روحانیون در دانشگاه / نصرالله پورجوادی

1392/6/12 ۱۲:۱۳

روحانیون در دانشگاه / نصرالله پورجوادی

گذاشتن یک نفر روحانی در رأس یک دانشگاه یا دانشکده مثل گذاشتن یک عطار در رأس دانشکدۀ دارو سازی یا بردن خیاط به اطاق جراحی وسپردن عمل چشم به اوست. عطارها و خیاط‌ها همه محترم اند ولی به درد ریاست دانشکده یا عمل چشم نمی خورند. اولین باردر دهۀ شصت، یک نفر روحانی را رئیس دانشکده گذاشتند.


گذاشتن یک نفر روحانی در رأس یک دانشگاه یا دانشکده مثل گذاشتن یک عطار در رأس دانشکدۀ دارو سازی یا بردن خیاط به اطاق جراحی وسپردن عمل چشم به اوست. عطارها و خیاط‌ها همه محترم اند ولی به درد ریاست دانشکده یا عمل چشم نمی خورند. اولین باردر دهۀ شصت، یک نفر روحانی را رئیس دانشکده گذاشتند. دکتر محمد فرهادی که هنوز امضاء پای دیپلم پزشکی اش خشک نشده بود با ضرب و زور دانشجویان دفتر تحکیم، و علی رغم مخالفت دکتر فاضل وزیر علوم، رئیس دانشگاه تهران شده بود و بلافاصله آیت اللهی را برای ریاست دانشکدۀ الهیات پیشنهاد کرد بود. من یاد خاطره ای افتادم مربوط به قبل از انقلاب، سال 56. آقای حداد عادل رئیس مرکز تعلیمات عمومی دانشگاه صنعتی آریامهر( شریف امروزی) شده بود و ما در آن مرکز برای آموزش زبان عربی درسی داشتیم. استاد پیدا نمی کردیم. آقای حداد آخوندی می شناخت که عربی خوب درس می داد. با وجود این که آوردن آخوند به دانشگاه کار عجیبی بود این آقا را حق التدریسی استخدام کردیم. احتیاط هم کردیم و کلاس او را عصرها گذاشتیم که دانشگاه خلوت تر باشد و کمتر او را در صحن دانشگاه ببینند. یکی دو هفته نگذشته بود که آقای حداد آمد و گفت: این آقا از در دانشگاه که وارد می شود همۀ سرها، استاد و دانشجو، بر می گردند و به اوخیره می شوند. مثل این که آخوند ندیده اند. ما به آقای دکتر فرهادی هر چه گفتیم که: آقای دکتر، این آقایان برای ریاست دانشکده ساخته نشده اند به خرجش نرفت که نرفت. یعنی در واقع به خرج دانشجویان نرفت، چون پشت این قضیه دانشجویان بودند، همان رندان قلندری که سالها بر در میکدۀ دانشگاهها همه کاره بودند و به قول حافظ "ستانند و دهند افسر شاهنشاهی". رؤسای دانشگاه را آنها تعیین می کردند. بعد از ریاست آن آقا در دانشکدۀ الهیات، نوبت پیش‌نماز مسجد لر زاده شد که اول آورند و استادش کردند و بعد هم گذاشتندش رئیس دانشگاه تهران. بعضی از دانشگاهیان هر چه گفتند که بابا، زمان شاه اگر می خواستند یک روحانی با سواد دانشگاه نرفته مثل مرحوم آسید جلال آشتیانی یا مرحوم مطهری یا جلال همائی را استخدام کنند آنها را امتحان می کردند و از ایشان می خواستند که کتابی بنویسند (مثل دانشگاههای آلمان) تا معلوم شود که صلاحیت تدریس در دانشگاه را دارند یا نه. شرح مقدمۀ قیصری را مرحوم آشتیانی برای همین قضیه نوشت. دانشگاه زمان شاه حساب و کتاب داشت. اگر کسی را که در دانشگاه درس نخوانده بود می آوردند نگاه می کردند به معلوماتش. همائی یک تنه مثل ده تا استاد بود. شخصی مثل آقای شریعتی را حتی برای تدریس موقت هم استخدام نمی کردند. و آن وقت آورده اند این آقا را کرده اند رئیس یک مجتمع دانشگاهی که خودش مرکّب از چندین دانشگاه است. من در تمام این سالها شاهد بوده ام که این کارها را نه خود روحانیون با سواد کرده اند و نه البته استادان دانشگاهها. دانشجویان کردند. عدۀ خاصی از دانشجویان که آیۀ "وأتواالبیوت من ابوابها" به گوششان نخورده بود و لذا وقتی می خواستند جائی بروند از در نمی رفتند تو، بلکه از دیوار بالا می رفتند، اول از دیوار سفارت و بعد هم از دیوار دانشگاه. بعضی از پیش نمازهائی هم که جای خودشان را نمی دانستند فرصت طلبی کردند و به حرف دانشجویان گوش کردند و آبروی خودشان را بردند. این آقایان وقتی به دانشگاه می آمدند خیال می کردند که عده ای خواسته اند حوزۀ علمیه بسازند و چون کارشان را بلد نبودند اشتباهی دانشگاه ساخته اند. حالا اینها آمده اند که دانشگاه را درست و راست کنند و آن را تبدیل به حوزه کنند. من امیدوارم این قضیه حجت الاسلام شریعتی مسئله ریاست روحانیون بر دانشگاهها را برای همیشه حل کرده و هوس ریاست دانشگاه یا دانشکده را از سر خود ایشان هم بیرون کرده باشد. محض رضای خدا دانشگاهها را به دانشگاهیان واگذار کنید.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: