1392/5/30 ۱۳:۵۶
صدا و ترانه های فرهاد، در دو دهه چهل و پنجاه ایران بانگ اعتراض یك نسل علیه اختناق و استبداد بود. او كه ورود به صحنه را با نواختن پیانو آغاز كرده بود، تا پایان نیز از نواختن پیانو باز نایستاد.
صدا و ترانه های فرهاد، در دو دهه چهل و پنجاه ایران بانگ اعتراض یك نسل علیه اختناق و استبداد بود. او كه ورود به صحنه را با نواختن پیانو آغاز كرده بود، تا پایان نیز از نواختن پیانو باز نایستاد. در آغاز دهه 40، با كت و شلواری سیاه و رنگ رفته، در باشگاه پست و تلگراف تهران، حوالی سید خندان، در جاده قدیم شمیران نواختن پیانو را آغاز كرد و تا مدتها یگانه نوازنده لباس سیاه این باشگاه بود. باشگاهی که در آن مجالس عروسی و شب های جمعه رقص عشاق برقرار بود. بعدها در همین باشگاه، شبهای جمعه با چندتنی كه به او پیوسته بودند گروه جاز "بلاك كتس" (گربه سیاه) را بنیانگذارد و خود همراه پیانو خواندن را شروع كرد. بسیاری از ترانههای روز معروفترین خوانندگان دهه 60 انگلستان و امریكا را در این دوران بازخوانی كرد. از درون استقبالی كه نسل جوان دهه 40 از این گروه و صدای خسته و صمیمی فرهاد كرده بود، نخستین دیسكوی تهران، در یک زیر زمین بیرون آمد: "کوچینی" در کمرکش خیابان عباس آباد. شهرام (شهرام شبپره) با همین شلوغ که هنوز دارد، در این گروه جاز مینواخت و جمال غفاری(1) آرام و کم حرف گیتارباس. رهبری و شهرت این گروه، با آنكه چندتنی نیز بعدها به آن اضافه شدند، تا وقتی "فرهاد" در كنار آنها قرار داشت با او بود. بلاك كتس برای چند سال و تا وقتی فرهاد در آن میخواند و مینواخت موفقترین گروه جاز ایران بود. پرواز بلند "فرهاد" در حصار تنگ كوچینی و گروه بلاك كتس ممكن نبود و او همراه پیانوئی كه همیشه آن را همراه خود اینسو و آنسو میكشید، بتدریج از گروه فاصله گرفت. نیمه دوم دهه 40 فصل نوین خوانندگی فرهاد بود. آنچه در سیاهكل روی داد، تنها در شعر سیاوش كسرائی، احمد شاملو، سلطانپور، گلسرخی، نعمت میرزازاده و كوشآبادی بازتاب نیافت. شتك اختناق و خون ناحقی كه ابتدا در سیاهكل و بعدها در شهرها ریخته شد و به تیرباران خسروگلسرخی و كرامت دانشیان انجامید و دهها جان برکف شکنجه شده در کمیته مشترک (زندان توحید) و زندان اوین، ترانه "جمعه" شد و بر دهان فرهاد جاری گشت. ترانه نبود فریاد در افسوس خفته شاملو بود! بانگ اعتراض یك نسل در سیاهی دل شبهای تیرباران بود. این مراببوس نسل بعد از كودتای 28 مرداد بود. بعدها، جمعه در مجموعه "شبانه" جای گرفت و خانه به خانه برده شد. آنها كه در گروه گربهسیاه مانده بودند به راه خود رفتند و فرهاد به همراه پیانوی سیاه خویش، به راهی دیگر، گرچه برای مدتی اعتیاد نیز چون زالو به جان خسته اش افتاد. پایداری او در سبكی كه بنیان گذارده بود، دیگرانی را هم به میدان ترانههای سیاسی دهه 50 فراخواند: فروغی، داریوش و بالاخره ترانه های خون دار جنتی عطائی و شهریار قنبری که این یکی در مهاجرت لس آنجلس آتش به خرمن استعداد شگرف خود زد! دركنار آنها كه در آستانه جشنهای تاجگذاری ممنوعالقلم و ممنوع النفس شده بودند و نامهائی كه به این لیست تا اعلام حزب رستاخیز اضافه شد، سرانجام نام "فرهاد" نیز اضافه شد و او ممنوعالصدا شد! به این لیست نیز بعدها فروغی، داریوش و ... اضافه شدند . بوی گندم كه در كوچهها بلند شد و مردگان یك نسل را كوچه به كوچه بردند ( دو شعر شاملو) نه تنها درهای رادیو و تلویزیون به روی آنها بسته ماند، بلكه خواندن آنها در كابارهها و باشگاههای تهران هم ممنوع شد! فرهاد به لندن رفت و به یاد شب هائی که در باشگاه پست و تلگراف می نواخت، در یكی از رستورانهای این شهر پیانیست شبانه شد. دوران مهاجرت او اینگونه سپری شد تا در آستانه انقلاب 57 شعر زیبای "محمد" سیاوش كسرائی را همراه با پیانوی خود خواند و به صف انقلابیون پیوست. شاید همین شعر و ترانه، تضمینی شد برای جانش. هم شعر و هم ترانه مربوط به دوران پیش از پیروزی انقلاب 57 و تاسیس جمهوری اسلامی بود، گرچه در آستانه آن. اما سراینده شعر "سیاوش كسرائی" ناچار به مهاجرت شد و دور از میهنی كه به آن عشق میورزید چشم بر جهان فرو بست. فرهاد، بعد از انقلاب، با آن كاروانی كه خود را به لسآنجلس رساند تا استعداد خویش را در آنجا به خاك غریب و چسبنده مهاجرت بسپارد همراه نشد؛ او از آن تبار نبود. فرهاد ماند و خواند. چه کسی توانسته در غربت مهاجرت گل کند که او بتواند؟ در پهنه ای به وسعت هنر و سیاست که گاه هر دو دو روی یک سکه اند. مهاجرت بوستان نیست، شوره زار است. ترانههای تازه فرهاد، سرانجام در ایران روی سیدی ضبط و تكثیر شد: "برف" كه نامی بود تداعی كننده موهای یكدست سفید شدهاش، حاصل این دوران است. آنچنان خسته خوانده بود كه ضرب كلماتش به گفتمانی دردآلود و معترض میان نتهای پیانو میماند و نه آواز. او نه تنها بعنوان بنیانگذار یك سبك نوین در موسیقی جاز ایران، نه تنها بعنوان آوازهخوانی پیانیست، بلكه در قامت فریاد نسل جوان و معترض ایران در خاطرهها مانده و خواهد ماند. برای آنكه همراه دو نسل محروم از آزادی خواند و شعر شاملو و كسرائی را ترانه اعتراض كرد، لحظهای سكوت كنیم و نسل جوان امروز ایران را بیاد آوریم! نسلی كه آوازه خوان دوران خود را میخواهد!
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید