1392/6/14 ۱۲:۳۹
حامد داراب: در ميان تفاسير متعددي كه درباره تنديس حضرت موسي، ساخته ميكل آنژ (۱۴۷۵- ۱۵۶۴) نوشته شده، تفسير فرويد (۱۸۵۶- ۱۹۳۹) از همه مشهورتر است. وي بيش از ده توصيف از اين مجسمه را بررسي نموده، او در تفسيرهاي خود كه طي مقالهاي با عنوان «موساي ميكلآنژ» اولينبار در سال ۱۹۱۳ ارائه كرده است، كوشيده تا نشان دهد كه شايد موضوع اصلي اين اثر، تجلي دو وجه از «قدرت» باشد: تقارن «قدرت» الهي و روحاني («ذوالقرنين»، لوحها، وحي، نيايش راحيل) در برابر «قوت و قدرت زميني» (نيروي تن و بازوان، ريش ستبر، نگاه ليا بر زمين) فرويد در مقاله خود مينويسد، حضرت موسي در اين تنديس، در حال فرود بر سكوي سنگي و مهار خشم خود است، نه برخاستن. با اين همه موضوع پژوهش اين روانشناس، عصبشناس و پايهگذار رشته روانكاوي و ترجمه فارسي اين كتاب به همت محمود بهفروزي كه تازگيها به وسيله انتشارات «جامي» به پيشخوان كتابفروشيها آمده است، باعث شد به گفتوگويي با محمد صنعتي(۱۳۲۴) بنشينم و از اين روانپزشك، نويسنده، منتقد ادبي و دانشيار دانشگاه علوم پزشكي تهران درباره رابطه فرويد با ادبيات، هنر و زيباييشناسي بپرسم.
***
در آغاز بايد بگويم بسيار شنيدهايم كه درجه اعتبار تفسيرهاي فرويد از آثار هنري و ادبي را بسيار بالا ميدانند و بر اين باورند كه اساسيترين تأثيرها را در نظريههاي روانكاوانهاش داشته است، از اين رو مايلم نگاه شما به اهميت نقش تفسيرهاي فرويد از آثار هنري و تأثير آن در تكوين و ساماندهي نظريه ناخودآگاه را بدانم؟
فرويد، در ابتدا كارش باليني بود. او در آغاز يك پزشك بود و بعد وارد نوعي كار روانپزشكي براي درمان بيماران هيستريك شد كه بيشتر از طريق هيپنوسيسم يا به قول فارسي زبانان هيپنوتيزم بود. در حين انجام اين كار متوجه شد كه بيماران بخشي از علائم و رفتارهايشان آگاهانه نيست و از آنجا فكر ناخودآگاه آغاز شد كه البته نطفه آن در قرن نوزدهم در كارهاي فيلسوفان رومانتيسيست يا نزديك به آن مانند شوپنهاور و بعد از آن در كارهاي نيچه وجود داشت. بنابراين فكر ناخودآگاه چيز خلقالساعهاي نبود كه فرويد ناگهان به آن رسيده باشد، در اصل مفهومي بود كه با تلاشهاي فرويد و بروئر كه روي بيماران هيستريك كار ميكردند، آرامآرام داشت شكل امروزينش را ميگرفت. با اين حال فرويد وقتي متوجه اين شد كه بخش اعظم رفتارهاي ما؛ منظورم نه تنها بيماران بلكه افراد به اصطلاح سالم، مانند اكثريت مردم جامعه، همه و بدون استثنا، تحت تأثير انگيزههاي ناخودآگاه عمل است، فهميد كه بخشي از يافتههايش باليني است، يعني در كار با بيماران كشف شده و مشاهده شده است. او براي اثبات اين امر، مسيرهايي را پيش گرفت. اول آنكه به روياهاي بيماران توجه كرد، چراكه وقتي شما يا بنده خواب ميبينيم با مغز خود خواب ديدهايم، بنابراين آنچه در حافظه داريم يا قبلاً تجربه نمودهايم و اكنون به آن آگاهي نداريم در خوابهاي ما ظاهر ميشود. او همچنين براي اثبات يافتهاش از تعبير و تفسير رفتارهايي كه به آن ميگوييم «پيراكنش» استفاده كرد كه رفتارهايي است مثل لغزش كلام، لغزش نوشتار و كارهايي كه انسان بدون آنكه متوجه باشد و بخواهد، انجامشان ميدهد. راه سومي كه فرويد براي اثبات ناخودآگاه داشت، رجوع به فرآوردههاي فرهنگي بود. اين فرآوردهها تشكيل شده از اسطورهها، میتولوژي، فولكلور، ادبيات و هنر بود و به همين جهت ميبينيم كه فرويد مقالهاي در مورد كارهاي لئوناردو داوينچي دارد يا در مورد داستايوفسكي و برادران كارامازوف يا در مورد ميكلآنژ كه همين «موساي ميكلآنژ» است. او همچنين بررسيهايي در مورد نمايشنامهنويساني مانند شكسپير و ايبسن دارد. فرويد فرزند مدرنيته بود، فرد بسيار فرهيخته و كتابخواني بود، بنابراين نهتنها با علم پزشكي، بلكه با هنر و ادبيات و فرهنگ آشنايي داشت و در واقع از اين منابع ادبي و هنري استفاده ميكرد براي آنكه ناخودآگاهي را كه خودش صورتبندي كرده بود ارائه و توضيح بدهد و اين اهميت تفسيرهاي فرويد در نظريه ناخودآگاه است. همچنين مسأله «عقده اديپ» او نيز مربوط به نمايشنامه «اديب، شهريارِ» سوفوكل است كه بعد، آن نظريه را در «هملت» شكسپير پيگرفت و سپس در نمايشنامه «برادران كارامازوف» بنابراين رابطه فرويد با مسأله زيباييشناسي، علاوه بر اينكه از ادبيات و هنر طبعا لذت ميبرد، اين بود كه آنها را در يك كار بين رشتهاي در رابطه با روانكاوي و اثبات نظريههاي روانكاوي به كار ميبست و در آنجا بود كه اساسا «مكانيزم دفاعي والايش» را مطرح كرد و گفت كه انرژي جنسي «ليبيدو» كه همان انرژي زندگي ماست، قسمت اعظمش بايد صرف خلاقيت شود تا ما بتوانيم يك انسان متمدن عادي باشيم و اين در واقع يكي ديگر از تفسيرهاي مهم فرويد است.
در اين ميان اما برخي معتقدند كه زيگموند فرويد به تنديس «موساي ميكلآنژ» علاقه بسيار شديدي داشت تا آنجا كه اغلب تفسيرهايش را بر اساس آن پايريزي نمود. ارزيابي شما نسبت به چنين نگاهي چگونه است؟
اتفاقا در ابتدا به سوفوكل علاقه داشت و به شدت روي مساله «اديپ» كار ميكرد. همچنين مقالهاي در مورد «برادران كارامازوف» دارد كه بسيار مفصل است و اينها نشان ميدهد او بر هر آنچه در حوزه پژوهشاش مفيد و موثر بوده توجه داشته است. اما اگر به ميكلآنژ نگاهي از سر علاقه داشته هم به بهانه آن است كه او در يك خانواده يهودي به دنيا آمده و با فرهنگ ابراهيمي بزرگ شده؛ بنابراين اگر از توجه او به موسي و بهخصوص «موساي ميكلآنژ» صحبت ميشود در رابطه با اين مورد است. البته اين مساله وجود دارد كه «موساي ميكلآنژ» درباره زندگي خود فرويد نيز هست. يعني به طور ناخودآگاه «موساي ميكلآنژ» ارتباط پيدا ميكند با بعضي از انگيزههاي ناخودآگاه شخص فرويد. در زماني كه در واقع حواريانش او را ترك ميكردند، همانگونه كه امت موسي به دنبال گوساله سامري رفتند و موسايي كه از كوه طور بر ميگشت با يك تعداد از پيرواني كه به دنبال گوسالهپرستي رفته بودند مواجه شد. وگرنه اينگونه نيست كه علاقه فرويد به طور خيلي خاص به ميكلآنژ باشد يا داوينچي. علاقه او به هنر بود و هنر را هم در رابطه با اثبات عقايد و نظريههايش به كار ميبرد.
جاي پرسش است كه فرويد در اين آثار به دنبال چه نكته مشخصي بود. يعني انتخاب آثار مورد پژوهش خود در ميان انبوهي اثر معتبر و صاحبنام را بر چه اساس به چنين آثاري اختصاص داد؟
آنچه براي فرويد در هركدام از اين آثار، چه در «هملت» چه در «برادران كارامازوف» و چه در «موساي ميكلآنژ» نقطه محوري و مشترك مينمايد، مساله ميل پدركشي است. يعني آرزوي پدركشي در همه اينها مطرح است و آنچه را كه فرويد دنبالش ميگشت اثبات اسطوره «اديپ» بود كه در آن ميل به پدركشي وجود دارد. البته اين ميل در «اديپ» و «امت موسي» ناخودآگاه است اما در «برادران كارامازوف» خير؛ در اصل منجر ميشود به پدركشي، چيزي كه شايد در بعضي نقاط ديگر جهان ميشود ديد مثل نكتهاي كه من در مقالهاي تحت عنوان «اديپ ما با اديپ غربي» گفتم. در اديپ ما و اديپ غربي به اين نكته اشاره كردهام كه اديپ فرويد كه اديپ سوفوكل بود درواقع اديپ يوناني است كه آرزوي پدركشي دارد نه نيت آگاهانه آن را؛ درحالي كه فرض كنيد در قصه «حصار و سگهاي پدرم» يا بسياري قصههاي ديگر در جامعه ما، پدركشي گاه آگاهانه است همانگونه كه پسركشي آگاهانه است مثل كشتن پسران فريدون. و اينها تفاوتهاي فرهنگي است.
گويا روانشناسي به طرز عجيبي با ادبيات و هنر پيوند خورده است، در زماني يك اثر هنري يا ادبي محلي ميشود براي آنكه يك نظريه روانكاوانه به اثبات برسد و پس از آن، بسياري مكاتب ادبي و هنري تحت تأثير از انگيزههاي روانكاوانه و تفكرات روانشناختي شكل ميگيرند.
بله، فرويد مقالهاي دارد تحت عنوان «تأثير روانكاوي» بر علوم و فنون ديگر و در آنجا معتقد است كه روانكاوي روي هنر و ادبيات، جامعهشناسي، انسانشناسي و ديگر علوم انساني تأثير عميق خواهد گذاشت و امروز گذاشته است. اين فقط يك ادعا نبود و بعد از فرويد هم ميبينيم كه اين تأثير به شدت گسترش پيدا كرد. در زمان خود فرويد يعني در دهه ۱۹۲۰ و حتي قبل از آن مكاتبي كه به ناخودآگاه توجه كردهاند مانند دادائيستها، سوررئاليستها، اكسپرسيونيستها و غيره به شدت يا بهصورت غيرمستقيم يا مثل سوررئاليستها مستقيما از نظريههاي فرويد براي خلق آثارشان استفاده ميكردند. ترديدي نيست كه وقتي آثار اين فراواقعگرايان را ميبينيد پيوسته به ناخودآگاه ميپردازد چه افرادي كه در دهههاي ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در سينماي اروپا بودند چه معاصرينشان مانند ديويد لينچِ امروزه بخش زيادي از سينماي معاصر تحت تأثير موشكافيهاي روانكاوانه و روانشناختي است و همينطور جنبههاي ديگر هنر. زماني در دهههاي ۱۹۶۰، ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ بود كه بيشتر هنرمندان يا نويسندگان بزرگ اروپا و آمريكا خودشان تحت روانكاوي قرار ميگرفتند يا آدمهايي مانند توماس مان بودند كه خودش را جزئي از خانواده روانكاوي ميدانست و به همين جهت است كه آگاهي به روانكاوي براي هنرمند معاصر تقريبا يك ضرورت شده است و اگر كه مطالعه نداشته باشند آن وقت ممكن است معاصر خودشان نباشند.
شما در كتاب تحسين شده خود «صادق هدايت و هراس از مرگ» درباره صادق هدايت و ابعاد روانكاوانه نوع نويسندگياش سخن گفتهايد، آيا بر اين باوريد كه ما ميتوانيم صادق هدايت را بهخصوص با اثري همچون «بوف كور» كه ابعاد روانشناختانهاش بسيار مشهود و مشخص است، تا آنجا كه بسياري آن را اثر سوررئال هدايت معرفي ميكنند؛ به عنوان يكي از نويسندههايي كه تحت تأثير مسائل مربوط به ناخوداگاه بود، معرفي كنيم؟
حتما، در آن كتاب كه متاسفانه در سالهاي گذشته جلوي تجديد چاپش به دلايل نامعقولي گرفته شده نيز گفتهام كه هدايت شايد اولين نويسنده ايراني بود كه با اين وسعت و همزمان با انتشار كتابها يا تاليفهايي كه در حوزه روانكاوي وجود داشت، خودش را هماهنگ ميكرد. به همين جهت هم اثري مثل «بوف كور» يا «سه قطره خون» و بسياري ديگر از آثارش تحت تأثير اطلاعاتش در مورد نظريههاي روانكاوي است. آگاهي روانشناسانه يك نويسنده يا سينماگر را وادار ميكند كه علاوه بر تاكيد و تكنيك با دقت بيشتري به جهان انساني و انسان نگاه كند، سطحينگر نباشد و تيپسازي نكند؛ وادارش ميكند كه انسان را بشناسد يا خودش را بشناسد و در آثارش بازتوليد كند. اگر چنين چيزي باشد و مثلاً يك نويسنده به آن رسيدگي كند به نظر من موفق ميشود به خلق يك شاهكار دست بزند، يا صادقانهتر اينكه نمونه انساني كه حداقل، خودش است را بازتوليد ميكند.
اجازه دهيد بپرسم كه فرويد چه شكلي از فهم يا تبيين را در ذهن داشت؟ به بيان دقيقتر، ميدانيم كه فرويد در سال ۱۹۱۳ يعني زمان تاريخ نگارش مقاله ميكلآنژ، شمار زيادي از پديدههاي رواني، چه طبيعي و چه آسيبشناختي را مورد مداقه روانكاوي قرار داده بود، پديدههايي چون: روياها، خطاها [يا همان لغزشهاي كنشي (parapraxis)]، لطيفهها، علائم بيماري، انواع رواننژنديها و خيالپردازيها. كداميك از اين پديدهها براي فهمِ هنر، به عنوان الگو جور درميآيد، طوري كه به الگويي براي تبيين برسيم؛ البته اگر چنين پديدهاي موجود باشد؟
اينكه اصطلاح تبيين هنر را به كار ميبريد من موافقش نيستم كه هنرمند ميبايد خودش را لزوما اسير مكاتب بكند چه اين مكتب هنري باشد چه سياسي يا فلسفي يا ادبي. وقتي شما در چارچوب يك مكتب اسير شديد، بخشي از آزادي بيان خود را به عنوان يك خالق هنري گرفتهايد. فرويد هيچگاه تلاش نكرد كه يك چارچوب براي خلق آثار هنري ارائه كند، او تلاش كرد بفهمد ذهن هنرمند وقتي اثري را خلق ميكند چگونه كار ميكند و چه در آن وجود دارد كه منجر ميشود به خلق چنين اثري و البته چرا. اين تفاوت ميكند با اينكه بخواهد تعريفي براي هنر دهد يا آن را در چارچوب محدود كند. كار او مانند كار ارسطو نيست. روانكاوي قرار نيست سرور و سالار هنر و ادبيات بشود چنانكه بوطيقاي ارسطو شد. بوطيقاي ارسطو دستورالعمل است كه هنرمند بايد چه بكند و چه نكند درحاليكه روانكاوي در واقع بهعنوان يك همكار هنر است و در واقع بين هنر و ادبيات و روانكاوي تعامل است. يعني همانگونه كه هنر اين كمك را به روانكاوي كرد كه فردي مثل فرويد و ديگر مولفها از ملانيكلاين تا لاكان توانستند از طريق ادبيات به نظريات روانكاوانه برسند؛ به همان ترتيب هم نظريههاي روانكاوانه كمك ميكند به هنرمندان كه درك بهتري از جهان انسان و خودشان داشته باشند و براساس شوق هنري كه دارند و تكنيكهايي كه از هنر خودشان ميشناسند بتوانند آثار هنري ماندگارتري خلق بكنند. نظريه فرويد از نگاه من رابطه خدايگان و بندگي كه بين فلسفه و هنر مطرح بود نيست كه يك فيلسوفي مثل ارسطو براي شعرا و نمايشنامهنويسان دستورالعمل مينوشت.
فرويد ميگويد اگر نتواند براي خودش منبع لذتِ اثري هنري را تبيين كند، در كسب آن لذت با مشكل عجيبي روبهرو خواهد بود، آيا ما بايد همانطور كه خودِ فرويد ميخواهد، اين كلمات را بهعنوان اقراري كاملاً شخصي فرض بگيريم؟ يا اينكه غرابتِ وضعيت ايجادشده براي فرويد صرفا فهمي عميقتر است، ناشي از آن كه خويش را واجد طبيعتي بشري يا تحققي از ماهيت انسان ميداند؟
ابدا نبايد آن را فرضي بدانيم. آيا اگر براي يك فرد سنتي ايراني، كه تا به حال موسيقي سمفوني نشنيده است يك كنسرت پيانو يا اپرا بگذاريم لذت خواهد برد؟ مسلما آن را چيزي خستهكننده يا حتي احمقانه تلقي ميكند. همچنين اگر براي يك فرد غربي موسيقي سنتي ايراني بگذاريم خوابش ميبرد. هر كسي كه مصرفكننده هنر يا مخاطب هنر است ميبايست بداند و ياد گرفته باشد از هنر چگونه لذت ببرد در اين كار هنري چه چيز لذتبخشي وجود دارد من به ياد ميآورم كه يك انگليسي ميرود به ونيز و شهر را تماشا ميكند و متوجه زيباييهايش نميشود، باز ميگردد و بعد روزي كتابي درباره زيباييهاي ونيز ميخواند و يكبار ديگر به ونيز ميرود و اينبار ميداند كجاي شهر را بايد تماشا كند و چگونه تماشا كند و بسيار هم لذت ميبرد. بنابراين آنچه كه فرويد گفته هم در اين رابطه است كه من تا هنري را نشناسم يا ندانم يك تصوير خوب سينمايي چيست؟ يا در يك تابلو رنگها را چگونه و در چه مفهومي به كار بردهاند؟ طبعا آن لذت لازم را نخواهم برد. اما حرف فرويد معناي ديگري هم دارد و آن اين است كه ميگويد من وقتي ميفهمم كه رابطه كاراكترها در يك قصه يا يك نمايشنامه با يكديگر چه بوده است يا مثلاً چه ميشود كه هملت اينقدر ترديد دارد و عملي قاطع نميكند؟ هدفش را وقتي ميفهمم كه بدانم او به گونهاي در ناخودآگاهش در قتل پدر با عموي خود شريك بوده. بنابراين اكنون در كشتن عمو ترديد ميكند. اديپ نيز به همين ترتيب، بنابراين آنچه او گفته است يك نظر شخصي نيست. هم از نظر تكنيكهاي هنري و هم از نظر انگيزههاي روانشناختي ناخودآگاهي كه در آنها به كار ميرود زماني كه ما آگاهي به آن داشته باشيم بيشتر لذت خواهيم برد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید