1392/6/3 ۱۵:۰۵
امروزه هرگاه سخن از يكي از فيلسوفان گذشته ما به ميان ميآيد، از جمله پرسشها و شايد اولين پرسشي كه مطرح ميشود، اين است كه: آيا آن فيلسوف براي زمانه ما حرفي دارد؟ آيا انديشه آن فيلسوف ميتواند در حل مسائل و مشكلات فكري ما در حال حاضر راهگشا باشد؟ طرح چنين پرسشي، باتوجه به طبع غايتانديش بشر، البته كاملاً طبيعي است؛ چرا كه هر نظام علمي ، فلسفي و حتي معنوي (عرفاني) به شرطي براي يك عصر و نسل موضوعيت دارد كه بتواند گرهاي از «كار فروبستهاش» بگشايد. حال اين پرسش را درباره فلسفه ابنسينا به طور خاص مطرح ميكنيم و در اين مجال محدود، ميكوشيم تا اگر هم به پاسخي قاطع و جامع دست نيافتيم، لااقل دورنمايي براي تحقيق در مورد چنين پاسخي در اين ميان پديدار شود.
امروزه هرگاه سخن از يكي از فيلسوفان گذشته ما به ميان ميآيد، از جمله پرسشها و شايد اولين پرسشي كه مطرح ميشود، اين است كه: آيا آن فيلسوف براي زمانه ما حرفي دارد؟ آيا انديشه آن فيلسوف ميتواند در حل مسائل و مشكلات فكري ما در حال حاضر راهگشا باشد؟ طرح چنين پرسشي، باتوجه به طبع غايتانديش بشر، البته كاملاً طبيعي است؛ چرا كه هر نظام علمي ، فلسفي و حتي معنوي (عرفاني) به شرطي براي يك عصر و نسل موضوعيت دارد كه بتواند گرهاي از «كار فروبستهاش» بگشايد. حال اين پرسش را درباره فلسفه ابنسينا به طور خاص مطرح ميكنيم و در اين مجال محدود، ميكوشيم تا اگر هم به پاسخي قاطع و جامع دست نيافتيم، لااقل دورنمايي براي تحقيق در مورد چنين پاسخي در اين ميان پديدار شود. براي آنكه يك نظام فكري و فلسفي بتواند در زمانه ما يا هر زمانه ديگري، كارآمد باشد، هم بايد شرايط فاعلي اين امر فراهم باشد و هم شرايط قابلي آن. به بيان ديگر از سويي بايد آن نظام صلاحيت و زمينه لازم براي تأثيرگذاري را داشته باشد و از سوي ديگر زمانه مورد بحث نيز از قابليت لازم براي تأثيرپذيري از آن نظام برخوردار باشد. بنابراين در پاسخ به پرسش از كارآمدي فلسفه ابنسينا براي زمانة ما، بايد اين دو جنبه را از هم تفكيك كرد. تا آنجا كه به جنبه فاعلي مربوط است، ميتوان مباحث يك نظام فلسفي (به خصوص در فلسفه سنتي) را به طور كلي به دو دسته تقسيم كرد: يك دسته از مباحث همان حقايقي است كه صاحب آن نظام واسطهاي براي رساندن آنها به بشر است (فراموش نكنيم كه در انديشه حكيمان ما حكمت و نبوت از «مشكات واحد» گرفته شدهاند). اين مباحث مربوط است به حقايقي فارغ از زمان و مكان كه به هيچ وجه خاص يك فيلسوف يا چند فيلسوف نيست. به همان معنا كه حقايق ديني خاص پيامبري از پيامبران نيست، بلكه فيلسوف فقط واسطه رساندن آنها به بشر است، يا به تعبير ديگر از اين موهبت برخوردار است كه ميتواند در برابر تابش آن حقايق شفاف باشد و آنها را در اختيار ديگران نيز قرار دهد. اگر اين معنا را در مورد حكمت سينوي هم صادق بدانيم، البته اين بخش از فلسفه او زمان و مكان نميشناسد. دسته ديگر از مباحثي كه در يك نظام فلسفي مطرح ميشود، وقّاديهاي ذهني فيلسوف، تجزيه و تحليلهاي عقلي و ابتكاراتي است كه در تشخيص و تبيين آن حقايق جاودان به خرج ميدهد. و ابنسينا به شهادت تاريخ انديشه، در اين عرصه كمنظير است. پرسش از جنبه فاعلي فلسفه ابنسينا عمدتاً به اين دسته از مباحث مربوط ميشود. حال ميپرسيم: آيا مسائلي كه ابنسينا مطرح كرده است، ذاتاً به گونهاي هستند كه براي امروز ما نيز موضوعيت داشته باشند؟ مباحث ابنسينا در ذيل دانشهايي چون منطق، طبيعيات، رياضيات، الهيات (مابعدالطبيعه)، عرفان (فلسفه عرفان) مطرح شدهاند. با تأمل در اين مباحث ميبينيم كه صرف نظر از طبيعيات ابنسينا، مسائلي كه در ديگر بخشهاي انديشه او بدانها پرداخته شده است، همچنان براي ما موضوعيت دارند. البته در مورد بلاموضوع بودن طبيعيات او جاي مناقشه هست و حتي ميتوان طبيعيات او را نيز متفاوت با علومتجربي امروز دانست و غايتي متفاوت با اين علوم برايش در نظر گرفت. كسي كه آشنايي نسبتاً عميقي با بحثهاي فلسفي دارد، با مطالعه آثار ابنسينا به خوبي متوجه ميشود پرسشهايي كه براي وي مطرح بودهاند، تفاوت ماهوي با پرسشهايي كه براي ديگر فيلسوفان و ديگر فلسفهها مطرح است، ندارد. در مورد پاسخهايي هم كه ابنسينا به اين ميدهد، همين معنا صدق ميكند. پاسخهاي ابنسينا به آن پرسشها همانند پاسخ هر فيلسوف ديگر نيازمند بحث و بررسي براي تعيين صحت و سقم آن است. و با توجه به ماهيت تحقيق فلسفي كه روا نميدارد هيچ بحث و برهاني تعبداً نفي يا اثبات شود، بحث و برهانهاي ابنسينا را نيز فقط پس از بررسي آنها به روش فلسفي ميتوان مرتبط با نيازهاي زمانه ما تشخيص داد يا در غير اين صورت آنها را با چنين نيازهايي بيارتباط دانست. و تصور ميكنم كه فلسفه ابنسينا از چنين آزموني سربلند به در ميآيد. ما چقدر براي دوام فلسفه قابليت داريم؟ ولي آنچه براي بحث ما مهمتر است، جنبه قابلي تأثيرگذاري فلسفه ابنسيناست. صرف نظر از هر قوت و اعتباري كه فلسفه ابنسينا داشته باشد، آنچه بيشتر از همه ميتواند به تأثيرگذاري اين فلسفه بر زمانه ما مدد برساند، قابليت اين زمانه براي جذب و هضم چنين فلسفه و به عبارتي، چنين ميراثي است. يك فكر و فرهنگ نميتواند در خلأ دوام داشته باشد. فكر و فرهنگ در انديشه زنان و مرداني كه حاملان آنند، حيات و دوام دارد. بنا بر اين ما به عنوان افرادي كه اهل اين زمانهايم، بيش از آنكه از قوه و قدرت فلسفه ابنسينا بپرسيم، بايد اين پرسش را مطرح كنيم كه: ما خود چه مقدار براي حيات و دوام اين فلسفه قابليت داريم؟ در پاسخ به اين پرسش بايد توجه داشت كه ميراث سينايي (اعم از آثار خود ابنسينا و آثار شارحان و پيروان او) در دو سطح يا ساحت ما را مخاطب ميسازد: در سطح ظاهري و در سطح باطني. مراد از سطح ظاهري آن جنبه از اين ميراث اوست كه به مسائل و مباحثي پرداخته كه مخاطبش عموم اصحاب انديشهاند؛ به عبارت ديگر همة افراد برخوردار از موهبت ذهن وقّاد و ذوق فلسفي، قادر به درك و فهم آن مباحث و احياناً اظهار نقد و نظر در آن خصوص هستند. بنابراين، اين جنبه از ميراث سينايي زماني ميتواند نيازهاي زمانه ما را پاسخ بگويد كه ابتدا چنين نيازي به معناي واقعي كلمه ايجاد شده باشد. اگر در زمانة ما پرسش فلسفي به طور جدي مطرح نبوده و عطش طلب فلسفي در ذهن افراد موجود نباشد، البته نه ابنسينا و نه هيچ فيلسوف ديگري حرفي براي گفتن نخواهد داشت؛ ولي اگر اين طلب پيدا شود و اذهان پرسشگر، به جد درباره مسائل فلسفي بينديشند، پرسشهاي فلسفي متناسب با نيازهاي كنوني سر بر ميآورند و پاسخشان نيز به همان نسبت پديدار ميشود. و ميدانيم كه اگر هم شكوفايي علم بدون تاريخ علم و در صورت گسست از تاريخ علم امكانپذير باشد (كه البته جاي بحث و مناقشه دارد)، شكوفايي فلسفه بدون تاريخ فلسفه و در صورت گسست از تاريخ فلسفه، امكانپذير نيست. حال اگر لااقل يكي از پايههاي پيشرفت فلسفه در ديار ما بر تاريخ فلسفه مبتني است، قطعاً مطالعه فلسفهاي كه در تاريخ اين سرزمين باليده است، بيش از هر چيز ضرورت دارد. اگر چنين قابليتي در زمانه ما ايجاد شود، در حقيقت بسياري از مسائل فلسفه ابنسينا و سينائيان در جامهاي متناسب با قامت مسائل و مشكلات فكري ما احيا خواهند شد. به همين دليل تصور ميكنم اگر كساني امروزه از فلسفه اسلامي و به تبع آن از فلسفه ابنسينا انتقاد ميكنند و اين فلسفه را حتي فلسفه به معناي دقيق كلمه نميدانند، عمدة انتقادشان دانسته يا نادانسته متوجه كساني است كه خويش را ميراثدار اين فلسفه ميدانند، ولي از قابليت لازم براي حفظ اين ميراث برخوردار نيستند. نميتوان به ضرب فتاوي فقهي و احكام حقوقي و حتي ايجاد نهادهاي اجتماعي، قدميدر جهت احياي يك فلسفه برداشت. و اصولاً اگر فلسفهاي كارش بدينجا بكشد، آن فلسفه (لااقل در آن مرز و محدوده) محكوم به زوال است. به علاوه حتي به صرف ايجاد فضاي باز سياسي و آزادي بيان هم نميتوان اقدام جدي براي احياي يك فلسفه انجام داد. آنچه براي اين مهم لازم است، اين است كه افراد به حق دغدغه انديشه فلسفي داشته و از حد موضوعات سطحي و پيشپا افتاده درگذشته باشند. نقد و احيا البته اين بدان معنا نيست كه در آن صورت فلسفه ابنسينا يا هر فيلسوف ديگري را دربست بپذيريم. بديهي است كه چنين برخوردي در عرصه فلسفه خود نوعي نقض غرض است؛ ولي ميتوان بسياري از پيشرفتهايي را كه در زمانه ما در يك فضاي پررونق بحث و نظر فلسفي به دست ميآيد، مرهون فيلسوف يا فيلسوفاني دانست كه در گذشته ميزيستهاند و زمينهساز چنين فضايي بودهاند. در تأييد اين سخن كافي است كه به تجربه فلسفي دوران معاصر مغرب زمين نظري بيفكنيم. به عنوان مثال، به رغم همه نقدهايي كه در طي قرون اخير از قرون وسطي شده است و اين دوران را حتي «دوران ظلمت» دانستهاند، امروزه در بسياري از مباحث فلسفي به خصوص در رشتههايي چون فلسفه دين، فلسفه اخلاق، و مابعدالطبيعه، متخصصان اين رشتهها خويش را سخت نيازمند رجوع به فيلسوفان آن دوران ميدانند. كم نيست مواردي كه مشاهده ميكنيم يك نظريه يا بحث فلسفي به عنوان ابتكاري از سوي يك فيلسوف معاصر ثبت شده است، حال آنكه در اصل، بنا به اذعان خود آن فيلسوف، كار وي در آن مورد در حد احيا و بازخواني جنبهاي از افكار يكي از فيلسوفان قرون وسطي است. حال اگر در مغرب زمين، مقطعي كه در تاريخ آنها «دوران ظلمت» لقب گرفته است، ميتواند چنين منبع الهام سرشاري براي ابتكارات فلسفي باشد، به طريق اولي ما نيز ميتوانيم چنين استفادهاي از فرهنگ خويش داشته باشيم؛ چرا كه فيلسوفاني چون ابنسينا به دوراني از تاريخ ما تعلق دارند كه نه «دوران ظلمت»، بلكه دوران «طلايي» تاريخ و تمدن ماست. گفتيم كه ميراث سينوي نه فقط در سطح ظاهري، بلكه در سطح باطني نيز ما را مخاطب ميسازد. مراد از سطح باطني آن مسائل و مباحثي در اين ميراث است كه فقط خواص اهل انديشه ياراي درك آن را دارند. ابنسينا در برخي از آثار خويش، از حد مسائل ظاهري فلسفه فراتر رفته و دربارة مسائلي كه در اصل به حيات باطني بشر تعلق دارند، سخن گفته است. به همين اعتبار ابنسينا را در فرهنگ ما نه فقط فيلسوف صرف، بلكه «اهل عرفان» نيز دانستهاند. با كمال تأسف، منبع اصلي اين جنبه باطني يا مشرقي انديشه ابنسينا يعني كتابالانصاف (كه در آن به داوري و انصاف دادن ميان مشرقيان و مغربيان پرداخته)، از ميان رفته است؛ ولي در پارهاي از ديگر آثار او چون رسالههاي تمثيلياش و حتي سه نمط آخر «اشارات و تنبيهات»، نمونههايي ارجمند از اين قسم مباحث در اختيار ماست. در اين رسالههاي تمثيلي به خصوص «رساله حي بن يقظان»، ابنسينا به زبان تمثيل كه سرشار از رمز است، حيات باطني نفس و سلوك آن در تحت ارشاد حي بن يقظان يا همان عقل فعال (روحالقدس) را به تصوير ميكشد. حي ابن يقظان در حقيقت همان راهنماي دروني بشر است كه هر چند به يك معنا به همة انسانها تعلق دارد، ولي اين گونه نيست كه همه كس به يکسان قابليت بهرهمند شدن از راهنمايي و سلوك به همراه آن را داشته باشد. به همين جهت اين سلوك، عرصهاي است كه هر كس خود بايد شخصاً قدم در آن بگذارد. ابن سينا در آغاز اين رساله مينويسد: «گويد كه اتفاق افتاد مرا آنگاه که به شهر خويش بودم كه بيرون شدم به نزهتگاهي از نزهتگاههايي كه گرد آن شهر اندر بود با ياران خويش. پس بدان ميان كه آنجا هميگرديديم، پيري از دور پديد آمد زيبا و فرهمند و سالخورده و روزگار دراز بر او برآمده و وي را تازگي برنا آن بود كه هيچ استخوان وي سست نشده بود و هيچ اندامش تباه نبود و بر وي از پيري هيچ نشاني نبود جز شكوه پيران.» در حقيقت همة سخن ابنسينا در اين رساله آن است كه آدميبايد از «شهر وجود» خويش بيرون شود، تا ديدار آن «پير خوش سيما» برايش ميسر گردد و تحت هدايت آن پير بتواند در عوالم هستي سير كند، با فرشتگان بياميزد و در نهايت به محضر «پادشاه عالم هستي» بار يابد. در پايان رساله از زبان حي بن يقظان اين دعوت را بر زبان ميآورد كه: «و اگر خواهي كه با من بيايي، سپسِ من بيا.» اين دعوت دو مطلب را روشن ميسازد: يكي اينكه چنين سلوكي، سلوكي كاملاً فردي است، و هر كس بايد خود شخصاً آن را تجربه كند. ديگر اينكه براي قدم نهادن در اين راه قابليت لازم است. و هر كس در صورت داشتن قابليت خود ميتواند قهرمان قصه حي بن يقظان باشد. و اين قابليت مشروط به هيچ زمان و مكاني نيست. امروز نيز ميتوان تجربه ابنسينا را براي خويش زنده كرد و به دعوت حي بن يقظان و در حقيقت حي بن يقظان وجود خويش لبيك گفت.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید