقهی، آن را از یک اصل بی محتوا و بی خاصیت که تنها به کار توجیهات و تفسیرهای بعد از وقوع و بعضاً ناموجه در تطبیق پارهای از احکام با قواعد اخلاقی میآید، فراتر میبرد و به شاخصی معیار در صحت استنباطهای فقهی بدل میکند. مطهری که میگفت «عدالت در سلسله احکام است. مقدسی ایجاب میکند که بگوییم هر آنچه خدا میکند، عادلانه است در حالی که صحیح آن است که بگوییم خداوند به مقتضای عدل عمل میکند.» به همین نکته توجه داشت. او با این سخن عدالت را در نسبت با شریعت، از اصلی بیمحتوا که کارکردش توجیه تعالیم و آموزههای دینی پس از استنباط بود، به اصلی مبنا در استنباط آموزههای دینی بدل میکرد و درصدد بود که هرم رابطه عدالت با فقه را بر قاعده بنشاند. این همان کاری است که باید در نسبت میان اخلاق و دین کرد. در این صورت اصولی همچون عدالت و دیگر اصول اخلاقی در نسبت با دین معنادار میشوند بدین معنا که کارکردشان از توجیه و تفسیر آموزههای دینی «بعد از استنباط» به یکی از مبانی «استنباط احکام دینی» ارتقا پیدا میکند. در این صورت است که فقهی خواهیم داشت سازگار با اخلاق و حقوق انسان.
سخن در این نیست که بدون دین میتوان اخلاقی زیست یا خیر. بیشک زیست اخلاقی بدون دین هم ممکن است. روشنترین دلیل بر امکان زیست اخلاقی بدون دین، وقوع آن است. به وضوح انسانهایی را میبینیم که به رغم ناباوری یا باور ضعیف به خداوند، رفتاری اخلاقی و انسانی دارند. اما در کنار این حقیقت نمیتوان انکار کرد که اخلاق مدعی بینیازی از دین در برابر این پرسش که بویژه در حوزه فردی چرا باید اخلاقی زندگی کرد، قادر به ارائه پاسخ روشنی نیست. چنین اخلاقی حتی اگر در توجیه التزام به اخلاق اجتماعی توفیقی داشته باشد- که البته جای اما و اگر بسیار دارد- در توجیه چرایی التزام به اخلاق فردی به غایت ناکارآمد است. اگر در سطح اجتماعی نگرش ابزاری و مصلحتجویانه احتمالاً تا حدودی بتواند زیست اخلاقی را توجیه کند، در سطح فردی به سختی بتوان با توسل به دلیل مصلحتاندیشانه ضرورت التزام فرد به قیود اخلاقی را توجیه کرد.
از اینرو میتوان گفت نخستین کمکی که دین به اخلاق میکند، توجیه زیستاخلاقی است. دین با ارائه تفسیری از جهان هستی که طی آن عالم هستی هدفمند، اخلاقی و حساس نسبت به اعمال انسان تبیین و تعریف میشود، میتواند نقشی مؤثر در توجیه نظری زیست اخلاقی و تضمین عملی التزام به اخلاق ایفا کند. همچنین کارکرد روانشناختی دین در تقویت انگیزههای زیست اخلاقی قابل انکار نیست. اینها تنها بخشی از خدمتی است که دین به اخلاق میکند. به طور کلی نقش و کارکرد دین برای انسان را میتوان در دو امر خلاصه کرد. «ذکر» و «تربیت». دین از یکسو از طریق آموزههای اعتقادی و عبادی، وضع و نسبت انسان را با عالم و آدم و «عهد» او را با خدا و در نتیجه با خلق خدا تنظیم میکند و از سوی دیگر با دستورات عبادی و اخلاقی در تربیت و تعالی روح و روان او ایفای نقش میکند. این هر دو کارکرد دین میتواند در تقویت انگیزهها، تحقق و تطبیق اخلاق در سطح فرد و جامعه نقشی بهسزا ایفا کند.
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید