1392/6/4 ۰۹:۳۲
يوشكا فيشر وزير خارجه سابق آلمان در اين يادداشت به تحولات مصر پرداخته و مثلث ارتش، اخوان و جوانان طبقه متوسط شهري را عامل انقلاب سال 2011 ميداند. او به تبيين كودتا در مصر پرداخته و آلترناتيوهاي پيش روي مصر را بررسي كرده و به اين نتيجه ميرسد كه آيا مصر قدم در راه دموكراسي خواهد گذاشت يا خير.
يوشكا فيشر وزير خارجه سابق آلمان در اين يادداشت به تحولات مصر پرداخته و مثلث ارتش، اخوان و جوانان طبقه متوسط شهري را عامل انقلاب سال 2011 ميداند. او به تبيين كودتا در مصر پرداخته و آلترناتيوهاي پيش روي مصر را بررسي كرده و به اين نتيجه ميرسد كه آيا مصر قدم در راه دموكراسي خواهد گذاشت يا خير. مصر در قلب انقلاب عربي قرار دارد حتا اگر جرقه ی آغازين در تونس رخ داده باشد. اما مصر ـ با آن موقعيت استراتژيك، مرزهاي باثبات، جمعيت زياد و تاريخ باستاني ـ براي قرنها قدرت اصلي در جهان عرب بوده و حركت تاريخ در اين كشور را كه هيچ شباهتي به جاهاي ديگر ندارد تعريف كرده است. اين بدين معناست كه سقوط رئيسجمهوري كه به شكلي دموكراتيك انتخاب شده (محمد مُرسي) تبعات بسيار گستردهتري خواهد داشت. آيا سقوط مُرسي يك اقدام ضد انقلابي كلاسيك در پوشش كودتاي نظامي بود؟ يا آيا كودتا مانع به دستگيري تمام قدرت از سوي اخوانالمسلمين شد و بنابراين مانع فروپاشي اقتصادي مصر و در غلتيدن آن به سوي يك ديكتاتوري مذهبي بود؟ هيچ كس نبايد انكار كند كه آنچه در مصر رخ داد يك كودتاي نظامي بود يا اينكه نيروهاي بازمانده از رژيم مبارك به قدرت باز گشتهاند. اما برخلاف سال 2011 يعني زماني كه معدود ليبرالهاي هوادار غرب و تعداد زيادي از جوانان شهري طبقه متوسط عليه مبارك بسيج شدند اكنون اما همان گروهها از كودتا حمايت ميكنند و به آن مشروعيت (دموكراتيك؟) ميدهند. با اين وجود، سقوط حكومت دموكراتيك منتخب از سوي ارتش را نميتوان ناديده گرفت. بنابراين، مصر چه گزينههايي پيش رو دارد؟ آيا تراژدي الجزاير تكرار خواهد شد كه در آن ارتش انتخابات را ملغا كرد تا مانع به دست گرفتن قدرت از سوي اسلامگرايان شود و اين منجر به جنگ داخلي 8 ساله شد كه جان 200 هزار نفر را گرفت؟ آيا كشور به ديكتاتوري نظامي باز خواهد گشت؟ يا آيا مصر به راهي شبيه به «دموكراسي» كماليستي در تركيه خواهد رفت؛ شكلي از دموكراسي كه مدتهاست با حكومتي غيرنظامي در تركيه بر سر كار است اما اين ارتش است كه نخها را ميكشد؟ هر سه آلترناتيو ممكن است با اين حال پيشبيني اينكه كدام يك رخ خواهد داد غيرممكن است. اما يك چيز را به يقين ميتوان گفت: توزيع اساسي قدرت در جامعه مصر تغيير نكرده است. ارتش و اخوانالمسلمين قدرت را ميان خود تقسيم كردهاند. ليبرالهاي غربگرا با وجود نقش ارتش چنانكه ميبينيم هيچ قدرتي ندارند. نبايد فراموش كنيم كه رقيب مرسي در انتخابات رياستجمهوري سال 2012 احمد شفيق بود؛ ژنرال پيشين و آخرين نخستوزير دوران مبارك كه بيترديد ليبرال نبود. پيروزي اخوانالمسلمين يا ارتش پيروزي براي دموكراسي نيست. حماس كه از سال 2006 بر غزه حكم ميراند ميتواند نمونهاي از همان چيزي باشد كه اخوانالمسلمين خواهان آن است: قدرتي كامل ازجمله در اختيار داشتن ارتش. به همين ترتيب، كنترل ارتش مصر بر قدرت كه از دهه 50 آغاز شد منجر به ديكتاتوري چند دههاي و نظامي ارتش شد. اما عامل سوم و جديدي هم در جريان است؛ عاملي كه قدرت را به روش ارتش يا اخوان اندازهگيري نميكند. جوانان طبقه متوسط شهري از طريق رهبري اعتراضات در دو سال اخير مشروعيت به دست آوردهاند و با توجه به ظرفيتهاي زباني و تكنولوژيكيشان توانستند بر بحثهاي جهاني در مورد مصر فائق آيند و در صدر تحليلها بنشينند. اين جوانان پيشرفت ميخواهند نه قدرت؛ آنها ميخواهند آينده شبيه زندگي اي باشد كه در اينترنت و در غرب ميبينند. اگر اين جنبش به سياستهاي نهادي هدايت ميشد به طور موثري ميتوانست بر توزيع قدرت داخلي در مصر تاثير بگذارد. نمايشي كه اكنون در مصر رخ مينمايد با مثلثي از تناقضات و خواستها در ميان اين سه گروه [ارتش، اخوان و طبقه متوسط شهري] شكل ميگيرد. نبايد فراموش شود كه در كنار احساسات جواناني كه فاقد آيندهاي در زير ديكتاتوري نظامي و ملي گرايانهی گذشته هستند، فقر گسترده مردم دومين محرك انقلاب 2011 بود. تاكيد بر تضاد ميان ارتش و اخوانالمسلمين تنها بحث دين نيست بلكه بحث تمام مشكلات اجتماعي مثل نابرابري است كه معماي جوامع عربي است. اخوانالمسلمين بطور موثر نقشي همچون نقش جناح چپ احزاب سياسي اروپا در قرن 19 داشت. هر كه ميخواهد اخوان را تضعيف كند، بايد به مسائل فوري اجتماعي بپردازد كه مطرح شده و سعي در حل آنها داشته باشد. اين بدين معناست كه هر راه حلي كه در نهايت غالب شود بر اين اساس اندازهگيري خواهد شد كه آيا مي تواند بحران اقتصادي (بهويژه فقدان فرصتهاي شغلي براي جوانان) و فقر گسترده مردمي را حل كند يا خير. شانسهاي اين مساله اندك است. در سراسر جهان عرب مليگرايي باعث انقباض جوامع و تاخيرِ همكاریها، از بين بردن تعرفهها و ايجاد جامعه اقتصادي ميشود. در عين حال، اقتصاد كشورهاي عربِ در بحران كوچكتر از آن است كه به خودي خود موفق شود؛ حتا اگر همه چيز خوب پيش رود آنها نميتوانند به جمعيت جوان و عظيم خود اميد به آيندهاي مثبت را ارائه دهند. آنها نياز به همكاري بيشتر دارند كه ـ با توجه به زبان مشترك ـ كه بر مبنايي قوي تر از آنچه در اروپا بود قرار خواهد داشت. در مصر، غرب بايد با تمام نيروهاي سياسي مهم ـ ارتش، اخوانالمسلمين و جوانان شهري ـ همكاري كند به اين دليل كه هيچ راه حل كوتاه مدتي در قالب يك گزينه وجود نخواهد داشت. بدترين رويكرد همانا به حاشيه راندن يا حتا آزار و اذيت دوباره اخوان و اسلام سياسي خواهد بود. در سطح وسيعتر، با وجود جنگ داخلي در سوريه كه لبنان را بيثبات ميسازد و تهديدي براي اردن هم هست و عراقي كه در خشونت فرقه مشابهی گير افتاده، كودتاي نظامي در مصر ميتواند نويد پايان بخشيدن به انقلابهاي عربي باشد، لااقل در شرايط حاضر. همهجا نشانهها حاكي از عقبگرد است. اما ما نبايد فريب بخوريم. حتا اگر كشمكش براي قدرت قطعي به نظر برسد، اين به معناي بازگشت به وضع موجود سابق نيست. وقتي انقلابهاي 1848 در اروپا يك سال بعد به مرحله عقبنشيني و توقف رسيد، همهچيز چنانكه اكنون ميدانيم متفاوت بود. پادشاهي ها براي دههها در قدرت ماندند اما انقلاب صنعتي و ظهور دموكراسي غيرقابل توقف شده بود. همچنين ميدانيم كه با اين حال، اين امر اروپا را به آيندهاي سوق داد كه همه چيز بود جز آرام. جهان عرب هم نبايد اين قدر تحتتاثير قرار بگيرد اما در آينده نزديك بيترديد نه صلحي وجود خواهد داشت نه ثباتي.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید