1392/6/14 ۱۱:۰۸
بسياري بهواسطۀ اينکه دو کتاب دگرگوني بزرگِ پولاني و راه بندگيِ هايک در يک سال، يعني 1944، منتشر شدهاند، اين دو کتاب را در برابر هم قرار دادهاند. اين دو کتاب در چه محورهايي در برابر هم قرار ميگيرند و مباحث يکديگر را نقض ميکنند؟ چه زمينهاي وجود داشت که اين دو کتابِ متضاد بر بستر آن نوشته شدند؟
بسياري بهواسطۀ اينکه دو کتاب دگرگوني بزرگِ پولاني و راه بندگيِ هايک در يک سال، يعني 1944، منتشر شدهاند، اين دو کتاب را در برابر هم قرار دادهاند. اين دو کتاب در چه محورهايي در برابر هم قرار ميگيرند و مباحث يکديگر را نقض ميکنند؟ چه زمينهاي وجود داشت که اين دو کتابِ متضاد بر بستر آن نوشته شدند؟ هم پولاني و هم هايک به قصد تبيين ظهور فاجعهاي در تمدن اروپايي به نگارش کتابهاي خويش روي آوردند که با جنگ جهاني اول سر باز کرده و با بحران بزرگ اقتصادي استمرار يافته و با ظهور فاشيسم نه فقط در آلمان و ايتاليا بلکه در اقصينقاط جهان تشديد شده و نهايتاً با جنگ جهاني دوم به اوج رسيده بود. نوک پيکان حملۀ پولاني مشخصاً معطوف بود به نمايندگان سنت اقتصاد ليبرال خصوصاً در اروپاي مرکزي طي حدفاصل دو جنگ جهاني که لودويگ فون ميزس قطعاً برجستهترين چهره و هايک نيز يقيناً برجستهترين شاگرد در اين ميان بهحساب ميآمد. هايک در راه بردگي چندان نوآوري نداشت و بيشتر در نقش سخنگوي سنت ليبراليسم اقتصادي بين دو جنگ جهاني ظاهر شد. پولاني در دگرگوني بزرگ از هايک اصلاً نام ميبرد، هايک نيز البته در راه بندگي از پولاني. بااينحال، پولاني و هايک از سه جهت در قطب مخالف يکديگر جاي داشتند: دربارۀ خوانش تاريخ گذشته و تبيين لحظۀ اکنون و تعيين مسير آينده، يعني دربارۀ همهچيز. هايک در امتداد سنت ليبرال به نظريۀ نظم خودجوش بازار معتقد بود، هم از حيث تکوين تاريخي نظام بازار و هم از حيث طرزکار چنين نظامي. پولاني، برعکس، با اتکا بر تاريخ اقتصادي و سياسي نشان داد که هم استقرار و هم استمرار نظام بازار اصلاً محصول اقدام هدفمند دولت در صيانت از منافع طبقاتي فرادستان بوده است. اين نوع بازخواني پولاني از گذشته اصولاً مدتهاي مديدي است که ايدۀ نظم خودجوش بازار را عميقاً بياعتبار کرده و نشان داده چنين سنتي تا چه حد با تاريخ اقتصادي و سياسي اصولاً بيگانه است. هايک اگر بر سرشت خودجوش نظم بازار تأکيد ميکرد، برعکس، مقاومتهايي را که در برابر نظام بازار شکل ميگيرد به سبک ليبرالهاي اقتصادي اصولاً محصول نوعي توطئۀ جمعگرايانه ميدانست. پولاني، با صد و هشتاد درجه اختلاف، به اتکاي روايتي تاريخي نشان داد که مقاومتهايي که در برابر استقرار و استمرار نظام بازار به عمل ميآمد کاملاً خودجوش بوده است. اين نوع بازخواني تاريخ نشان ميدهد هايک و ساير ليبرالهاي اقتصادي تا چه اندازه اسير توهم توطئه بودهاند. پولاني معتقد بود خطوط اصلي تاريخ اجتماعي سدۀ نوزدهم و نيمۀ اول سدۀ بيستم بر اساس تعامل ميان همين دو محور شکل گرفته بودند: يکي همين پروژۀ دولتساختۀ بازاريکردن جامعه از بالا و ديگري نيز جنبش خودجوشِ جامعه از پايين براي صيانت از خود در برابر لطمههايي که اصل سازماندهندۀ ليبراليسم اقتصادي به بافت حيات اجتماعي وارد ميکرد. برخورد ميان اين دو حرکت ناهمسو را پولاني منبع فاجعهاي ميدانست که در شرف نابودي تمدن اروپايي بود. اين برخورد بهنوبۀخود تعبير ديگري است از ناسازگاري ميان سرمايهداري و دموکراسي راديکال. دموکراسي راديکال درواقع ابزار تأثيرگذاري و تحقق خواستههاي طبقات مردمي بود. سرمايهداري نيز ابزاري براي استقرار و استمرار انحصار بورژوازي در امر کنترل بر توليد و توزيع و ممانعت از تحقق ارادۀ مردمي. فاجعه اصولاً محصول رويارويي اين دو ارادۀ معطوف به قدرت بود. يا سرمايهداري بايد کنار گذاشته ميشد يا دموکراسي. فاشيسم در زماني که هايک و پولاني در بحبوحۀ جنگ جهاني دوم مينوشتند راهحلي براي برونرفت از همين بنبست به دست ميداد: حفظ سرمايهداري به قيمت نابودي تمامعيار همان حد از آزادي و دموکراسي سياسي که در جوامع غربي برقرار شده بود. راهحل ديگري که از چند دهه قبلتر با انقلاب اکتبر در روسيه رو به تحقق داشت نابودي سرمايهداري بدون تعريف پروژهاي مشخص براي استقرار و تقويت دموکراسي بود. راهحل هايک عبارت بود از حفظ و تعميق سرمايهداري و برقراري حداقلهايي از دموکراسي سياسي در حدي که براي سرمايهداري هيچ خطري نداشته باشد. اما راهحلي که پولاني به دست ميداد عبارت بود از سوسياليسم، يعني کنارگذاري سرمايهداري به همراه پروژهاي براي ارتقاي دموکراسي سياسي بورژوايي به سطح دموکراسي راديکال. راهحل فاشيستي با پايان جنگ به شکست ختم شد. راهحل سويتي در آستانۀ آخرين دهۀ سده بيستم به تاريخ پيوست. در فرداي پايان جنگ جهاني دوم نه راهحل هايک در دستور کار کشورهاي غربي قرار گرفت و نه راهحل پولاني. حرف اول را راهحل کينزي ميزد: مهار زدن بر منطق سرمايه به قيمت تأمين حداقلهايي از حقوق اقتصادي و اجتماعي به دست دولت براي همۀ شهروندان. اين يعني سوسيال دموکراسي که درصدد برقراري نوعي سازش طبقاتي ميان بورژوازي و طبقات مردمي است. سوسيال دموکراسي بعد از چند دهه موفقيت در اواخر دهۀ 60 ميلادي و اوايل دهۀ 70 به بنبست نهايي خودش رسيد و نشان داد که تحقق اهداف ستودني سوسيالدموکراتها با اقتضائات انباشت سرمايه در درازمدت اصلاً سازگاري ندارد و ازاينرو سوسيال دموکراسي نميتواند راهحلي پايدار باشد. سازش طبقاتي ميبايست به نفع يکي از طرفين نزاع به کنار نهاده ميشد. اينجا خوابي که هايک چند دهه قبلتر ديده بود با برآمدن نوليبراليسم به حقيقت پيوست: کنارگذاري پروژۀ سازش طبقاتي به نفع سرمايه و به زيان کار و بازگشت به سرمايهداري بنيادگرا به همراه حداقلهايي از دموکراسي سياسي در حدي که حيات سرمايه را تهديد نکند. به تجربۀ تاريخ دهههاي اخير ديدهايم که تعميق سرمايهداري از سويي به مدد اقناع تودهها با تکيه بر سازوبرگهاي ايدئولوژيکي چون سينما و ادبيات و رسانهها و هنرهاي زيبا و دانشگاه و غيره به وقوع پيوسته و از ديگر سو نيز به ياري سرکوب تصريحي يا تلويحي با تکيه بر نهادهايي چون زندان و قانون و نيروهاي نظامي و کلاً ماشين سرکوبگر دولت. هم آن اقناع و هم اين سرکوب کماکان برقرار است اما کليت نظام سرمايهداري جهاني از بحران سال 2008 به بعد با دستاندازهاي سنگيني روبهرو شده است. راهحل پولاني در حکم رگهاي از سنت سوسياليستي کماکان چشم به آينده دارد. منتقدان پولاني او را بهخاطر ستايش از جوامع ماقبل سرمايهداري مورد انتقاد قرار دادهاند. به نظر آنها اين جوامع که پولاني، آنها را به دليل تبعيت نظام اقتصادي از نظام اجتماعي ميستايد، داراي نظامي سلسلهمراتبي و تبعيضآميز بودهاند. به نظر شما اين انتقاد بجاست؟ بههيچوجه. پولاني چشم به آينده داشت نه به گذشته. حجم اين نوع انتقاد در مجموعۀ نوشتههاي انتقادي که دربارۀ پولاني منتشر شده است کم نيست اما معتقدم وجه مشترک همهشان عبارت است از گاه بدخواني مشهورترين نوشتۀ پولاني يعني همين کتاب دگرگوني بزرگ و گاه نيز کمخواني نوشتههايي از پولاني که پس از جنگ جهاني دوم دربارۀ اقتصادشناسي جوامع باستاني و ابتدايي به انتشار رسيد. پولاني نه مستقيماً انسانشناس اقتصادي بود و نه مشخصاً مورخ اقتصادي اما از دادههايي که انسانشناسان و مورخان اقتصادي فراهم آورده بودند استفادۀ گستردهاي ميکرد براي نظريهپردازي دربارۀ سازمان اقتصادي جوامع ابتدايي و باستاني. هدفش از چنين مطالعاتي غالباً نه شناخت کليت اين يا آن جامعه بلکه نظريهپردازي دربارۀ نحوۀ تبعيت انگيزهها و رفتارهاي بهاصطلاح اقتصادي از حيات اجتماعي جامعه بود. به همين دليل نيز مثلاً سازماندهي روابط جنسي و مناسبات قومي و ساير مقولههايي از اين دست را فقط تا جايي به بحث ميگذاشت که مستقيماً در سازماندهي معيشت سهم داشتند. ميخواهم بگويم انواع سلطههاي جنسيتي و قوميتي و نژادي را ميديد اما بهرسم انتزاع ميکوشيد ناديده بگيرد. به اين معنا اگر گهگاه ستايشي نيز در کارش نمود مييافت نه ستايش از کليت جوامع پيشاسرمايهداري بلکه تحسين فقدان انگيزۀ سودجويي و فقدان اصل کار در ازاي اجرت و فقدان هرگونه نهاد متکي بر انگيزههاي اقتصادي در امور توليد و توزيع بود. هيچ حس نوستالوژيکي به جوامع پيشاسرمايهداري نداشت بلکه فقط درصدد احياي عدم تبعيت حيات اجتماعي از انگيزۀ سود اقتصادي در جامعۀ آينده بود، آنهم به مدد برپايي نوعي دموکراسي راديکال در نحوۀ تخصيص منابع. اين به زبان امروزي يعني حد اعلاي دموکراسي چندان که حيات جامعه نه تحت حاکميت انگيزۀ سودجويي اقتصادي که فقط بازتاب منافع بخش کوچکي از اعضاي جامعه است بلکه تابع منافع اجتماعي جمهور مردم در امر توليد و توزيع باشد. چنين چيزي فقط در چارچوب سوسياليسم دموکراتيک ميسر است. سوسياليسم دموکراتيک نه در گذشته بلکه احتمالاً جايي در آينده به انتظار ما نشسته است. پولاني در کتاب دگرگوني بزرگ بسياري از پيشفرضهاي نظريهپردازان اقتصاد بازار را زير سؤال ميبرد اما بااينحال اکنون اين کتاب را بيشتر کتابي در حوزۀ علوم اجتماعي ميدانند تا کتابي در حوزۀ نظريۀ اقتصادي. شما کتاب را در چه گروهي قرار ميدهيد و فکر ميکنيد چرا اين کتاب در حوزۀ نظريۀ اقتصادي مورد توجه قرار نگرفته است؟ آنچه گفتيد نه صرفاً سرنوشت کتاب پولاني بلکه تقدير بخش اعظم انديشههاي اقتصادي چپ راديکال بوده است. جريان اصلي علم اقتصاد اصولاً بسياري از انديشههاي معارض با خودش را در دايرۀ نظريهپردازي اقتصادي لحاظ نميکرده است. پولاني که جاي خود دارد، حتي مارکس را نيز واجد نظريۀ اقتصادي نميدانند و به قلمرو جامعهشناسي تبعيدش ميکنند. مشکل از چپ راديکال نيست. پروژۀ جريان غالب علم اقتصاد که تحکيم سرمايهداري را در دستور کار دارد با پروژۀ چپ راديکال که در پي جنبش رهاييبخش است از اساس با هم متفاوت هستند. وجه مشترک همۀ نظريهپردازان چپ راديکال اين است که در چارچوب مناسبات قدرت به تحليل اقتصادي مبادرت ميورزند، در چارچوبي به مراتب گستردهتر و واقعبينانهتر از چارچوب تحليلي اقتصاددانان جريان غالب. جريان غالب علم اقتصاد همواره به مقولۀ قدرت در شکلهاي گوناگونش بس بيتوجهي کرده است. اقتصاددانان جريان غالب همواره به جد کوشيدهاند تا در تحليلهاي اقتصادي بهلطايفالحيل نقش مناسبات قدرت را مخفي نگه دارند، مناسبات قدرت ميان نيروي کار و سرمايه، ميان کشورهاي توسعهيافته و کمترتوسعهيافته، ميان فرادستان و فرودستان، ميان حاشيه و متن، هر نوع مناسبات قدرت که عامل استمرار هرگونه سلطه است. قدرت به معناي توانايي افراد و نهادها در واداشتن ديگران به اطاعت و پيروي از برخي اهداف خاص است. زيانبارترين مشخصۀ دستگاه فکري اقتصاددانان جريان غالب عبارت از اين است که مناسبات قدرت را از دايرۀ پژوهشهاي خويش بيرون کردهاند. دقيقاً همين اقدام چپ راديکال در واردسازي مناسبات قدرت به تحليلهاي اقتصادي است که ما را به فراسوي دايرۀ تنگ گفتمانهاي مرسوم علم اقتصاد ميکشاند. وقتي از اين دايرۀ تنگ فراتر ميرويد با رگههايي از اجزاي مقوم حيات اقتصادي مواجه ميشويد که تلاش براي نظريهپردازيشان را اقتصاددانان جريان غالب اصولاً بيرون از دايرۀ نظريۀ اقتصادي ميانگارند. چنين رويکرد تنگنظرانهاي اصلاً قابلستايش نيست اما کاملاً قابلفهم است. اقتصاددانان جريان غالب مثل اعضاي يک قبيله ميکوشند مرزهايي ميان خوديها و غيرخوديها ترسيم کنند تا معلوم شود چه کساني عضو قبيله هستند و چه کساني نه. فرق اعضاي قبيله با ديگران از رهگذر نظامي از ارزشها مشخص ميشود که درون قبيله شکل ميگيرد. بقاي قبيله مستلزم صيانت از همين ارزشها است. اگر اعضاي قبيله به مرزهايي که نظام ارزشها ميان آنان و ساير جهان ترسيم ميکند معتقد و پايبند باشند، قبيله به يگانه جهان موجود بدل ميشود، مرزهاي قبيله به مرزهاي جهان، نظام ارزشهاي مقبول در قبيله نيز به يگانه نظام ارزشها در جهان. قبيلۀ کوچک به جهان بزرگ بدل ميشود. برترينهاي قبيله گويي ميشوند برترينهاي جهان. ميخواهم بگويم علم اقتصاد جريان غالب نيز نظامي از ارزشها دارد منحصر به خويش. شبکهاي از قدرت مرئي و نامرئي نيز اعضاي قبيلۀ اقتصاددانان جريان غالب را به اطاعت از اين نظام ارزشها واميدارد. اعضاي قبيله، افتاده در دام نوعي نظام پرقدرت پاداش و جزا، واداشته ميشوند مرزهاي برکشيده ميان خودي و غيرخودي را زيرپا نگذارند. اما چپ راديکال همواره به جد در حال بههمريختن مرزهاي خودي و غيرخودي بوده است. چنين است که علم اقتصاد جريان غالب اصولاً نظريهپردازيهاي کليت چپ راديکال و ازجمله پولاني را به قلمرويي فراتر از حوزۀ نظريۀ اقتصادي متعلق ميداند. موقعيت کنوني جامعۀ ايران چه ربطي به محتواي کتاب دگرگوني بزرگ دارد؟ آيا ايدههاي کتابي که دربارۀ انگلستان قرن نوزدهم نوشته شده، ميتواند براي ايران قرن بيستويکم هم کارآمد باشد؟ اگر کارا است، در چه زمينههايي ميتواند به فهم و فرارفتن از وضع موجود کمک کند؟ تز اصلي پولاني چنين بود: «ايدۀ بازار خودتنظيمگر بر نوعي آرمانشهر محض دلالت داشت. چنين نهادي نميتوانست مدتي مديد وجود داشته باشد مگرآنکه جوهر انساني و زيستمحيطي جامعه را نيست و نابود ميساخت: [اگر استمرار مييافت، ] انسان را جسماً نابود ميکرد و محيطِ پيرامون او را به برهوت بدل ميساخت. جامعه، ناچار، به اقداماتي براي حمايت از خويش مبادرت ورزيد، اما هر اقدامي که بهکار ميبست خودتنظيمگري بازار را تضعيف ميکرد و حيات صنعتي را مختل ميساخت و ازاينرو جامعه را به نحو ديگري به مخاطره ميافکنْد. همين دوراهي بود که نظام بازار را به مسير محتومي کشاند و سازمان اجتماعي مبتني بر آن را سرانجام درهمشکست.» اين تز را گرچه کارل پولاني بيش از 60 سال پيش متکي بر تجربهي اروپاي سدههاي هجده و نوزده و بيست ارائه کرده اما بارها و بارها در دورههاي تاريخي و جغرافياهاي گوناگون مصداق يافته است، ازجمله در ايران بعد از جنگ هشتساله. زندگي اقتصادي در ايران بعد از جنگ به طرزي گسترده در معرض تهاجم پروژهي بازاريکردن جامعه قرار گرفت، به دست دولت اما به سرکردگي فکري دو گروه عمده از اقتصاددانان، يکي بازارگرايان تندرو يا همان نوليبرالها و ديگري بازارگرايان ميانهرو که امروزه غالباً خود را نهادگرا مينامند، همان دو گروه از اقتصادداناني که در طراحي و اجراي سياستهاي اقتصادي در دورۀ پس از جنگ به تناوب از سيادت فکري برخوردار بودند. گروه اول از اين اقتصاددانان عميقاً پيرو اقتصاد بازار آزاد بودند و حرکتي مستقيم به سوي اين نوع سازماندهي اقتصادي را ترويج ميکردند اما گروه دوم گرچه حرکت به سوي نظام بازار را تأييد ميکردند درعينحال موفقيت چنين حرکتي را مشروط به تمهيد موفقيتآميز پيششرطهاي نهادي چنين نظامي ميدانستند. بههرحال، دولت با پروژهاي برنامهريزيشده تحت تأثير اين دو دسته از اقتصاددانان کوشيد مناسبات اقتصادي و معيشتي جامعه را با شدت بيشتري تحت تسلط منطق سود اقتصادي قرار دهد و قلمروهاي هرچه گستردهتري از زندگي اقتصادي را کالايي کند. اين پروژۀ بازاريکردنِ جامعه درواقع طرحي بود از بالا و دولتساخته و برنامهريزيشده براي استقرار نوعي نظام اقتصادي كه در آن حوزههاي هرچه بيشتري از حيات جامعه تحت هدايت قيمتهاي بازار قرار ميگيرد. اين پروژه نه پروژهاي خنثي و معطوف به منافع همگان بلکه زمينهساز اِعمال شکل خاصي از مناسبات قدرت در نحوۀ تخصيص منابع محدود ميان طبقات مختلف جامعه بوده و ازاينرو بر مناسبات قدرت و قواعد بازي در جامعه بهشدت تأثير گذاشته است. پروژۀ بازاريکردن جامعه دقيقاً به همين دليل با مقاومتهاي زيادي روبهرو بوده است، يعني با واكنشي حمايتي و خودجوش از سوي جامعه در راستاي حفظ منافع و مصالح طبقات فرودست و متوسط از رهگذر جنبشهاي اجتماعي و حرکتهاي اعتراضي و نارضايتيهاي اقتصادي که گرچه تحت حمايت شهرونداني كه از استقرار و استمرار نظام بازار آسيب ميبينند قرار داشته اما گاه نخبگاني سياسي هم بودهاند که به مددِ اين نارضايتيها به قدرت سياسي و اقتصادي دست يافتهاند. اکثريت تودهها از بازندگان اجراي پروژۀ بازاري کردن جامعه بودهاند و به شکلهاي گوناگون در برابر اين سياستها ايستادگي کردهاند، گاه به شکل شورشهاي کور شهري از آن نوع که در اسلامشهر و چند شهر بزرگ در دهۀ هفتاد به وقوع پيوست، گاه به شکل اظهار نارضايتي اقتصادي در سپهرهاي عمومي و خصوصي و گاه به شکل واکنشهايي نامنتظر در انواع انتخابات در حوزۀ سياسي. هم برخي از مهمترين فقرههاي تاريخ اقتصادي و اجتماعي و سياسي ايران بعد از جنگ هشتساله را ميتوان از منظر تقابل همين دو نيرو روايت کرد و هم برخي از مهمترين گرههاي عرصۀ سياست در ايران امروز را با تمرکز بر همين رويارويي ميتوان گشود. پولاني از منطق نوعي رويارويي در زمان و مکاني مشخص گفته است که مادامي که سرمايهداري به حيات خود ادامه ميدهد در زمانها و مکانهاي ديگري با کليتي يکسان اما مشخصات انضمامي ديگري همواره تکرار شدهاست. ايران نيز در اين ميان اصلاً استثنا نيست.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید