1392/6/3 ۱۱:۲۲
از همان آغازین روزهایی که شعله علاقه به فلسفه اسلامی و تفکر ایرانی را در وجودم روشن شده دیدم، نحیفترین انوار این شعله مربوط به شیخالرئیس «ابوعلیسینا» بود.
حامد زارع: از همان آغازین روزهایی که شعله علاقه به فلسفه اسلامی و تفکر ایرانی را در وجودم روشن شده دیدم، نحیفترین انوار این شعله مربوط به شیخالرئیس «ابوعلیسینا» بود.
طبیعی است که گزاره پیشگفته در مقام توصیف ذهنیت جوانی جویای فکرت و حکمت در فضای فلسفه معاصر ایران است و به هیچوجه حکم به مرتبت زیرین تفکر سینایی در مواجهه با مکتبهای دیگر فلسفی نیست. از زمانی که به یاد میآورم، ملاصدرا مهیجترین کاراکتر تاریخ فلسفه اسلامی و چهبسا سوپرقهرمان این ماجرا به حساب آورده میشود. کسی که در پی فکر و فلسفه اسلامی باشد، نمیتواند از سایه سنگین صدرا رهایی یابد. چه اینکه او به مثابه پهلوانی که سنتزی سترگ در فلسفه مبتنیبر دیانت اسلامی به عمل آورده است، موسسی است که حالاحالاها قصد پایین آمدن از برج عاج فلسفه در سرزمین ایرانی را ندارد. با اینکه علاقه به ملاصدرا از سوی کسانی که هم به جایگاه عقلانیت ارادت دارند و هم به دیانت احترام میگذارند قابل درک است، اما وقتی این علقه مسبب فراموشی یکی از بزرگترین متفکران فلسفی این سرزمین میشود، حرف و حدیث در پی دارد. هر چند ملاصدرا معاد جسمانی ثابت نشده ابنسینا را به ورطه ثبوت کشاند و این اثبات در طول ادوار به مثابه شاهکار فلسفی صدرایی، گوشه به گوشه رواقهای تدریس فلسفه در مدارس و مساجد گشته و تثبیت شده است، اما نباید از عدم اثبات این معاد توسط شیخالرئیس نیز به سادگی عبور کرد!
ابنسینا خویش را ملزم به تفکر عقلانی، هر چند با تشبث به سنجه ارسطویی میدانست و در تاملات خویش و بهویژه در تبیین مسائل فلسفی، دست از فلسفه نمیکشید و به معرفتهای دیگر رو نمیانداخت. شاید بیحکمت نباشد که حکمت مشایی ابنسینا بافتهشده با زمانهای است که بهشدت خرد در عزت قرار دارد و دوران درخشانی در تاریخ اندیشه کشور در جریان است. این خردگرایی عمومی که ثمرات دیگر آن را میتوان در وجود اندیشمندانی نظیر ابوالقاسم فردوسی، ابوریحان بیرونی و خیام نیشابوری رصد کرد، اکنون جزو میراث فرهنگی ماست. طرفه اینکه فلسفه صدرایی نیز بافتهشده با دورانی است که آغازگاه فروافتادگی خرد از احترام و ارج است. چه اینکه اگر ملاصدرا دیانت را وارد فلسفه خویش ساخت، دو قرن پس از او، حاکمان قاجار دیانت را وارد سیاست کردند و با اخذ فتوای دفع مزاحمت کفار و اعاده حیثیت اسلام از مراجع وقت به همسایه قدرتمند شمالی خویش حمله بردند و چیزی جز «گلستان» و «ترکمنچای» را به غنیمت نگرفتند!
البته نباید نامهربان و کمانصاف بود و حکم داد که فلسفه صدرایی به سبب توجه به دین به مثابه امر کلی (مشتمل بر گزارههای قرآنی، امر عرفانی و شرع علوی) محکوم به شکست بوده است. حاشا که این نتیجه کودکانه را نتوان از مقدمه پیش گفته گرفت. ملاصدرا وجود را طلیعه هر تصوری میداند و جنبههایی از تفکر وجودی را بر ما مینمایاند که با اجتهاد در آن میشود سویههای حساسی از توجه به هستی را دو قرن پیش از آنکه اندیشمندان اروپایی آن را به ما بیاموزانند، در آن پیدا کرد. بحث اتحاد عاقل و معقول وی نیز جایگاه پر قدر و قیمت خویش را دارد که باید توسط پژوهندگان معاصر پیگیری شود. اما ارجگذاری به ملاصدرا و القابدهی به وی، نباید ما را از دیگر شعلههای شمس تفکر در سرزمین ایرانی و تمدن اسلامی غافل کند. نباید صدرالمتالهین نام پرطمطراقی شود که سحرآفرینی کند و همه دانشآموزان فلسفه را در کمند تفکر خویش زندانی کند.
توجه به ابنسینا به مثابه بزرگترین متفکر خرد فلسفی در تاریخ اندیشه ایران، یکی از راههای نیکو و خجستهای است که از طریق آن میتوان باطلالسحری فراهم آورد و متوهمان دلخوششده به کیمیای صدرایی را تذکری اساسی داد. اینجاست که ما نیازمند حکیمانی نظیر مرحوم ابوالحسن جلوه هستیم که در اوج غربت سینایی و شهرت صدرایی، کمر به تدریس فلسفه ابوعلی بندند و شفا را گرامی بدارند. اگر چه هنوز هستند افرادی نظیر آیتالله سعادت مصطفوی که بر حکمت مشایی غیرت ورزند و استاد فکر سینایی در فضای کنونی فلسفه ایرانی باشند، اما همچنان مسیر سینایی، تحتتاثیر میدان جاذبه نام و راه صدرا، در فلسفه معاصر ایران مسدود است.
در گشایش این مسیر مسدود، نیازمند سعی مشکوری هستیم که ۴۰ سال پیش مرحوم پروفسور هانری کربن در عرصه بازشناسی چهره و اندیشه شهابالدین سهروردی به عمل آورد و او را بهعنوان یک متفکر اصیل ایرانی مطرح کرد و حکمت اشراقی وی را در پیوند با دیگر انگارههای معنوی ایران باستان و همچنین اسلام ایرانی معرفی کرد. قطعا اگر کربن کمر همت را محکم نکرده بود و رو به سهروردیشناسی نیاورده بود، امروز ملاصدرا چهره بیبدیل و بیرقیب پژوهشهای فلسفی و اجتهادات حکمی ایران معاصر بود. بدونتردید بخش عمدهای از دلیل حضور سهروردی در فضای فلسفی کشور مرهون کار کربن است. همانگونه که رضا داوری و جواد طباطبایی تنها کسانی بودند که اندکی به فلسفه مدنی و فلسفه سیاسی فارابی پرداختند و معلم ثانی را بار دیگر در کتابهای فلسفی امروزین و به زبان امروزی مطرح کردند. اما این طرح کردن در مورد ابنسینا هنوز رخ نداده است. اگر از کتاب بسیار مهم «نظر متفکران اسلامی در مورد طبیعت» و در درجه دوم کتاب «سه حکیم مسلمان» سیدحسین نصر بگذریم، باید تعارف را کنار بگذاریم و اذعان کنیم که کار چندانی در مورد بازشناسی چهره بزرگترین و مشهورترین فیلسوف تمام ادوار تاریخ ایران نکردهایم. اگر چه نگاههایی به حکمت مشایی به همت مرحوم مهدی حائرییزدی و مرحوم حسین ضیایی در قالب توجه به وجه منطقی تفکر اسلامی و نگرشی تحلیلی به فلسفه اسلامی صورت پذیرفته است، با این حال، اولی دل در گرو ملاصدرا داشت و دومی در پی سهروردی میدوید. اما به راستی چرا اینگونه است؟ چرا سهروردی و ملاصدرا در فضای امروزین فلسفه اسلامی مقامی شامختر از ابنسینا دارند؟ چرا مسیر سینایی در فلسفه معاصر ایران مسدود است؟ پاسخ این پرسش هر چه باشد، ما را به یک نتیجه واحد میرساند: ما ناچار به مواجهه با ابنسینای بزرگ هستیم. این مواجهه در هر زمانی که رخ دهد، اهمیت کانونی دارد، اینکه در تایید یا رد او باشیم، اهمیت ثانویه دارد. ما باید ابنسینا را برای خویش بهعنوان یک مساله طرح کنیم و او را بجوییم تا روزگارمان نیز جانی تازه گیرد. فراموش نکنیم که «هر چیز که در جستن آنی، آنی».
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید