1392/6/3 ۱۱:۲۴
نشست هفتگی شهر کتاب در حالی برنامه هفته گذشته خود را پشتسر گذاشت که این بار بحث درباره دو مفهوم «روایت و هویت» بود و دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی، دکتر محمد راغب و بلقیس سلیمانی به بحث درباره این دو مفهوم پرداختند.
سجاد صداقت: نشست هفتگی شهر کتاب در حالی برنامه هفته گذشته خود را پشتسر گذاشت که این بار بحث درباره دو مفهوم «روایت و هویت» بود و دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی، دکتر محمد راغب و بلقیس سلیمانی به بحث درباره این دو مفهوم پرداختند.
نشستی که یکی از نکات مهم آن عدم حضور علیاصغر محمدخانی، مدیر شهر کتاب در جایگاه اجرای جلسه بود و سلیمانی این وظیفه را برعهده داشت. مباحث دو سخنران اول این نشست بیشتر درباره مفاهیم «روایت و هویت» و مباحث ناظر بر ادبیات بود. در ادامه گزارش فرهیختگان از سخنرانی محمدجواد غلامرضاکاشی در این نشست را خواهید خواند.
کاشی در ابتدای این نشست با اشاره به حوزه تخصصی خود، ضمن ورود به بحث از منظر علوم اجتماعی و امر سیاسی اظهار داشت: سرشت و خاستگاه اصلی این مباحث حوزه ادبیات است اما باید به این سوال پاسخ گفت که چرا علوم اجتماعی درگیر بحث روایت شد و ما که کارمان علوم انسانی و علوم اجتماعی است و حوزهمان سیاست و رابطه قدرت، به چه دلیل درباره مقوله روایت بحث میکنیم؟ اینکه چه شد این مباحث وارد حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی شد دو نکتهای است که من در ابتدا بهعنوان مقدمه بیان میکنم تا بگویم چرا ما درگیر بحث شدیم و بعد به سه رویکرد کلی در باب نسبت بین روایت و هویت اشاره خواهم کرد.
وی افزود: جامعهشناسی و علوم انسانی در سه چهار دهه اخیر بهخصوص بعد از مباحث مارکسیسم و اصولا قبل از دهه ۷۰- چون پساکمونیستیها خیلی به این مباحث عنایت کردند- درگیر یکسری مباحث ذاتانگارانه نظیر جنسیت، طبقه و ملیت شد و اینها جزو سرشت و هویت آنها بوده است. بهعنوان مثال وقتی مارکس درباره پرولتاریا حرف میزند در واقع برای این طبقه سرشتی قائل میشود. همه ساختار علوم اجتماعی، علوم سیاسی و... این بود که جامعه را در ابتدا به این سرشتهای متمایز تبدیل کرده و بعد راجع به رابطه آنها بحث کند. یعنی یک ابژه عینی برونذهنی مشخص در کار است و قواعدی که اینها را به هم ربط میدهد. البته گاهی اوقات هم مساله جنسیت، طبقه، ملیت و... نیست بلکه اساسا فرد در میان است. فرد یک جوهر مستقل برونذهنی و جامعه حاصل رابطه معنیدار بین این افراد است.
این استاد دانشگاه درخصوص تبیین مفاهیمی چون قرارداد اجتماعی در اندیشه سیاسی گفت: روزی مجموعهای از انسانهای عاقل که تکتک آنها سرشت معقولی دارند و مستقل و خودبنیاد هستند تصمیم میگیرند گرد هم جمع شوند تا جامعهای را تشکیل دهند. بنابراین جامعه حاصل قرارداد بین سوژههای خودمستقل و خودبنیاد است.
کاشی تصریح کرد: از دهه ۷۰ به بعد ما در واقع با این نگاه از سوژه فاصله میگیریم. ژانرها و روایتهایی مرتبا در علوم انسانی و در شاخههای گوناگون آن ظهور میکنند که در خصوص این هستههای مستقل و در اینکه فرد یک سوژه خودبنیاد است، تردید میکنند. مفاهیمی چون طبقه، جنسیت، ملیت و... مفاهیمی جهانشمول، عام، فرافرهنگی و فراتاریخی بودند قواعدی هم که رابطه بین آنها را تعیین میکند به همین صورت هستند. روایت نقطه عزیمت نگاهی در علوم انسانی است که از این جوهرها فاصله میگیرد و بیشتر از فلسفههای رابطی تبعیت میکند که خود آن یک ژانر فلسفی متفاوت است و هستهها فقط گرهگاههای خطوط نیرو هستند.
وی افزود: سوژه در عالم نیست، فقط خطوط نیرو است که در جایی تلاقی میکند و آن محل تلاقی را ما بهعنوان یک چیز، یک کس و یک هویت اعتبار می دهیم . بنابراین نگاههای عام، جهانشمول، فرافرهنگی و فراتاریخی از امور و پیدا کردن قواعد قابل تعمیم جای خودش را به گرهگاههای حادث شده در موقعیتهای متعین تاریخی میدهد. مثلا اینکه در یک موقعیت رویدادی اتفاقی افتاده و در مجموعه حوادثی رخ داده که هویت من را ساخته است.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی با بیان این مطلب که شما در این پارادایمهای علوم انسانی، دیگر به دنبال قواعد عام یا جوهرهای عام نیستید، اظهار داشت: برای شناخت هر پدیدهای ناچارید ببینید تحت کدام ساختار روایی امری حادث شده و آنگاه در باب چند و چون آن پرسش یا از چند و چون آن فهمی حاصل کنید. بنابراین روایت در واقع یک جور ماجرای پسانگاههای جوهرگرایانه در حوزه علوم انسانی است. دکتر کاشی در توضیح نکته دوم نسبت مفاهیم روایت و هویت با علوم انسانی و علوم اجتماعی گفت: بهخصوص در سه چهار دهه اخیر تحت تاثیر مهاجرتهایی که به اروپا شد، وحدت ملی این کشورها شکست و آنها تحت تاثیر یک پدیده چندفرهنگی قرار گرفتند و گروههای جدیدی مثلا هویتهای زنانه یا سنی به وجود آمد که باعث شد جامعهشناسی سنتی دیگر پاسخگوی این مساله نباشد. این هویتهای جدید دیگر تحت مقولاتی مثل طبقه، گروه، ملیت، نژاد و قومیت درنمیآید بلکه مساله پیچیدهتر است. ضمن اینکه هر کدام خواهان مطالبه یک حق جدید هستند که قبل از این وجود نداشت و آن هم حق اصیل بودن است.
وی در توضیح حق اصیل بودن ادامه داد: حق اصیل بودن سیاست معطوف به هویت یا خواست اصیل بودن حول و حوش یک چارچوب هویتی را فوقالعاده ضروری کرده است. بنابراین هویتهای روایی مسالهای فوقالعاده مهم در علوم انسانی امروز است که میخواهد این بار مقوله هویتها را موضوع بحث قرار دهد و هویتها را نیز جز در پرتو قصههایی که آنها در پرتو آن، خودشان را ثابت میکنند، نمیتوان تعریف کرد. بنابراین این دو مقوله به هم ربط پیدا کرد و ما وارد دورههای بازخوانی همه مفاهیم علوم انسانی در پرتو محوریت روایت شدیم.
این استاد دانشگاه در توضیح سه رویکرد در باب نظر به این روایتها بیان کرد: رویکرد اول تقریبا روایت را آنتولوژیک میکند. یعنی روایت شأن هستیشناسانه دارد. هر گروه انسانی تحت استیلای پیشینی از یک ساختار روایت به جهان نظر، جهان را تجربه و سوژگی خود را فهم میکند و از خود، جهان و از دیگران تصویر همبستهای میسازد. همان گونه که ویتگنشتاین گفت «ما پیشاپیش در جهان زبان پرتاب شدیم»، اینها میگویند ما پیشاپیش در سازمانی روایی پرتاب شدیم. ما از روایت گریزی نداریم بنابراین سوژگی معنایی ندارد چون سوژگی پیشاپیش خلق یک روایت است.
وی افزود: وقتی شما روایت را آنتولوژیک و هستیشناسانه مینمایید، عملا سوژه را در سازمان روایت منحل میکنید. درست در مقابل آن نگاه ذاتگرا، نگاه عصر روشنگری و نگاه دکارتی که همه بنیاد آن یک «هستی مستقل درون باش» بود اینجا یک «هستی منتشر در درون ساختار روایی» است و یک نگاه رادیکال و کاملا هستی شناسانه و بنیادی است.
دکتر کاشی درباره رویکرد دوم اظهار داشت: یک نگاه بنیادستیزانه هم وجود دارد که در میانه میایستد. این نگاه میانه با آن نگاه هستیشناسانه از این حیث مشترک است که ما در سازمان روایت پرتاب شدهایم. از روایت گریزی نیست و بیرون از جهان روایت جایی نیست. همهجا روایت است اما جامعه و گروههای اجتماعی تنها در یک سازمان روایت زیست نمیکنند. اولا روایتها متکثر هستند و ثانیا در روایتهای آنتولوژیک و بنیادین را هر گروه اجتماعی و... روایتها را بازخوانی کرده و در ساختار روایی تصرف میکنند.
وی در توضیح نگاههای پساساختارگرانه بهطور کامل بهعنوان رویکرد سوم گفت: این رویکرد معتقد است گروههایی که درباره روایت و هویت بحث میکنند، درباره روایت گزافهگویی میکنند. چنانکه کسانی درباره وجه هستیشناسانه زبان هم گزافهگویی میکنند. یعنی اینکه وجه روایی به ساحت اجتماعی سرشت ما برمیگردد؛ ما انسانها آدمهای صرفا اجتماعی نیستیم بلکه موجوداتی نیمهاجتماعی هستیم. وجهی از حیات ما اساسا روایتپذیر نیست بنابراین روایتها همیشه آسیب دیدهاند. همیشه روایتها سرهمبندی شده بنابراین در آن پر از تناقض است. روایتها نیمهباز و نیمهبسته هستند. دلیل این امر هم این است که اساسا انسان موجودی تماما اجتماعی نیست.
دکتر کاشی در پایان در جمعبندی بحث خود اظهار داشت: ماجرای به اوج رفتن مقوله روایت و هویت و به تدریج فرود آمدن آن، حقیقتا تحت تاثیر این ماجراست که زیاده از حد گزافهگویی کردن در باب وجه هستیشناسی روایت سوژه را مضمحل و روایتهای به این اندازه دنیایی شده، علیالاصول هستی انسانی را بیمعنی میکند. روایت آنقدر سوژه را در ساختاری رابطی منحل میکند که دفاع از سوژه دشوار میشود و این است که به تدریج میبینید برای احیای مجدد مقام سوژه به وجوه غیراجتماعی، غیرروایی و غیرروایتپذیر دفاع میکنند. ما نمیتوانیم به سوژهمحوری هابز و لاک و دکارت و... رجوع کنیم اما بین آن سوژه محوری بنیادی و این ساختارگرایی بنیادی اینها تمهیداتی است برای جمع کردن مباحثی از دو گروه که ضمن اینکه سوژه را در یک رابطه پرتاب شده میدانیم، میتوانیم همچنان از سوژه دفاع کنیم.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید